پرسش :
بيانات اميرالمؤمنين در خصوص زن در نهجالبلاغه چه توجيهى دارد؟
پاسخ :
مطابق تحليلى كه آيةالله جوادى آملى ارائه دادهاند، آنچه ظاهرا تحت عنوان مذمت زن در نهجالبلاغه يا ساير احاديث يافت مىشود، در بيشتر موارد، از سه حالت زير خارج نيست.
1. گاهى حادثه يا موضوعى در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان و... ستايش يا نكوهش مىشود و اين بدان معنا نيست كه ذات آن شىء مورد ستايش يا نكوهش واقع شده، بلكه احتمال اصلى اين است كه آن زمينهى خاص موجب اين سخنان شده است. براى مثال، بعد از واقعهى جمل، شهر بصره مذمت شده و براى آن چنين دليل آوردهاند كه اين شهر »از آسمان دور و به آب نزديك است و...« )نهجالبلاغه، خطبهى 14. اما اين سخن واقعا به اين معنا نيست كه تا ابد هر كس در اين شهر ساكن شد، مذموم است و هر شهر ساحلى كه شهر بدى است؛ بلكه اين سخنان كنايهاى است به اقدام خاص مردم در آن زمان. برخى از نكوهشهاى نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل بر مىگردد )مهمترين اين احاديث كه مورد استناد است در خطبهى 80 نهجالبلاغه آمده است كه حضرت )ع( مىفرمايد: »زنان ناقص الايمان، ناقص بهره، و ناقص عقل هستند.« و بر هر سه مطلب نيز ظاهرا دليلى اقامه شده است و آيتالله جوادى آملى به خوبى نشان دادهاند كه اولا مقصود از اين جملات، نه مطلق زنان، بلكه كسى بوده كه جنگ جمل را راه انداخته است. و ثانيا تمامى آنچه ظاهرا دليل است واقعا از باب دليل بودن مطرح نشده، زيرا به عنوان دليل عام قابل خدشه است. ر. ك: زن در آينهى جمال و جلال، صص 367 - 374. و مقصود از اينكه مثلا با زن مشورت نكنيد يا از زن تبعيت نكنيد، كنايه از جريان خاص جمل است، و گرنه مدحهايى كه پيامبر اكرم )ص( و خود اميرالمؤمنين )ع( از حضرت زهرا )س( داشتهاند، به خوبى نشان مىدهد كه اين سخنان در مورد كل زنان نيست.
2. گاهى وقتها، ظاهر كلام، مذمت زن است، اما حقيقت آن، مذمت زنپرستى است. براى مثال در جايى كه مىفرمايد: »المرأة عقرب حلوة اللبسة«، )نهجالبلاغه، كلمات قصار، شمارهى 61. مقصوداين نيست كه خود زن عقرب است، بلكه مقصود اين است كه به وسيلهى نگاه حرام خود را به آتش نيندازد. ديدن نامحرم شيرين است، اما اين گناه، باطنش عقرب است؛ همان طور كه اگر زنى به دام مرد بيفتد، آن مردپرستى عقرب مىشود و بين زن و مرد فرقى نيست، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است، حضرت به آن اشاره كرده است. نظير اين گونه تعبيرات در مورد دنيا هم آمده است. در يك جا مىفرمايد: »فانما مثل الدنيا مثل الحية، لين مسها قاتل سمها.« )نهجالبلاغه، نامهى 68. قطعا در اين احاديث هم خود دنيا به عنوان يك مخلوق از مخلوقات خدا مذمت نشده، بلكه دنياپرستى مذمت شده است. )عبدالله جوادى آملى. زن در آينهى جمال و جلال، صص 374 - 377. لذا اميرالمؤمنين )ع( در حديث ديگرى به كسى كه دنيا را مذمت مىكرد، فرمود: »آيا فريفتهى دنيا مىشوى آن گاه مذمتش مىكنى؟ اين تو هستى كه بايد عليه او مدعى باشى يا او بايد عليه تو اعلام جرم كند؟. .
3. محور ديگر مذمت زن در برخى احاديث، يك هشدار تربيتى است.مثلا در برخى روايات آمده كه: »چند چيز از چند نفر محال است: يكى از آنها وفا از زن است«. )خصال صدوق، حديث 5: قال ابوعبدالله )ع(: خمس من خمسة محال: النصيحة من الحاسد محال، و الشفقة من العدو محال، و الحرمة من الفاسق محال، و الوفاء من المرأة محال، و الهيبة من الفقير محال. اين گونه روايات ناظر به تربيتهاى عمومى است؛ مانند روايتى كه مىگويد: »خداى سبحان شش گروه را به شش گناه عقاب مىكند، يكى اين است كه فقها را به خاطر حسد عذاب مىكند.« )همان، حديث 14: ان الله عزوجل يعذب ستة بستة: العرب بالعصبية، و الدهاقنة بالكبر، و الأمراء بالجور، و الفقهاء بالحسد، و التجار بالخيانة، و اهل الرستاق بالجهل. مضمون اين روايات اين نيست كه فقه بد است يا همه فقيهان حسودند، بلكه هشدار جدى است كه اينها بيشتر در معرض اين خطر هستند: و گرنه همين فقها، امين و وارث پيامبران شمرده شدهاند. )اصول كافى، ج 1، باب 14، ص 46. در مورد زنان نيز به همين ترتيب است، يعنى دلالت بر خطرى دارد كه آنان بيشتر در معرض آن هستند. )عبدالله جوادى آملى، زن در آينهى جمال و جلال، صص 384 - 385. .
يعنى همان طور كه حديث فقها، هشدارى به فقهاست كه مواظب باشند كه حسد نورزند، حديث اول هم هشدار به زنان است كه مواظب باشند كه وفادار بمانند.
مطابق تحليلى كه آيةالله جوادى آملى ارائه دادهاند، آنچه ظاهرا تحت عنوان مذمت زن در نهجالبلاغه يا ساير احاديث يافت مىشود، در بيشتر موارد، از سه حالت زير خارج نيست.
1. گاهى حادثه يا موضوعى در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان و... ستايش يا نكوهش مىشود و اين بدان معنا نيست كه ذات آن شىء مورد ستايش يا نكوهش واقع شده، بلكه احتمال اصلى اين است كه آن زمينهى خاص موجب اين سخنان شده است. براى مثال، بعد از واقعهى جمل، شهر بصره مذمت شده و براى آن چنين دليل آوردهاند كه اين شهر »از آسمان دور و به آب نزديك است و...« )نهجالبلاغه، خطبهى 14. اما اين سخن واقعا به اين معنا نيست كه تا ابد هر كس در اين شهر ساكن شد، مذموم است و هر شهر ساحلى كه شهر بدى است؛ بلكه اين سخنان كنايهاى است به اقدام خاص مردم در آن زمان. برخى از نكوهشهاى نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل بر مىگردد )مهمترين اين احاديث كه مورد استناد است در خطبهى 80 نهجالبلاغه آمده است كه حضرت )ع( مىفرمايد: »زنان ناقص الايمان، ناقص بهره، و ناقص عقل هستند.« و بر هر سه مطلب نيز ظاهرا دليلى اقامه شده است و آيتالله جوادى آملى به خوبى نشان دادهاند كه اولا مقصود از اين جملات، نه مطلق زنان، بلكه كسى بوده كه جنگ جمل را راه انداخته است. و ثانيا تمامى آنچه ظاهرا دليل است واقعا از باب دليل بودن مطرح نشده، زيرا به عنوان دليل عام قابل خدشه است. ر. ك: زن در آينهى جمال و جلال، صص 367 - 374. و مقصود از اينكه مثلا با زن مشورت نكنيد يا از زن تبعيت نكنيد، كنايه از جريان خاص جمل است، و گرنه مدحهايى كه پيامبر اكرم )ص( و خود اميرالمؤمنين )ع( از حضرت زهرا )س( داشتهاند، به خوبى نشان مىدهد كه اين سخنان در مورد كل زنان نيست.
2. گاهى وقتها، ظاهر كلام، مذمت زن است، اما حقيقت آن، مذمت زنپرستى است. براى مثال در جايى كه مىفرمايد: »المرأة عقرب حلوة اللبسة«، )نهجالبلاغه، كلمات قصار، شمارهى 61. مقصوداين نيست كه خود زن عقرب است، بلكه مقصود اين است كه به وسيلهى نگاه حرام خود را به آتش نيندازد. ديدن نامحرم شيرين است، اما اين گناه، باطنش عقرب است؛ همان طور كه اگر زنى به دام مرد بيفتد، آن مردپرستى عقرب مىشود و بين زن و مرد فرقى نيست، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است، حضرت به آن اشاره كرده است. نظير اين گونه تعبيرات در مورد دنيا هم آمده است. در يك جا مىفرمايد: »فانما مثل الدنيا مثل الحية، لين مسها قاتل سمها.« )نهجالبلاغه، نامهى 68. قطعا در اين احاديث هم خود دنيا به عنوان يك مخلوق از مخلوقات خدا مذمت نشده، بلكه دنياپرستى مذمت شده است. )عبدالله جوادى آملى. زن در آينهى جمال و جلال، صص 374 - 377. لذا اميرالمؤمنين )ع( در حديث ديگرى به كسى كه دنيا را مذمت مىكرد، فرمود: »آيا فريفتهى دنيا مىشوى آن گاه مذمتش مىكنى؟ اين تو هستى كه بايد عليه او مدعى باشى يا او بايد عليه تو اعلام جرم كند؟. .
3. محور ديگر مذمت زن در برخى احاديث، يك هشدار تربيتى است.مثلا در برخى روايات آمده كه: »چند چيز از چند نفر محال است: يكى از آنها وفا از زن است«. )خصال صدوق، حديث 5: قال ابوعبدالله )ع(: خمس من خمسة محال: النصيحة من الحاسد محال، و الشفقة من العدو محال، و الحرمة من الفاسق محال، و الوفاء من المرأة محال، و الهيبة من الفقير محال. اين گونه روايات ناظر به تربيتهاى عمومى است؛ مانند روايتى كه مىگويد: »خداى سبحان شش گروه را به شش گناه عقاب مىكند، يكى اين است كه فقها را به خاطر حسد عذاب مىكند.« )همان، حديث 14: ان الله عزوجل يعذب ستة بستة: العرب بالعصبية، و الدهاقنة بالكبر، و الأمراء بالجور، و الفقهاء بالحسد، و التجار بالخيانة، و اهل الرستاق بالجهل. مضمون اين روايات اين نيست كه فقه بد است يا همه فقيهان حسودند، بلكه هشدار جدى است كه اينها بيشتر در معرض اين خطر هستند: و گرنه همين فقها، امين و وارث پيامبران شمرده شدهاند. )اصول كافى، ج 1، باب 14، ص 46. در مورد زنان نيز به همين ترتيب است، يعنى دلالت بر خطرى دارد كه آنان بيشتر در معرض آن هستند. )عبدالله جوادى آملى، زن در آينهى جمال و جلال، صص 384 - 385. .
يعنى همان طور كه حديث فقها، هشدارى به فقهاست كه مواظب باشند كه حسد نورزند، حديث اول هم هشدار به زنان است كه مواظب باشند كه وفادار بمانند.