چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

سعادت و كمال انسان در چيست؟


پاسخ :
پاسخ دقيق و جامع به اين سؤال در پرتو تبيين صحيح و روشن مفهوم سعادت و شناخت درست از انسان و اهدافش، ميسر مى‏شود. عده‏اى همچون كانت عقيده به جدايى كمال و سعادت دارند و اين گونه مى‏گويند كه در همه‏ى دنيا فقط يك كمال و خوبى وجود دارد و آن اراده‏ى نيك است و اراده‏ى نيك هم به معناى مطيع بودن در مقابل فرمان‏هاى وجدان است، خواه به دنبال آن خوشى باشد يا نباشد. ولى سعادت آن لذت و خوشى است كه با هيچ درد و رنجى همراه نباشد و اخلاق با كمال سروكار دارد نه با سعادت.[1] اما علما و فلاسفه و اخلاقيون اسلامى می گویند: به هر اندازه كه انسان از كمال بهره ببرد و به غايت خودش نزديك شود به سعادت رسيده است.[2]اینها مانند كانت سعادت را از كمال جدا نمى‏دانند، البته مى‏پذيرند كه اگر منظور از سعادت، سعادت حسى (خوشى مادى دنيوى) باشد بالطبع كمال از چنين سعادتى جداست.[3] از طرف ديگر نوع نگرش مكاتب مختلف به انسان، موجب شده است كه تلقى آنها از سعادت متفاوت باشد.
مكتبى كه انسان را موجود مادى فرض مى‏كند، سعادتش را در گرو تأمين نيازهاى مادى‏اش مى‏داند و در اين بين عده‏اى كمال انسان را در برخوردارى هر چه بيشتر از لذايذ مادى مى‏دانند (برخوردارى فرد يا جمع) و آن كه عقل را معيار انسانيت مى‏داند سعادتش را در شكوفايى عقل توسط معارف و حقايق الاهی تلقى مى‏كند. آنان كه همچون عرفا به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش مى‏دانند، سعادتش را به ميزان بهره‏مندى‏اش از عشق عنوان مى‏كنند و آن گروه كه همچون نيچه قدرت را اساس كار قرار مى‏دهند، انسان سعادت مند را انسان قادر مى‏دانند. اما بر مبناى نظريه‏ى اسلام (با قبول عقل و عشق) انسان اين گونه معرفى شده است: موجودى كه استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن (روح و بدن) تركيب يافته است و مادى صرف نيست[4]، زندگى واقعى و اصلى‏اش در جهان ديگر است، براى ابد خلق شده است و انديشه و اعمال و رفتار و اخلاقياتش، بدن اخروى‏اش را مى‏سازد و... .
با چنين بينشى، سعادت انسان با شكوفايى هماهنگ استعدادهايش و پاسخ مناسب به نيازهاى روحى و جسمى‏اش، محقق مى‏شود. علامه طباطبائى در این باره مى‏فرمايد: سعادت هر چيزى عبارت است از رسيدنش به خير وجودش، و سعادت انسان كه موجودى است مركب از روح و بدن عبارت است از رسيدن به خيرات جسمانى و روحانى‏اش و متنعم شدن به آن.[5]
روح كه از خداست "و نفخت فيه من روحى"،[6] سعادتش در گرو تقرب به خداست؛ يعنى بازگشت به مبدأيى كه از آن جا نشأت گرفته است. به عبارت ديگر، روح جوهر آدمى و از خداست كه "انّاللَّه" و با طىّ مراتبى، در جهان طبيعت رحل اقامت افكنده و سعادتش در اين است كه با مركب عشق و مرگ اختيارى[7] از جهان طبيعت كوچ كند و برسد به همان جايى كه بدان جا تعلق داشت كه "و انا اليه راجعون". چنين انسانى گرچه با بدنش در اين دنياست، اما روحش به جاى ديگرى بسته شده است.[8] البته اين به معناى بى توجهى به امور مادى نيست؛ چراكه بهره‏مندى از سلامتى و تنعمات مادى و...، از سعادت انسان شمرده مى‏شود و توصيه شده است كه انسان با رعايت اصول بهداشتى به تقويت جسم خود بپردازد. چراكه جسم سالم، زمينه و شرط روح سالم است.[9] بلكه منظور اين است كه روح، جوهره‏ى انسان و هويتش را تشكيل مى‏دهد و هدف از خلقت چنين موجودى تقرب و نزديك شدن به خداست. "يا ايتها النفس المطمئنة* ارجعى الى ربك راضية مرضية* فادخلى فى عبادى* و ادخلى جنتى"،[10] اى نفس مطمئنه* به سوى پروردگارت بازگرد در حالي كه تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است* پس در زمره‏ى بندگانم وارد شو* و به بهشتم درآى. و "يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه"[11]، ای انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان می کشی، پس پاداش آن را خواهی دید. "فى مقعد صدق عند مليك مقتدر"،[12] در جايگاهى راستين نزد سلطانى قدرت مند. و يا در آيه‏ى ديگر آمده است: "و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون"،[13] جن و انس را نيافريديم، مگر براى آن كه بندگى من كنند.
عبادت، وسيله‏اى است براى تقرب به خدا "و استعينوا بالصبر و الصلاة..."،[14] از صبر و نماز استعانت بجوييد... . لذاست كه مى‏توان گفت هر آنچه كه انسان را در تقرب به خدا كمك كند سعادت او را فراهم آورده است و اين جاست كه نه تنها نماز وسيله ی قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمره‏ى عبادت و وسيله‏اى براى نزديك شدن به خدا تلقى مى‏شود.
علامه طباطبائى مى‏فرمايد:[15] اين چيزهايى كه نعمت به شمار آمده‏اند، تنها در صورتى نعمت‏اند كه با غرضى كه خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زيرا اينها بدين منظور آفريده شده‏اند كه از طرف خدا كمكى براى انسان باشند كه در راه سعادت حقيقى خود كه همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى اوست، در آنها تصرف كند كه مى‏فرمايد: "و ما خلقت الجن و الانس...".
پی نوشتها:
[1] مطهرى، مرتضى، فلسفه ی اخلاق، ص 70 و 71.
[2] مفهوم سعادت در كتاب های اخلاقی به عنوان ركن اخلاق است، به معراج السعادة، ص 18 و 23 مراجعه شود.
[3] مطهرى، مرتضى، فلسفه ی اخلاق، ص 72.
[4] حجر، 29؛مؤمنون، 12 تا 14.
[5] طباطبائى، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 11، ص 28.
[6] حجر، 29، هنگامى كار آن را به پايان رساندم در او از روح خود دميدم.
[7] مرگ اختيارى همان مجاهده با نفس و كشتن آن است كه در تعبير حضرت على (ع) آمده است. "قد احيى عقله و امات نفسه" نهج البلاغه، خطبه 220.
[8] مِنْ كَلَامٍ لَهُ (ع) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِي:"...صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى"‏، نهج البلاغه، نامه ی 147.
[9] اصول كافى، ج 2، ص 550.
[10] فجر، 27.
[11] انشقاق، 6.
[12] قمر، 55.
[13] ذاريات، 56.
[14] بقره، 45.
[15] علامه طباطبائى محمد حسين، تفسير الميزان، ج 5، ص 281.
http://farsi.islamquest.net


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.