پرسش :
عدهاى از ملايكه كارى جز عبادت و تسبيح خداوند ندارند، آيا اين عمل آنها اختيارى است يا نه؟! و اگر ملايكه اختيار ندارند، آيا خدا نيازى به اين عبادت دارد؟!
پاسخ :
مَلَك موجودى فراطبيعى است. راه اثبات وجود او يا مراجعه به متون وحى و تعبد است و يا تجربه امدادهاى اين موجود در زندگى ايمانى بندگان (مخلصين از انبياء و اولياء).
اين موجود فراطبيعى جسم و جسمانى نيست تا از كمّ و كيف آن سخن به ميان آيد و يا قابل تصوير باشد. بله اين موجود گاهى مىتواند به شكل بشرى متمثل شود و انسان او را به شكل بشر مىبيند در حالى كه واقعاً بشر نيست مثل رؤيت روح توسط مريم عليها السلام[1] يا آمدن ملايك به صورت ميهمان بر ابراهيم عليه السلام[2] يا لوط[3] و نيز حاضر شدن جبرئيل خدمت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله به شكل دحيه كلبى. اما همين قدر مىدانيم كه محدوديت و تكثر و تنوع ميان اين ها مىباشد، البته متناسب با نحوه وجودى خود اين ها ، لذا برخى موّكل عذاب در دنيا و برخى موكل عذاب در برزخ و برخى موكل عذاب در قيامتند. برخى كاتب نامه عمل انساناند و برخى كاتب قضاوت اند و قدر الهى، برخى مدبرات امراند و برخى نازلان وحى، برخى به قلوب الهام مىكنند و برخى حافظ و ياور و معين مؤمناناند، برخى امر و فرمانرواى برخى ديگرند و برخى مأمور و فرمانبردار مافوق خود، برخى موكل رزقاند و برخى موكل باران و برخى موكل گرفتن جانها؛ در اين ميان گروهى هميشه در سجودند و گروهى هميشه در ركوع و برخى دايم در حال تسبيح و تحميد و برخى دگر در حول كعبه يا مشاهد مشرفه با مزار مؤمنين در طواف و زيارتند؛ برخى مشغول استغفار و شفاعت براى مؤمنان و شيعيان على عليه السلام هستند. و برخى در حال لعن و نفرين بر كفار و مشركان و منافقان و معاندان با آل اللَّه عليهم السلام، به گونهاى كه هر يك وظيفه و مقامى معلوم دارند و توان تخطى از وظيفه خود را ندارند و هر آنچه بديشان دستور رسد انجام مىدهند.
عبادت، چيزى جز اظهار عبوديت در مقابل رب و مولى و مالك خود نيست. هر چه درك عظمت و هيبت حق متعال بيشتر باشد، اين ظهور عبوديت و اظهار كوچكى در مقابل آن عظيم نمود بيشترى مىيابد. اين ظهور و اظهار بندگى نشانه كمال و درايت خود عبد است و از اين عبادت چيزى عايد معبود و ربّ نمىشود و لازم هم نيست كه چيزى عايد آن ذات اقدس گردد تا اين امر سبب خلق و تكوّن اين بندگان شود؛ زيرا اصل تكوّن و پيدايش اين ها، نمايش قدرت اله و اعطا نعمت وجود به اين ها است.
حال اگر بندهاى مختاراند مشغول عبادت شود، اين عبادت او سبب صفاى باطن و كمال نفس خود او و در نتيجه پيشرفت او در مراتب عبوديت و انسانيتش مىشود. پس اثر اين تسبيح و تحميد و تكريم و تعظيم در بنده است و از اين عبادت فايدهاى متوجه ربّ نمىشود كه با ترك آن ضررى متوجه خدا شود. بلكه با ترك عبادت، اين عبد است كه خود را از ثمرات عالى آن محروم مىكند.
ظاهراً اين شبهه براى برخى از ملايكه هم مطرح بود؛ زيرا وقتى خداوند به ايشان اعلام نمود كه مىخواهم خليفهاى در زمين قرار دهم؛ گفتند: ما كه تسبيح و تقديس تو را مىنماييم، چرا در زمين كسى را مىآفرينى كه فساد كند و خون بريزد. پس خدا علم خاص را در اختيار آدم عليه السلام نهاد و آنها از تعلّم آن عاجز ماندند، پس گفتند: ما علمى و توانى نداريم جز آنچه تو آن را به ما تعليم دادهاى! پس به عجز خود معترف شده و بر آدم عليه السلام سجده كردند![4] در جاى خود مسلم است كه عبادت مختارانه و آگاهانه بر عبادت تكوينى جبرى ارزش بيشترى دارد، لذا آن يكى اثرى دارد كه اين يكى ندارد، آن يك موجود بالقوه را بالفعل مىكند اما اين يكى ثمره فعليت ثابت است كه به بالاتر راهى ندارد و اگر تخلف كند، سقوط مىكند!
امام على عليه السلام، ملايكه را اينگونه توصيف مىنمايند:
"ملايكه را آفريدى و در آسمانهايت جايشان دادى براى آنها خستگى، غفلت و معصيت نيست، ايشان عالمترين بندگان به تواند و از همه مخلوقات از تو خائفترند و از همه به تو نزديكتر و از همه به فرمان تو مطيعترند.
خواب چشمان آنها........ بايد و عقلشان دچار خطا نشود و بدنشان خستگى ندارد. در اصلاب ساكن نشده در ارحام پنهان نشوند، و آنها را از آب گنديده (منى) نيافريدهاى، آنها را به گونهاى خاص آفريدى و در آسمانهايت جاى دادى و به جوارت آنها را كرامت بخشيدى و بر وحيت امينشان داشتى و از آفات و بليات نگه داشته و از ذنوب طاهرشان نمودى، اگر نيرويشان نمىدادى، نيرويى نداشتند و اگر تثبيتشان نمىنمودى، ثباتى نداشتند، اگر رحمتت نبود، اطاعت نمىكردند و اگر تو نبودى اين ها نبودند. با اين همه منزلتشان نزد تو و اطاعتشان براى تو و تقربشان به تو و عدم غفلتشان از تو و اوامرت، اگر آنچه را كه از ذاتت از آنها پنهان داشتهاى به آنها مىنماياندى، هر آينه اعمالشان نزد آنها كوچك مىنمود و شرمندهى مىشدند و مىدانستند كه عبادتت نكردهاند آنگونه كه شايسته تو است؛ تسبيح تو را است كه خالقى و معبودى و عجيب بندگانت را مىآزمايى".[5]
اگر در اين عبارات امير عليه السلام دقيق دقت شود: 1. راز اين عبادات؛ 2. راز آن اعتراض؛ 3. و راز آن اعتراف و سجده نيز روشن مىشود؛ عبادات اين ها مقتضاى علم شهودى اين ها به ذات حق و خوف و خشيت اين ها ناشى از هيبت و عظمت حق تعالى است. البته اين علم به تناسب وجود محدود آنها برايشان حاصل است و عبادتشان نيز متناسب با ذات محدود اين ها است، نه متناسب با ذات اقدس خدا.
آن اعترافشان موقع خلق آدم ناشى از محدوديت علمشان بود و چون اين امر برايشان مكشوف و مسجّل نموده و عجز خود را از احاطه به حكمتهاى خلقت توسط اله دريافتند، به جهالت و تقصير خويش اعتراف نموده پس بر آدم - به امر خدا - سجده كردند.
خلاصه اينكه عبادت ملايكه اختيارى به آنگونه كه در انسان مطرح است و ملاك تشريع و تكليف است، نيست، لذا سبب ترقى و تعالى و تكامل و رشد آنها نمىشود، بله اگر اين عبادت را رها كرده يا تقصير كنند، سقوط مىكنند.
پس منشأ عبادت آنها علم آنها به ذات اقدس اله و درك هيبت و عظمت او از يكسو و حقارت و محدوديت وجودى خود از طرف ديگر است؛ چنانچه اين امر در فطرت انسان نيز نهفته است و لكن نيازمند توجه و تكوينى و جبرى ملايك نيز فايدهاى عايد رب نگشته و خداوند به اين ها و عبادت اين ها نيازى ندارد. اما وجود اینها که واسطه بین عالم ملکوت یا عالم ملک و طبیعتند، لازمه خلقت و آفرینش نظام احسن است و خود جلوهاى از قدرت نمايى خالق قادر حكيم علاّم است.
پی نوشتها:
[1] مريم، 19 - 16.
[2] هود، 77 - 69.
[3] هود، 81.
[4] بقره، 33 - 30.
[5] ر.ك: الميزان، ج 17، صص 10 - 8.
منابع و مآخذ
1. قرآن كريم، فاطر، 1؛ صافات، 164؛ تكوير، 21؛ سجده، 5 و 12؛ انعام، 62؛ نحل، 2 و 102؛ بقره، 97؛ عبس، 16؛ معارج، 4؛ حجر، 21؛ حج، 22؛ نازعات، 5؛ تحريم، 6؛ ذاريات، 4؛ مؤمن، 7؛ نجم، 26؛ انبياء، 28 و 103؛ بقره، 161 و 33 - 30 و 248؛ آل عمران، 39 و 125 - 124؛ تحريم، 4؛ مريم، 7 و 19 - 16؛ زمر، 73؛ مدثر، 30؛ زخرف، 77.
2. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، قم، ص 13 - 5.
3. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، 3 - 1، در راه حق، چاپ2، 1368 ، قم، صص 295 - 283.
منبع: http://farsi.islamquest.net
مَلَك موجودى فراطبيعى است. راه اثبات وجود او يا مراجعه به متون وحى و تعبد است و يا تجربه امدادهاى اين موجود در زندگى ايمانى بندگان (مخلصين از انبياء و اولياء).
اين موجود فراطبيعى جسم و جسمانى نيست تا از كمّ و كيف آن سخن به ميان آيد و يا قابل تصوير باشد. بله اين موجود گاهى مىتواند به شكل بشرى متمثل شود و انسان او را به شكل بشر مىبيند در حالى كه واقعاً بشر نيست مثل رؤيت روح توسط مريم عليها السلام[1] يا آمدن ملايك به صورت ميهمان بر ابراهيم عليه السلام[2] يا لوط[3] و نيز حاضر شدن جبرئيل خدمت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله به شكل دحيه كلبى. اما همين قدر مىدانيم كه محدوديت و تكثر و تنوع ميان اين ها مىباشد، البته متناسب با نحوه وجودى خود اين ها ، لذا برخى موّكل عذاب در دنيا و برخى موكل عذاب در برزخ و برخى موكل عذاب در قيامتند. برخى كاتب نامه عمل انساناند و برخى كاتب قضاوت اند و قدر الهى، برخى مدبرات امراند و برخى نازلان وحى، برخى به قلوب الهام مىكنند و برخى حافظ و ياور و معين مؤمناناند، برخى امر و فرمانرواى برخى ديگرند و برخى مأمور و فرمانبردار مافوق خود، برخى موكل رزقاند و برخى موكل باران و برخى موكل گرفتن جانها؛ در اين ميان گروهى هميشه در سجودند و گروهى هميشه در ركوع و برخى دايم در حال تسبيح و تحميد و برخى دگر در حول كعبه يا مشاهد مشرفه با مزار مؤمنين در طواف و زيارتند؛ برخى مشغول استغفار و شفاعت براى مؤمنان و شيعيان على عليه السلام هستند. و برخى در حال لعن و نفرين بر كفار و مشركان و منافقان و معاندان با آل اللَّه عليهم السلام، به گونهاى كه هر يك وظيفه و مقامى معلوم دارند و توان تخطى از وظيفه خود را ندارند و هر آنچه بديشان دستور رسد انجام مىدهند.
عبادت، چيزى جز اظهار عبوديت در مقابل رب و مولى و مالك خود نيست. هر چه درك عظمت و هيبت حق متعال بيشتر باشد، اين ظهور عبوديت و اظهار كوچكى در مقابل آن عظيم نمود بيشترى مىيابد. اين ظهور و اظهار بندگى نشانه كمال و درايت خود عبد است و از اين عبادت چيزى عايد معبود و ربّ نمىشود و لازم هم نيست كه چيزى عايد آن ذات اقدس گردد تا اين امر سبب خلق و تكوّن اين بندگان شود؛ زيرا اصل تكوّن و پيدايش اين ها، نمايش قدرت اله و اعطا نعمت وجود به اين ها است.
حال اگر بندهاى مختاراند مشغول عبادت شود، اين عبادت او سبب صفاى باطن و كمال نفس خود او و در نتيجه پيشرفت او در مراتب عبوديت و انسانيتش مىشود. پس اثر اين تسبيح و تحميد و تكريم و تعظيم در بنده است و از اين عبادت فايدهاى متوجه ربّ نمىشود كه با ترك آن ضررى متوجه خدا شود. بلكه با ترك عبادت، اين عبد است كه خود را از ثمرات عالى آن محروم مىكند.
ظاهراً اين شبهه براى برخى از ملايكه هم مطرح بود؛ زيرا وقتى خداوند به ايشان اعلام نمود كه مىخواهم خليفهاى در زمين قرار دهم؛ گفتند: ما كه تسبيح و تقديس تو را مىنماييم، چرا در زمين كسى را مىآفرينى كه فساد كند و خون بريزد. پس خدا علم خاص را در اختيار آدم عليه السلام نهاد و آنها از تعلّم آن عاجز ماندند، پس گفتند: ما علمى و توانى نداريم جز آنچه تو آن را به ما تعليم دادهاى! پس به عجز خود معترف شده و بر آدم عليه السلام سجده كردند![4] در جاى خود مسلم است كه عبادت مختارانه و آگاهانه بر عبادت تكوينى جبرى ارزش بيشترى دارد، لذا آن يكى اثرى دارد كه اين يكى ندارد، آن يك موجود بالقوه را بالفعل مىكند اما اين يكى ثمره فعليت ثابت است كه به بالاتر راهى ندارد و اگر تخلف كند، سقوط مىكند!
امام على عليه السلام، ملايكه را اينگونه توصيف مىنمايند:
"ملايكه را آفريدى و در آسمانهايت جايشان دادى براى آنها خستگى، غفلت و معصيت نيست، ايشان عالمترين بندگان به تواند و از همه مخلوقات از تو خائفترند و از همه به تو نزديكتر و از همه به فرمان تو مطيعترند.
خواب چشمان آنها........ بايد و عقلشان دچار خطا نشود و بدنشان خستگى ندارد. در اصلاب ساكن نشده در ارحام پنهان نشوند، و آنها را از آب گنديده (منى) نيافريدهاى، آنها را به گونهاى خاص آفريدى و در آسمانهايت جاى دادى و به جوارت آنها را كرامت بخشيدى و بر وحيت امينشان داشتى و از آفات و بليات نگه داشته و از ذنوب طاهرشان نمودى، اگر نيرويشان نمىدادى، نيرويى نداشتند و اگر تثبيتشان نمىنمودى، ثباتى نداشتند، اگر رحمتت نبود، اطاعت نمىكردند و اگر تو نبودى اين ها نبودند. با اين همه منزلتشان نزد تو و اطاعتشان براى تو و تقربشان به تو و عدم غفلتشان از تو و اوامرت، اگر آنچه را كه از ذاتت از آنها پنهان داشتهاى به آنها مىنماياندى، هر آينه اعمالشان نزد آنها كوچك مىنمود و شرمندهى مىشدند و مىدانستند كه عبادتت نكردهاند آنگونه كه شايسته تو است؛ تسبيح تو را است كه خالقى و معبودى و عجيب بندگانت را مىآزمايى".[5]
اگر در اين عبارات امير عليه السلام دقيق دقت شود: 1. راز اين عبادات؛ 2. راز آن اعتراض؛ 3. و راز آن اعتراف و سجده نيز روشن مىشود؛ عبادات اين ها مقتضاى علم شهودى اين ها به ذات حق و خوف و خشيت اين ها ناشى از هيبت و عظمت حق تعالى است. البته اين علم به تناسب وجود محدود آنها برايشان حاصل است و عبادتشان نيز متناسب با ذات محدود اين ها است، نه متناسب با ذات اقدس خدا.
آن اعترافشان موقع خلق آدم ناشى از محدوديت علمشان بود و چون اين امر برايشان مكشوف و مسجّل نموده و عجز خود را از احاطه به حكمتهاى خلقت توسط اله دريافتند، به جهالت و تقصير خويش اعتراف نموده پس بر آدم - به امر خدا - سجده كردند.
خلاصه اينكه عبادت ملايكه اختيارى به آنگونه كه در انسان مطرح است و ملاك تشريع و تكليف است، نيست، لذا سبب ترقى و تعالى و تكامل و رشد آنها نمىشود، بله اگر اين عبادت را رها كرده يا تقصير كنند، سقوط مىكنند.
پس منشأ عبادت آنها علم آنها به ذات اقدس اله و درك هيبت و عظمت او از يكسو و حقارت و محدوديت وجودى خود از طرف ديگر است؛ چنانچه اين امر در فطرت انسان نيز نهفته است و لكن نيازمند توجه و تكوينى و جبرى ملايك نيز فايدهاى عايد رب نگشته و خداوند به اين ها و عبادت اين ها نيازى ندارد. اما وجود اینها که واسطه بین عالم ملکوت یا عالم ملک و طبیعتند، لازمه خلقت و آفرینش نظام احسن است و خود جلوهاى از قدرت نمايى خالق قادر حكيم علاّم است.
پی نوشتها:
[1] مريم، 19 - 16.
[2] هود، 77 - 69.
[3] هود، 81.
[4] بقره، 33 - 30.
[5] ر.ك: الميزان، ج 17، صص 10 - 8.
منابع و مآخذ
1. قرآن كريم، فاطر، 1؛ صافات، 164؛ تكوير، 21؛ سجده، 5 و 12؛ انعام، 62؛ نحل، 2 و 102؛ بقره، 97؛ عبس، 16؛ معارج، 4؛ حجر، 21؛ حج، 22؛ نازعات، 5؛ تحريم، 6؛ ذاريات، 4؛ مؤمن، 7؛ نجم، 26؛ انبياء، 28 و 103؛ بقره، 161 و 33 - 30 و 248؛ آل عمران، 39 و 125 - 124؛ تحريم، 4؛ مريم، 7 و 19 - 16؛ زمر، 73؛ مدثر، 30؛ زخرف، 77.
2. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، قم، ص 13 - 5.
3. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، 3 - 1، در راه حق، چاپ2، 1368 ، قم، صص 295 - 283.
منبع: http://farsi.islamquest.net