پرسش :
خانواده بيمار اسکيزوفرنيک چه کارهايي ميتواند براي بهبود بيمارش انجام بدهد؟
پاسخ :
مهمترين وظيفه اعضاي خانواده، به رسميت شناختن بيماري است. متاسفانه خيلي از خانوادهها وجود بيماري رواني را در فرزند، همسر يا والدين خود انکار ميکنند. براي نمونه ميگويند: «پسر ما بيمار نيست و فقط گاهي کارهايي ميکند که دست خودش است و اگر بخواهد ميتواند اين کارها را نکند و جور ديگري رفتار کند.» اما اعضاي خانواده نميدانند که بيمار بيش از همه از وضعيت خودش رنج ميبرد ولي بدون کمک حرفهاي روانپزشک قادر به تغيير رفتار خودش نيست و توقع بيجاي بستگان نيز بر مشکلات اوميافزايد.
دومين وظيفه خانواده، حفظ آرامش در محيط خانه و پرهيز از خردهگيريها و سرزنشهاي ناموجه نسبت به بيمار است.
براي نمونه، سرزنش يک دختر جوان مبتلا به اسکيزوفرنيا که «چرا نمرههايت مثل سابق، خوب نيست؟» موجب افزايش ديد منفي او نسبت به خودش و احساس بيارزشي در وي ميشود و رنج او را بيشتر ميکند. انتقاد از يک بيمار اسکيزوفرنيک که مثلا: «چرا در کنکور قبول نميشوي؟» يا «چرا دنبال يک کار پردرآمد نميروي؟» بر پريشاني او ميافزايد و موجب تشديد نشانهها و عود بيماري و طولاني شدن دوره درمانش ميشود.
سومين وظيفه اعضاي خانواده، همکاري در درمان بيمار است؛ چه درمانهاي دارويي و چه درمانهاي رواني اجتماعي. براي نمونه، بايد مراقب مصرف دارو توسط بيمار باشند و از اظهار نظرهاي نامربوط راجع به دارو و درمان او که معمولا شبيه دوستي خاله خرسه است بپرهيزند؛ اظهارنظرهايي از اين قبيل واقعا خطرناک است: «اگر دارويي نخوري، بهتر است!» يا «تو که حالت خوب شده، چرا به مصرف دارو ادامه ميدهي؟» يا «مصرف دارو خطرناک است؛ همسايه ما که داروي اعصاب ميخورد چند وقت پيش يک ماشين به او زد و مرد!» و...
چهارمين وظيفه خانواده، اين است که با نوع بيماري و نشانههاي بيماري مريضشان آشنا شوند و وضعيت او را هميشه زير نظر بگيرند و در صورت برگشت نشانهها بيدرنگ با پزشک تماس بگيرند.
و بالاخره يک توصيه عملي براي خانوادههايي که بيمار اسکيزوفرنيک دارند، اين است که با شناسايي يکديگر درمحله خود، گروههاي خودياري تشکيل دهند تا با استفاده از تجربيات و امکانات يکديگر بتوانند در توانبخشي بيماران خود، نقشي مثبت و سازنده ايفا کنند.
منبع: www.salamat.com
مهمترين وظيفه اعضاي خانواده، به رسميت شناختن بيماري است. متاسفانه خيلي از خانوادهها وجود بيماري رواني را در فرزند، همسر يا والدين خود انکار ميکنند. براي نمونه ميگويند: «پسر ما بيمار نيست و فقط گاهي کارهايي ميکند که دست خودش است و اگر بخواهد ميتواند اين کارها را نکند و جور ديگري رفتار کند.» اما اعضاي خانواده نميدانند که بيمار بيش از همه از وضعيت خودش رنج ميبرد ولي بدون کمک حرفهاي روانپزشک قادر به تغيير رفتار خودش نيست و توقع بيجاي بستگان نيز بر مشکلات اوميافزايد.
دومين وظيفه خانواده، حفظ آرامش در محيط خانه و پرهيز از خردهگيريها و سرزنشهاي ناموجه نسبت به بيمار است.
براي نمونه، سرزنش يک دختر جوان مبتلا به اسکيزوفرنيا که «چرا نمرههايت مثل سابق، خوب نيست؟» موجب افزايش ديد منفي او نسبت به خودش و احساس بيارزشي در وي ميشود و رنج او را بيشتر ميکند. انتقاد از يک بيمار اسکيزوفرنيک که مثلا: «چرا در کنکور قبول نميشوي؟» يا «چرا دنبال يک کار پردرآمد نميروي؟» بر پريشاني او ميافزايد و موجب تشديد نشانهها و عود بيماري و طولاني شدن دوره درمانش ميشود.
سومين وظيفه اعضاي خانواده، همکاري در درمان بيمار است؛ چه درمانهاي دارويي و چه درمانهاي رواني اجتماعي. براي نمونه، بايد مراقب مصرف دارو توسط بيمار باشند و از اظهار نظرهاي نامربوط راجع به دارو و درمان او که معمولا شبيه دوستي خاله خرسه است بپرهيزند؛ اظهارنظرهايي از اين قبيل واقعا خطرناک است: «اگر دارويي نخوري، بهتر است!» يا «تو که حالت خوب شده، چرا به مصرف دارو ادامه ميدهي؟» يا «مصرف دارو خطرناک است؛ همسايه ما که داروي اعصاب ميخورد چند وقت پيش يک ماشين به او زد و مرد!» و...
چهارمين وظيفه خانواده، اين است که با نوع بيماري و نشانههاي بيماري مريضشان آشنا شوند و وضعيت او را هميشه زير نظر بگيرند و در صورت برگشت نشانهها بيدرنگ با پزشک تماس بگيرند.
و بالاخره يک توصيه عملي براي خانوادههايي که بيمار اسکيزوفرنيک دارند، اين است که با شناسايي يکديگر درمحله خود، گروههاي خودياري تشکيل دهند تا با استفاده از تجربيات و امکانات يکديگر بتوانند در توانبخشي بيماران خود، نقشي مثبت و سازنده ايفا کنند.
منبع: www.salamat.com