پرسش :
شبهه: نميتوان مدعي شد كه امامان شيعه قدرت و توان انجام كارهايي را دارند كه مردم عادي توان انجام آنها را ندارند.
پاسخ :
در طول تاريخ بشر انسانهايي (انبياء و اولياء و..) بودهاند كه از ويژگي و توانمندي خاصي برخوردار بودهاند و قدرت انجام كارهايي را داشتهاند كه بقيه افراد قادر به انجام آن نبودهاند. اين افراد به واسطه ارتباط با خداوند و داشتن قدرت روحي و معنوي خاص در تاريخ ميدرخشند، و هيچ كسي و لو اندك اطلاعي از تاريخ داشته باشد، وجود اين افراد و قدرت و توانشان را انكار نميكند.
به عنوان مثال مسلمانان وجود مبارك پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مظهر رحمت خداوند دانسته، از او كرامات و معجزات فراواني را نقل كردهاند و منشأ آن را ارتباط با خدا، و برگزيدگي آن حضرت ميدانند. لذا اگر فردي و يا افرادي ديگر داراي چنين ويژگي و منصوب از طرف خداوند باشند، جاي انكار و شبهه در توانمندي و قدرت مداري آنان نيست. حال براي اينكه بررسي كنيم آيا امامان شيعه همان ملاكها و معيارهاي انبياء و اولياء را دارند يا نه؟ به توضيح آن ميپردازيم: بديهي است كه امام ادامه دهنده راه نبي است و دعوت كننده به همان ديني نبي و لذا خود دين جديدي ارائه نميكند. امام، و پيشوا به كسي گفته ميشود كه پيش جماعتي افتاده و رهبري ايشان را در يك مسير اجتماعي يا مرام سياسي يا مسلك اجتماعي يا ديني به عهده بگيرد. امامت و پيشوايي ديني در اسلام از سه جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد، از جهت حكومت اسلامي، از جهت بيان معارف و احكام اسلام و از جهت رهبري و ارشاد حيات معنوي.
شيعه معتقد است كه جامعه اسلامي به هر سه جهت نامبرده نيازمند است. و كسي كه متصدي اداره جهات نامبرده است و پيشوايي جماعت را در آن جهات به عهده دارد، از ناحيه خدا و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بايد تعيين شده و البته پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز به امر خداوند آن فرد را تعيين فرموده است و آيات و اخبار متواتر قطعي مانند؛ (آيه ولايت، حديث غدير، حديث سقيفه، و حديث ثقلين و غير آنها به اين معني دلالت ميكند. بديهي است كه نص و تعيين از طرف خداوند نوعي امتياز است. و توانمند كردن وي بر انجام معجزه، نيز جلوه اين امتياز و برتري است كه خداوند به آنان اعطاء ميكند.
و معجزه كه براي تأييد صداقت در ادعا و امانت در رسالت است، بايد به گونهاي بيان شود كه ديگران از انجام و ادعاي آن ناتوان باشند و به عبارتي بايستي خارق العاده باشد و همچنين خارق طبيعي باشد.[1]
پس معجزه با اين شرايط براي هيچ كس محقق نخواهد شد مگر به اذن خدا و عنايت و توجه او،[2] اينجا همانگونه كه مردم براي شناخت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيازمند معجزه هستند، خود پيامبر نيز محتاج ارائه اعجاز است، تا با آن ادعاي خود را به اثبات برساند و خودش را معرفي نمايد.[3]
در كتب اهل سنت و شيعه از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر پيامبران ـ عليهم السّلام ـ اعجازهايي نقل شده است، كه خود دليل بر امتياز خاص و توانمندي انحصاري آنان است. و با اين ويژگي از بقيه مردم نوعي برتري و سرآمدي دارند. و هر كس كه اين ويژگي را داشته باشد برتري و سرآمدي نيز همراه اوست. حال كه در شخصيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و داشتن اعجاز و قدرت او بحثي نيست، و ميدانيم كه او داراي مقام عصمت هم بود، سخنش را درباره جانشين و يا جانشينان بعد از خود ميشنويم.
سيوطي در كتاب «الخصائص» از ابويعلي و الحاكم از ابوذر نقل كردهاند كه ابوذر گفت: «من از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: «آگاه باشيد اهل بيت من مثل كشتي نوح ميباشند، كسي كه بر آن كشتي سوار شده، نجات يابد و كسي كه از آن تخلف كند، غرق و نابود گردد.»[4]
شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد جويني الشافعي در حديثي كه سندش را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميرساند، نقل ميكند كه در اين حديث بعد از ذكر فضائل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «حسن و حسين دو امام و پيشواي اين امت هستند، دو پيشوا بعد از پدرشان و آن دو جوانان اهل بهشت هستند كه مادرشان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و پدرشان سيد الوصيين، و از نسل و صلب امام حسين ـ عليه السّلام ـ نه نفر كه آخرين آنان قائم ـ عليه السّلام ـ از فرزندان من است، طاعت آنان طاعت من و عصيان بر آنان عصيان بر من است،كساني كه آنان را انكار كنند و حرمت آنان را ضايع نمايند، از آنان به خدا شكايت ميكنم كه خداوند براي آنان خوب وكيل و ياوري است، و انتقام گيرنده با قدرتي است.»[5]
و از جمله مواردي كه دلالت بر ويژگي خاص حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميكند، عذاب نمودن دشمنان او است كه آيه شريفه «و سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع» يعني سائل و سؤال كننده عذابي درخواست، كه بر آن واقع شود و حال آن كه كافر قدرت دفع عذاب ندارند، و (عذاب واقع شد و نتوانستند دفع نمايند.) در شأن مقام ومنزلت علي ـ عليه السّلام ـ است، بدينگونه كه بعد از واقعه غدير خم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «بايد شاهدين به غائبين اين واقعه را برسانند، و اين خبر شيوع در ميان مسلمين پيدا كرد، تا اينكه شخصي به نام حارث بن النعمان قهري، خبردار شد، آمد خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت: «اي پيامبر خدا، به ما فرمودي: شهادت به يگانگي خدا بدهيم، داديم، شهادت به رسالت خود بدهيم، داديم، نمازهاي پنجگانه انجام دهيم، داديم، امر به روزه در ماه رمضان، و حج خانه خدا، و... قبول كرديم، ولي به اينها راضي نشدي و فرمودي: كسي كه من مولاي او هستم از اين به بعد علي ـ عليه السّلام ـ مولاي اوست. و او را بزرگ كردي و حتي خويشاوندي را اداء نمودي!» پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خشمگين شد و فرمود: «به خدايي كه خدايي نيست مگر او، اين سخن از من نبود، امري بود از طرف خداوند كه بر من نازل شد (اين سخن را سه بار تكرار فرمود). سپس حارث گفت: «خدايا اگر اين سخن درست و حق ميباشد، پس بر ما سنگهايي از آسمان بباران، يا اينكه ما را عذاب كن، عذابي سخت». سخن او تمام شد، ولي ناقه وي هنوز حركت نكرده بود كه سنگي از آسمان بر فرق سر او فرود آمد و مرد!! در اين هنگام آيه شريفه مذكور نازل شد.[6]
نسائي نيز در كتاب «خصائص» خود ميگويد: «پس از نوشتن اين كتاب وارد شام شدم، به من گفتند: چرا فضائل معاويه را ننوشتي؟ گفتم: چون هيچ فضيلتي برايش سراغ ندارم، مگر دعاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه فرمود: «خداوند هرگز شكمش را سير نكند». آنها خشمگين شدند، آنقدر با تازيانه بر زير شكمش ميزدند تا به شهادت رسيد.»[7]
امّا راجع به مناقب و فضائل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ خوب است به كتب اهل سنت رجوع شود تا بهتر روشن گردد كه ائمه ـ عليهم السّلام ـ همانند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و قرآن، افراد عادي و معمولي نميباشند، تا با بقيه مردم قياس شوند، همانگونه كه قرآن با بقيه كتابهاي حتي كتب آسماني ديگر قياس نميشود، و از قدر و منزلتي خاص بدليل مطالب عميق و استوار آن كه از خداوند است، برخوردار است. امامان شيعه نيز چون منصوب از طرف خداوند هستند، با بقيه افراد جامعه قياس نميشوند، و قطعاً با عنايت و توجه خداوند از برتريهايي برخوردارند، پس بايد الگو باشند، و به آنان تأسي كرده و حتماً توان انجام كارهايي را به اذن خداوند دارند.
در جريان غدير خم، كه اهل سنت با سندهاي تاريخي و تفسيري و روايي فراواني آن را ذكر كردهاند، عدهاي از صحابه به دليل حسادت، كينه و بغض كه از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ داشتند، امامت و ولايت او را قبول نكرده و به آن شهادت ندادند، از جمله انس بن مالك بود،كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به انس بن مالك فرمود: «تو را چه ميشود كه به آنچه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدي، شهادت نميدهي؟!» او از سر كبر و غرور گفت: «اي امير المؤمنين كهولت سن و فراموشي باعث شده است.» امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اگر دروغ ميگويي خداوند صورت تو را به درد برص (سفيدي در صورت) مبتلا كند كه با عمامه نتواني آن را مخفي كني!» هنوز بلند نشده بود كه به درد مبتلا شد، و از آن به بعد گريه ميكرد و ميگفت: «مرا مردي نفرين كرد كه عبد صالح خدا بود و من از شهادت به امامت او طفره رفتم». اين داستان را ابن قتيبه و احمد بن حنبل نيز نقل كردهاند.[8]
نتيجه اينكه، از معجزههاي فراوان ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كه اهل سنت نيز نقل كردهاند، موارد فراواني را ميتوان ذكر كرد ليكن از حوصله اين بحث خارج است، امّا با ادله عقلي و نقلي و ذكر واقعههاي تاريخي و روايي... وجود افرادي كه داراي توان فوق بشري (اعجاز) باشد امري طبيعي است. پس همان دليل عقلي و نقلي كه وجود پيامبر را لازم و ضروري ميدانست و توان انجام كارهاي فوق بشري را براي وي ثابت ميكرد. براي جانشين و جانشينان او نيز با همان ادله انجام كارهاي فوق بشري را امري ممكن، و واقع شدني، و عقلاني ميشمارد و اطاعت از آنان را موجب رستگاري و هدايت ميداند و چون از ويژگيهاي خاص و امتيازاتي الهي برخوردارند، و در جامعه برتري دارند. به همين دليل هم لياقت رهبري و هدايتگري را نيز دارند.
[1] . دلائل الامامه، شيخ ابي جعفر بن جرير بن رستم الطبري، ج اول، سال 1412، قم، ص 9.
[2] . همان.
[3] . عصمه الانبياء، فخر رازي، ص 44، بيجا، بيتا، تك جلدي.
[4] . فلك النجاه في الامامه و الصلاه، علي محمد فتح الدين حنفي، چ دوم، سال 1418، ص 40، ناشر مؤسسه دار الاسلام.
[5] . مجموعه الرسائل، الشيخ لطف الله صافي، ج 2، ص 84، بيتا، بيجا.
[6] . شواهد التنزيل، للحسكاني، ج 2، ص 286؛ تفسير ثعالبي، ذيل آيه شأن سائل؛ تفسير القرطبي الجامع لاحكام القرآن، لابي عبدالله محمد بن احمد الانصاري القُرطبي، چ 1405، 20 جلدي، بيروت، موسسه التاريخ العربي، ج 18، ص 278.
[7] . از آگاهان بپرسيد، دكتر تيجاني، ج 1، ص 102.
[8] . كتاب المعارف، ابن قتيبه الدينوري، ص 251، باب الرجس؛ مُسند احمد، الامام احمد بن حنبل، بيتا، بيروت، 60 جلدي، ناشر دار صادر.
www.andisheqom.com
در طول تاريخ بشر انسانهايي (انبياء و اولياء و..) بودهاند كه از ويژگي و توانمندي خاصي برخوردار بودهاند و قدرت انجام كارهايي را داشتهاند كه بقيه افراد قادر به انجام آن نبودهاند. اين افراد به واسطه ارتباط با خداوند و داشتن قدرت روحي و معنوي خاص در تاريخ ميدرخشند، و هيچ كسي و لو اندك اطلاعي از تاريخ داشته باشد، وجود اين افراد و قدرت و توانشان را انكار نميكند.
به عنوان مثال مسلمانان وجود مبارك پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مظهر رحمت خداوند دانسته، از او كرامات و معجزات فراواني را نقل كردهاند و منشأ آن را ارتباط با خدا، و برگزيدگي آن حضرت ميدانند. لذا اگر فردي و يا افرادي ديگر داراي چنين ويژگي و منصوب از طرف خداوند باشند، جاي انكار و شبهه در توانمندي و قدرت مداري آنان نيست. حال براي اينكه بررسي كنيم آيا امامان شيعه همان ملاكها و معيارهاي انبياء و اولياء را دارند يا نه؟ به توضيح آن ميپردازيم: بديهي است كه امام ادامه دهنده راه نبي است و دعوت كننده به همان ديني نبي و لذا خود دين جديدي ارائه نميكند. امام، و پيشوا به كسي گفته ميشود كه پيش جماعتي افتاده و رهبري ايشان را در يك مسير اجتماعي يا مرام سياسي يا مسلك اجتماعي يا ديني به عهده بگيرد. امامت و پيشوايي ديني در اسلام از سه جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد، از جهت حكومت اسلامي، از جهت بيان معارف و احكام اسلام و از جهت رهبري و ارشاد حيات معنوي.
شيعه معتقد است كه جامعه اسلامي به هر سه جهت نامبرده نيازمند است. و كسي كه متصدي اداره جهات نامبرده است و پيشوايي جماعت را در آن جهات به عهده دارد، از ناحيه خدا و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بايد تعيين شده و البته پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز به امر خداوند آن فرد را تعيين فرموده است و آيات و اخبار متواتر قطعي مانند؛ (آيه ولايت، حديث غدير، حديث سقيفه، و حديث ثقلين و غير آنها به اين معني دلالت ميكند. بديهي است كه نص و تعيين از طرف خداوند نوعي امتياز است. و توانمند كردن وي بر انجام معجزه، نيز جلوه اين امتياز و برتري است كه خداوند به آنان اعطاء ميكند.
و معجزه كه براي تأييد صداقت در ادعا و امانت در رسالت است، بايد به گونهاي بيان شود كه ديگران از انجام و ادعاي آن ناتوان باشند و به عبارتي بايستي خارق العاده باشد و همچنين خارق طبيعي باشد.[1]
پس معجزه با اين شرايط براي هيچ كس محقق نخواهد شد مگر به اذن خدا و عنايت و توجه او،[2] اينجا همانگونه كه مردم براي شناخت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيازمند معجزه هستند، خود پيامبر نيز محتاج ارائه اعجاز است، تا با آن ادعاي خود را به اثبات برساند و خودش را معرفي نمايد.[3]
در كتب اهل سنت و شيعه از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر پيامبران ـ عليهم السّلام ـ اعجازهايي نقل شده است، كه خود دليل بر امتياز خاص و توانمندي انحصاري آنان است. و با اين ويژگي از بقيه مردم نوعي برتري و سرآمدي دارند. و هر كس كه اين ويژگي را داشته باشد برتري و سرآمدي نيز همراه اوست. حال كه در شخصيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و داشتن اعجاز و قدرت او بحثي نيست، و ميدانيم كه او داراي مقام عصمت هم بود، سخنش را درباره جانشين و يا جانشينان بعد از خود ميشنويم.
سيوطي در كتاب «الخصائص» از ابويعلي و الحاكم از ابوذر نقل كردهاند كه ابوذر گفت: «من از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: «آگاه باشيد اهل بيت من مثل كشتي نوح ميباشند، كسي كه بر آن كشتي سوار شده، نجات يابد و كسي كه از آن تخلف كند، غرق و نابود گردد.»[4]
شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد جويني الشافعي در حديثي كه سندش را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميرساند، نقل ميكند كه در اين حديث بعد از ذكر فضائل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «حسن و حسين دو امام و پيشواي اين امت هستند، دو پيشوا بعد از پدرشان و آن دو جوانان اهل بهشت هستند كه مادرشان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و پدرشان سيد الوصيين، و از نسل و صلب امام حسين ـ عليه السّلام ـ نه نفر كه آخرين آنان قائم ـ عليه السّلام ـ از فرزندان من است، طاعت آنان طاعت من و عصيان بر آنان عصيان بر من است،كساني كه آنان را انكار كنند و حرمت آنان را ضايع نمايند، از آنان به خدا شكايت ميكنم كه خداوند براي آنان خوب وكيل و ياوري است، و انتقام گيرنده با قدرتي است.»[5]
و از جمله مواردي كه دلالت بر ويژگي خاص حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميكند، عذاب نمودن دشمنان او است كه آيه شريفه «و سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع» يعني سائل و سؤال كننده عذابي درخواست، كه بر آن واقع شود و حال آن كه كافر قدرت دفع عذاب ندارند، و (عذاب واقع شد و نتوانستند دفع نمايند.) در شأن مقام ومنزلت علي ـ عليه السّلام ـ است، بدينگونه كه بعد از واقعه غدير خم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «بايد شاهدين به غائبين اين واقعه را برسانند، و اين خبر شيوع در ميان مسلمين پيدا كرد، تا اينكه شخصي به نام حارث بن النعمان قهري، خبردار شد، آمد خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت: «اي پيامبر خدا، به ما فرمودي: شهادت به يگانگي خدا بدهيم، داديم، شهادت به رسالت خود بدهيم، داديم، نمازهاي پنجگانه انجام دهيم، داديم، امر به روزه در ماه رمضان، و حج خانه خدا، و... قبول كرديم، ولي به اينها راضي نشدي و فرمودي: كسي كه من مولاي او هستم از اين به بعد علي ـ عليه السّلام ـ مولاي اوست. و او را بزرگ كردي و حتي خويشاوندي را اداء نمودي!» پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خشمگين شد و فرمود: «به خدايي كه خدايي نيست مگر او، اين سخن از من نبود، امري بود از طرف خداوند كه بر من نازل شد (اين سخن را سه بار تكرار فرمود). سپس حارث گفت: «خدايا اگر اين سخن درست و حق ميباشد، پس بر ما سنگهايي از آسمان بباران، يا اينكه ما را عذاب كن، عذابي سخت». سخن او تمام شد، ولي ناقه وي هنوز حركت نكرده بود كه سنگي از آسمان بر فرق سر او فرود آمد و مرد!! در اين هنگام آيه شريفه مذكور نازل شد.[6]
نسائي نيز در كتاب «خصائص» خود ميگويد: «پس از نوشتن اين كتاب وارد شام شدم، به من گفتند: چرا فضائل معاويه را ننوشتي؟ گفتم: چون هيچ فضيلتي برايش سراغ ندارم، مگر دعاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه فرمود: «خداوند هرگز شكمش را سير نكند». آنها خشمگين شدند، آنقدر با تازيانه بر زير شكمش ميزدند تا به شهادت رسيد.»[7]
امّا راجع به مناقب و فضائل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ خوب است به كتب اهل سنت رجوع شود تا بهتر روشن گردد كه ائمه ـ عليهم السّلام ـ همانند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و قرآن، افراد عادي و معمولي نميباشند، تا با بقيه مردم قياس شوند، همانگونه كه قرآن با بقيه كتابهاي حتي كتب آسماني ديگر قياس نميشود، و از قدر و منزلتي خاص بدليل مطالب عميق و استوار آن كه از خداوند است، برخوردار است. امامان شيعه نيز چون منصوب از طرف خداوند هستند، با بقيه افراد جامعه قياس نميشوند، و قطعاً با عنايت و توجه خداوند از برتريهايي برخوردارند، پس بايد الگو باشند، و به آنان تأسي كرده و حتماً توان انجام كارهايي را به اذن خداوند دارند.
در جريان غدير خم، كه اهل سنت با سندهاي تاريخي و تفسيري و روايي فراواني آن را ذكر كردهاند، عدهاي از صحابه به دليل حسادت، كينه و بغض كه از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ داشتند، امامت و ولايت او را قبول نكرده و به آن شهادت ندادند، از جمله انس بن مالك بود،كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به انس بن مالك فرمود: «تو را چه ميشود كه به آنچه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدي، شهادت نميدهي؟!» او از سر كبر و غرور گفت: «اي امير المؤمنين كهولت سن و فراموشي باعث شده است.» امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اگر دروغ ميگويي خداوند صورت تو را به درد برص (سفيدي در صورت) مبتلا كند كه با عمامه نتواني آن را مخفي كني!» هنوز بلند نشده بود كه به درد مبتلا شد، و از آن به بعد گريه ميكرد و ميگفت: «مرا مردي نفرين كرد كه عبد صالح خدا بود و من از شهادت به امامت او طفره رفتم». اين داستان را ابن قتيبه و احمد بن حنبل نيز نقل كردهاند.[8]
نتيجه اينكه، از معجزههاي فراوان ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كه اهل سنت نيز نقل كردهاند، موارد فراواني را ميتوان ذكر كرد ليكن از حوصله اين بحث خارج است، امّا با ادله عقلي و نقلي و ذكر واقعههاي تاريخي و روايي... وجود افرادي كه داراي توان فوق بشري (اعجاز) باشد امري طبيعي است. پس همان دليل عقلي و نقلي كه وجود پيامبر را لازم و ضروري ميدانست و توان انجام كارهاي فوق بشري را براي وي ثابت ميكرد. براي جانشين و جانشينان او نيز با همان ادله انجام كارهاي فوق بشري را امري ممكن، و واقع شدني، و عقلاني ميشمارد و اطاعت از آنان را موجب رستگاري و هدايت ميداند و چون از ويژگيهاي خاص و امتيازاتي الهي برخوردارند، و در جامعه برتري دارند. به همين دليل هم لياقت رهبري و هدايتگري را نيز دارند.
[1] . دلائل الامامه، شيخ ابي جعفر بن جرير بن رستم الطبري، ج اول، سال 1412، قم، ص 9.
[2] . همان.
[3] . عصمه الانبياء، فخر رازي، ص 44، بيجا، بيتا، تك جلدي.
[4] . فلك النجاه في الامامه و الصلاه، علي محمد فتح الدين حنفي، چ دوم، سال 1418، ص 40، ناشر مؤسسه دار الاسلام.
[5] . مجموعه الرسائل، الشيخ لطف الله صافي، ج 2، ص 84، بيتا، بيجا.
[6] . شواهد التنزيل، للحسكاني، ج 2، ص 286؛ تفسير ثعالبي، ذيل آيه شأن سائل؛ تفسير القرطبي الجامع لاحكام القرآن، لابي عبدالله محمد بن احمد الانصاري القُرطبي، چ 1405، 20 جلدي، بيروت، موسسه التاريخ العربي، ج 18، ص 278.
[7] . از آگاهان بپرسيد، دكتر تيجاني، ج 1، ص 102.
[8] . كتاب المعارف، ابن قتيبه الدينوري، ص 251، باب الرجس؛ مُسند احمد، الامام احمد بن حنبل، بيتا، بيروت، 60 جلدي، ناشر دار صادر.
www.andisheqom.com