پرسش :
قرآن چگونه لزوم بعثت پيامبران را از جهت «فصل خصومتها» در ميان مردم اثبات ميكند؟
پاسخ :
گروهي از پيامبران علاوه بر تبليغ و تبيين احكام الهي موفق به تشكيل حكومت الهي شدند و طبعاً هيچ حكومتي نميتواند بينياز از سه قوه و قدرت باشد: 1 ـ قانون، 2 ـ مجريان قانون، 3 ـ داوران در ميان مردم كه در صورت بروز اختلاف در موضوعات، به عدل، داوري كنند و از هر سه به نامهاي: قوّه مقنّنه، قوّه مجريه، قوّه قضائيه تعبير ميشود و تعبير عام از سه قوه همان تشكيل حكومت ميباشد.
قرآن از برخي از پيامبران نام برده است كه علاوه بر مقام والاي تبليغ احكام الهي، اختلافات مردم را در يك رشته از موضوعات، بر طرف ميكردند، البته اين اختلاف، اختلاف در حكم خدا نبود و متخاصمان اصل حكم را پذيرفته ولي از حكم مربوط به مورد نزاع آگاه نبودند، و به پيامبران مراجعه كرده و خواهان بيان حكم الاهي در مورد نزاع بودند و در حقيقت اين نيز يكي از انگيزههاي بعثت پيامبران است كه ميتواند شاخهاي از اصل كلي «برطرف كردن اختلافات» باشد و اينك نمونههائي از آيات قرآن در اين باره:
درباره داود ميفرمايد: «يا داوُدُ إنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الأرْضِ فَاحْكُمْ بين الناسِ بِالحَقِّ وَلا تَتَّبِع الهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ» ص/26
[اي داود تو را در روي زمين خليفه خود قرار داديم پس در ميان مردم به حق داوري كن و از هوي و هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه ميسازد.]
در آيه ديگر خداوند او را چنين توصيف ميكند «وَآتاهُ اللّهُ المُلْكَ وَالحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ» بقره/251
[خداوند به داود ملك (حكومت جامع) و حكمت داد، و از آنچه كه ميخواست به او آموخت.]
طبعا كساني كه زمام رهبري اجتماع را در دست دارند، بايد داور مردم نيز باشند و اين كار را به طور مباشري و مستقيم يا با تعيين و نصب حاكمان و داوران صالح انجام دهند.
و در برخي از آيات شيوه داوري داود و سليمان بيان شده است آنگاه آنان را چنين توصيف ميكند «وَكُلّاً آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً» انبياء/79
[و هر يك از آن دو را داوري و دانش داديم.]
اين نه تنها داود و سليمان بودند كه با داشتن مقام قضاوت داوري ميكردند، بلكه از برخي از آيات استفاده ميشود كه گروهي از فرزندان ابراهيم نيز داراي چنين مقام شامخي بودند چنان كه ميفرمايد:
«فَقَدْ آتَيْنا آلَ ابْراهِيمَ الكِتابَ وَالحِكْمََةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيِماً» نساء/54
[به فرزندان ابراهيم كتاب و حكمت آموختيم و به آنان سلطنت بزرگي داديم.]
مسلماً يك سلطنت بزرگ، جدا از داوري در منازعات و خصومات نخواهد بود.
و درباره پيامبر گرامي(ص) كه خود از آل ابراهيم است، ميفرمايد:
«وَانْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالقِسْطِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ» مائده/42
[اگر در ميان آنان داوري كردي به عدل داوري كن، خدا دادگران را دوست دارد.]
و در آيه ديگر ميفرمايد:
«فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللْهُ» مائده/48
و باز ميفرمايد:
«وَاَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أنْزَلَ اللّهُ» مائده/49
از مجموع اين آيات، و آياتي كه درباره حكم و داوري پيامبران وارد شده است، ميتوان نتيجه گرفت كه يكي از انگيزههاي برانگيخته شدن پيامبران، داوري در خصومات و مرافعات، و به يك معني رفع اختلاف در موضوعات بوده است با اين تفاوت كه گاهي پيامبران براي تبيين احكام كلي و رفع اختلاف در اين مورد مبعوث شدهاند و گاهي براي رفع اختلاف در موارد جزئي، يعني مرافعات و منازعات در موضوعات، و سرانجام هر دو نوع اختلاف دورويه از يك سكه اند كه بعثت پيامبران را به دنبال داشته است.
eporsesh.com
گروهي از پيامبران علاوه بر تبليغ و تبيين احكام الهي موفق به تشكيل حكومت الهي شدند و طبعاً هيچ حكومتي نميتواند بينياز از سه قوه و قدرت باشد: 1 ـ قانون، 2 ـ مجريان قانون، 3 ـ داوران در ميان مردم كه در صورت بروز اختلاف در موضوعات، به عدل، داوري كنند و از هر سه به نامهاي: قوّه مقنّنه، قوّه مجريه، قوّه قضائيه تعبير ميشود و تعبير عام از سه قوه همان تشكيل حكومت ميباشد.
قرآن از برخي از پيامبران نام برده است كه علاوه بر مقام والاي تبليغ احكام الهي، اختلافات مردم را در يك رشته از موضوعات، بر طرف ميكردند، البته اين اختلاف، اختلاف در حكم خدا نبود و متخاصمان اصل حكم را پذيرفته ولي از حكم مربوط به مورد نزاع آگاه نبودند، و به پيامبران مراجعه كرده و خواهان بيان حكم الاهي در مورد نزاع بودند و در حقيقت اين نيز يكي از انگيزههاي بعثت پيامبران است كه ميتواند شاخهاي از اصل كلي «برطرف كردن اختلافات» باشد و اينك نمونههائي از آيات قرآن در اين باره:
درباره داود ميفرمايد: «يا داوُدُ إنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الأرْضِ فَاحْكُمْ بين الناسِ بِالحَقِّ وَلا تَتَّبِع الهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ» ص/26
[اي داود تو را در روي زمين خليفه خود قرار داديم پس در ميان مردم به حق داوري كن و از هوي و هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه ميسازد.]
در آيه ديگر خداوند او را چنين توصيف ميكند «وَآتاهُ اللّهُ المُلْكَ وَالحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ» بقره/251
[خداوند به داود ملك (حكومت جامع) و حكمت داد، و از آنچه كه ميخواست به او آموخت.]
طبعا كساني كه زمام رهبري اجتماع را در دست دارند، بايد داور مردم نيز باشند و اين كار را به طور مباشري و مستقيم يا با تعيين و نصب حاكمان و داوران صالح انجام دهند.
و در برخي از آيات شيوه داوري داود و سليمان بيان شده است آنگاه آنان را چنين توصيف ميكند «وَكُلّاً آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً» انبياء/79
[و هر يك از آن دو را داوري و دانش داديم.]
اين نه تنها داود و سليمان بودند كه با داشتن مقام قضاوت داوري ميكردند، بلكه از برخي از آيات استفاده ميشود كه گروهي از فرزندان ابراهيم نيز داراي چنين مقام شامخي بودند چنان كه ميفرمايد:
«فَقَدْ آتَيْنا آلَ ابْراهِيمَ الكِتابَ وَالحِكْمََةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيِماً» نساء/54
[به فرزندان ابراهيم كتاب و حكمت آموختيم و به آنان سلطنت بزرگي داديم.]
مسلماً يك سلطنت بزرگ، جدا از داوري در منازعات و خصومات نخواهد بود.
و درباره پيامبر گرامي(ص) كه خود از آل ابراهيم است، ميفرمايد:
«وَانْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالقِسْطِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ» مائده/42
[اگر در ميان آنان داوري كردي به عدل داوري كن، خدا دادگران را دوست دارد.]
و در آيه ديگر ميفرمايد:
«فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللْهُ» مائده/48
و باز ميفرمايد:
«وَاَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أنْزَلَ اللّهُ» مائده/49
از مجموع اين آيات، و آياتي كه درباره حكم و داوري پيامبران وارد شده است، ميتوان نتيجه گرفت كه يكي از انگيزههاي برانگيخته شدن پيامبران، داوري در خصومات و مرافعات، و به يك معني رفع اختلاف در موضوعات بوده است با اين تفاوت كه گاهي پيامبران براي تبيين احكام كلي و رفع اختلاف در اين مورد مبعوث شدهاند و گاهي براي رفع اختلاف در موارد جزئي، يعني مرافعات و منازعات در موضوعات، و سرانجام هر دو نوع اختلاف دورويه از يك سكه اند كه بعثت پيامبران را به دنبال داشته است.
eporsesh.com