پرسش :
اعجاز قرآن از نظر بيان تنزيه خدا از صفاتي مانند جسمانيت و مرئی بودن چگونه است؟
پاسخ :
براهين عقلي و فلسفي به روشني ثابت مينمايد كه ذات خدا جسم و جسماني نيست و هرگز براي او در جهان آفرينش نظير و مانند وجود ندارد.
قرآن مجيد اين حقيقت را با جمله ليس كمثله شيء: [براي او نظير و مانندي نيست] بيان كرده و ما را به يكي از صفات خداوند كه سرچشمه بسياري از پيراستگيها است آشنا ساخته است و دلايل فلسفي و كلامي خدا را بالاتر از آن ميداند كه مرئي گردد و ديده شود، زيرا خداوند جسم نيست كه در زاويهاي قرار گيرد و نوري از وجود او بر ديدگان ما وارد شود. قرآن براي روشن ساختن راه عقيده صحيح چنين ميفرمايد: «لا تُدرِكُهُ الأبصارُ وَ هُوَ يُدرِكُ الأبصارِ» انعام/103: [ديدهگان، او را نميبينند ولي او ديدگان را ميبيند].
قرآن مجيد سرگذشت اصرار سران بني اسرائيل را نقل ميكند و ميفرمايد: آنان به موسي گفتند كه ما به تو ايمان نميآوريم مگر اين كه خدا را به ما نشان بدهي موسي از روي ناچاري با سران قوم به «طور» آمده از خدا خواست كه خود را نشان بدهد. خداوند در پاسخ گفت: «لَن تَراني يا موسي»: اعراف/139 و بقره/55 [هرگز نميتواني مرا ببيني].
خداوند در پاسخ موسي حرف «لن» كه براي نفي ابد است به كار ميبرد و اين تعبير حاكي است كه رؤيت خدا آرزوي محالي است كه هرگز جامه تحقق به خود نميپوشد.
هر اندازه قرآن خدا را از صفات مادي تنزيه و پيراسته ساخته است تورات و انجيل كوشيدهاند كه خدا را در رديف موجودات جسماني قرار داده او را به صورت يك موجود جسماني معرفي كنند.
بد نيست افسانهاي را كه تورات درباره علل پيدايش زبانهاي مختلف نقل ميكند در اين جا بشنويد علاوه بر اين بدانيم كه چگونه اين كتاب به اصطلاح آسماني، موضوع اختلاف زبانها را افسانهوار تجزيه و تحليل ميكند و متوجه شويم خدايي را كه تورات معرفي ميكند بسان يك موجود مادي است كه گاهي براي سركشي به اوضاع، به زمين فرود ميآيد. اينك متن تورات:
«در تمامي زمين زبان و تكلم يكي بود و واقع شد هنگامي كه از طرف شرقي ميكوچيدند تا اينكه وادي را در زمين شنعار (بابل) يافتند در آنجا ساكن شدند و به همديگر گفتند كه بياييد تا خشتها را بسازيم و آنها را به آتش بسوزانيم و ايشان را خشت به جاي سنگ و گل و چوب به جاي گچ بود و گفتند كه بياييد به جهت خود شهري و برجي كه سرش به آسمان بسايد بنا كنيم و از براي خود پناهي پيدا كنيم مبادا كه بر روي زمين پراكنده شويم و خداوند به جهت ملاحظه كردن شهر و برجي كه بني آدميان ميساختند به زير آمده گفت: اين قوم يكياند و از براي همگي ايشان زبان يكي است به كردن اين كار شروع نمودهاند و حال از هر چه كه قصد ساختنش دارند چيزي از ايشان منع نميشود، بياييد زير آييم و در آنجا زبان ايشان را مخلوط نماييم تا آنكه زبان همديگر را نفهمند و خداوند ايشان را از آنجا بر روي تمامي زمين پراكنده نمود كه در بنا كردن شهر باز ماندند». (تورات/فصل1/جملههاي 8-1)
تنها همين كافي است كه اين كتاب را ساخته و پرداخته فكر بشر بدانيم زيرا عقل و خرد نميپذيرد كه بگوييم خداوند جسم است و روي زمين فرود ميآيد. درست است بگوييم كه خداوند از ساختن برج بلند ناراحت بود و از عمران و آبادي و تفاهم مردم خوشحال نبود؟
آيا صحيح است بگوييم كه سرچشمه اختلاف زبانها تفرقه اندازي خداوند در ميان مردم جهان بود كه همگي در سرزمين بابل زندگي ميكردند، در صورتي كه علت اختلاف زبانها جز فكر خلاق بشر و نيازمنديهاي روزافزون انساناهاي متفرق و پراكنده در روي زمين و تفهيم مقاصد، علت ديگري ندارد؟
آيا صحيح است بگوئيم كه: در اين كره پهناور فقط سرزمين بابل منطقه زندگي انسانها بود سپس از آنجا به نقاط ديگر متفرق شدند در صورتي كه به گواهي فسيل هاي انساني كه از نقاط مختلف جهان بدست ميآيد بشر سالهاي درازي قبل از آن در روي زمين زندگي ميكرده؟
eporsesh.com
براهين عقلي و فلسفي به روشني ثابت مينمايد كه ذات خدا جسم و جسماني نيست و هرگز براي او در جهان آفرينش نظير و مانند وجود ندارد.
قرآن مجيد اين حقيقت را با جمله ليس كمثله شيء: [براي او نظير و مانندي نيست] بيان كرده و ما را به يكي از صفات خداوند كه سرچشمه بسياري از پيراستگيها است آشنا ساخته است و دلايل فلسفي و كلامي خدا را بالاتر از آن ميداند كه مرئي گردد و ديده شود، زيرا خداوند جسم نيست كه در زاويهاي قرار گيرد و نوري از وجود او بر ديدگان ما وارد شود. قرآن براي روشن ساختن راه عقيده صحيح چنين ميفرمايد: «لا تُدرِكُهُ الأبصارُ وَ هُوَ يُدرِكُ الأبصارِ» انعام/103: [ديدهگان، او را نميبينند ولي او ديدگان را ميبيند].
قرآن مجيد سرگذشت اصرار سران بني اسرائيل را نقل ميكند و ميفرمايد: آنان به موسي گفتند كه ما به تو ايمان نميآوريم مگر اين كه خدا را به ما نشان بدهي موسي از روي ناچاري با سران قوم به «طور» آمده از خدا خواست كه خود را نشان بدهد. خداوند در پاسخ گفت: «لَن تَراني يا موسي»: اعراف/139 و بقره/55 [هرگز نميتواني مرا ببيني].
خداوند در پاسخ موسي حرف «لن» كه براي نفي ابد است به كار ميبرد و اين تعبير حاكي است كه رؤيت خدا آرزوي محالي است كه هرگز جامه تحقق به خود نميپوشد.
هر اندازه قرآن خدا را از صفات مادي تنزيه و پيراسته ساخته است تورات و انجيل كوشيدهاند كه خدا را در رديف موجودات جسماني قرار داده او را به صورت يك موجود جسماني معرفي كنند.
بد نيست افسانهاي را كه تورات درباره علل پيدايش زبانهاي مختلف نقل ميكند در اين جا بشنويد علاوه بر اين بدانيم كه چگونه اين كتاب به اصطلاح آسماني، موضوع اختلاف زبانها را افسانهوار تجزيه و تحليل ميكند و متوجه شويم خدايي را كه تورات معرفي ميكند بسان يك موجود مادي است كه گاهي براي سركشي به اوضاع، به زمين فرود ميآيد. اينك متن تورات:
«در تمامي زمين زبان و تكلم يكي بود و واقع شد هنگامي كه از طرف شرقي ميكوچيدند تا اينكه وادي را در زمين شنعار (بابل) يافتند در آنجا ساكن شدند و به همديگر گفتند كه بياييد تا خشتها را بسازيم و آنها را به آتش بسوزانيم و ايشان را خشت به جاي سنگ و گل و چوب به جاي گچ بود و گفتند كه بياييد به جهت خود شهري و برجي كه سرش به آسمان بسايد بنا كنيم و از براي خود پناهي پيدا كنيم مبادا كه بر روي زمين پراكنده شويم و خداوند به جهت ملاحظه كردن شهر و برجي كه بني آدميان ميساختند به زير آمده گفت: اين قوم يكياند و از براي همگي ايشان زبان يكي است به كردن اين كار شروع نمودهاند و حال از هر چه كه قصد ساختنش دارند چيزي از ايشان منع نميشود، بياييد زير آييم و در آنجا زبان ايشان را مخلوط نماييم تا آنكه زبان همديگر را نفهمند و خداوند ايشان را از آنجا بر روي تمامي زمين پراكنده نمود كه در بنا كردن شهر باز ماندند». (تورات/فصل1/جملههاي 8-1)
تنها همين كافي است كه اين كتاب را ساخته و پرداخته فكر بشر بدانيم زيرا عقل و خرد نميپذيرد كه بگوييم خداوند جسم است و روي زمين فرود ميآيد. درست است بگوييم كه خداوند از ساختن برج بلند ناراحت بود و از عمران و آبادي و تفاهم مردم خوشحال نبود؟
آيا صحيح است بگوييم كه سرچشمه اختلاف زبانها تفرقه اندازي خداوند در ميان مردم جهان بود كه همگي در سرزمين بابل زندگي ميكردند، در صورتي كه علت اختلاف زبانها جز فكر خلاق بشر و نيازمنديهاي روزافزون انساناهاي متفرق و پراكنده در روي زمين و تفهيم مقاصد، علت ديگري ندارد؟
آيا صحيح است بگوئيم كه: در اين كره پهناور فقط سرزمين بابل منطقه زندگي انسانها بود سپس از آنجا به نقاط ديگر متفرق شدند در صورتي كه به گواهي فسيل هاي انساني كه از نقاط مختلف جهان بدست ميآيد بشر سالهاي درازي قبل از آن در روي زمين زندگي ميكرده؟
eporsesh.com