شنبه، 13 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

اگر واقعه غصب فدك صحت دارد، چرا حضرت علي(علیه السلام) در زمان خلافتشان آن را بازنگردانيدند؟


پاسخ :
پيش از پاسخ به اين پرسش توجه به يك نكته الزامي است و آن اين كه مسأله فدك با مسأله امامت و ولايت ارتباط نزديكي دارد، پيامبر(ص) هنگامي كه علي(ع) را به جانشيني برگزيدند مي‏خواستند نوعي منبع مالي نيز در اختيار ايشان و خاندانشان كه از نسل حضرت زهرا(س) مي‏باشند قرار دهند در حقيقت حضرت زهرا(س) به عنوان محور امامت و ولايت در موقعيتي قرار داشتند كه بخشيدن فدك به آن حضرت اعطاء به بيت امامت بوده است.
گواه اين ادعا روايات صحيحه‏اي است كه در اين رابطه نقل شده است؛ چنان كه حضرت موسي بن جعفر(ع) در گفتگويي كه با هارون الرشيد، خليفه عباسي دارد به اين مطلب اذعان مي‏كنند
ابن ابي الحديد از علماي برجسته اهل سنت و شارح نهج‏البلاغه در رابطه با مسأله فدك مطلبي دارد كه شنيدني است؛ او مي‏گويد: «از استادم علي بن فارقي كه از استادان مدرسه عربيه در بغداد بود پرسيدم: به نظر شما آيا فاطمه در مورد ادعاي خود نسبت به فدك راست مي‏گفت؟ گفت: آري، راست مي‏گفت، پرسيدم: پس چرا ابوبكر فدك را به فاطمه بازنگردانيد؟ پرسش مرا با كلام لطيفي پاسخ داد؛ گفت: اگر آن روز ابوبكر فدك را به فاطمه برگردانده بود، فردا فاطمه مي‏آمد و مدعي خلافت مي‏شود و ابوبكر نيز در رد ادعاي آن عذري نداشت، زيرا صداقت فاطمه را نسبت به فدك بدون شاهد و دليل پذيرفته بود.
سپس ابن ابي الحديد مي‏افزايد: اين كلام استادم حرف درستي است».{2}
خلاصه آن كه مسأله فدك تنها مسأله‏اي اقتصادي و مالي نبوده است بلكه ارتباط نزديكي با مسأله خلافت و جانشيني علي(ع) دارد، بنابراين بايد توجه نمود هنگامي كه حضرت امير(ع) به حكومت رسيدند و به حق مسلم خود دست يافتند، طرح دوباره مسأله فدك لزومي نمي‏يافت زيرا فدك در اختيار امام و سپس فرزندانش كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه وارث آن حضرت بودند قرار گرفته است. با اين وجود، آن حضرت در نامه 45 نهج‏البلاغه خطاب به عثمان بن حنيف به مالكيت فدك تصريح مي‏كند: «بلي كانت في ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم اللَّه»؛ آري از آن چه آسمان بر آن سايه افكنده تنها فدك در دست ما بود. مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند امام صادق(ع) مي‏فرمايد: چون خداوند پاداش ستمگر و ستمديده را داده است، ديگر حضرت علي نخواست - در مورد فدك - اقدامي انجام دهد».{3} اين حديث نشان مي‏دهد كه در زمان خلافت آن حضرت فدك به ايشان و فرزندانشان باز گردانيده شده است.
اما سرنوشت فدك فراز و نشيب بسيار داشته و پس از غصب آن توسط خليفه اول مراحل زير را طي كرده است.
1. خليفه دوم پس از مرگ ابوبكر، فدك را به عنوان ميراث پيامبر به وارثان ايشان بازگردانيد.{4}
2. خليفه سوم پس از مرگ عمر، فدك را ستاند و آن را به مروان بن حكم واگذارد.{5}
3. معاويه پس از شهادت امام حسن فدك را سه قسمت كرد، يك سوم آن را به مروان، يك سوم را به فرزند عمر و فرزند عثمان و يك سوم آن را به يزيد واگذارد.{6}
4. مروان در زمان حكومتش تمامي فدك را تصرف كرد.{7}
5. عبدالعزيز آن را به فرزندش عمربن عبدالعزيز بخشيد.{8}
6. عمر بن عبدالعزيز پس از خلافت در نامه‏اي به فرماندار مدينه دستور داد تا فدك را به فرزندان فاطمه(س) برگرداند، از اين رو در دوران خلافت او فدك در اختيار فرزندان فاطمه(س) قرار داشت.{9}
7. يزيد بن عبدالملك آن را گرفت و به تصرف خود درآورد.{10}
8. در زمان حكومت عباسيان، سفاح فدك را در اختيار حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب قرار داد.{11}
9. منصور دوانقي ديگر بار آن را از فرزندان فاطمه ستاند.{12}
10. مهدي عباسي بار ديگر فدك را به اولاد فاطمه بازگرداند.{13}
11. هادي عباسي ديگر بار آن را غصب كرد.{14}
12. مأمون آن را به خاندان پيامبر پس داد.{15}
13. متوكل فدك را از تصرف اولاد فاطمه خارج كرد.{16}
در جمع بندي اين پرسش بايد توجه نمود كه نخست غصبي بودن فدك به طور كامل روشن و آشكار است چنان كه روش خلفاي اموي و عباسي در بازگردانيدن فدك به فاطميان نشان مي‏دهد كه آنها نيز به غصبي بودن فدك اذعان داشته‏اند و حتي معاويه نيز تا زمان حيات امام حسن(ع) از فدك چشم مي‏پوشد كه اين خود نيز دليل مبرهني در پاسخ به اقدام حضرت علي(ع) در باز گردانيدن فدك است چرا كه اگر ايشان فدك را باز نمي‏گردانيد دليل نداشت كه معاويه آن را پس از شهادت امام حسن(ع) غصب و تقسيم كند.
پی نوشتها:
[1].بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 48، ص 144 و ج 29، ص 200.
[2].شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 80.
[3].بحارالانوار، مجلسي، ج 8، ص 141.
[4].الغدير، ج 7، ص 194.
[5].همان، ص 195.
[6].همان.
[7].همان.
[8].همان.
[9].معجم البلدان، ج 4، ص 239.
[10].بحارالانوار، ج 25، ص 347.
[11].الغدير، ج 7، ص 194.
[12].همان.
[13].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[14].الغدير، ج 7، ص 195.
[15].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[16].الغدير، ج 7، ص 197.
eporsesh.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.