سه‌شنبه، 16 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا تمدن غرب با اصول اخلاقي سازگار است؟


پاسخ :
پايه و اساس تفكر و تمدن غرب كه امروزه بر جوامع غربي حكم‎فرماست، زاييده‎ي افكار متفكران و دانشمنداني است كه شايد هيچ پاي‎بندي به دين نداشتند. اگر نتوانيم اين ادعا را تعميم دهيم، حداقل در امور سياسي و اجتماعي غرب اين چنين است. به همين خاطر مي‎توان گفت كه آنچه امروزه در غرب به عنوان تمدن غربي معروف است با آنچه كه تعاليم مسيح پيامبر(ع) ناميده مي‎شود، بسيار متفاوت است، پس هرگز نمي‎توان تمدن غرب را همان تمدن و فرهنگي دانست كه حضرت عيسي(ع) از جانب خداوند به ارمغان آوردند. بهترين نشانه‎ي تفاوت تمدن عيسوي با تمدن فعلي حاكم بر جوامع به ظاهر مسيحي غرب، قوانين غير انساني است كه بر آنان حاكم است؛ به عنوان مثال، اساس روش آنان بر پايه‎ي مساوات همه جانبه‎ي زن با مرد در حقوق قرار داده شده است كه اين با اصل خلقت انسان مخالف است. علامه(ره) با توجه به همين مقررات حاكم بر جامعه‎هاي غربي مي‎فرمايند:
بناي تمدن امروز غرب بر اساسي چيده شد كه با فطرت انساني سازگار نيست.[1]
ايشان دليل دوري تمدن غربي با فطرت بشري را در قوانيني مي‎دانند كه صرفاً اجتماعي و مدني است و شامل خانواده كه زندگي و حيات محدودتري از اجتماع است، نمي‎شود. به همين جهت مسئله‌ي ازدواج براي آنان يك نوع اشتراك در عيش است و به هيچ وجه سخني از رعايت مسائل زناشويي، تربيت فرزندان، حقوق همسرداري، ارث و امثال آن مطرح نيست؛ در حالي كه كيفيت و چگونگي خلقت زن و مرد از طرف خداوند متعال براي حفظ بقاي نوع بشري است و براي بقاي او مي‎بايست مقررات و قوانيني باشد كه عفت و پاك‎دامني و شخصيت انساني‎اش محفوظ بماند و نيز زندگي خانوادگي بازيچه قرار نگيرد.[2]
تفاوت عمده‎ي تمدن اسلام و غرب در همين نكته نهفته است كه اسلام طوري به زندگي خانواده اهميت مي‎دهد كه افراد و اعضاي آن با تربيت و تعاليم انساني رشد مي‎يابند و تربيت صحيح آنان، موجب تعالي جامعه خواهد شد؛ در حالي كه تربيت خانوادگي در جوامع غربي از هيچ جايگاهي برخوردار نيست؛ نتيجه‎ي ظهور چنين تمدني آن است كه امروزه در غرب مشاهده مي‎شود و ما در اين جا به چند نمونه از آثار آن كه خودشان بيان داشته‎اند اشاره مي‎كنيم:
كندي در سال 1962 اعلام كرد:
امريكا آينده‎ي دردناكي خواهد يافت؛ چون جوانان، بي‎بند و بار و غرق در شهواتند، و ديگر حاضر نيستند وظايفي را كه به آنان محوّل مي‎گردد، به خوبي انجام دهند، مثلاً از ميان هر هفت نفر جواني كه به سربازي اعزام مي‎شوند شش تن، نالايق و سست از آب در مي‎آيند و اين بدان سبب است كه افراط در شهوت‎راني، استعدادهاي بدني و رواني آنان را كاسته است.[3]
شپگلر آلماني پس از ديدن مظاهر فساد اخلاقي و نابهنجاري‎هاي رفتاري جوانان، در مغرب زمين عقيده دارد كه:
تمدن در مغرب زمين رو به زوال و نابودي است (و صريحاً اعلام كرده است كه) سرزمين‎هاي ديگري در آينده شاهد تمدن درخشان خواهد بود، از كجا معلوم كه بار ديگر اين تمدن به مشرق زمين؛ يعني مهد نخستين خود باز نگردد.[4]
آنان كه با هيجان و شور وصف‎ناپذير از غرب و تمدن غربي و فرهنگ اروپايي سخن مي‎گويند، در حقيقت به نكته‎اي اشاره مي‎كنند كه متفكران غربي، خلاف آن را ابراز مي‎دارند.
دكتر كارل، درباره‎ي تمدن غرب چنين مي‎گويد:
تمدن امروز در موقعيت دشواري قرار گرفته است؛ چون هرگز با نهاد ما هماهنگ نيست. اين تمدن براساس شناسايي حقيقت نهاد ما، پديد نيامده و تنها مولود اوهام اكتشافات علمي، تمايلات مردم، نظرات و شهوات آنان است. اين تمدن با آن كه با كوششِ خود ما تحقق يافته، ولي نسبت به وضع و ساختمان ما بي‎تناسب است.[5]
پس آنان كه پيشرفت و ترقي صنعت در غرب را نشانه‎ي پيشرفت تمدن غرب مي‎دانند، سخت در اشتباهند؛ چون رشد صنعتي، مربوط به علوم تجربي است و ارتباط چنداني با علوم انساني كه وظيفه و مسئوليت تربيت انسان‌ها را بر عهده دارد و به تعالي بُعد انساني او مي‎انديشد ندارد.
پی نوشتها:
[1]. الميزان، ج 2. ص 282.
[2]. همان.
[3]. سيماي تمدن غرب، ص 61.
[4]. همان، ص 143.
[5]. همان، ص 140.
منبع: جوانان و پرسش‌هاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ علميه) بهار 1381(


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.