پرسش :
معيار صحيح تفسير علمي چيست؟
پاسخ :
پاسخ دكتر ناصر رفيعي:
شايد بسياري از اختلافات مخالفين و موافقين به معيار تفسير علمي برگردد. براي تفسير علمي چند معيار لازم است:[1]
معيار اول رعايت قوانين تفسير است كه بعضي از اينها به مفسر و بعضي به متن برميگردد. جناب سيوطي[2] براي مفسر قرآن پانزده شرط ذكر نموده است. علماي الازهر در يك اطلاعيه و زرقاني در كتاب مناهل العرفان يازده شرط ذكر نمودهاند.
پس اولين معيار، رعايت شرايط مفسر است؛ گرچه شايد نتوان مستقيماً آن را معيار تفسير علمي خواند؛ لكن وقتي كه مثلاً يك عالم زيستشناسي كه هيچ اطلاعي از لغت عرب، ادبيات عرب يا از فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسير علمي قرآن را دارد، اين معيار مورد استفاده قرار ميگيرد.
معيار دوم اين است كه به شأن و جايگاه قرآن توجه كنيم؛ يعني مقام قرآن و نيز جايگاه شارع در تبيين قرآن آشكار گردد؛ آيا جايگاه قرآن، هدايت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهي است، يا تبيين مباحث فلسفي و علمي؟ در اين باره قرآن ميفرمايد:
اين كتاب، «هُديً للمتّقين»[3] است؛ براي هدايت است، «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»[4] است؛ به راهي كه استوارترين راههاست هدايت ميكند.
قرآن با خطاب به پيامبر(ص) پنج هدف را در آيهي زير بيان ميكند:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً[5]؛ اي پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده و تو را دعوت كنندهي به سوي خدا، به فرمان او و چراغي روشني بخش.
به عقيدهي ما اگر آيهاي اشارهي علمي دارد، آن هدف اصلي نبوده، بلكه بيان آن به خاطر شأن هدايتي بوده است. وقتي قرآن 14 قرن پيش به عنوان مثال ميفرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها»[6] درست است كه اين آيه اشارهي علمي دارد، اما هدف از آن برداشت هدايت است؛ حال شما از «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي» پي به خالقش ببريد يا به توحيدش؛ لذا اغلب آيات علمي قرآن در پايان به مسئلهي توحيد، معاد و هدفدار بودن خلقت برميگردد؛ مثلاً در معرفي كافر ميگويد:
كافر مثل كسي است كه از جو بيرون رود و نتواند نفس بكشد.[7]
درست است كه اين يك بيان علمي است كه خارج از جَو، اكسيژن نيست، ولي اين در واقع در مقابل آيهي «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[8] و نيز نداشتن حيات معنوي كافر است.
معيار سوم كه شايد مختص باشد اين است كه، تكيه بر قوانين علمي قطعي است نه بر فرضيهها و نظريههاي حدسي؛ حال اگر مفسر بزرگواري به صرف احتمال دادن حيات در كرات ديگر، از آيهي «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ[9] (خدا بر سر شما شرارههاي آتش و مس گداخته فرود ميآورد تا هيچ نصرت و نجاتي نيابيد) استفادهي حيات نمايد و آن را كنايه از اين بداند كه در ميان ساكنان كرات ديگر و كرهي زمين در آينده جنگي در ميگيرد و آنها آتش بر سر زمينيان ميريزند و اينها دفاع ميكنند، اين يك فرضيه يا نظريه است؛ يا مثلاً به بمب اتم يا ماهوارهها تعبير كند، همان بحث افراطي است كه لطمه ميزند؛ لذا معيار سوم، تكيه بر قوانين علميِ قطعي و پرهيز از فرضيهها و نظريههاست.
معيار چهارم كه خيلي مهم است، ارتباط بين قانون علمي و آيهي مورد نظر است؛ مثلاً ميگويد آب «H2o» است و اين مسلم است؛ اما از هر آيهاي ميتوان به عنوان پشتوانه براي اين قانون علمي استفاده نمود؟ پس بايد بين قانون علمي و آيه ارتباط باشد.
معيار پنجم اين است كه تعارضي بين تفسير علمي و حقايق و مضامين قطعي شرعي نباشد.
پاسخ دكتر محمد علي رضايي:
از ظهور «پوپر» (حدود 50 سال پيش) ما چيزي به عنوان «قانون» در علم نداريم و حتي ممكن است چيزي به عنوان «قطعيت» هم نداشته باشيم ـ البته بعضي منكرند ـ بنابراين، هرچه هست ـ به قول بعضي فيزيكدانان ـ افسانههاي مفيد است[10]؛ يعني نظريههايي كه ما بر اساس آن هواپيما ميسازيم و با آن مسافرت ميكنيم؛ ولي اين نظريهها، ابطالپذيرند نه اثباتپذير؛ به عبارت ديگر، اين مطالب ممكن است هيچ وقت اثبات نشوند، بلكه مورد نقض قرار گيرند، ولي در عين حال تا وقتي كه مفيد و كارسازند از آن استفاده ميكنيم و با آمدن نظريهي بهتر، آن را جايگزين ميكنيم.
ما در علم چيزي به عنوان قانون قطعي اثبات شده نداريم؛ همانطور كه فرموديد، بايد اولاً مسائل را به صورت غيرقطعي به قرآن نسبت داد؛ يعني بگوييم كه احتمالاً اين آيهي قرآن به نيروي جاذبه اشاره دارد. در كتابي[11] حدود 300 مورد از آيات علمي قرآن را بررسي كرديم، شش مورد از اعجاز علمي قرآن را پذيرفتيم و 294 مورد را رد كرديم؛ پس نبايد تئوريهاي ظني را به طور قطعي به قرآن نسبت دهيم؛ البته برخي موارد ممكن است پشتوانهاش دليل عقل يا بداهت حسي باشد؛ مثل حركت زمين، در اين موارد ميتوانيم به صورت احتمالي نسبت دهيم كه به دام تفسير به رأي نيفتيم، و تغييراتي كه در علوم حاصل ميشود به قرآن راه پيدا نكند و به تفسير ما ضرر نزند.
پی نوشتها:
[1] . ر.ك: ناصر رفيعي محمدي، همان، ج2، ص 209 - 238.
[2] . جلالالدين سيوطي، الاتقان، ج2، ص 397.
[3] . سورهي بقره، آيهي 2.
[4] . سورهي اسراء، آيهي 9.
[5] . سورهي احزاب، آيهي 46ـ47.
[6] . سورهي يس، آيهي 38.
[7] . سورهي انعام، آيهي 125.
[8] . سورهي رعد، آيهي 28.
[9] . سورهي رحمن، آيهي 35.
[10] . ر.ك: محمد علي رضايي اصفهاني، همان، بحث قطعيت علوم بشري و قانون.
[11] . محمد علي رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن.
منبع: آشنايي با تفسير علمي قرآن، گفتگو با دكتر ناصر رفيعي و دكتر محمد علي رضايي، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگيحوزه علميه (1381 ).
پاسخ دكتر ناصر رفيعي:
شايد بسياري از اختلافات مخالفين و موافقين به معيار تفسير علمي برگردد. براي تفسير علمي چند معيار لازم است:[1]
معيار اول رعايت قوانين تفسير است كه بعضي از اينها به مفسر و بعضي به متن برميگردد. جناب سيوطي[2] براي مفسر قرآن پانزده شرط ذكر نموده است. علماي الازهر در يك اطلاعيه و زرقاني در كتاب مناهل العرفان يازده شرط ذكر نمودهاند.
پس اولين معيار، رعايت شرايط مفسر است؛ گرچه شايد نتوان مستقيماً آن را معيار تفسير علمي خواند؛ لكن وقتي كه مثلاً يك عالم زيستشناسي كه هيچ اطلاعي از لغت عرب، ادبيات عرب يا از فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسير علمي قرآن را دارد، اين معيار مورد استفاده قرار ميگيرد.
معيار دوم اين است كه به شأن و جايگاه قرآن توجه كنيم؛ يعني مقام قرآن و نيز جايگاه شارع در تبيين قرآن آشكار گردد؛ آيا جايگاه قرآن، هدايت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهي است، يا تبيين مباحث فلسفي و علمي؟ در اين باره قرآن ميفرمايد:
اين كتاب، «هُديً للمتّقين»[3] است؛ براي هدايت است، «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»[4] است؛ به راهي كه استوارترين راههاست هدايت ميكند.
قرآن با خطاب به پيامبر(ص) پنج هدف را در آيهي زير بيان ميكند:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً[5]؛ اي پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده و تو را دعوت كنندهي به سوي خدا، به فرمان او و چراغي روشني بخش.
به عقيدهي ما اگر آيهاي اشارهي علمي دارد، آن هدف اصلي نبوده، بلكه بيان آن به خاطر شأن هدايتي بوده است. وقتي قرآن 14 قرن پيش به عنوان مثال ميفرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها»[6] درست است كه اين آيه اشارهي علمي دارد، اما هدف از آن برداشت هدايت است؛ حال شما از «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي» پي به خالقش ببريد يا به توحيدش؛ لذا اغلب آيات علمي قرآن در پايان به مسئلهي توحيد، معاد و هدفدار بودن خلقت برميگردد؛ مثلاً در معرفي كافر ميگويد:
كافر مثل كسي است كه از جو بيرون رود و نتواند نفس بكشد.[7]
درست است كه اين يك بيان علمي است كه خارج از جَو، اكسيژن نيست، ولي اين در واقع در مقابل آيهي «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[8] و نيز نداشتن حيات معنوي كافر است.
معيار سوم كه شايد مختص باشد اين است كه، تكيه بر قوانين علمي قطعي است نه بر فرضيهها و نظريههاي حدسي؛ حال اگر مفسر بزرگواري به صرف احتمال دادن حيات در كرات ديگر، از آيهي «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ[9] (خدا بر سر شما شرارههاي آتش و مس گداخته فرود ميآورد تا هيچ نصرت و نجاتي نيابيد) استفادهي حيات نمايد و آن را كنايه از اين بداند كه در ميان ساكنان كرات ديگر و كرهي زمين در آينده جنگي در ميگيرد و آنها آتش بر سر زمينيان ميريزند و اينها دفاع ميكنند، اين يك فرضيه يا نظريه است؛ يا مثلاً به بمب اتم يا ماهوارهها تعبير كند، همان بحث افراطي است كه لطمه ميزند؛ لذا معيار سوم، تكيه بر قوانين علميِ قطعي و پرهيز از فرضيهها و نظريههاست.
معيار چهارم كه خيلي مهم است، ارتباط بين قانون علمي و آيهي مورد نظر است؛ مثلاً ميگويد آب «H2o» است و اين مسلم است؛ اما از هر آيهاي ميتوان به عنوان پشتوانه براي اين قانون علمي استفاده نمود؟ پس بايد بين قانون علمي و آيه ارتباط باشد.
معيار پنجم اين است كه تعارضي بين تفسير علمي و حقايق و مضامين قطعي شرعي نباشد.
پاسخ دكتر محمد علي رضايي:
از ظهور «پوپر» (حدود 50 سال پيش) ما چيزي به عنوان «قانون» در علم نداريم و حتي ممكن است چيزي به عنوان «قطعيت» هم نداشته باشيم ـ البته بعضي منكرند ـ بنابراين، هرچه هست ـ به قول بعضي فيزيكدانان ـ افسانههاي مفيد است[10]؛ يعني نظريههايي كه ما بر اساس آن هواپيما ميسازيم و با آن مسافرت ميكنيم؛ ولي اين نظريهها، ابطالپذيرند نه اثباتپذير؛ به عبارت ديگر، اين مطالب ممكن است هيچ وقت اثبات نشوند، بلكه مورد نقض قرار گيرند، ولي در عين حال تا وقتي كه مفيد و كارسازند از آن استفاده ميكنيم و با آمدن نظريهي بهتر، آن را جايگزين ميكنيم.
ما در علم چيزي به عنوان قانون قطعي اثبات شده نداريم؛ همانطور كه فرموديد، بايد اولاً مسائل را به صورت غيرقطعي به قرآن نسبت داد؛ يعني بگوييم كه احتمالاً اين آيهي قرآن به نيروي جاذبه اشاره دارد. در كتابي[11] حدود 300 مورد از آيات علمي قرآن را بررسي كرديم، شش مورد از اعجاز علمي قرآن را پذيرفتيم و 294 مورد را رد كرديم؛ پس نبايد تئوريهاي ظني را به طور قطعي به قرآن نسبت دهيم؛ البته برخي موارد ممكن است پشتوانهاش دليل عقل يا بداهت حسي باشد؛ مثل حركت زمين، در اين موارد ميتوانيم به صورت احتمالي نسبت دهيم كه به دام تفسير به رأي نيفتيم، و تغييراتي كه در علوم حاصل ميشود به قرآن راه پيدا نكند و به تفسير ما ضرر نزند.
پی نوشتها:
[1] . ر.ك: ناصر رفيعي محمدي، همان، ج2، ص 209 - 238.
[2] . جلالالدين سيوطي، الاتقان، ج2، ص 397.
[3] . سورهي بقره، آيهي 2.
[4] . سورهي اسراء، آيهي 9.
[5] . سورهي احزاب، آيهي 46ـ47.
[6] . سورهي يس، آيهي 38.
[7] . سورهي انعام، آيهي 125.
[8] . سورهي رعد، آيهي 28.
[9] . سورهي رحمن، آيهي 35.
[10] . ر.ك: محمد علي رضايي اصفهاني، همان، بحث قطعيت علوم بشري و قانون.
[11] . محمد علي رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن.
منبع: آشنايي با تفسير علمي قرآن، گفتگو با دكتر ناصر رفيعي و دكتر محمد علي رضايي، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگيحوزه علميه (1381 ).