پرسش :
جهان ديگر در ظرف ادراك ما نميگنجد؟ چگونه انسان از بعد زمان خارج ميشود؟ آيا انسان توانايي پذيرش آن را دارد، يا خير؟
پاسخ :
اولاً جهان ديگر در ظرف ادراك ما ميگنجد. توضيح آنكه اگر مقصود از ادراك، ادراك عقلي از مفاهيم و تصورات و مسائل نظري باشد كه چنين امري بنابر اصولي كه در مباحث شناختشناسي به اثبات رسيده است و در اينجا نميتوان به آن پرداخت، امري ممكن است؛ يعني انسان ميتواند مفاهيم و نظام نظري نسبت به جهان وراء طبيعت و وراء مادّي و جهان ديگر را ادراك نمايد. امّا اگر منظور از ادراك، ادراك شهودي و قلبي باشد، اين ادارك از جهان ديگر نيز مقدور است چرا كه باز بنابراصول اين نوع ادراك و سلوك عملي كه در آن طرح شده است، انسان ميتواند به مرحلهاي بار بايد كه ظرفيت ادراك شهودي جهان ديگر را پيدا نمايد. نگا: آية ا... عبدا... جوادي آملي، شناختشناسي در قرآن، فصلهاي هشتم، نهم، دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم.
امّا در اين مورد كه انسان توانايي پذيرش ادراك جهان ديگر را دارد، يا خير؟ اگر مقصود ادراك شهودي است كه ظاهراً همين معنا منظور شما است، بله، امّا به دليل آنكه هر نظام از نظامهاي عالم، داراي احكام و قوانين مربوط به خود است؛ بايد انسان به مرتبهاي نايل آيد كه سنخيت پذيرش آن نظام و قوانين را بيابد. توضيح آنكه در نظام هستي، عوالم گوناگوني هست كه هر كدام داراي احكامي ميباشند. اين احكام به لحاظ تفاوت عوالم، با يكديگر فرق دارند. مثلاً عالم ناسوت يا طبيعي، احكام مخصوص به خود دارد و عالم برزخ احكام مختص به خود؛ و عالم قيامت آثار مربوط به خود. آدمي براي ورود و درك شهودي آن عوالم، بايد به صورتي تبدل يابد كه بتواند چنين ظرفيتي را پيدا نمايد. به همين جهت است كه انسان با مرگ، تحولي را واجد ميشود تا بتواند به عالم برزخ وارد گردد؛ و باز بر اساس آيات قرآني، بايد تحولي اساسي در مجموع عالم رخ دهد تا آمادگي درك و پذيرش احكام و آثار عالم قيامت را پيدا كند. بنابراين، ميتوان گفت كه انسان ظرفيت پذيرش ادراك جهان غير مادّي را دارد؛ ولي به شرط آنكه بر اثر تحولات و تبدلات، اين قابليت را احراز نمايد. چنانكه برخي از انسانها بر اثر انجام يك سلسله اعمال و آداب و قدم گذاشتن در وادي سير و سلوك، ظرفيت فهم و ادراك عوالم بالاتر را در همين دنيا و قبل از مرگ و قيام قيامت احراز كرده، بسياري از حقايق بر آنها منكشف ميگردد. در اين باره نگاه كنيد به: استاد محمد شجاعي، باز گشت به هستي، و همو، عروج روح. مانند آن جوان سالك كه بر اثر سلوك عملي در همين دنيا، حقايق عوالم ديگر را مشاهده مينمود.
دوزخ و جنات و برزخ در ميان پيش چشم كافران آرم عيان
وانمايم حوض كوثر را به جوش كآب بر روشان زند بانگش به گوش
و آنكه تشنه گرد كوثر ميدوند يك به يك را نام وا گويم كياند
ميبسايد دوششان بر دوش من نعرههاشان ميرسد در گوشِ من
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار در كشيده يكديگر را در كنار
دستِ همديگر زيارت ميكنند و ز لب هم بوسه غارت ميكنند
مثنوي / 1 / 3535 - 3540.
به هر روي، اگر كسي بتواند دل خود را تطهير نموده، به سرمايه درون راه يابد و با چشم و گوش دل، نظر به عالم بيفكند، در مرتبه اوّل، طبيعت را نشانه و آئينه ملكوت مييابد و با مشاهده در ملكوت اشيا، همه آنها را تسبيحگر خداوند سبحان ميبيند و ديگر بار در مرتبه برتر، ملكوت را نيز آيينهاي ميبيند كه تنها ذكر خداوند قدوس را ارائه ميدهد.
و امّا چگونه انسان از بُعد زمان خارج ميشود؟ از مطلب پيشين روشن ميگردد كه انسان داراي دو شأن و دو بُعد است: يك بُعد آشناي انسان است و بُعد ديگر بعد بيگانه انسان؛ يا به تعبير ديگر، انسان معجوني است از يك راست و يك دروغ:
آن دروغت اين تن فاني بود راستت آن جان رباني بود.
همان / 4 / 3031.
بُعد آشناي انسان، جسم اوست و بعد بيگانه و راست او، روح اوست. هر يك از اين دو احكام خود را داراست. جسم براي خود احكامي دارد و روح هم براي خود احكامي. يكي از احكام بسيار مهم روح كه هموست كه ظرفيت پذيرش ادراك عوالم ديگر را مييابد، «تجرد» روح است. يعني، روح فوق مقوله ماديات است. روح امري مادّي نيست و از اين رو عوارضي چون مكان مندي و زمان مندي در آن معنا ندارد. لذا انسان با توجه به اين شأنش، ميتواند در ادراك حقايق عوالم ديگر از بعد زمان خارج شود. دراين باب نگا: ارمغان آسمان «شرحي بر رساله انسان در عرف عرفان»، سيد يوسف ابراهيميان، صص 299 - 308.
www.eporsesh.com
اولاً جهان ديگر در ظرف ادراك ما ميگنجد. توضيح آنكه اگر مقصود از ادراك، ادراك عقلي از مفاهيم و تصورات و مسائل نظري باشد كه چنين امري بنابر اصولي كه در مباحث شناختشناسي به اثبات رسيده است و در اينجا نميتوان به آن پرداخت، امري ممكن است؛ يعني انسان ميتواند مفاهيم و نظام نظري نسبت به جهان وراء طبيعت و وراء مادّي و جهان ديگر را ادراك نمايد. امّا اگر منظور از ادراك، ادراك شهودي و قلبي باشد، اين ادارك از جهان ديگر نيز مقدور است چرا كه باز بنابراصول اين نوع ادراك و سلوك عملي كه در آن طرح شده است، انسان ميتواند به مرحلهاي بار بايد كه ظرفيت ادراك شهودي جهان ديگر را پيدا نمايد. نگا: آية ا... عبدا... جوادي آملي، شناختشناسي در قرآن، فصلهاي هشتم، نهم، دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم.
امّا در اين مورد كه انسان توانايي پذيرش ادراك جهان ديگر را دارد، يا خير؟ اگر مقصود ادراك شهودي است كه ظاهراً همين معنا منظور شما است، بله، امّا به دليل آنكه هر نظام از نظامهاي عالم، داراي احكام و قوانين مربوط به خود است؛ بايد انسان به مرتبهاي نايل آيد كه سنخيت پذيرش آن نظام و قوانين را بيابد. توضيح آنكه در نظام هستي، عوالم گوناگوني هست كه هر كدام داراي احكامي ميباشند. اين احكام به لحاظ تفاوت عوالم، با يكديگر فرق دارند. مثلاً عالم ناسوت يا طبيعي، احكام مخصوص به خود دارد و عالم برزخ احكام مختص به خود؛ و عالم قيامت آثار مربوط به خود. آدمي براي ورود و درك شهودي آن عوالم، بايد به صورتي تبدل يابد كه بتواند چنين ظرفيتي را پيدا نمايد. به همين جهت است كه انسان با مرگ، تحولي را واجد ميشود تا بتواند به عالم برزخ وارد گردد؛ و باز بر اساس آيات قرآني، بايد تحولي اساسي در مجموع عالم رخ دهد تا آمادگي درك و پذيرش احكام و آثار عالم قيامت را پيدا كند. بنابراين، ميتوان گفت كه انسان ظرفيت پذيرش ادراك جهان غير مادّي را دارد؛ ولي به شرط آنكه بر اثر تحولات و تبدلات، اين قابليت را احراز نمايد. چنانكه برخي از انسانها بر اثر انجام يك سلسله اعمال و آداب و قدم گذاشتن در وادي سير و سلوك، ظرفيت فهم و ادراك عوالم بالاتر را در همين دنيا و قبل از مرگ و قيام قيامت احراز كرده، بسياري از حقايق بر آنها منكشف ميگردد. در اين باره نگاه كنيد به: استاد محمد شجاعي، باز گشت به هستي، و همو، عروج روح. مانند آن جوان سالك كه بر اثر سلوك عملي در همين دنيا، حقايق عوالم ديگر را مشاهده مينمود.
دوزخ و جنات و برزخ در ميان پيش چشم كافران آرم عيان
وانمايم حوض كوثر را به جوش كآب بر روشان زند بانگش به گوش
و آنكه تشنه گرد كوثر ميدوند يك به يك را نام وا گويم كياند
ميبسايد دوششان بر دوش من نعرههاشان ميرسد در گوشِ من
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار در كشيده يكديگر را در كنار
دستِ همديگر زيارت ميكنند و ز لب هم بوسه غارت ميكنند
مثنوي / 1 / 3535 - 3540.
به هر روي، اگر كسي بتواند دل خود را تطهير نموده، به سرمايه درون راه يابد و با چشم و گوش دل، نظر به عالم بيفكند، در مرتبه اوّل، طبيعت را نشانه و آئينه ملكوت مييابد و با مشاهده در ملكوت اشيا، همه آنها را تسبيحگر خداوند سبحان ميبيند و ديگر بار در مرتبه برتر، ملكوت را نيز آيينهاي ميبيند كه تنها ذكر خداوند قدوس را ارائه ميدهد.
و امّا چگونه انسان از بُعد زمان خارج ميشود؟ از مطلب پيشين روشن ميگردد كه انسان داراي دو شأن و دو بُعد است: يك بُعد آشناي انسان است و بُعد ديگر بعد بيگانه انسان؛ يا به تعبير ديگر، انسان معجوني است از يك راست و يك دروغ:
آن دروغت اين تن فاني بود راستت آن جان رباني بود.
همان / 4 / 3031.
بُعد آشناي انسان، جسم اوست و بعد بيگانه و راست او، روح اوست. هر يك از اين دو احكام خود را داراست. جسم براي خود احكامي دارد و روح هم براي خود احكامي. يكي از احكام بسيار مهم روح كه هموست كه ظرفيت پذيرش ادراك عوالم ديگر را مييابد، «تجرد» روح است. يعني، روح فوق مقوله ماديات است. روح امري مادّي نيست و از اين رو عوارضي چون مكان مندي و زمان مندي در آن معنا ندارد. لذا انسان با توجه به اين شأنش، ميتواند در ادراك حقايق عوالم ديگر از بعد زمان خارج شود. دراين باب نگا: ارمغان آسمان «شرحي بر رساله انسان در عرف عرفان»، سيد يوسف ابراهيميان، صص 299 - 308.
www.eporsesh.com