پرسش :
آيا هر پيامبرى كه به مقام نبوت رسيد، حتماً بايد امام نيز باشد و يا كسى كه داراى منصب امامت گرديد، حتماً بايد پيامبر هم باشد؟
پاسخ :
پاسخ هر دو پرسش منفى است. از آياتى كه پيرامون طالوت و مبارزه وى با جالوت آمده، روشن مى گردد كه پس از درگذشت حضرت موسى، خداوند، مقام نبوت را به شخصى كه گويا اشموئيل نام داشت عطا فرمود، در حالى كه مقام امامت و پيشوايى و حكومت را بر دوش طالوت نهاد; پس از در گذشت موسى، گروهى از بنى اسرائيل به پيامبر عصر خود گفتند: زمامدارى براى ما برگزين تا تحت فرماندهى او در راه خدا پيكار كنيم، سرانجام پيامبر آنان چنين گفت: «ان الله بعث لكم طالوت ملكا....»، خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگيخت. بنى اسرائيل گفتند: چگونه او مى تواند فرمانرواى ما باشد، در حالى كه ما شايستگى بيشتر داريم و او ثروتى انبوه ندارد، پيامبر آنان گفت: خداى بزرگ، وى را بر شما برگزيده است و به او علم و توانايى جشم بيشتر داده و خدا مُلك خويش را به هر كس كه بخواهد مى بخشد، و خدا داراى احسان گسترده و دانا است[1]. از اين آيه نكات زير استفاده مى شود:
الف) ممكن است مصالحى ايجاب كند كه نبوت و امامت و زمامدارى جدا گردد و در يك زمان نبوت از آن كسى و حكومت و زمامدارى از آن فرد ديگرى باشد و هر يك به منصبى كه به وى داده شده، لياقت داشته و به خاطر امكان تفكيك بين اين دو مقام، بنى اسرائيل هرگز اعتراض نكردند كه اى پيامبر تو شايسته ترى بلكه گفتند: ما از وى شايسته تريم.
ب) مقامى كه طالوت به دست آورد، از جانب خدا بود. «ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا»، و نيز مى فرمايد: «ان الله اصطفاه عليكم».
ج) مقام طالوت تنها فرماندهى سپاه نبود، بلكه او فرماندار و زمامدار بنى اسرائيل بود. هر چند زمامدارى در آن روز، رهبرى در جهاد بود. ولى منصب الهى وى، كارهاى ديگرى را نيز به او اجازه مى داد. در جايى ديگر مى فرمايد: «و الله يؤتى ملكه من يشاء»، خدا ملك خويش را به هر كس كه بخواهد مى بخشد.
د) مهمترين شرط زمامدارى و امامت، گستردگى علم و توانايى هاى لازم جمعى و معنوى است[2].
بنابراين، ميان نبوت و امامت ملازمه وجود ندارد، ممكن است انسانى به مقام نبوت برسد ولى امام نباشد و يا شخصى امام و زمامدار جامعه باشد ولى پيامبر نباشد و گاهى خداوند هر دو مقام را به انسانى كه شايستگى آن دو را داشته باشد، عطا مى كند و خداوند مى فرمايد: «فهزموهم باذن الله و قتل داوود و جالوت و آتيه الملك و الحكمة و علّمه مما يشاء»[3]، لشكر طالوت سپاه جالوت را در هم شكست و در آن ميان داوود پيامبر(عليه السلام)، جالوت را كشت و خدا زمامدارى جامعه (علاوه بر پيامبرى) و حكمت را به وى عطا فرمود و آنچه مى خواست به او آموخت.
پی نوشتها:
[1]. بقره، 247.
[2]. منشور جاويد قرآن، سبحانى جعفر.
[3]. بقره، 251.
www.mazaheb.ir
پاسخ هر دو پرسش منفى است. از آياتى كه پيرامون طالوت و مبارزه وى با جالوت آمده، روشن مى گردد كه پس از درگذشت حضرت موسى، خداوند، مقام نبوت را به شخصى كه گويا اشموئيل نام داشت عطا فرمود، در حالى كه مقام امامت و پيشوايى و حكومت را بر دوش طالوت نهاد; پس از در گذشت موسى، گروهى از بنى اسرائيل به پيامبر عصر خود گفتند: زمامدارى براى ما برگزين تا تحت فرماندهى او در راه خدا پيكار كنيم، سرانجام پيامبر آنان چنين گفت: «ان الله بعث لكم طالوت ملكا....»، خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگيخت. بنى اسرائيل گفتند: چگونه او مى تواند فرمانرواى ما باشد، در حالى كه ما شايستگى بيشتر داريم و او ثروتى انبوه ندارد، پيامبر آنان گفت: خداى بزرگ، وى را بر شما برگزيده است و به او علم و توانايى جشم بيشتر داده و خدا مُلك خويش را به هر كس كه بخواهد مى بخشد، و خدا داراى احسان گسترده و دانا است[1]. از اين آيه نكات زير استفاده مى شود:
الف) ممكن است مصالحى ايجاب كند كه نبوت و امامت و زمامدارى جدا گردد و در يك زمان نبوت از آن كسى و حكومت و زمامدارى از آن فرد ديگرى باشد و هر يك به منصبى كه به وى داده شده، لياقت داشته و به خاطر امكان تفكيك بين اين دو مقام، بنى اسرائيل هرگز اعتراض نكردند كه اى پيامبر تو شايسته ترى بلكه گفتند: ما از وى شايسته تريم.
ب) مقامى كه طالوت به دست آورد، از جانب خدا بود. «ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا»، و نيز مى فرمايد: «ان الله اصطفاه عليكم».
ج) مقام طالوت تنها فرماندهى سپاه نبود، بلكه او فرماندار و زمامدار بنى اسرائيل بود. هر چند زمامدارى در آن روز، رهبرى در جهاد بود. ولى منصب الهى وى، كارهاى ديگرى را نيز به او اجازه مى داد. در جايى ديگر مى فرمايد: «و الله يؤتى ملكه من يشاء»، خدا ملك خويش را به هر كس كه بخواهد مى بخشد.
د) مهمترين شرط زمامدارى و امامت، گستردگى علم و توانايى هاى لازم جمعى و معنوى است[2].
بنابراين، ميان نبوت و امامت ملازمه وجود ندارد، ممكن است انسانى به مقام نبوت برسد ولى امام نباشد و يا شخصى امام و زمامدار جامعه باشد ولى پيامبر نباشد و گاهى خداوند هر دو مقام را به انسانى كه شايستگى آن دو را داشته باشد، عطا مى كند و خداوند مى فرمايد: «فهزموهم باذن الله و قتل داوود و جالوت و آتيه الملك و الحكمة و علّمه مما يشاء»[3]، لشكر طالوت سپاه جالوت را در هم شكست و در آن ميان داوود پيامبر(عليه السلام)، جالوت را كشت و خدا زمامدارى جامعه (علاوه بر پيامبرى) و حكمت را به وى عطا فرمود و آنچه مى خواست به او آموخت.
پی نوشتها:
[1]. بقره، 247.
[2]. منشور جاويد قرآن، سبحانى جعفر.
[3]. بقره، 251.
www.mazaheb.ir