سه‌شنبه، 16 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

حديث غدير، در چه نقطه اى و براى چه هدفى بيان شده است؟


پاسخ :
در سال دهم هجرت، پيامبر بزرگ اسلام به اصحاب و اقوامشان دستور دادند كه آماده زيارت خانه خدا شوند. در نتيجه جمع كثيرى از مسلمانان مدينه روستاهاى اطراف كه تعدادشان را بين نود هزار تا بيش از يكصد و بيست و چها هزار نفر نوشته اند، دور هم گرد آمدند و به همراه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى انجام مناسك حج عازم مكه معظمه شدند. طبق نقل تاريخ نويسان، بيش از اين جمعيت نيز، مردم «مكه» و اهل «يمن» بودند كه به همراهى اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى زيارت كعبه به جمع اهل مدينه و اطراف آن پيوستند.
اين حج كه حجة الوداع و حجة الكمال ناميده شده، آخرين حجى است كه پيامبر عزيز اسلام(صلى الله عليه وآله) به انجام آن موفق گرديد و چندى پس از آن بدرود حيات گفت. فايده سخنى كه هنگام جدايى و آخرين لحظات گفته مى شود، اين است كه هم بهتر در ذهن ها مى ماند و هم زمينه ادعاى نسخ و تغيير حكم را از بين مى برد; قطعنامه هاى پايانىِ تجمعات و وصاياى هنگام مرگ نيز از اين فايده بهره مند است. چون مناسك حج به پايان رسيد و زائران خانه خدا تصميم به مراجعت گرفتند، در سرزمينى به نام جحفه كه راه هاى مدينه و كشورهاى مصر و عراق از آن منشعب مى شد، بركه اى به نام غديرخم وجود داشت. حاجيان در روز پنج شنبه، هجدهم ذى الحجه، به آن مكان رسيدند. در همين روز، پيك وحى در رسيد و اين آيه را از جانب خداوند بر پيامبرش خواند: (يا أَيُّهَا الرُّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الكَافِرِينَ);[1] اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر اين كار را به انجام نرسانى، رسالت خود را انجام نداده اى و خداوند تو را از خطرات مردم مصون مى دارد. خدا كافران و جمعيت لجوج را هدايت نمى كند.
چون اين آيه به پيامبر رسيد، ايشان دستور فرمودند كه جمعيت در منطقه غديرخم جمع شوند. حضرت در برابر آفتاب سوزان عربستان، سخنرانى مفصلى ايراد فرمودند و دستور الهى را درباره ولايت و جانشينى اميرالمؤمنين(عليه السلام)را به مردم ابلاغ نمودند. آن گاه على بن ابى طالب(عليه السلام) را به حاضران معرفى كرده، فرمودند: «من از ميان شما مى روم و در بين شما دو امانت گرانبها مى گذارم كه يكى از ديگرى مهم تر است. آنها قران و عترت و اهل بيت من مى باشند.
بنگريد كه پس از من چگونه با آنها برخورد مى كنيد! هان اى مردم! من رهبر شما هستم و على بن ابى طالب(عليه السلام) بعد از من رهبر شماست. هر كس ولايت او را بپذيرد، ولايت مرا پذيرفته است و كسى كه ولايت او را نپذيرد، در واقع ولايت مرا نپذيرفته است.
بعد از سخنرانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و نصب على(عليه السلام) به جانشينى، شعراى اسلام از جمله حسان بن ثابت اشعار ارزنده اى درباره ولايت على(عليه السلام) ايراد كردند كه تاريخ، آنها را به يادگار نگه داشته است. در پايان مراسم، حاضران دسته دسته به خيمه مولاى متقيان وارد شدند و دست وى را به نشان بيعت فشردند و ولايتش را تبريك گفتند. نخستين بيعت كنندگان، خليفه اول و دوم بودند كه در ديدار خود اظهار داشتند: «بَخٍّ بَخٍّ لك يا علىٌّ أَصْبَحتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلا كُلِّ مُؤمِن وَ مُؤمِنَة;[2] مبارك باد! مبارك باد! بر تو اى على! اينك تو مولاى من و مولاى هر زن و مرد مؤمنى گرديدى».
در آيه ابلاغ نكات بسيار حساسى وجود دارد:
اولاً، به پيامبر خدا در ابلاغ آن هشدار مى دهد; ثانياً، اهميت موضوع و هدف ابلاغ چنان مهم است كه نرساندن آن كوتاهى در رسالت به شمار مى آيد; ثالثاً، آيه موضوعى را در بردارد كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از ابلاغ آن وحشت مى كند و ممكن است گروهى دست به خيانت بزنند; رابعاً، در اين آيه افراد لجوج و عنادورزى كه حكم آيه را نپذيرفتند، كافر خوانده شده اند; خامساً، نشان مى دهد كه اعلان اين قضيه پيش از اين از پيامبر خواسته شده بود، ولى چون وقت آن از جهت زمان و مكان دقيقاً تعيين نشده بود، آن حضرت منتظر بود تا در بهترين فرصت مناسب آن را بيان كند، تا اين كه در غديرخم ـ مناسبت ترين مكان ـ آن حضرت با تأكيد و هشدار الهى مكلف شدند كه آن را بيان كنند. چنين چيزى درباره ديگر احكام و دستورات الهى بى سابقه بوده و نشانگر آن است كه ابلاغ مسأله اى بسيار اساسى و سرنوشت ساز بوده كه موجب فتنه انگيزى و تحريك احساسات قدرت طلبان و حسودان مى شده است. حال بايد پرسيد كه موضوع آيه كه اين همه اهميت دارد، چيست؟ چه مسأله اى است كه اگر پيامبر خدا آن را ابلاغ نكند، رسالت خود را انجام نداده است؟ اين موضوع چه قدر مورد توجه است كه پيامبر خدا با آن همه قدرت، از خطر منافقان و حاضران مى هراسد؟ اين موضوع چه قدر در پيشگاه خدا ارزش دارد كه نپذيرفتن آن باعث كفر و گسستن از دستگيره توحيد است؟ اساساً پس از بيست و سه سال رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در سال دهم هجرت، چه مسأله اى باقى مانده كه تا اين حد حساس و با ارزش است؟!
آرى، موضوع، ولايت على(عليه السلام) است كه بايد در آستانه رحلت پيامبر براى چندمين بار، آن هم در اجتماع با شكوه حج اعلان گردد و مسلمانان جديد و اشخاصى كه هنوز ابلاغ هاى قبلى رسول خدا را نشنيده اند بشنوند كه على(عليه السلام) جانشين به حق پيامبر است و بدانند كه ولايت علوى دنباله رسالت نبوى است.
پی نوشتها:
[1]. سوره مائده، آيه 67، روايات مختلفى در كتاب هاى اهل سنّت وارد شده است كه اين آيه درباره واقعه غديرخم مى باشد; مانند: روح المعانى، آلوسى، ج 6، ص 199 ـ 193، (داراحياء التراث العربى); الدرالمنثور، جلال الدين سيوطى، ج 2، ص 298 ـ 299، (دارالمعرفة، 1365 هـ ق).
[2]. الغدير، علامه امينى، ج 1، ص 283 ـ 282، (دارالكتاب العربى، بيروت، 1379 هـ ق); ينابيع المودة، القندوزى، ج 2، ص 249، (دارالاسوة، 1416 هـ ق); الامام على فى آراء الخلفاء، شيخ مهدى فقيه ايمانى، ص 75، (مؤسسة المعارف الاسلامية 1420 هـ ق); كشف اليقين، علامه حلى، تحقيق حسين درگاهى، ص 250، (الطبعة الاولى، 1411 هـ ق).
www.mazaheb.ir


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.