پرسش :
خانواده هاي تك قطبي چند نوع مي باشند ؟
پاسخ :
خانواده هاي يك قطبي از جهت نوع ابراز عاطفه، احساس مسووليت و دوري و نزديكي با كودك شامل انواع زير مي باشند:
1- شيفته يا منفعل: پدر و مادر بيش از حد به بچه توجه نشان مي دهند مانند پدر و مادري كه بعد از سالها انتظار صاحب بچه شده اند. در اين خانواده ها كودك پدر و مادر را نترل مي كند و پدر و مادر در مقابل كودك حالت تسليم و انفعالي دارند وكوچكترين كارهاي او را با بزرگترين تشويقها پشتيباني مي كنند و به همين علت بچه از جامعه هم همين توقع رادارد و اين جاست كه اولين ضربه ها را از جامعه دريافت مي نمايد.
2-پرخاشگر(طرد كننده): در خانواده پر خاشگر، پدر و مادر هر دو روحيه طرد كنندگي دارند. برعسك خانواده شيفته كه پدر و مادر بيش از حد به كودك توجه و محبت نشان مي هند اين نوع خانواده ها بيش از حد كودك را طرد مي كنند يكي از انواع خانواده هايي كه در پرورش افراد بزهكار نقش موثري دارند، خانواده هاي پرخاشگر يا طرد كننده هستند؛ (يكي از دلائلي كه چرا افراد بزهكار بيشتر از اين خانواده ها هستند اين است كه چنين بچه هايي اصلا خانه و خانواده خود را محيط گرمي براي خود نمي بينند.)
مادر نبايد حتي در دوران حاملگي احساس نامطلوب نخواستن بچه را در افكار خود راه بدهد.
گاهي والدين به دلايلي كودك را طرد كرده يا از خود دور نگه دارند كه اين طرد يا با رتفار مستقيم پدر و مادر و يا با لحن ها و كنايه هايي از جانب آنها همراه مي باشد. مثل اين كه به كودك بگويند كه ما تو را نمي خواستيم و يا ما منتظر تولد تو نبوديم و حتي بعضي از خانواده ها احساس نامطلوب خود را نسبت به كودك نشان مي دهند مثال مادر مي گويد از زماني كه تو متولد شدي ما ديگر روز خوشي نديديم.
گاهي روانشناسان فكر مي كردند كه اگر خانواده پرخاشگر باشد تنها روحيه پرخاشگري در كودك به وجود مي آيد ولي نكته قابل توجه اين است كه تنها يكي از آثار وجود پدر و مادر پرخاشگر، كودك پرخاشگر است، و آثار نامطلوب ديگري نيز در بر دارد. نكته مهمتر و جالبتر اين كه كودك چنين خانواده هايي غالب منزوي و گوشه گير است. اين بسيار مهم است كه اگر جملات پدر و مادر با تحقير زياد كودك همراه باشد باعث به وجود آوردن كودك پرخاشگر و يا حتي منزوي مي شود. پس كودك منزوي فقط از خانواده هاي منزوي حاصل نمي شوند، بلكه بعضا از خانواده هاي پرخاشگر نيز متاثر مي شود.
حالت سوم از خانواده پرخاشگر كودك مهر طلب است. اين نوع كودك كودكي وابسته و متكي به ديگران است ولي كودك عادي تا حدي مستقل عمل مي كند. و فرق ديگر اين كه اگر كودك مهر طلب مهر و محبت نبيند و از محبت لازم برخوردار نشود، تعادل روحي او به هم مي ريزد ولي در كودك عادي اگر از محبت برخوردار نشود در حد يك نگراني و يك حالت انتظار باقي مي ماند ولي تعادل روحي او كاملا به هم نمي ريزد. و فرق سوم اين كه كودك مهر طلب با يك عطش سيري ناپذير از هر كس و هر جا توقع مهر و محتب را دارد ولي كودك عادي مهر و محبت را بر طبق اصول ويژه اي انتظار مي برد و توقع دارد آن هم نه از هر كس و از هر كجا.
نوجوانان دختر و پسر كه محبت كافي از خانواده نديده باشند زودتر از نوجوانان عادي جذب باندهاي منحرف اجتماعي مي شوند. مانند افرادي كه بدنشان در اثر بيماريهاي گذشته ضعيف گشته زودتر به مريضي مبتلا مي شوند تا افراديكه بدن سالمتري داشته و بنيه خوبي داشته باشند. و از نظر قانوني و حقوقي بزهكار به كساني گفته مي شود كه در زير سن 18 سال مرتكب جرم مي شوند به همين علت به خانواده ها توصيه مي شود كه در زير سن 18 سال مرتكب جرم مي شوندبه همين علت به خانواده ها توصيه مي شود كه در حالت بلوغ و نوجواني سعي نكنند كه با نوجوان رفتارشان حالت قهر آميز پيدا كندتا راهي براي بازگشت باز باشد. مربيان و معلمان و مديران هم در اين سنين بايد سعي كنند تا راه بازگشت را براي نوجوانان خطا كار نبندند.
تحقيقات نشان داده كه اگر مادر موجودي بي مهر و محبت باشد ضربه و ضررش بر كودك بيشتر است از موقعي كه پدر فاقد مهر و محبت باشد. به لحاظ اين كه اولا مادران از لحاظ عاطفي كانون عاطفه و محبت مي باشند كه اين تفاوت را خداوند در جنسيت زن و مرد گذارده است. به همين جهت است كه دختر بچه بيشتر ابراز احساسات نسبت به پدر و مادر انجام مي دهد مثلا موقعي كه پدر مدتي در خانه نبوده و در مسافرت بسر مي برده و بعد از مدتي وقتي به خانه مي آيد، دختر بچه بيشتر از پسر بچه نسبت به پدر ابراز محبت مي كند.
به همين دليل بايد توجه داشت كه زنها وقتي مادر مي شوند دلشان براي پذيرش فرزند آماده تر از پدر است.
نكته ديگر در اين جا اين است كه كودك از مادر بيشتر از پدر توقع محبت و مهر را دارد. بنابراين اگر مادر دچار بي مهري و بي عاطفگي باشد ضربه هولناكتر و بيشتري بر روحيه كودك وارد مي آيد تا اين كه پدر دچار روحيه بي مهري باشد، و لذا در خانواده معظم شهدا، اگر مادر پس از شهادت همسرش بتواند با لياقت محبت خود را از فرزند دريغ نكند، به طوري كه اين محبت رشوه اي براي بچه نباشد در آن صورت بچه به خوبي پرورش مي يابد. ولي اگر مادر بيش از حد به كودكان محبت كند و اين محبت به صورت رشوه اي براي او باشد در نتيجه كودك از مدرسه و جامعه هم توقع چنين كاري را دارد و چنانچه اين توقع او به خوبي برآورده نشود ضربه مهلكي از جامعه بر روحيه اش مي خورد.
3- خانواده هاي ايزوله (بي تفاوت): در اين نوع خانواده ها پدر و مادر هيچكدام وظيفه خود را به خوبي انجام نمي دهند. يكي از اين خانواده ها خانواده هاي پر جمعيت مي باشد زيرا در چنين خانواده هايي پدر و مادر نمي توانند به نيازها و خواسته هاي تك تك افراد اين بچه ها به خوبي رسيدگي نمايند.
خانواده بايد با توجه به موقعيت خودش به همان نسبت داراي فرزند شود و از قبل خود را براي پذيرش مسووليت سنگين پدري و يا مادري آماده نمايد و از طرف ديگر پدر و مادر بايد به وضع خودشان هم توجه كنند يعني فرزندان مكرر باعص مي شود تا زن زودتر از سن خود فرسوده شود و لذا توان جسمي را براي تربيت بچه ها نداشته باشد چون زن در طي دوران حاملگي و زايمان فشار زيادي را متحمل شده و درد و رنج زيادي مي كشد به طوري كه بعد از زايمان بدنش سست و رنجور مي شود و به طوري كه در قرآن هم فرموده: وحملته امه و هنا علي وهن (لقمان 14) در خانواده هاي بي تفاوت پدر و مادر افرادي نسبتا راحت طلب و خود كامه هستند و حاضر نيستند كه نقش فعالي را در خانواده چنين پدر و مادري بر عهده گيرند و حاضرند بيشتر در حاشيه زندگي قرار گيرند، كه گاهي مادر چنين حالتي را دارد و گاهي هم پدر دوست دارد كه بيشتر در حاشيه باشد و بچه ها در متن زندگي عمل كنند.
3-خانواده هاي اكتيو و نرمال (فعال): چنين خانواده هايي از خود نيروي زيادي مصرف ميكنند و وقتشان راب راي تربيت بچه ها و بازي با آنها مي گذارنند بچ ها بيشتر به حرف پدر و مادرهايي توجه مي كنند كه با آنها بازي نموده و يا براي آنها داستان تعريف مي كنند. تعريف كردن داستان نقش مهمي در شكل دادن شخصيت كودك دارد،به خصوص داستانهايي كه جنبه محبت و عاطفه بيشتري در آنها وجود داشته باشد. ولي بايد توجه داشت كه در شبهاموقع خواب به كودك داستانهاي وحشت آور گفته نشود.
بنابراين براي ما اين مهم است كه فرزندان كه ثمره عمر انسان هستند چگونه تربيت و پرورش پيدا كنند. در بعضي از خانواده هاي اكتيو و نرمال حتي براي آينده بچه هايشان هم طرح دارند و اين از جهت آن است كه چون آنها نتوانستند به ايده و آرزوي مورد نظرشان برسند و مثال نتوانستند پزشك و يا مهندس و يا … شوند. لذا از بچه خودشان توقع دارند كه وي آروزي آنها را تحقق بخشد، بنابراين چنين فرزندي علاوه بر خواسته هاي خودش بايد خواسته هاي پدر و مادرش را هم بر آورده سازد و اين سختگيري هاي بي جان پدر و مادر در اين زمينه ها فشار زيادي روي اعصاب اين بچه ها مي گذارد، بلكه بهتر است كه اين پدر و مادرها به خود بياند و ديدشان را عوض كنند و ببينند كه خود كودك چه مي خواهد بشود و چه مي تواند بشود؟
تحقيق جالبي توسط بعضي از روانشناسان انجام شده است كه ارزشمند مي باشد، آنها درباره حدود 250 مورد نوجوانان بزهكار و 1200 مورد نوجوانان غير بزهكار (بزهكار يك اصطلاح حقوقي است و عنوان افرادي است كه مرتكب جرايمي در مرحله قبل از سن قانوني شده اند) با ياري امور تحقيق انجام دادند و متوجه شدند كه بيشترين بزهكاران خاص خانواده هايي است كه اين خانواده ها پدر و مادر داشتند ولي والدين آنها وظيفه خويش را ايفا نمي كردند و اين جاست كه اگر يك زن و يا يك مرد با لياقت و غياب همسرش بتواند وظايفش را درست انجام دهد بچه به خوبي پرورش مي يابد، شخصيتهاي خود ساخته جهان اسلام اغلب در كودكي با يتيمي بزرگ شده اند. به طور مثال مرحوم آخوند خراساني در كودكي پدر و مادرش را به طور متوالي از دست مي دهد و يا مرحوم علامه جزايري كه محبت پدر را شخصي و يا هر قومي از شدت مصائب و تنگناها (مثله) ضرب المثل مي شود.
توالي محيط هاي خانوادگي: با ثبات ترين محيط براي كودك تنها محيط خانواده و زندگي با پدر و مادر است. زيرا اگر كودكي مجبور باشد در محيطهاي مختلف زندگي كند، مجبور است كه رفتار خود را مرتبا با ميحط هاي مختلف وفق دهد و در نتيجه چو كاملا موفق به انجام اين كار نمي شود صدمات زيادي به روحيه اش وارد مي آيد.
مسئله ديگر بنام مهاجرت است كه در روحيه و اخلاق بچه ها خيلي اثر مي گذارد. يعني مهارت هاي پي در پي با پدر و مادر باعث مي شود تا نتواند به محيطي خو بگيرد و دوستان خوب و هميشگي براي خود پيدا كند.(1)
پی نوشت:
1- كتاب با فرزند خود چگونه رفتار كنيم نوشته محمدرضا شرفي
www.morsalat.com
خانواده هاي يك قطبي از جهت نوع ابراز عاطفه، احساس مسووليت و دوري و نزديكي با كودك شامل انواع زير مي باشند:
1- شيفته يا منفعل: پدر و مادر بيش از حد به بچه توجه نشان مي دهند مانند پدر و مادري كه بعد از سالها انتظار صاحب بچه شده اند. در اين خانواده ها كودك پدر و مادر را نترل مي كند و پدر و مادر در مقابل كودك حالت تسليم و انفعالي دارند وكوچكترين كارهاي او را با بزرگترين تشويقها پشتيباني مي كنند و به همين علت بچه از جامعه هم همين توقع رادارد و اين جاست كه اولين ضربه ها را از جامعه دريافت مي نمايد.
2-پرخاشگر(طرد كننده): در خانواده پر خاشگر، پدر و مادر هر دو روحيه طرد كنندگي دارند. برعسك خانواده شيفته كه پدر و مادر بيش از حد به كودك توجه و محبت نشان مي هند اين نوع خانواده ها بيش از حد كودك را طرد مي كنند يكي از انواع خانواده هايي كه در پرورش افراد بزهكار نقش موثري دارند، خانواده هاي پرخاشگر يا طرد كننده هستند؛ (يكي از دلائلي كه چرا افراد بزهكار بيشتر از اين خانواده ها هستند اين است كه چنين بچه هايي اصلا خانه و خانواده خود را محيط گرمي براي خود نمي بينند.)
مادر نبايد حتي در دوران حاملگي احساس نامطلوب نخواستن بچه را در افكار خود راه بدهد.
گاهي والدين به دلايلي كودك را طرد كرده يا از خود دور نگه دارند كه اين طرد يا با رتفار مستقيم پدر و مادر و يا با لحن ها و كنايه هايي از جانب آنها همراه مي باشد. مثل اين كه به كودك بگويند كه ما تو را نمي خواستيم و يا ما منتظر تولد تو نبوديم و حتي بعضي از خانواده ها احساس نامطلوب خود را نسبت به كودك نشان مي دهند مثال مادر مي گويد از زماني كه تو متولد شدي ما ديگر روز خوشي نديديم.
گاهي روانشناسان فكر مي كردند كه اگر خانواده پرخاشگر باشد تنها روحيه پرخاشگري در كودك به وجود مي آيد ولي نكته قابل توجه اين است كه تنها يكي از آثار وجود پدر و مادر پرخاشگر، كودك پرخاشگر است، و آثار نامطلوب ديگري نيز در بر دارد. نكته مهمتر و جالبتر اين كه كودك چنين خانواده هايي غالب منزوي و گوشه گير است. اين بسيار مهم است كه اگر جملات پدر و مادر با تحقير زياد كودك همراه باشد باعث به وجود آوردن كودك پرخاشگر و يا حتي منزوي مي شود. پس كودك منزوي فقط از خانواده هاي منزوي حاصل نمي شوند، بلكه بعضا از خانواده هاي پرخاشگر نيز متاثر مي شود.
حالت سوم از خانواده پرخاشگر كودك مهر طلب است. اين نوع كودك كودكي وابسته و متكي به ديگران است ولي كودك عادي تا حدي مستقل عمل مي كند. و فرق ديگر اين كه اگر كودك مهر طلب مهر و محبت نبيند و از محبت لازم برخوردار نشود، تعادل روحي او به هم مي ريزد ولي در كودك عادي اگر از محبت برخوردار نشود در حد يك نگراني و يك حالت انتظار باقي مي ماند ولي تعادل روحي او كاملا به هم نمي ريزد. و فرق سوم اين كه كودك مهر طلب با يك عطش سيري ناپذير از هر كس و هر جا توقع مهر و محتب را دارد ولي كودك عادي مهر و محبت را بر طبق اصول ويژه اي انتظار مي برد و توقع دارد آن هم نه از هر كس و از هر كجا.
نوجوانان دختر و پسر كه محبت كافي از خانواده نديده باشند زودتر از نوجوانان عادي جذب باندهاي منحرف اجتماعي مي شوند. مانند افرادي كه بدنشان در اثر بيماريهاي گذشته ضعيف گشته زودتر به مريضي مبتلا مي شوند تا افراديكه بدن سالمتري داشته و بنيه خوبي داشته باشند. و از نظر قانوني و حقوقي بزهكار به كساني گفته مي شود كه در زير سن 18 سال مرتكب جرم مي شوند به همين علت به خانواده ها توصيه مي شود كه در زير سن 18 سال مرتكب جرم مي شوندبه همين علت به خانواده ها توصيه مي شود كه در حالت بلوغ و نوجواني سعي نكنند كه با نوجوان رفتارشان حالت قهر آميز پيدا كندتا راهي براي بازگشت باز باشد. مربيان و معلمان و مديران هم در اين سنين بايد سعي كنند تا راه بازگشت را براي نوجوانان خطا كار نبندند.
تحقيقات نشان داده كه اگر مادر موجودي بي مهر و محبت باشد ضربه و ضررش بر كودك بيشتر است از موقعي كه پدر فاقد مهر و محبت باشد. به لحاظ اين كه اولا مادران از لحاظ عاطفي كانون عاطفه و محبت مي باشند كه اين تفاوت را خداوند در جنسيت زن و مرد گذارده است. به همين جهت است كه دختر بچه بيشتر ابراز احساسات نسبت به پدر و مادر انجام مي دهد مثلا موقعي كه پدر مدتي در خانه نبوده و در مسافرت بسر مي برده و بعد از مدتي وقتي به خانه مي آيد، دختر بچه بيشتر از پسر بچه نسبت به پدر ابراز محبت مي كند.
به همين دليل بايد توجه داشت كه زنها وقتي مادر مي شوند دلشان براي پذيرش فرزند آماده تر از پدر است.
نكته ديگر در اين جا اين است كه كودك از مادر بيشتر از پدر توقع محبت و مهر را دارد. بنابراين اگر مادر دچار بي مهري و بي عاطفگي باشد ضربه هولناكتر و بيشتري بر روحيه كودك وارد مي آيد تا اين كه پدر دچار روحيه بي مهري باشد، و لذا در خانواده معظم شهدا، اگر مادر پس از شهادت همسرش بتواند با لياقت محبت خود را از فرزند دريغ نكند، به طوري كه اين محبت رشوه اي براي بچه نباشد در آن صورت بچه به خوبي پرورش مي يابد. ولي اگر مادر بيش از حد به كودكان محبت كند و اين محبت به صورت رشوه اي براي او باشد در نتيجه كودك از مدرسه و جامعه هم توقع چنين كاري را دارد و چنانچه اين توقع او به خوبي برآورده نشود ضربه مهلكي از جامعه بر روحيه اش مي خورد.
3- خانواده هاي ايزوله (بي تفاوت): در اين نوع خانواده ها پدر و مادر هيچكدام وظيفه خود را به خوبي انجام نمي دهند. يكي از اين خانواده ها خانواده هاي پر جمعيت مي باشد زيرا در چنين خانواده هايي پدر و مادر نمي توانند به نيازها و خواسته هاي تك تك افراد اين بچه ها به خوبي رسيدگي نمايند.
خانواده بايد با توجه به موقعيت خودش به همان نسبت داراي فرزند شود و از قبل خود را براي پذيرش مسووليت سنگين پدري و يا مادري آماده نمايد و از طرف ديگر پدر و مادر بايد به وضع خودشان هم توجه كنند يعني فرزندان مكرر باعص مي شود تا زن زودتر از سن خود فرسوده شود و لذا توان جسمي را براي تربيت بچه ها نداشته باشد چون زن در طي دوران حاملگي و زايمان فشار زيادي را متحمل شده و درد و رنج زيادي مي كشد به طوري كه بعد از زايمان بدنش سست و رنجور مي شود و به طوري كه در قرآن هم فرموده: وحملته امه و هنا علي وهن (لقمان 14) در خانواده هاي بي تفاوت پدر و مادر افرادي نسبتا راحت طلب و خود كامه هستند و حاضر نيستند كه نقش فعالي را در خانواده چنين پدر و مادري بر عهده گيرند و حاضرند بيشتر در حاشيه زندگي قرار گيرند، كه گاهي مادر چنين حالتي را دارد و گاهي هم پدر دوست دارد كه بيشتر در حاشيه باشد و بچه ها در متن زندگي عمل كنند.
3-خانواده هاي اكتيو و نرمال (فعال): چنين خانواده هايي از خود نيروي زيادي مصرف ميكنند و وقتشان راب راي تربيت بچه ها و بازي با آنها مي گذارنند بچ ها بيشتر به حرف پدر و مادرهايي توجه مي كنند كه با آنها بازي نموده و يا براي آنها داستان تعريف مي كنند. تعريف كردن داستان نقش مهمي در شكل دادن شخصيت كودك دارد،به خصوص داستانهايي كه جنبه محبت و عاطفه بيشتري در آنها وجود داشته باشد. ولي بايد توجه داشت كه در شبهاموقع خواب به كودك داستانهاي وحشت آور گفته نشود.
بنابراين براي ما اين مهم است كه فرزندان كه ثمره عمر انسان هستند چگونه تربيت و پرورش پيدا كنند. در بعضي از خانواده هاي اكتيو و نرمال حتي براي آينده بچه هايشان هم طرح دارند و اين از جهت آن است كه چون آنها نتوانستند به ايده و آرزوي مورد نظرشان برسند و مثال نتوانستند پزشك و يا مهندس و يا … شوند. لذا از بچه خودشان توقع دارند كه وي آروزي آنها را تحقق بخشد، بنابراين چنين فرزندي علاوه بر خواسته هاي خودش بايد خواسته هاي پدر و مادرش را هم بر آورده سازد و اين سختگيري هاي بي جان پدر و مادر در اين زمينه ها فشار زيادي روي اعصاب اين بچه ها مي گذارد، بلكه بهتر است كه اين پدر و مادرها به خود بياند و ديدشان را عوض كنند و ببينند كه خود كودك چه مي خواهد بشود و چه مي تواند بشود؟
تحقيق جالبي توسط بعضي از روانشناسان انجام شده است كه ارزشمند مي باشد، آنها درباره حدود 250 مورد نوجوانان بزهكار و 1200 مورد نوجوانان غير بزهكار (بزهكار يك اصطلاح حقوقي است و عنوان افرادي است كه مرتكب جرايمي در مرحله قبل از سن قانوني شده اند) با ياري امور تحقيق انجام دادند و متوجه شدند كه بيشترين بزهكاران خاص خانواده هايي است كه اين خانواده ها پدر و مادر داشتند ولي والدين آنها وظيفه خويش را ايفا نمي كردند و اين جاست كه اگر يك زن و يا يك مرد با لياقت و غياب همسرش بتواند وظايفش را درست انجام دهد بچه به خوبي پرورش مي يابد، شخصيتهاي خود ساخته جهان اسلام اغلب در كودكي با يتيمي بزرگ شده اند. به طور مثال مرحوم آخوند خراساني در كودكي پدر و مادرش را به طور متوالي از دست مي دهد و يا مرحوم علامه جزايري كه محبت پدر را شخصي و يا هر قومي از شدت مصائب و تنگناها (مثله) ضرب المثل مي شود.
توالي محيط هاي خانوادگي: با ثبات ترين محيط براي كودك تنها محيط خانواده و زندگي با پدر و مادر است. زيرا اگر كودكي مجبور باشد در محيطهاي مختلف زندگي كند، مجبور است كه رفتار خود را مرتبا با ميحط هاي مختلف وفق دهد و در نتيجه چو كاملا موفق به انجام اين كار نمي شود صدمات زيادي به روحيه اش وارد مي آيد.
مسئله ديگر بنام مهاجرت است كه در روحيه و اخلاق بچه ها خيلي اثر مي گذارد. يعني مهارت هاي پي در پي با پدر و مادر باعث مي شود تا نتواند به محيطي خو بگيرد و دوستان خوب و هميشگي براي خود پيدا كند.(1)
پی نوشت:
1- كتاب با فرزند خود چگونه رفتار كنيم نوشته محمدرضا شرفي
www.morsalat.com