پرسش :
چرا جنگ این گونه و با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل تمام شد؟
پاسخ :
پرسش از پایان جنگ در واقع به علت آن معطوف نیست؛ زیرا هر جنگی در نهایت به پایان میرسد. این پرسش از ملاحظات دیگری از جمله نحوه پایان جنگ و مقایسه آن با وضع دیگری، که میتوانست جنگ در بستر آن به پایان برسد متأثر است. این گونه استدلال میشود که اگر قرار بود جنگ با راهحل سیاسی پایان پذیرد، چرا این اقدام پیش از این به ویژه پس از فتح خرمشهر انجام نشد؟ همچنین تغییر موقعیت نظامی ایران در ماههای پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه 598 یک سال پس از تصویب آن این سؤال را مطرح کرد که چرا قطعنامه 598 همزمان با تصویب آن در تیرماه 1366 پذیرفته نشد؟
چنانکه ملاحظه میشود این پرسش بر دو مسئله متمرکز است؛ نخست، وضعیت نظامی ماههای پایانی جنگ و ابهامی که نسبت به آن وجود دارد و دیگری روش پایان بخشیدن به جنگ با راهحل سیاسی و پذیرش قطعنامه 598 میباشد. در نتیجه، این پرسش مطرح میشود که تحولات نظامی جنگ چه روندی را طی کرد که در ماههای پایانی جنگ به تغییر وضعیت نظامی به زیان ایران و به سود عراق منجر شد؟
استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر تهاجمی و با هدف دستیابی به یک منطقه با اهمیت برای پایان دادن به جنگ بود. عملیات رمضان در چارچوب همین استراتژی انجام شد ولی به نتیجه نرسید و موقعیت برتر ایران تحت تأثیر تحولات جدید و راهبرد عراق و حامیانش برای مهار پیروزیهای ایران قرار گرفت.
قدرت تهاجمی ایران با در هم کوبیدن نیروی نظامی عراق و استحکامات دفاعی این کشور مهمترین مشکل عراق و حامیانش بود. بنابراین، توقف آن در اولویت بود و با این هدف دنبال میشد که ایران با جنگی فرسایشی، در نهایت موافقت خود را با اتمام جنگ اعلام نماید.
افزایش توان نظامی عراق و سایر حمایتهایی که از این کشور میشد، تدریجاً توازن نظامی را به سود عراق تغییر داد. ضمن اینکه استراتژی تهاجمی در مقایسه با استراتژی تدافعی به توان نظامی بیشتری نیازمند است،عراق در حالی که استراتژی تدافعی داشت، از ایران برتر بود و استراتژی دفاع مطلق بر زمین را اتخاذ کرد و سیاست تهاجم در هوا و دریا را دنبال میکرد. در عین حال، روحیه نیروهای ایران سبب شده بود، عراق با زمینگیر شدن مواضع دفاعی، قدرت تهاجمی خود را از دست بدهد. برتری نظامی دو امتیاز اساسی برای عراق داشت؛ نخست، آنکه میزان آسیبپذیری نیروهای عراقی در برابر تهاجمات ایران کم بود و در نهایت برای تعیین سرنوشت یک عملیات برتری عراق مانع از کسب پیروزی قوای نظامی ایران میشد. علاوه بر این، خسارات وارد شده به ارتش عراق، به سرعت بازسازی میشد و انسجام اولیه خود را بازمییافت، در حالی که تجدید قوای نیروهای ایران به زمان نیاز داشت و همین امر در درازمدت به سود عراق تمام شد.
با فتح فاو توازن نظامی به سود ایران تغییر کرد، ولی قدرت تهاجمی عراق در هوا و دریا به افزایش فشار برای خنثی سازی پیروزی ایران منجر شد تا هزینه هر پیروزی بیشتر از دستاوردهای آن باشد. آنچه در فاو حاصل شد اگر بلافاصله پس از فتح خرمشهر به دست آمده بود قطعاً سرنوشت جنگ تغییر مییافت، ولی تأخیر در دستیابی به این پیروزی و برتری عراق در زمینههای مختلف و سایر ملاحظات، مانع از تحوّلی جدّی در جنگ شد.
تلاش برای تعیین سرنوشت جنگ با اجرای عملیات کربلای4 و ادامه آن با اجرای عملیات کربلای5 تمام توان نظامی ایران را صرف کرد و در نقطهای که قوای نظامی ایران تحلیل رفت توان نظامی عراق افزایش یافت. در سال 1366 استراتژی نظامی ایران در جنوب به بنبست رسید و در همین سال گسترش جنگ در خلیجفارس به درگیری ایران و امریکا منجر شد و این تحولات فرصت مناسبی را در اختیار عراق قرار داد تا علاوه بر بازسازی ارتش عراق استراتژی این کشور را از پدافند به آفند تغییر دهد. تحولات نظامی در سال 1367 در واقع متأثر از این رخدادها و تحولات در نتیجه سرمایهگذاری عراق در سالهای قبل به ویژه سال 1366 و تغییر استراتژی این کشور با کمک مستشاری روسها بود.
ادوارد لوتواک سه وجه از استراتژیهای خصمانه معمول در جنگها را توضیح میدهد. از نظر وی وجه اول که بالاترین حد تأثیر یک استراتژی است، این است که همه اهداف تعیین شده با پیروزی تحقق یابد یا از دشمن کاملاً شکست بخورد. اگر این استراتژی موفق باشد پیروزی به همراه میآورد و اگر دشمن مقابله کند، به ناچار از استراتژیهای دیگر استفاده میشود که وجه دوم استراتژی میباشد. بدین معنا که در چرخه عمل و عکسالعمل، طرفین، استراتژی و اهداف یکدیگر را خنثی میکنند و تداوم این مرحله میتواند حالت سوم یعنی ماهیّت متناقض استراتژی را به دنبال داشته باشد که در اوج ناباوری نتایج خطرناکی به همراه خواهد داشت. در حالت سوم، پیشبینی تا اندازهای دشوار است و دامنه جنگ تصاعدی افزایش مییابد. با این توضیح به نظر میرسد رخدادهای نظامی در ماههای پایان جنگ و نحوه اتمام آن مفهومی قابل درک است، در حالی که طی شش سال برتری با ایران بود ناگهان در فاصله کمتر از پنج ماه اوضاع به زیان ایران و به سود عراق تغییر کرد.
پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران اساساً متأثر از تحولات نظامی در ماههای پایانی جنگ بود که به نحو غیرمنتظرهای موازنه را به زیان ایران و به سود عراق تغییر داد. این موضوع به همان اندازه که در تغییر موضع ایران برای پایان دادن به جنگ تأثیر داشت در مطرح کردن پرسش درباره نحوه پایان جنگ نیز اثر گذاشت.
نظر به اینکه ماهیّت سیاست عراق و حامیانش خنثی سازی و مهار تهاجمات ایران و حفظ عراق در برابر تهاجمات ایران بود در نتیجه، به هر نحو از پذیرش برتری ایران و ارائه امتیاز به آن خودداری میکردند و همین سیاست تا اندازهای در طولانی شدن جنگ مؤثر بود در حالی که امتیاز دادن به ایران و متقاعد ساختن این کشور میتوانست برای پایان بخشیدن به جنگ کمک نماید چنان که تصویب قطعنامه 598 واکنش مثبت ایران را به دنبال داشت. ایران قطعنامه را رسماً نپذیرفت ولی رد نکرد و عملاً همکاری با دبیرکل سازمانملل را آغاز کرد تا علاوه بر چانهزنی برای جا به جایی بندهای قطعنامه، اجرا شدن آن را ممکن سازد. حاصل این همکاری این بود که به محض آنکه ایران قطعنامه 598 را پذیرفت امکان اجرای آن فراهم شد و تنها، تردید عراق در پذیرش قطعنامه و حمله مجدد به ایران اجرای آن را به تأخیر انداخت.
توضیحاتی که در چارچوب تحولات نظامی و سیاسی بیان شد به صورت مختصر میتواند ابعاد پرسش از نحوه پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 را روشن سازد. مسلماً اگر ایران بلافاصله با صدور قطعنامه 598 در سال 1366 به پذیرش آن مبادرت میورزید، باز بدان معنا نبود که پرسشی مطرح نمیشد، بلکه مجدداً این سؤال مطرح میشد که چرا پیش از این چنین اقدامی انجام نشد؟ واقعیتهای سیاسی ـ نظامی صحنه جنگ امروز بخشی از تاریخ جنگ و انقلاب را در حافظه تاریخی این ملت به ثبت رسانده است، قضاوت نسبت به این حوادث و تصمیمات متنوع و با انتقاد همراه است و این وضعیت احتمالاً تا سالهای آینده همچنان ادامه خواهد داشت. پیچیدگی مسائل جنگ ایران و عراق اساساً متأثر از به هم پیوستگی جنگ با انقلاب است. در عین حال، این پرسش وجود دارد که آیا راهحلهای دیگری وجود داشت که با برگزیدن آن وضعیت تغییر نماید و در این صورت آیا دیگر پرسشی به میان نمیآمد؟ به نظر میرسد بررسی و تبیین آنچه به هر دلیلی انجام گرفته است در مقایسه با بررسی راهحلهای دیگری که انتخاب نشد و اگر میشد پیامدهای آن مبهم و نامشخص است روش مناسبتری میباشد. امید است در آینده هر یک از پرسشهای سهگانه مستقلاً در کتابهای جداگانه نقد و بررسی شود و در اختیار ملت شریف ایران قرار گیرد تا بخشی از حقایق تاریخ ایران برای نسلهای آینده روشن شود.
منبع : پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ایران و عراق
پرسش از پایان جنگ در واقع به علت آن معطوف نیست؛ زیرا هر جنگی در نهایت به پایان میرسد. این پرسش از ملاحظات دیگری از جمله نحوه پایان جنگ و مقایسه آن با وضع دیگری، که میتوانست جنگ در بستر آن به پایان برسد متأثر است. این گونه استدلال میشود که اگر قرار بود جنگ با راهحل سیاسی پایان پذیرد، چرا این اقدام پیش از این به ویژه پس از فتح خرمشهر انجام نشد؟ همچنین تغییر موقعیت نظامی ایران در ماههای پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه 598 یک سال پس از تصویب آن این سؤال را مطرح کرد که چرا قطعنامه 598 همزمان با تصویب آن در تیرماه 1366 پذیرفته نشد؟
چنانکه ملاحظه میشود این پرسش بر دو مسئله متمرکز است؛ نخست، وضعیت نظامی ماههای پایانی جنگ و ابهامی که نسبت به آن وجود دارد و دیگری روش پایان بخشیدن به جنگ با راهحل سیاسی و پذیرش قطعنامه 598 میباشد. در نتیجه، این پرسش مطرح میشود که تحولات نظامی جنگ چه روندی را طی کرد که در ماههای پایانی جنگ به تغییر وضعیت نظامی به زیان ایران و به سود عراق منجر شد؟
استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر تهاجمی و با هدف دستیابی به یک منطقه با اهمیت برای پایان دادن به جنگ بود. عملیات رمضان در چارچوب همین استراتژی انجام شد ولی به نتیجه نرسید و موقعیت برتر ایران تحت تأثیر تحولات جدید و راهبرد عراق و حامیانش برای مهار پیروزیهای ایران قرار گرفت.
قدرت تهاجمی ایران با در هم کوبیدن نیروی نظامی عراق و استحکامات دفاعی این کشور مهمترین مشکل عراق و حامیانش بود. بنابراین، توقف آن در اولویت بود و با این هدف دنبال میشد که ایران با جنگی فرسایشی، در نهایت موافقت خود را با اتمام جنگ اعلام نماید.
افزایش توان نظامی عراق و سایر حمایتهایی که از این کشور میشد، تدریجاً توازن نظامی را به سود عراق تغییر داد. ضمن اینکه استراتژی تهاجمی در مقایسه با استراتژی تدافعی به توان نظامی بیشتری نیازمند است،عراق در حالی که استراتژی تدافعی داشت، از ایران برتر بود و استراتژی دفاع مطلق بر زمین را اتخاذ کرد و سیاست تهاجم در هوا و دریا را دنبال میکرد. در عین حال، روحیه نیروهای ایران سبب شده بود، عراق با زمینگیر شدن مواضع دفاعی، قدرت تهاجمی خود را از دست بدهد. برتری نظامی دو امتیاز اساسی برای عراق داشت؛ نخست، آنکه میزان آسیبپذیری نیروهای عراقی در برابر تهاجمات ایران کم بود و در نهایت برای تعیین سرنوشت یک عملیات برتری عراق مانع از کسب پیروزی قوای نظامی ایران میشد. علاوه بر این، خسارات وارد شده به ارتش عراق، به سرعت بازسازی میشد و انسجام اولیه خود را بازمییافت، در حالی که تجدید قوای نیروهای ایران به زمان نیاز داشت و همین امر در درازمدت به سود عراق تمام شد.
با فتح فاو توازن نظامی به سود ایران تغییر کرد، ولی قدرت تهاجمی عراق در هوا و دریا به افزایش فشار برای خنثی سازی پیروزی ایران منجر شد تا هزینه هر پیروزی بیشتر از دستاوردهای آن باشد. آنچه در فاو حاصل شد اگر بلافاصله پس از فتح خرمشهر به دست آمده بود قطعاً سرنوشت جنگ تغییر مییافت، ولی تأخیر در دستیابی به این پیروزی و برتری عراق در زمینههای مختلف و سایر ملاحظات، مانع از تحوّلی جدّی در جنگ شد.
تلاش برای تعیین سرنوشت جنگ با اجرای عملیات کربلای4 و ادامه آن با اجرای عملیات کربلای5 تمام توان نظامی ایران را صرف کرد و در نقطهای که قوای نظامی ایران تحلیل رفت توان نظامی عراق افزایش یافت. در سال 1366 استراتژی نظامی ایران در جنوب به بنبست رسید و در همین سال گسترش جنگ در خلیجفارس به درگیری ایران و امریکا منجر شد و این تحولات فرصت مناسبی را در اختیار عراق قرار داد تا علاوه بر بازسازی ارتش عراق استراتژی این کشور را از پدافند به آفند تغییر دهد. تحولات نظامی در سال 1367 در واقع متأثر از این رخدادها و تحولات در نتیجه سرمایهگذاری عراق در سالهای قبل به ویژه سال 1366 و تغییر استراتژی این کشور با کمک مستشاری روسها بود.
ادوارد لوتواک سه وجه از استراتژیهای خصمانه معمول در جنگها را توضیح میدهد. از نظر وی وجه اول که بالاترین حد تأثیر یک استراتژی است، این است که همه اهداف تعیین شده با پیروزی تحقق یابد یا از دشمن کاملاً شکست بخورد. اگر این استراتژی موفق باشد پیروزی به همراه میآورد و اگر دشمن مقابله کند، به ناچار از استراتژیهای دیگر استفاده میشود که وجه دوم استراتژی میباشد. بدین معنا که در چرخه عمل و عکسالعمل، طرفین، استراتژی و اهداف یکدیگر را خنثی میکنند و تداوم این مرحله میتواند حالت سوم یعنی ماهیّت متناقض استراتژی را به دنبال داشته باشد که در اوج ناباوری نتایج خطرناکی به همراه خواهد داشت. در حالت سوم، پیشبینی تا اندازهای دشوار است و دامنه جنگ تصاعدی افزایش مییابد. با این توضیح به نظر میرسد رخدادهای نظامی در ماههای پایان جنگ و نحوه اتمام آن مفهومی قابل درک است، در حالی که طی شش سال برتری با ایران بود ناگهان در فاصله کمتر از پنج ماه اوضاع به زیان ایران و به سود عراق تغییر کرد.
پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران اساساً متأثر از تحولات نظامی در ماههای پایانی جنگ بود که به نحو غیرمنتظرهای موازنه را به زیان ایران و به سود عراق تغییر داد. این موضوع به همان اندازه که در تغییر موضع ایران برای پایان دادن به جنگ تأثیر داشت در مطرح کردن پرسش درباره نحوه پایان جنگ نیز اثر گذاشت.
نظر به اینکه ماهیّت سیاست عراق و حامیانش خنثی سازی و مهار تهاجمات ایران و حفظ عراق در برابر تهاجمات ایران بود در نتیجه، به هر نحو از پذیرش برتری ایران و ارائه امتیاز به آن خودداری میکردند و همین سیاست تا اندازهای در طولانی شدن جنگ مؤثر بود در حالی که امتیاز دادن به ایران و متقاعد ساختن این کشور میتوانست برای پایان بخشیدن به جنگ کمک نماید چنان که تصویب قطعنامه 598 واکنش مثبت ایران را به دنبال داشت. ایران قطعنامه را رسماً نپذیرفت ولی رد نکرد و عملاً همکاری با دبیرکل سازمانملل را آغاز کرد تا علاوه بر چانهزنی برای جا به جایی بندهای قطعنامه، اجرا شدن آن را ممکن سازد. حاصل این همکاری این بود که به محض آنکه ایران قطعنامه 598 را پذیرفت امکان اجرای آن فراهم شد و تنها، تردید عراق در پذیرش قطعنامه و حمله مجدد به ایران اجرای آن را به تأخیر انداخت.
توضیحاتی که در چارچوب تحولات نظامی و سیاسی بیان شد به صورت مختصر میتواند ابعاد پرسش از نحوه پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 را روشن سازد. مسلماً اگر ایران بلافاصله با صدور قطعنامه 598 در سال 1366 به پذیرش آن مبادرت میورزید، باز بدان معنا نبود که پرسشی مطرح نمیشد، بلکه مجدداً این سؤال مطرح میشد که چرا پیش از این چنین اقدامی انجام نشد؟ واقعیتهای سیاسی ـ نظامی صحنه جنگ امروز بخشی از تاریخ جنگ و انقلاب را در حافظه تاریخی این ملت به ثبت رسانده است، قضاوت نسبت به این حوادث و تصمیمات متنوع و با انتقاد همراه است و این وضعیت احتمالاً تا سالهای آینده همچنان ادامه خواهد داشت. پیچیدگی مسائل جنگ ایران و عراق اساساً متأثر از به هم پیوستگی جنگ با انقلاب است. در عین حال، این پرسش وجود دارد که آیا راهحلهای دیگری وجود داشت که با برگزیدن آن وضعیت تغییر نماید و در این صورت آیا دیگر پرسشی به میان نمیآمد؟ به نظر میرسد بررسی و تبیین آنچه به هر دلیلی انجام گرفته است در مقایسه با بررسی راهحلهای دیگری که انتخاب نشد و اگر میشد پیامدهای آن مبهم و نامشخص است روش مناسبتری میباشد. امید است در آینده هر یک از پرسشهای سهگانه مستقلاً در کتابهای جداگانه نقد و بررسی شود و در اختیار ملت شریف ایران قرار گیرد تا بخشی از حقایق تاریخ ایران برای نسلهای آینده روشن شود.
منبع : پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ایران و عراق