پرسش :
درباره تلاش و سعى مأمون براى واگذارى قدرت به امام رضا (علیهالسلام) چه دیدگاه هایى مطرح شده است؟
پاسخ :
مامون در میان سایر خلفاى عباسى، چهرهاى زیرک و دانا بود و لایههاى شخصیتى پیدا و پنهان داشت. به دلیل مرموزى چهره مامون ، تصمیم او براى واگذارى قدرت نیز دستخوش تحلیل و نظرات مختلف گردیده است از این رو تلاش او را براى واگذارى خلافت و ولایتعهدى این گونه بیان داشتهاند:
1. علاقمندى به امام ؛ اینکه او امام را بزرگ مىداشت و نسبت به وى فروتنى مىکرد و این علاقهمندى او را به این تصمیم سوق داد!(1)
2. شخصیت امام ؛ مأمون درباره خلافت پس از خود به اندیشه پرداخته بر آن شد که خلافت را پس از خویشتن به کسى بسپارد که صلاحیّت آن را داشته باشد تا ذمّهاش برى شود و پس از تحقیق، علىّ بن موسى الرضا (علیهالسلام) را از حیث صلاحیّت و فضل و ورع و دین برتر دید.(2) به گفته مسعودى، مأمون خواص یاران خود را فراهم آورد و گفت که در فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم نگریسته و هیچکس را از على بن موسى الرضا براى خلافت شایستهتر ندیده است و به عنوان ولایتعهد با او بیعت کرد.(3)
3. فراوانى شیعیان ؛ چون مأمون به کثرت شیعیان و دعویهاى گوناگون ایشان نگریست و خود نیز درباره على بن ابى طالب و سبطین (علیهالسلام) نظرى نزدیک به نظر آنان داشت، على ملقب الرضا فرزند موسى الکاظم بن جعفر الصادق (علیهالسلام)را به سال 201 به ولایت عهدى خویش برگزید(4)
4. قیام علویان؛ مأمون بدان سبب که شورش علویان (داعیان طالبیین) پدید آمده و در هر جا خروج کرده بودند، على بن موسى الرضا را ولى عهد خود ساخت.(5)
5. عمل به عهد ؛ مامون در جنگ با برادرش امین، عهد کرده بود که پس از پیروزى، «خلافت را به شریفترین فرزندان ابو طالب وا بگذارد» و معتقد بود «على بن موسى فاضلترین فرزندان ابو طالبست که از او شریف تر در میان آل ابى طالب نمىبینم».(6)
6. جبران گذشته ؛ چون مأمون وارد بغداد شد، از جمله کسانى که با وى ملاقات کرد زینب دختر سلیمان بن علىّ بن عبد الله بن عبّاس بود که از حیث سن و مقام در طبقه منصور قرار داشت، و بنى عبّاس بسیار بدو احترام مىنهادند. زینب به مأمون گفت: اى امیر المؤمنین چه چیز تو را واداشت که خلافت را از خانواده خود به خاندان علىّ (علیهالسلام) برگردانى؟ مأمون گفت: اى عمّه من دیدم على (علیهالسلام) هنگامى که عهدهدار خلافت شد درباره بنى عبّاس بسیار نیکى روا داشت، از جمله آنکه عبد الله را والى بصره، و عبید الله را حاکم یمن، و قثم را فرماندار سمرقند کرد ولى هیچ یک از افراد خانواده خود را ندیدم هنگامى که عهدهدار امر خلافت شدند براى على (علیهالسلام) درباره اولادش پاداشى قائل شوند، ازین رو من خوش داشتم على (علیهالسلام) را در احسانى که به اجداد ما کرد پاداش دهم. زینب گفت: اى امیر المؤمنین تو با در دست داشتن خلافت به نیکى کردن درباره فرزندان على (علیهالسلام) تواناتر بودى تا آنکه خلافت را در دست ایشان نهى و به آنها احسان کنى.(7)
7. توصیه ابن سهل ؛ کسى که پیشنهاد این امر را به مأمون کرد، وزیرش فضل بن سهل بود.(8)
پی نوشت ها:
1) کان المأمون یعظّمه و یخضع له، و یتغالى فیه، حتّى أنّه جعله ولیّ عهده من بعده و کتب بذلک إلى الآفاق.» (ذهبى تاریخالإسلام،ج14،ص270.)
2) الفخرى، ص 215.
3) مروجالذهب، ج2، ص 441.
4) تاریخابنخلدون،ج4،ص14
5) تاریخابنخلدون(ترجمه)، ج3، ص 40.
6) مقاتل الطالبین، ص 454 و 455.
7) الفخرى، ص 215 و 216.
8) الفخرى، ص 215.
porseman.org
مامون در میان سایر خلفاى عباسى، چهرهاى زیرک و دانا بود و لایههاى شخصیتى پیدا و پنهان داشت. به دلیل مرموزى چهره مامون ، تصمیم او براى واگذارى قدرت نیز دستخوش تحلیل و نظرات مختلف گردیده است از این رو تلاش او را براى واگذارى خلافت و ولایتعهدى این گونه بیان داشتهاند:
1. علاقمندى به امام ؛ اینکه او امام را بزرگ مىداشت و نسبت به وى فروتنى مىکرد و این علاقهمندى او را به این تصمیم سوق داد!(1)
2. شخصیت امام ؛ مأمون درباره خلافت پس از خود به اندیشه پرداخته بر آن شد که خلافت را پس از خویشتن به کسى بسپارد که صلاحیّت آن را داشته باشد تا ذمّهاش برى شود و پس از تحقیق، علىّ بن موسى الرضا (علیهالسلام) را از حیث صلاحیّت و فضل و ورع و دین برتر دید.(2) به گفته مسعودى، مأمون خواص یاران خود را فراهم آورد و گفت که در فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم نگریسته و هیچکس را از على بن موسى الرضا براى خلافت شایستهتر ندیده است و به عنوان ولایتعهد با او بیعت کرد.(3)
3. فراوانى شیعیان ؛ چون مأمون به کثرت شیعیان و دعویهاى گوناگون ایشان نگریست و خود نیز درباره على بن ابى طالب و سبطین (علیهالسلام) نظرى نزدیک به نظر آنان داشت، على ملقب الرضا فرزند موسى الکاظم بن جعفر الصادق (علیهالسلام)را به سال 201 به ولایت عهدى خویش برگزید(4)
4. قیام علویان؛ مأمون بدان سبب که شورش علویان (داعیان طالبیین) پدید آمده و در هر جا خروج کرده بودند، على بن موسى الرضا را ولى عهد خود ساخت.(5)
5. عمل به عهد ؛ مامون در جنگ با برادرش امین، عهد کرده بود که پس از پیروزى، «خلافت را به شریفترین فرزندان ابو طالب وا بگذارد» و معتقد بود «على بن موسى فاضلترین فرزندان ابو طالبست که از او شریف تر در میان آل ابى طالب نمىبینم».(6)
6. جبران گذشته ؛ چون مأمون وارد بغداد شد، از جمله کسانى که با وى ملاقات کرد زینب دختر سلیمان بن علىّ بن عبد الله بن عبّاس بود که از حیث سن و مقام در طبقه منصور قرار داشت، و بنى عبّاس بسیار بدو احترام مىنهادند. زینب به مأمون گفت: اى امیر المؤمنین چه چیز تو را واداشت که خلافت را از خانواده خود به خاندان علىّ (علیهالسلام) برگردانى؟ مأمون گفت: اى عمّه من دیدم على (علیهالسلام) هنگامى که عهدهدار خلافت شد درباره بنى عبّاس بسیار نیکى روا داشت، از جمله آنکه عبد الله را والى بصره، و عبید الله را حاکم یمن، و قثم را فرماندار سمرقند کرد ولى هیچ یک از افراد خانواده خود را ندیدم هنگامى که عهدهدار امر خلافت شدند براى على (علیهالسلام) درباره اولادش پاداشى قائل شوند، ازین رو من خوش داشتم على (علیهالسلام) را در احسانى که به اجداد ما کرد پاداش دهم. زینب گفت: اى امیر المؤمنین تو با در دست داشتن خلافت به نیکى کردن درباره فرزندان على (علیهالسلام) تواناتر بودى تا آنکه خلافت را در دست ایشان نهى و به آنها احسان کنى.(7)
7. توصیه ابن سهل ؛ کسى که پیشنهاد این امر را به مأمون کرد، وزیرش فضل بن سهل بود.(8)
پی نوشت ها:
1) کان المأمون یعظّمه و یخضع له، و یتغالى فیه، حتّى أنّه جعله ولیّ عهده من بعده و کتب بذلک إلى الآفاق.» (ذهبى تاریخالإسلام،ج14،ص270.)
2) الفخرى، ص 215.
3) مروجالذهب، ج2، ص 441.
4) تاریخابنخلدون،ج4،ص14
5) تاریخابنخلدون(ترجمه)، ج3، ص 40.
6) مقاتل الطالبین، ص 454 و 455.
7) الفخرى، ص 215 و 216.
8) الفخرى، ص 215.
porseman.org