پرسش :
براى تحصیل رشد چه شرایطى لازم است؟
پاسخ :
در مسئله رشد، اول چیزى که لازم است، مسئله شناخت است. ما مى خواهیم رشد به دست آوریم. مى خواهیم لیاقت نگهدارى و بهره بردارى از سرمایه ها را پیدا کنیم. مى خواهیم شایستگى این مسئولیت بزرگ را کسب کنیم. مى خواهیم بفهمیم که آیا در فلان موضوع رشد داریم یا نداریم، از کجا بفهمیم؟ شرط اول و رکن اول رشد، شناخت صحیح است. در درجه اول باید ببینیم آیا از وجود امکاناتى که خداوند تبارک و تعالى در اختیار ما قرار داده است و سرمایه هایى که در طول تاریخ پیدا کرده ایم، آگاه هستیم؟ آیا اینها را مى شناسیم؟ آیا از وجودشان آگاهى داریم یا نه، یا شرط اول رشد را که آگاهى و شناخت و اطلاع بر سرمایه ها و امکانات موجود است، نداریم؟
بعد از مرحله شناخت، مرحله مسئولیت، لیاقت و شایستگى، توانایى براى نگهدارى و براى بهره بردارى است. در مسئولیت هاى اسلامى، توجه خاصى به مفهوم رشد شده است و رشد [نیز] یک امر اکتسابى است و یک مسئولیت جداگانه براى انسان مى آورد که باید تحصیل رشد نماید.1
یکى دیگر از علایم رشد و بى رشدى، حساسیت هاى اجتماعى است. جامعه ها در حساسیت نشان دادن ها با یکدیگر اختلاف دارند. اشتباه است اگر خیال کنیم که یک جامعه به اصطلاح دینى، حساسیت هایش همیشه رنگ و شکل دینى دارد و احیانا انگیزه دینى هم دارد، ولى آیا اگر حساسیت ها در موضوعات دینى بود و حتى انگیزه ها هم دینى بود، کافى است که آن حساسیت ها را با آن دین و مصالح آن دین منطبق بدانیم؟ جواب این است: نه، نکته مهم همین جاست.
گاهى مردم به علل خاص اجتماعى، درباره بعضى مسائل بسیار اصولى دین، حساسیت خود را از دست مى دهند. گویى شعورشان نسبت به آن اصول خفته است. به چشم خود مى بینند که آن اصول پاى مال مى شود، ولى ککشان به اصطلاح نمى گزد، ولى درباره بعضى مسائل که از نظر خود دین جزو اصول نیست و جزو فروع است یا احیانا جزو فروع هم نیست، جزو شعایر است، یا خیر جزو اصول است، ولى بالاخره اصلى است در عرض اصل هاى دیگر، آن چنان حساسیت نشان مى دهند که حتى توهّم خدشه اى بر آن، یا شایعه دروغ خدشه برآن، آنها را به جوش مى آورد. گاهى هم حساسیت هاى کاذب در جامعه به وجود مى آورند؛ یعنى مردم درباره امورى حساسیت نشان مى دهند که دلیلى ندارد. یکى از آقایان نقل مى کردند که در یکى از شهرستان ها، مردى از کسبه که خیلى مقدس بود، خدا به او فرزندى نداده بود، جز یک پسر، آن پسر برایش خیلى عزیز بود. طبعا لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بارآمده بود. این پسر کم کم جوانى برومند شد. جوانى، فراغت، پولدارى، لوسى و ننرى دست به دست هم داده بود و او را جوانى هرز بار آورده بود. پدر بیچاره خیلى ناراحت بود و بچه به سخنانش گوش نمى داد و از طرفى چون یگانه فرزند پدر بود، پدر حاضر نمى شد طردش کند. مى سوخت و مى ساخت. کار هرزگى فرزند به جایى رسید که کم کم در خانه پدر که هیچ وقت جز مجالس مذهبى، مجلسى تشکیل نمى شد، بساط مشروب پهن مى کرد. [به تدریج] زنان هرجایى را مى آورد. پدر بیچاره دندان به جگر مى گذاشت و چیزى نمى گفت. در آن اوقات، تازه گوجه فرنگى به ایران آمده بود. عده اى علیه این گوجه ملعون فرنگى! تبلیغ مى کردند به عنوان اینکه فرنگى است و از فرنگ آمده و حرام است و مردم هم نمى خوردند و کم کم مردم آن شهر حساسیت شدیدى درباره گوجه فرنگى پیدا کرده بودند و از هر حرامى در نظرشان حرام تر بود. در آن شهر به این گوجه ارمنى بادمجان مى گفتند. این لقب از لقب گوجه فرنگى حادتر و تندتر بود؛ زیرا کلمه گوجه فرنگى فقط وطن این گوجه را مشخص مى کرد، ولى کلمه ارمنى بادمجان، مذهب و دین آن را معین کرد! قهرا در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.
روزى به آن حاجى که پسرش هرزه و لاابالى شده بود و خودش خون مى خورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند که امروز آقا پسر کار تازه اى کرده است. یک دستمال ارمنى بادمجان با خود به خانه آورده است. پدر وقتى که این خبر را شنید، دیگر تاب و توان را از دست داد. آمد پسر را صدا زد و گفت: پسر! شراب خوردى، صبر کردم؛ دنبال فحشا رفتى، صبر کردم؛ قمار کردى، صبر کردم؛ خانه ام را مرکز شراب و فحشا کردى، صبر کردم؛ حالا کار را به جایى رسانده اى که ارمنى بادمجان به خانه من آورده اى. این دیگر براى من قابل تحمل نیست. دیگر من از تو پسر گذشتم. باید از خانه من به هر گورى که مى خواهى بروى.
این نمونه اى بود از حساسیت هایى که در مورد هیچ و پوچ یا در[باره] امور جزئى پیدا مى شود. صد برابر حساسیتى است که در امور اساسى پیدا مى شود. کار حساسیت به جایى مى رسد که تحمل ارمنى بادمجان از تحمل شراب و قمار و فحشا دشوارتر مى گردد، ولى حتما تعجب مى کنید که چگونه ممکن است در[باره] مسائل اصولى، حساسیت هاى کاذب به وجود آید. تعجب ندارد. دلیل کاذب بودنش این است که اصول دیگر در همان درجه یا بالاتر پاى مال مى شود و هیچ حساسیتى نیست. پس معلوم مى شود تا آنجا هم که حساسیت هست، حساسیتى کاذب است.
مگر دیده نشده است که از ناحیه اى ضربات سخت بر پیکر اسلام وارد شده و به مقدسات درجه اول، مثلاً به شخص رسول اکرم صلى الله علیه و آله، در کمال صراحت، اهانت شده و افتراها به وجود مقدسش بسته شده است و گروه هایى از این راه منحرف شده اند و مردم با علم و اطلاع، حساسیت زیادى نشان نداده اند و به تأسف و ناراحتى قلبى قناعت کرده اند، ولى در همان حال، روى یک مسئله اى که احیانا ناشى از یک غفلت و اشتباه بوده و غرضى در کار نبوده است و اى بسا تذکر دوستانه مشکل را حل مى کرد، چه جار و جنجال راه مى افتد که جز دشمنان اسلام کسى از آن سود نمى برد.2
پی نوشتها:
1 .امدادهاى غیبى در زندگى بشر، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 135 و 136.
2 . امدادهاى غیبى در زندگى بشر، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 152 ـ 155.
www.irc.ir
در مسئله رشد، اول چیزى که لازم است، مسئله شناخت است. ما مى خواهیم رشد به دست آوریم. مى خواهیم لیاقت نگهدارى و بهره بردارى از سرمایه ها را پیدا کنیم. مى خواهیم شایستگى این مسئولیت بزرگ را کسب کنیم. مى خواهیم بفهمیم که آیا در فلان موضوع رشد داریم یا نداریم، از کجا بفهمیم؟ شرط اول و رکن اول رشد، شناخت صحیح است. در درجه اول باید ببینیم آیا از وجود امکاناتى که خداوند تبارک و تعالى در اختیار ما قرار داده است و سرمایه هایى که در طول تاریخ پیدا کرده ایم، آگاه هستیم؟ آیا اینها را مى شناسیم؟ آیا از وجودشان آگاهى داریم یا نه، یا شرط اول رشد را که آگاهى و شناخت و اطلاع بر سرمایه ها و امکانات موجود است، نداریم؟
بعد از مرحله شناخت، مرحله مسئولیت، لیاقت و شایستگى، توانایى براى نگهدارى و براى بهره بردارى است. در مسئولیت هاى اسلامى، توجه خاصى به مفهوم رشد شده است و رشد [نیز] یک امر اکتسابى است و یک مسئولیت جداگانه براى انسان مى آورد که باید تحصیل رشد نماید.1
یکى دیگر از علایم رشد و بى رشدى، حساسیت هاى اجتماعى است. جامعه ها در حساسیت نشان دادن ها با یکدیگر اختلاف دارند. اشتباه است اگر خیال کنیم که یک جامعه به اصطلاح دینى، حساسیت هایش همیشه رنگ و شکل دینى دارد و احیانا انگیزه دینى هم دارد، ولى آیا اگر حساسیت ها در موضوعات دینى بود و حتى انگیزه ها هم دینى بود، کافى است که آن حساسیت ها را با آن دین و مصالح آن دین منطبق بدانیم؟ جواب این است: نه، نکته مهم همین جاست.
گاهى مردم به علل خاص اجتماعى، درباره بعضى مسائل بسیار اصولى دین، حساسیت خود را از دست مى دهند. گویى شعورشان نسبت به آن اصول خفته است. به چشم خود مى بینند که آن اصول پاى مال مى شود، ولى ککشان به اصطلاح نمى گزد، ولى درباره بعضى مسائل که از نظر خود دین جزو اصول نیست و جزو فروع است یا احیانا جزو فروع هم نیست، جزو شعایر است، یا خیر جزو اصول است، ولى بالاخره اصلى است در عرض اصل هاى دیگر، آن چنان حساسیت نشان مى دهند که حتى توهّم خدشه اى بر آن، یا شایعه دروغ خدشه برآن، آنها را به جوش مى آورد. گاهى هم حساسیت هاى کاذب در جامعه به وجود مى آورند؛ یعنى مردم درباره امورى حساسیت نشان مى دهند که دلیلى ندارد. یکى از آقایان نقل مى کردند که در یکى از شهرستان ها، مردى از کسبه که خیلى مقدس بود، خدا به او فرزندى نداده بود، جز یک پسر، آن پسر برایش خیلى عزیز بود. طبعا لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بارآمده بود. این پسر کم کم جوانى برومند شد. جوانى، فراغت، پولدارى، لوسى و ننرى دست به دست هم داده بود و او را جوانى هرز بار آورده بود. پدر بیچاره خیلى ناراحت بود و بچه به سخنانش گوش نمى داد و از طرفى چون یگانه فرزند پدر بود، پدر حاضر نمى شد طردش کند. مى سوخت و مى ساخت. کار هرزگى فرزند به جایى رسید که کم کم در خانه پدر که هیچ وقت جز مجالس مذهبى، مجلسى تشکیل نمى شد، بساط مشروب پهن مى کرد. [به تدریج] زنان هرجایى را مى آورد. پدر بیچاره دندان به جگر مى گذاشت و چیزى نمى گفت. در آن اوقات، تازه گوجه فرنگى به ایران آمده بود. عده اى علیه این گوجه ملعون فرنگى! تبلیغ مى کردند به عنوان اینکه فرنگى است و از فرنگ آمده و حرام است و مردم هم نمى خوردند و کم کم مردم آن شهر حساسیت شدیدى درباره گوجه فرنگى پیدا کرده بودند و از هر حرامى در نظرشان حرام تر بود. در آن شهر به این گوجه ارمنى بادمجان مى گفتند. این لقب از لقب گوجه فرنگى حادتر و تندتر بود؛ زیرا کلمه گوجه فرنگى فقط وطن این گوجه را مشخص مى کرد، ولى کلمه ارمنى بادمجان، مذهب و دین آن را معین کرد! قهرا در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.
روزى به آن حاجى که پسرش هرزه و لاابالى شده بود و خودش خون مى خورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند که امروز آقا پسر کار تازه اى کرده است. یک دستمال ارمنى بادمجان با خود به خانه آورده است. پدر وقتى که این خبر را شنید، دیگر تاب و توان را از دست داد. آمد پسر را صدا زد و گفت: پسر! شراب خوردى، صبر کردم؛ دنبال فحشا رفتى، صبر کردم؛ قمار کردى، صبر کردم؛ خانه ام را مرکز شراب و فحشا کردى، صبر کردم؛ حالا کار را به جایى رسانده اى که ارمنى بادمجان به خانه من آورده اى. این دیگر براى من قابل تحمل نیست. دیگر من از تو پسر گذشتم. باید از خانه من به هر گورى که مى خواهى بروى.
این نمونه اى بود از حساسیت هایى که در مورد هیچ و پوچ یا در[باره] امور جزئى پیدا مى شود. صد برابر حساسیتى است که در امور اساسى پیدا مى شود. کار حساسیت به جایى مى رسد که تحمل ارمنى بادمجان از تحمل شراب و قمار و فحشا دشوارتر مى گردد، ولى حتما تعجب مى کنید که چگونه ممکن است در[باره] مسائل اصولى، حساسیت هاى کاذب به وجود آید. تعجب ندارد. دلیل کاذب بودنش این است که اصول دیگر در همان درجه یا بالاتر پاى مال مى شود و هیچ حساسیتى نیست. پس معلوم مى شود تا آنجا هم که حساسیت هست، حساسیتى کاذب است.
مگر دیده نشده است که از ناحیه اى ضربات سخت بر پیکر اسلام وارد شده و به مقدسات درجه اول، مثلاً به شخص رسول اکرم صلى الله علیه و آله، در کمال صراحت، اهانت شده و افتراها به وجود مقدسش بسته شده است و گروه هایى از این راه منحرف شده اند و مردم با علم و اطلاع، حساسیت زیادى نشان نداده اند و به تأسف و ناراحتى قلبى قناعت کرده اند، ولى در همان حال، روى یک مسئله اى که احیانا ناشى از یک غفلت و اشتباه بوده و غرضى در کار نبوده است و اى بسا تذکر دوستانه مشکل را حل مى کرد، چه جار و جنجال راه مى افتد که جز دشمنان اسلام کسى از آن سود نمى برد.2
پی نوشتها:
1 .امدادهاى غیبى در زندگى بشر، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 135 و 136.
2 . امدادهاى غیبى در زندگى بشر، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 152 ـ 155.
www.irc.ir