پرسش :
کسانی که روز غدیرخم شاهد تعیین و معرفی امام از سوی پیامبر اسلام بودند، و بعداً در برابر امام اقدام به توطئه کردند چه حکمی دارند، آیا مرتد هستند یا نام دیگری دارند؟!
پاسخ :
پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسی نکات زیر میباشد:
1. واژهشناسی مرتد: «ردّ الرّاء و الدّال، اصل واحد مطّرد منقاس و هو رجع الشیء... و یسمّی المرتدّ لانه ردّ نفسه ألی کفره...»؛[1] ماده رد، یک معنای اصلی دارد که شایع و قیاسی است و آن برگشتن چیز است. مرتد از آن جهت نامیده شده است که وی خویش را به کفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به کفر است.
2. تعریف مرتد
امّا در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «کسی که منکر خدا و یا پیامبر و یا ضروریات دین باشد»[2] بعد از آن که وحدانیت خداوند، رسالت حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و حقانیت دین اسلام را تصدیق کرده باشد.
با این تعریف میتوان درباره کسانی که با امامت علی ـ علیه السّلام ـ مخالفت کردند به قضاوت نشست. روایات زیادی در منابع شیعه نقل شده است که منکر امامت را کافر خواندهاند.[3] امّا نظر مشهور در میان عالمان شیعی این است که واژه کفر، در آن روایات به کفر باطنی حمل میشود.[4] کفر باطنی عبارت است از عقیده و آراء فاسدی که مانع از پذیرش حق به تمام معنا میشود. صاحب جواهر درباره کسانی که عقیده فاسد دارند چنین گفته است: نعم هو بالمعنی المذبور أخبث منه بغیره بل أشد عقاباً کما یشیر الیه قول الصادق علیه السلام اهل الشام شر من اهل الرّوم و اهل المدینه شرّ من اهل المکه...؛
بلی منکران امامت به معنی که ذکر شده از نظر باطن پلیدتر از کفر کافران است. چنان که «سخن امام صادق در این باره اشاره شده است که «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدینه بدتر از اهل مکهاند».[5]
و مخالفین شیعه، غیر از نواصب و خوارج، مسلمان هستند و تمام احکام اسلام درباره آنها جاری است. بنابراین کسانی که شاهد معرفی امام علی به عنوان امام و رهبر مسلمین در روز غدیرخم بودند، در صورتی که با امام ـ علیه السّلام ـ دشمنی و مخالفت نکردند و نیز با امام همکاری هم نکردهاند، مرتد نمیباشند. زیرا این دسته منکر امامت علی ـ علیه السّلام ـ به حساب نمیآیند، بلکه به علت ترس از حکومت وقت و یا عدم اهتمام بر امر امامت علی ـ علیه السّلام ـ سکوت کردهاند. امّا دستهای که نه تنها با علی ـ علیه السّلام ـ همکاری نکردند، بلکه بر ضد او اقدام کردهاند، چه حکمی دارند؟ آیا مرتدند یا اینکه مسلمان میباشند؟ علما و فقهای شیعه نظر واحدی در این زمینه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققین از علما مانند صاحب جواهر صاحب ریاض و صاحب عروة، بر این است که تمام فرق مسلمین جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احکام اسلام بر آنها جاری میشود.[6]
3. کفر ناصبی:
اگر منظور از ناصبی کسی باشد که دشمنی با امام علی را جزء اعتقادات دینی خود میداند، طبعاً دامنه ناصبی محدود میشود و تنها شامل خوارج میگردد. و اگر مراد از ناصبی کسی باشد که با علی و اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، دشمنی میورزد، طبعاً افراد و مصادیق زیادی پیدا میکند. حتی کسانی که به دلیل مسائل شخصی و اغراض پست و فرومایه دنیایی، با امام عناد و عداوت داشتند و افرادی که بعد از رحلت پیامبر حق امامت را غصب کردند را نیز شامل میشود؛ زیرا اینان برای اینکه قدرت سیاسی و مدیریتی مسلمین را تصاحب کنند، بر علی ـ علیه السّلام ـ و اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ستمها کردند. در این صورت اینها مرتد و نجس میباشند.
محققین و مدققین علما به استناد برخی از نصوص، و سیره قطعی ائمه اطهار، و نیز عمومات «سوق المسلمین» بر این نظراند که ناصبی بر کسانی اطلاق می شود که دینشان را بر دشمنی با امام علی ـ علیه السّلام ـ قرار دادهاند. پس خصومتهای دیگر که با این اعتقاد نمیباشد، موجب ارتداد نخواهد شد.
الف. حدیث: سماعة از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میکند که به امام عرض کردم مرا از معنای اسلام و ایمان باخبر کن. آیا ایمان و اسلام از نظر معنا متفاوتاند؟ امام فرمود: ایمان با اسلام شریک است، ولی اسلام با ایمان شریک نیست. پس به او عرض کردم که برای من توصیف فرما! امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: اسلام عبارت از گواهی به یکتائی و بیهمتائی خداوند، و درست شمردن پیامبری حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، و با همین اعتقاد، خونها محترم میشود. و ازدواج و ارث به جریان میافتد. و بر ظاهر اسلام توده مردم قرار دارند. امّا ایمان هدایت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه که از عمل از انسان سرمیزند...».[7]
با توجه به این که سلسلة راویان همگی موثق میباشند و دلالت روایت بسیار روشن و خالی از ابهام است، پس میتوان نتیجه گرفت که صرف دشمنی و مخالفت با امام علی موجب ارتداد و کفر نخواهد بود.
بنابراین اگر از روی اعتقاد دینی کسی با اهل بیت خصومت نداشته باشد، ناصبی نیست ولو اینکه با اهل بیت دشمنی داشته باشد.
ب. سیره و رفتار ائمه
بسیاری از اصحاب در زمان پیامبر و بعد از آن و نیز شرکت کنندگان در جنگ جمل و صفین بلکه همة اهل شام و بسیاری از اهل مدینه و مکه، در برابر امام علی ـ علیه السّلام ـ و فرزندان پاک ایشان، در نهایت خصومت و دشمنی به سر میبردند. با این همه ائمه ـ علیهم السّلام ـ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراک میشدند. و در میان شیعه کسی منکر این واقعیت نمیباشد. و به یقین در تمام این معاشرات و مخالطات تقیه مطرح نبوده است. پس همه این رفتارها نشانه آن است که اینها از نواصب نمیباشند، زیرا مخالفت و دشمنی با اهل بیت را جزء دین نمیدانند».[8]
ج. نصوص حلّیت سوق مسلم:
در زمانی، این روایات از ائمه هدی نقل شده است که طائفه امامیه، تعداد اندک و غیرقابل توجه بودهاند. اگر حلّیت متاع سوق مسلم را قبول کنیم غالب بلکه اکثریب قریب به اتفاق مسلمین معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنیامیه و بنیعباس بودهاند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بیت مضایقه نداشتند. روشن است که در چنین وضعی حکم به حلیت سوق مسلم از سوی ائمه، حکم دادن به مسلمانی مخالفین اهل بیت است.[9] و روی این معنا، تمام نصوصی که منکران امامت اهل بیت را، کافر نامیدهاند، قابل حمل بر کفر به معنای انکار و کفر باطنی است.
مانند اینکه میگوئیم تارک الصلاة کافر است. بر این اساس دشمنی با امام علی ـ علیه السّلام ـ موجب گمراهی، فسق و عذاب سخت اخروی است. امّا دشمنانی که علی ـ علیه السّلام ـ را از روی عقیده دینی مورد خصومت قرار ندادهاند، بلکه به علل دیگر با آن حضرت و فرزندان پاکش دشمنی کردهاند، در ظاهر مسلماناند. و تمام احکام مربوط به اسلام بر آنها جاری است[10]. اگر چه آنان هرگز اهل نجات نمیباشند، بلکه از گمراهاناند.
یکی از شواهدی که برای صحت نظریه فوق میتوان ذکر کرد روایات متعددی است که در آنها ارتداد جمیع مردم بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.[11] روشن است که ارتداد در این احادیث به معنای مصطلح فقهی خود نمیباشد. و الا اکثر مردم بر همان وضعیت زمان ابوبکر و عمر باقی بودند و امام علی(ع) با آنان معاشرت داشتند. به خصوص که انسانهای پاک و مخلص و مؤمنی مانند عماریاسر و اویس قرنی و مالک اشتر نخعی وصدها نفر امثال ایشان در میان مسلمین حضور داشتند، پس ارتداد در این روایات، به معنای رایج و اصطلاحی آن نیست.
مطابق حدیث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسیدند وگفتند جز تو کسی را برای حکومت و ولایت قبول نداریم. امام فرمودند: بروید فردا با کیفیتی خاص که حضرت بیان کردند به فلان جا بیایید! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان کیفیت خدمت امام نرسیدند و بعد از چند ساعت تاخیر عمار نیز به حضور امام آمد که امام او را رد کرد.[12] بنابراین ایمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولایت علی و ائمه معصومین(ع) میباشد. اما اگر کسی از چنین عقیدهای ولو عملاً سستی از خود بروز دهد، نوعی از ارتداد را به همراه دارد. در حدیثی دیگر از مقداد به عنوان کسی که هرگز بر عقیده حقه او، به اندازه یک ذره شبهه وارد نشده نام برده شده است».[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
الف. حکیم سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، ج اول، ص 397 ـ 398، چ چهارم، نشر دار احیاء التراث، سال 1391 ق.
ب. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 14، کتاب الحدود و التعزیرات، نشر دار المورخ العربی، چ اول، سال 1412 ق، قطع بزرگ، ص 552.
ج. الکرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج 12، کتاب النکاح، ص 135 به بعد.
د. شریعتمدار، محمد حسین، ارشاد المسلمین، نشر باختران، بیتا، ص 77.
هـ . خلاصه تاریخ اسلام از پیدایش عرب،نشر دفترنشر فرهنگ اسلامی، سال 1373، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی، از ص 239 تا 243.
و. نشریه حوزه، ش 41 – 42، سال 1369،از ص 72 الی 90، و شماره 42، از ص 49 الی 62.
ی. عسکری، مرتضی، عبدالله بن سباء و افسانهها، ج 1، از ص 185 تا 241، نشر مجمع علمی اسلامی، بیتا، طبع تهران.
پاورقی ها:
[1] . الرازی، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الکتب العلمیه بیروت، طبع اول، 1420 ق.
[2] . طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البیت، طبع اول، 1410.
[3] . العاملی الشیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه کتاب الحدود و التعزیرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
[4] . شیخ محمد حسن، نجفی، جواهر الکلام، ج 6، ص 60.
[5] . جواهر الکلام، ج 6، ص60.
[6] . ر.ک به: نجفی، الف: شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 66،نشر دار الکتب الاسلامیه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 81.
[7] . الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 2، کتاب کفر و ایمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.
[8] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66.
[9] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66 و ریاض المسائل، ج 2، ص 81.
[10] . همان.
[11] . المفید، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص نشر جامعه مدرسین طبع قم،بیتا، ص 6، روایت برید بن معاویه و عمر بن ثابت.
[12] . همان روایت عمرو بن ثابت.
[13] . همان، ص 10 ـ 11، روایت ابیبکر حضرمی از امام باقر و روایت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سوید.
پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسی نکات زیر میباشد:
1. واژهشناسی مرتد: «ردّ الرّاء و الدّال، اصل واحد مطّرد منقاس و هو رجع الشیء... و یسمّی المرتدّ لانه ردّ نفسه ألی کفره...»؛[1] ماده رد، یک معنای اصلی دارد که شایع و قیاسی است و آن برگشتن چیز است. مرتد از آن جهت نامیده شده است که وی خویش را به کفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به کفر است.
2. تعریف مرتد
امّا در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «کسی که منکر خدا و یا پیامبر و یا ضروریات دین باشد»[2] بعد از آن که وحدانیت خداوند، رسالت حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و حقانیت دین اسلام را تصدیق کرده باشد.
با این تعریف میتوان درباره کسانی که با امامت علی ـ علیه السّلام ـ مخالفت کردند به قضاوت نشست. روایات زیادی در منابع شیعه نقل شده است که منکر امامت را کافر خواندهاند.[3] امّا نظر مشهور در میان عالمان شیعی این است که واژه کفر، در آن روایات به کفر باطنی حمل میشود.[4] کفر باطنی عبارت است از عقیده و آراء فاسدی که مانع از پذیرش حق به تمام معنا میشود. صاحب جواهر درباره کسانی که عقیده فاسد دارند چنین گفته است: نعم هو بالمعنی المذبور أخبث منه بغیره بل أشد عقاباً کما یشیر الیه قول الصادق علیه السلام اهل الشام شر من اهل الرّوم و اهل المدینه شرّ من اهل المکه...؛
بلی منکران امامت به معنی که ذکر شده از نظر باطن پلیدتر از کفر کافران است. چنان که «سخن امام صادق در این باره اشاره شده است که «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدینه بدتر از اهل مکهاند».[5]
و مخالفین شیعه، غیر از نواصب و خوارج، مسلمان هستند و تمام احکام اسلام درباره آنها جاری است. بنابراین کسانی که شاهد معرفی امام علی به عنوان امام و رهبر مسلمین در روز غدیرخم بودند، در صورتی که با امام ـ علیه السّلام ـ دشمنی و مخالفت نکردند و نیز با امام همکاری هم نکردهاند، مرتد نمیباشند. زیرا این دسته منکر امامت علی ـ علیه السّلام ـ به حساب نمیآیند، بلکه به علت ترس از حکومت وقت و یا عدم اهتمام بر امر امامت علی ـ علیه السّلام ـ سکوت کردهاند. امّا دستهای که نه تنها با علی ـ علیه السّلام ـ همکاری نکردند، بلکه بر ضد او اقدام کردهاند، چه حکمی دارند؟ آیا مرتدند یا اینکه مسلمان میباشند؟ علما و فقهای شیعه نظر واحدی در این زمینه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققین از علما مانند صاحب جواهر صاحب ریاض و صاحب عروة، بر این است که تمام فرق مسلمین جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احکام اسلام بر آنها جاری میشود.[6]
3. کفر ناصبی:
اگر منظور از ناصبی کسی باشد که دشمنی با امام علی را جزء اعتقادات دینی خود میداند، طبعاً دامنه ناصبی محدود میشود و تنها شامل خوارج میگردد. و اگر مراد از ناصبی کسی باشد که با علی و اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، دشمنی میورزد، طبعاً افراد و مصادیق زیادی پیدا میکند. حتی کسانی که به دلیل مسائل شخصی و اغراض پست و فرومایه دنیایی، با امام عناد و عداوت داشتند و افرادی که بعد از رحلت پیامبر حق امامت را غصب کردند را نیز شامل میشود؛ زیرا اینان برای اینکه قدرت سیاسی و مدیریتی مسلمین را تصاحب کنند، بر علی ـ علیه السّلام ـ و اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ستمها کردند. در این صورت اینها مرتد و نجس میباشند.
محققین و مدققین علما به استناد برخی از نصوص، و سیره قطعی ائمه اطهار، و نیز عمومات «سوق المسلمین» بر این نظراند که ناصبی بر کسانی اطلاق می شود که دینشان را بر دشمنی با امام علی ـ علیه السّلام ـ قرار دادهاند. پس خصومتهای دیگر که با این اعتقاد نمیباشد، موجب ارتداد نخواهد شد.
الف. حدیث: سماعة از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میکند که به امام عرض کردم مرا از معنای اسلام و ایمان باخبر کن. آیا ایمان و اسلام از نظر معنا متفاوتاند؟ امام فرمود: ایمان با اسلام شریک است، ولی اسلام با ایمان شریک نیست. پس به او عرض کردم که برای من توصیف فرما! امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: اسلام عبارت از گواهی به یکتائی و بیهمتائی خداوند، و درست شمردن پیامبری حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، و با همین اعتقاد، خونها محترم میشود. و ازدواج و ارث به جریان میافتد. و بر ظاهر اسلام توده مردم قرار دارند. امّا ایمان هدایت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه که از عمل از انسان سرمیزند...».[7]
با توجه به این که سلسلة راویان همگی موثق میباشند و دلالت روایت بسیار روشن و خالی از ابهام است، پس میتوان نتیجه گرفت که صرف دشمنی و مخالفت با امام علی موجب ارتداد و کفر نخواهد بود.
بنابراین اگر از روی اعتقاد دینی کسی با اهل بیت خصومت نداشته باشد، ناصبی نیست ولو اینکه با اهل بیت دشمنی داشته باشد.
ب. سیره و رفتار ائمه
بسیاری از اصحاب در زمان پیامبر و بعد از آن و نیز شرکت کنندگان در جنگ جمل و صفین بلکه همة اهل شام و بسیاری از اهل مدینه و مکه، در برابر امام علی ـ علیه السّلام ـ و فرزندان پاک ایشان، در نهایت خصومت و دشمنی به سر میبردند. با این همه ائمه ـ علیهم السّلام ـ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراک میشدند. و در میان شیعه کسی منکر این واقعیت نمیباشد. و به یقین در تمام این معاشرات و مخالطات تقیه مطرح نبوده است. پس همه این رفتارها نشانه آن است که اینها از نواصب نمیباشند، زیرا مخالفت و دشمنی با اهل بیت را جزء دین نمیدانند».[8]
ج. نصوص حلّیت سوق مسلم:
در زمانی، این روایات از ائمه هدی نقل شده است که طائفه امامیه، تعداد اندک و غیرقابل توجه بودهاند. اگر حلّیت متاع سوق مسلم را قبول کنیم غالب بلکه اکثریب قریب به اتفاق مسلمین معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنیامیه و بنیعباس بودهاند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بیت مضایقه نداشتند. روشن است که در چنین وضعی حکم به حلیت سوق مسلم از سوی ائمه، حکم دادن به مسلمانی مخالفین اهل بیت است.[9] و روی این معنا، تمام نصوصی که منکران امامت اهل بیت را، کافر نامیدهاند، قابل حمل بر کفر به معنای انکار و کفر باطنی است.
مانند اینکه میگوئیم تارک الصلاة کافر است. بر این اساس دشمنی با امام علی ـ علیه السّلام ـ موجب گمراهی، فسق و عذاب سخت اخروی است. امّا دشمنانی که علی ـ علیه السّلام ـ را از روی عقیده دینی مورد خصومت قرار ندادهاند، بلکه به علل دیگر با آن حضرت و فرزندان پاکش دشمنی کردهاند، در ظاهر مسلماناند. و تمام احکام مربوط به اسلام بر آنها جاری است[10]. اگر چه آنان هرگز اهل نجات نمیباشند، بلکه از گمراهاناند.
یکی از شواهدی که برای صحت نظریه فوق میتوان ذکر کرد روایات متعددی است که در آنها ارتداد جمیع مردم بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.[11] روشن است که ارتداد در این احادیث به معنای مصطلح فقهی خود نمیباشد. و الا اکثر مردم بر همان وضعیت زمان ابوبکر و عمر باقی بودند و امام علی(ع) با آنان معاشرت داشتند. به خصوص که انسانهای پاک و مخلص و مؤمنی مانند عماریاسر و اویس قرنی و مالک اشتر نخعی وصدها نفر امثال ایشان در میان مسلمین حضور داشتند، پس ارتداد در این روایات، به معنای رایج و اصطلاحی آن نیست.
مطابق حدیث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسیدند وگفتند جز تو کسی را برای حکومت و ولایت قبول نداریم. امام فرمودند: بروید فردا با کیفیتی خاص که حضرت بیان کردند به فلان جا بیایید! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان کیفیت خدمت امام نرسیدند و بعد از چند ساعت تاخیر عمار نیز به حضور امام آمد که امام او را رد کرد.[12] بنابراین ایمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولایت علی و ائمه معصومین(ع) میباشد. اما اگر کسی از چنین عقیدهای ولو عملاً سستی از خود بروز دهد، نوعی از ارتداد را به همراه دارد. در حدیثی دیگر از مقداد به عنوان کسی که هرگز بر عقیده حقه او، به اندازه یک ذره شبهه وارد نشده نام برده شده است».[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
الف. حکیم سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، ج اول، ص 397 ـ 398، چ چهارم، نشر دار احیاء التراث، سال 1391 ق.
ب. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 14، کتاب الحدود و التعزیرات، نشر دار المورخ العربی، چ اول، سال 1412 ق، قطع بزرگ، ص 552.
ج. الکرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج 12، کتاب النکاح، ص 135 به بعد.
د. شریعتمدار، محمد حسین، ارشاد المسلمین، نشر باختران، بیتا، ص 77.
هـ . خلاصه تاریخ اسلام از پیدایش عرب،نشر دفترنشر فرهنگ اسلامی، سال 1373، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی، از ص 239 تا 243.
و. نشریه حوزه، ش 41 – 42، سال 1369،از ص 72 الی 90، و شماره 42، از ص 49 الی 62.
ی. عسکری، مرتضی، عبدالله بن سباء و افسانهها، ج 1، از ص 185 تا 241، نشر مجمع علمی اسلامی، بیتا، طبع تهران.
پاورقی ها:
[1] . الرازی، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الکتب العلمیه بیروت، طبع اول، 1420 ق.
[2] . طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البیت، طبع اول، 1410.
[3] . العاملی الشیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه کتاب الحدود و التعزیرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
[4] . شیخ محمد حسن، نجفی، جواهر الکلام، ج 6، ص 60.
[5] . جواهر الکلام، ج 6، ص60.
[6] . ر.ک به: نجفی، الف: شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 66،نشر دار الکتب الاسلامیه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 81.
[7] . الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 2، کتاب کفر و ایمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.
[8] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66.
[9] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66 و ریاض المسائل، ج 2، ص 81.
[10] . همان.
[11] . المفید، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص نشر جامعه مدرسین طبع قم،بیتا، ص 6، روایت برید بن معاویه و عمر بن ثابت.
[12] . همان روایت عمرو بن ثابت.
[13] . همان، ص 10 ـ 11، روایت ابیبکر حضرمی از امام باقر و روایت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سوید.