پرسش :
گروهک منافقین چگونه تشکیل شد و چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مخالفت با انقلاب پرداختند؟
پاسخ :
برای پاسخ به این پرسش ابتدا به تاریخچه اجمالی و ساختار سازمان مجاهدین خلق یا همان گروهک منافقین اشاره میشود و پس از آشنایی با اندیشهها و عملکرد آنها به علل مخالفت آنها با انقلاب اسلامی خواهیم پرداخت.
محور اول: تاریخچه و ساختار سازمان مجاهدین خلق (گروهک منافقین)
سازمان مجاهدین خلق ایران، در شهریور ماه سال 1344 به وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای 1 . محمد حنیف نژاد 2 . سعید محسن 3 . علی اصغر بدیعزادگان پایهگذاری شد .اعضای سازمان مجاهدین عموماً از جناح مذهبی جبهة ملی و نهضت آزادی ایران بودند که فعالیت جبهه ملی و نهضت آزادی آنها را قانع نکرده بود. هنگامی که سران نهضت آزادی، پس از محاکمه در دادگاههای نظامی دوران پهلوی، محکومیت خود را در زندان طی میکردند بنیانگذاران سازمان مجاهدین خبر تشکیل سازمان را به سران نهضت دادند. پس از دو سال بحث و شنود در سال 1347 با تشکیل کمیته مرکزی تصمیمات ذیل اتخاذ شد الف) تشکیل گروه ایدئولوژی برای تهیه متون ب) تشکیل گروه روستایی برای شناسایی وضع روستاها ج) تنظیم برنامه آموزشی و اجرای آن د)تشکیل خانههای تیمی برای تسهیل ارتباطات.[1]
محور دوم: آراء و اندیشههای سازمان
1 . کسانی که به سازمان پیوستند غالباً آشنایی آنان با مذهب از طریق آثار مهندس بازرگان بود محمد حنیف نژاد مینویسد: «ابتدا قرآن و گاهی هم نهجالبلاغه میخواندیم و برای بالا بردن سطح اعتقادات افراد از کتابهای آقای مهندس بازرگان و طالقانی استفاده میکردیم... ما برای وارد شدن به نظریات مارکسیستها، کتابهای آنها را هم مطالعه میکردیم.»[2] و این آشنایی با آثار مارکسیستی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفکر شده بود به طوری که شهرت داشت که حنیفنژاد در سال 50 در زندان گفته بود: یک مارکسیت خوب نمیتواند مسلمان خوبی نباشد.[3]
2 . از اواسط سال 1352 برخی از رهبران و کادرها به بحث و گفتگو در زمینه ترکیب ایدئولوژی مارکسیسم و تعالیم اسلامی پرداختند. سرانجام در مهرماه 1354 ناگهان، بیانیهای از سوی گروهی از مجاهدین مبنی بر تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان انتشار یافت در این بیانیه گفته شده بود؛ پس از چهار سال مبارزه مسلحانه دو سال بحث و گفتگوی ایدئولوژیکی بدین نتیجه رسیدهایم که مارکسیسم تنها فلسفه واقعی انقلاب است در بخش دیگر بیانیه آمده بود: در آغاز گمان میکردیم میتوانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه سیر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالتیک بپذیریم اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است . ما مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است. از آنجا که اسلام بدلیل اعتقاد به خدا و نبوت و قیامت نمیتواند در ردیف نیروهای بالنده اجتماعی مبشر پیروزی نهایی زحمتکشان و مستضعفان (کارگر ـ دهقان) بر نظامات طبقاتی استثماری بوده و جامعه تولیدی بیظلم و ستم و بیطبقات برپا سازد پس اجتماع تولیدی و نفی کامل هر گونه بهرهکشی و ظلم و ستم، اعتقاد و باور عینی قابل حصول اسلام نیست.[4]
همانگونه که ملاحظه میکنید سازمان مجاهدین به مارکسیسم گرایش پیدا کرد و دیگر مکتب اسلام را مناسب برای اجتماع و رهاییبخشی ندانست و این گرایش مایه شکاف هایی در سازمان مجاهدین شد و از دل آن چند سازمان به وجود آمد که برخی از آنها همچنان تظاهر به مسلمانی (البته همچنان با نگاهی التقاطی به اسلام) داشتند هر چند ایدئولوژی مبارزه را همچنان برگرفته از مرام مارکسیسم می دانستند همچون سازمان مجاهدین خلقی که توسط رجوی سازماندهی مجدد شد و برخی دیگر دیدگاه های تند مارکسیستی داشتند همچون گروهی که بعدها سازمان پیکار نامیده شد که هر دو گروه در جریان انقلاب و پس از آن بر علیه انقلاب اسلامی و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، اقدامات متعددی انجام دادند و به طور علنی مبارزه مسلحانه با نظام اسلامی را اعلان نمودند.
محور سوم: علل مخالفت گروهک منافقین با انقلاب اسلامی
با توجه به آنچه دربارة ساختار ، اعضاء و اندیشههای گروهک منافقین یا سازمان مجاهدین خلق گفته شد متوجه شدید که علت اصلی مخالفت آنان با نظام جمهوری اسلامی آنست که ایدئولوژی درست و رهاییبخش را ایدئولوژی مارکسیستی میدانند و معتقد به کنار زدن ایدئولوژی اسلامی از صحنه اجتماعی هستند. یعنی سازمان مجاهدین از بنیان با انقلاب اسلامی ایران مخالفت دارد و البته تأیید نشدن این سازمان توسط امام خمینی(ره) و جلوگیری از آنان برای سوقدهی انقلاب اسلامی به یک انقلاب مارکسیستی از عوامل دیگر خشم آنان و مبارزه مسلحانه آنان با نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود.
یکی از نویسندگان دربارة تلاش مستمر سازمان برای جلب نظر امام مینویسد:
«برخی از چهرههای سرشناس منافقین قبل از انقلاب، در جلسات متعددی ـ که خود میگویند ده جلسه ـ در نجف اشرف به حضور امام رسیدند و اعتقادات خود را برای امام بازگو کردند،ولی حضرت امام، نظریه آنان را مادی دانسته و فرمودند اینها در کتاب «راه انبیاء، راه بشر» میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است... و نیز به صراحت میفرمودند من با جنگ مسلحانه مخالفم.»[5]
بهرحال مهمترین عامل مخالفت سازمان منافقین با نظام اسلامی و انقلاب اسلامی ایران مبتنی بودن آن بر اسلام و دوری از ایدئولوژی مارکسیسم است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . بررسی مستندی از مواضع گروهها در مقابل انقلاب اسلامی، وزارت ارشاد اسلامی.
2 . تروریسم ضد مردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چ سپاه، سال 1361.
3 . تاریخ سیاسی معاصر ایران، چ 2، سید جلال الدین مدنی.
4 . سازمان مجاهدین خلق از درون، محمد مهدی جعفری، نشر نگاه امروز.
پاورقی ها:
[1] . تاریخ احزاب سیاسی در ایران،عزت الله نوذری،صص 173 ـ 170، انتشارات نوید شیراز، 1380،چ اول.با کمی تغییر
[2] . نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 3، ص 557، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
[3] . جریانها و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 225، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1381،چاپ دوم.
[4] . تاریخ احزاب سیاسی در ایران،عزت الله نوذری، ص 184.
[5] . ناقوس انحطاط، حمید رسایی، کریم حجازی، مقاله هجمه به دین و مقدسات و شگردهای آن، سید احمد خاتمی، ص 47، ناشر، پرتو ولایت، شهریور 1382، چ دوم.
برای پاسخ به این پرسش ابتدا به تاریخچه اجمالی و ساختار سازمان مجاهدین خلق یا همان گروهک منافقین اشاره میشود و پس از آشنایی با اندیشهها و عملکرد آنها به علل مخالفت آنها با انقلاب اسلامی خواهیم پرداخت.
محور اول: تاریخچه و ساختار سازمان مجاهدین خلق (گروهک منافقین)
سازمان مجاهدین خلق ایران، در شهریور ماه سال 1344 به وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای 1 . محمد حنیف نژاد 2 . سعید محسن 3 . علی اصغر بدیعزادگان پایهگذاری شد .اعضای سازمان مجاهدین عموماً از جناح مذهبی جبهة ملی و نهضت آزادی ایران بودند که فعالیت جبهه ملی و نهضت آزادی آنها را قانع نکرده بود. هنگامی که سران نهضت آزادی، پس از محاکمه در دادگاههای نظامی دوران پهلوی، محکومیت خود را در زندان طی میکردند بنیانگذاران سازمان مجاهدین خبر تشکیل سازمان را به سران نهضت دادند. پس از دو سال بحث و شنود در سال 1347 با تشکیل کمیته مرکزی تصمیمات ذیل اتخاذ شد الف) تشکیل گروه ایدئولوژی برای تهیه متون ب) تشکیل گروه روستایی برای شناسایی وضع روستاها ج) تنظیم برنامه آموزشی و اجرای آن د)تشکیل خانههای تیمی برای تسهیل ارتباطات.[1]
محور دوم: آراء و اندیشههای سازمان
1 . کسانی که به سازمان پیوستند غالباً آشنایی آنان با مذهب از طریق آثار مهندس بازرگان بود محمد حنیف نژاد مینویسد: «ابتدا قرآن و گاهی هم نهجالبلاغه میخواندیم و برای بالا بردن سطح اعتقادات افراد از کتابهای آقای مهندس بازرگان و طالقانی استفاده میکردیم... ما برای وارد شدن به نظریات مارکسیستها، کتابهای آنها را هم مطالعه میکردیم.»[2] و این آشنایی با آثار مارکسیستی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفکر شده بود به طوری که شهرت داشت که حنیفنژاد در سال 50 در زندان گفته بود: یک مارکسیت خوب نمیتواند مسلمان خوبی نباشد.[3]
2 . از اواسط سال 1352 برخی از رهبران و کادرها به بحث و گفتگو در زمینه ترکیب ایدئولوژی مارکسیسم و تعالیم اسلامی پرداختند. سرانجام در مهرماه 1354 ناگهان، بیانیهای از سوی گروهی از مجاهدین مبنی بر تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان انتشار یافت در این بیانیه گفته شده بود؛ پس از چهار سال مبارزه مسلحانه دو سال بحث و گفتگوی ایدئولوژیکی بدین نتیجه رسیدهایم که مارکسیسم تنها فلسفه واقعی انقلاب است در بخش دیگر بیانیه آمده بود: در آغاز گمان میکردیم میتوانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه سیر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالتیک بپذیریم اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است . ما مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است. از آنجا که اسلام بدلیل اعتقاد به خدا و نبوت و قیامت نمیتواند در ردیف نیروهای بالنده اجتماعی مبشر پیروزی نهایی زحمتکشان و مستضعفان (کارگر ـ دهقان) بر نظامات طبقاتی استثماری بوده و جامعه تولیدی بیظلم و ستم و بیطبقات برپا سازد پس اجتماع تولیدی و نفی کامل هر گونه بهرهکشی و ظلم و ستم، اعتقاد و باور عینی قابل حصول اسلام نیست.[4]
همانگونه که ملاحظه میکنید سازمان مجاهدین به مارکسیسم گرایش پیدا کرد و دیگر مکتب اسلام را مناسب برای اجتماع و رهاییبخشی ندانست و این گرایش مایه شکاف هایی در سازمان مجاهدین شد و از دل آن چند سازمان به وجود آمد که برخی از آنها همچنان تظاهر به مسلمانی (البته همچنان با نگاهی التقاطی به اسلام) داشتند هر چند ایدئولوژی مبارزه را همچنان برگرفته از مرام مارکسیسم می دانستند همچون سازمان مجاهدین خلقی که توسط رجوی سازماندهی مجدد شد و برخی دیگر دیدگاه های تند مارکسیستی داشتند همچون گروهی که بعدها سازمان پیکار نامیده شد که هر دو گروه در جریان انقلاب و پس از آن بر علیه انقلاب اسلامی و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، اقدامات متعددی انجام دادند و به طور علنی مبارزه مسلحانه با نظام اسلامی را اعلان نمودند.
محور سوم: علل مخالفت گروهک منافقین با انقلاب اسلامی
با توجه به آنچه دربارة ساختار ، اعضاء و اندیشههای گروهک منافقین یا سازمان مجاهدین خلق گفته شد متوجه شدید که علت اصلی مخالفت آنان با نظام جمهوری اسلامی آنست که ایدئولوژی درست و رهاییبخش را ایدئولوژی مارکسیستی میدانند و معتقد به کنار زدن ایدئولوژی اسلامی از صحنه اجتماعی هستند. یعنی سازمان مجاهدین از بنیان با انقلاب اسلامی ایران مخالفت دارد و البته تأیید نشدن این سازمان توسط امام خمینی(ره) و جلوگیری از آنان برای سوقدهی انقلاب اسلامی به یک انقلاب مارکسیستی از عوامل دیگر خشم آنان و مبارزه مسلحانه آنان با نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود.
یکی از نویسندگان دربارة تلاش مستمر سازمان برای جلب نظر امام مینویسد:
«برخی از چهرههای سرشناس منافقین قبل از انقلاب، در جلسات متعددی ـ که خود میگویند ده جلسه ـ در نجف اشرف به حضور امام رسیدند و اعتقادات خود را برای امام بازگو کردند،ولی حضرت امام، نظریه آنان را مادی دانسته و فرمودند اینها در کتاب «راه انبیاء، راه بشر» میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است... و نیز به صراحت میفرمودند من با جنگ مسلحانه مخالفم.»[5]
بهرحال مهمترین عامل مخالفت سازمان منافقین با نظام اسلامی و انقلاب اسلامی ایران مبتنی بودن آن بر اسلام و دوری از ایدئولوژی مارکسیسم است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . بررسی مستندی از مواضع گروهها در مقابل انقلاب اسلامی، وزارت ارشاد اسلامی.
2 . تروریسم ضد مردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چ سپاه، سال 1361.
3 . تاریخ سیاسی معاصر ایران، چ 2، سید جلال الدین مدنی.
4 . سازمان مجاهدین خلق از درون، محمد مهدی جعفری، نشر نگاه امروز.
پاورقی ها:
[1] . تاریخ احزاب سیاسی در ایران،عزت الله نوذری،صص 173 ـ 170، انتشارات نوید شیراز، 1380،چ اول.با کمی تغییر
[2] . نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 3، ص 557، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
[3] . جریانها و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 225، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1381،چاپ دوم.
[4] . تاریخ احزاب سیاسی در ایران،عزت الله نوذری، ص 184.
[5] . ناقوس انحطاط، حمید رسایی، کریم حجازی، مقاله هجمه به دین و مقدسات و شگردهای آن، سید احمد خاتمی، ص 47، ناشر، پرتو ولایت، شهریور 1382، چ دوم.