من میدانستم که میباید کاری انجام دهیم فراتر از گوش کردن صرف به گفتههای دیگران.
تعداد کلمات: 110/تخمین زمان مطالعه: 6دقیقه
پیشبینی آینده به ظاهر کار بیهودهای است، اما این بدین معنی نیست که نباید تلاش کنیم تا در بازی جلو بیفتیم. من در طول دوران کاریام در PepsiCo فهمیدهام که در دنیای کسبوکار، انطباق سریع با تغییراتی که پیش میآیند، از داشتن روشنبینی و درک درست از وضعیت کسبوکار، سودمندتر است.
اگرچه همهی ما، دربارهی آنچه قرار است اتفاق بیفتد عقاید مخصوص به خودمان را داریم، اما یک چیز روشن است: ما در دنیایی از ارتباطات جهانی مشغول فعالیت هستیم که تک تک حرکاتمان را تحت تاثیر قرار میدهد.
ما هم در این دنیای کسبوکارها حضور داریم و میبینیم که این امر نحوهی گسترش فعالیتمان در بازارهای جدید و انواع محصولاتی که باید عرضه کنیم و گروههای مصرفکنندگانی که باید هدف بگیریم را تحت تاثیر قرار میدهد. این انقلاب ارتباطات دیجیتالی، قوانین مربوط به تعاملات تمدنمان را دوباره و از نو میسازد. پس با این وضعیت چه میتوانیم بکنیم تا در میان این همه تغییرات شگرف و پرهیاهو و پیوسته، یا آنطور که من میگویم: در «عصر ابهام»، موثرتر عمل کنیم؟
آنچه در ادامه میخوانید، ۶ قانون طلایی هستند که شخص بنده در طول زندگی کاریام از آنها بهره بردهام:
۱. توانایی یادگیری سریع را بیاموزید
من مهندسی هستم که بازاریاب شد و بازاریابی هستم که مدیر کسبوکار شد. از تک تک وظایفم چیزی آموختهام و تلاش کردهام از هر مدیر و رئیسی که داشتهام، حداقل یک نکته بیاموزم. برای اینکه یادگیرندهای درجه یک و همیشگی باشم، به عنوان یک ماراتن به شغلم نگاه میکنم. بنابراین حتی اگر به سمت بالا و بر خلاف جهت باد میدوید، باز هم باید استقامت داشته باشید، تکنیک داشته باشید، و به هدفی که دارید بچسبید.
۲. با دقت گوش کنید
ما اغلب اوقات فقط با آنهایی صحبت میکنیم که در سلسله مراتب مدیریتیمان به ما نزدیکترند. اما باید تلاش کنیم به همه گوش کنیم. حتی سرسختترین و مقاومترین مخالفانمان هم درسهای مهمی به ما خواهند آموخت. زمانی که مدیر شعبهی پپسی در بریتانیا بودم، چند گروه طرفدار سلامت، تبلیغات ناخوشایندی پخش کردند و محصولات ما را مورد انتقاد قرار دادند. بیتوجهی به نگرانیهای آنها آسان بود، اما ما زمانی را به این فعالان متعهد اختصاص دادیم، به آنچه میگفتند توجه کردیم و توانستیم به شیوهی مفیدی، دربارهی موضع خودمان تجدید نظر کنیم.
۳. از تغییرات چشمگیر و پیوسته استقبال کنید
من میدانستم که میباید کاری انجام دهیم فراتر از گوش کردن صرف به گفتههای فعالان سلامت، ما باید دست به عمل میزدیم. این بود که در نهایت چربی اشباعشدهی موجود در چیپس واکر را کاهش دادیم و اسپانسر کمپین ضدچاقیChange4life هم شدیم.
ما در این مسیر، در برابر تعدادی فعال بسیار سرسخت به پیروزی رسیدیم. به آنها نشان دادیم که به نظراتشان احترام میگذاریم و میخواهیم تغییراتی بدهیم و تمایل داریم با خواستههایشان همراهی کنیم. این مسئله تاثیر عمیقی روی روابط ما با مصرفکنندگان سلامتگرایمان در بریتانیا داشت.
۴. بیاموزید که با شکست کنار بیایید
به قول آلفرد تنیسون، شاعر معروف انگلیسی، اگر تلاش کنید و شکست بخورید، بهتر از این است که هرگز تلاشی نکنید. اگر هوای موفقیتهای بزرگ و جایگاهی بالا را در سر دارید، باید حرکت کنید، باید دست به عمل بزنید و مسلما در این مسیر گاه و بیگاه با شکست هم مواجه میشوید. اما شکست شغلی را با شکست شخصی یکسان ندانید، این اشتباه بزرگی است. شکست در مسیر دستیابی به هدفی ارزشمند، هرگز نباید شخصی محسوب شود. اگر بگذاریم اینگونه شود، جامعهای مملو از افراد ترسو درست کردهایم. شکست فقط تجربهای است که باید از آن بیاموزیم. هر انسان بزرگی در مسیر کاریاش حداقل یک شکست قابل توجه، و معمولا هم بسیار بیشتر از یکی، داشته است. اما آدمهای بزرگ توانستهاند از آن شکستها چیزی بیاموزند و بعد پیشرفت کنند.
۵. مبنای فلسفیِ قدرتمندی داشته باشید
شرکتها اغلب اوقات به بیانیهی ماموریت (بیانیهی هدف) سازمانشان به عنوان تزئینات اداری نگاه میکنند، یعنی فقط چیزی است که باید در وبسایت قرار دهند یا روی دیوار اتاقها نصب کنند. هدف و ماموریت سازمان شما باید ابزار قدرتمندی باشد؛ نقشهی راهی برای اقدامات آینده. در شرکت پپسی، بیانیهی هدف ما Performance with Purpose بود، یعنی داشتن رشدی پایدار با سرمایهگذاری در آیندهای سالمتر برای مردم و سیارهمان. این هدف بلندپروازانهای است، اما در نهایت دستورالعملهایی فراهم میکند برای بحث و مناظره درون شرکتمان و فهرستی از کارهایی که باید انجام دهیم و کارهایی که نباید انجام دهیم. وقتی در اقیانوس ابهام سرگردانید، این امری حیاتی است. در حالی که شرکت پپسی ناگزیر در جهتهای متنوعی حرکت و فعالیت میکند، ما به خوبی میدانیم که اگر به اصول اساسیمان پایبند باشیم، شما خیلی هم از ما دور نخواهید شد.
۶. به آنچه شما و سازمانتان ارائه میکنید، عمق و ارزشی بسیار فراتر بدهید
مشتریان به دنبال ارزشهای پیشنهادی (value proposition) متفاوتی هستند. دیگر روزگارِ مدیر، شرکت و محصول فاقد شخصیت به پایان رسیده است. این روزها مسئله فقط فروش محصول یا عرضهی خدمات نیست، بلکه ایجاد و حفظ روابط است؛ آن هم در جایی که ارزشها و عواطف، نسبت به گذشته، به مراتب جدیتر گرفته میشوند.
ما باید به مصرفکنندگان نشان دهیم جامعهای را که در آن زندگی میکنند میفهمیم، که میدانیم به چه چیزهایی اهمیت میدهند، خواه در شکلی گستردهتر، تصویب سیاستهایی برای کاهش اثرات نامطلوب زیستمحیطی شرکت پپسی باشد و خواه همکاری با کشاورزان محلی و گروههای مختلف اجتماعی برای استفاده از امکانات تولیدیمان در جهت بهبود بهداشت آب و تسهیل دسترسی به آن. اگر بتوانیم نشان دهیم که به این چالشها حساس هستیم، برندهایمان در جایگاه بسیار بهتری خواهند بود. بعد از این، اینکه آنها ما را به خانههایشان دعوت میکنند یا نه، کاملا بستگی به این دارد که چقدر ما را به خودشان و دغدغههایشان مربوط میبینند. آنها باید حس خوبی نسبت به ما داشته باشند.
این عمل اخلاقمدارانه ما را مجبور میکند به درون خودمان نگاهی بیندازیم و با آنچه میخواهیم به دست بیاوریم، هم در سطح شخصی و هم سازمانی، هماهنگی بیشتری پیدا کنیم. اما اگر متعهد شوید، که البته تعهد بسیار جدیای هم هست، شما و کسبوکارتان قادر خواهید بود نیازها و خواستههای میلیونها مصرفکنندهای را برآورده کنید که به دنبال محصولاتی هستند که بتوانند آنها را باور کرده و به آنها اطمینان کنند. در این عصر ابهام، که هر روز ضمانتهای کمتری وجود خواهند داشت، این امر مدام ارزش بیشتری مییابد.
برگرفته از: inc.com