ترس واکنشی طبیعی در کودکِ در حال رشد و تحول است.
چکیده : کودکان با ترس های زیادی رو به رو می شوند. ترس یکی از نشانه های طبیعی رشد است که نشان میدهد کودک به دنیای اطرافش آگاه تر گشته و آن را بهتر درک می کند. با رایج ترین ترس های کودکان و راه های کنترل آن ها آشنا شوید.
تعداد کلمات 1464 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
تعداد کلمات 1464 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
تعریف ترس
ترس عبارت است از یک پاسخ هیجانی غریزی که حیوانات و از جمله انسان به موقعیت ترسآور میدهند.
در پاسخ به ترس قسمتهایی از مغز مانند آمیگدال و هیپوتالاموس بهسرعت فعال شده و واکنش نشان میدهند. با ترشح ادرنالین و کورتیزول که هورمون استرس نیز نامیده میشود، تغییراتی در بدن بهوجود میآید. همهی پاسخهای فیزیولوژیکی بدن در جهت بقای موجود زنده عمل میکند و عبارتند از:
ضربان قلب بالا
فشار خون بالا
گرفتگی و تنش ماهیچهها
جمع شدن حواس به یک نقطه
گشاد شدن مردمک چشم
تعریق
نحوه ایجاد ترسها را میتوان به سه نوع متفاوت تقسیم کرد:
ترس ذاتی: ترس از صدای بلند و ترس از ارتفاع
ترس ایجاد شده بر اساس رشد و تکامل موجود زنده: همانند ترس از تاریکی، ترس از حیوانات، ترس از آب، ترس از هیولا و شبه، ترس از حوادث طبیعی مانند رعد و برق، اضطراب جدایی.
ترس آموخته شده: در این دسته، ترس از هر چیزی جای میگیرد. میتوان با شرطی شدن، کودک انسانی را از هر چیزی ترساند. گاهی این ترس کلامی ایجاد میشود، مانند زمانی که کودک را بارها انذار داده و از آب جوش یا برق گرفتگی میترسانیم و یا آنکه بر اثر تصادف کودک شرطی میشود. بهطور مثال، کودک یک یا دو بار دچار برق گرفتگی شده و پرت میشود. از آن به بعد کودک بهشدت از برق گرفتگی میترسد.
والدینی که خود دچار ترسهای گوناگون هستند، احتمال بیشتری دارد که فرزندان شان نیز دچار ترس شوند. عامل ارث و ژنتیک تاثیر زیادی بر شکلگیری ترس در کودک دارد.
چرا بعضی از ترسها ذاتی بشر است و در نوزاد از بدو تولد وجود دارد؟ چرا بعضی دیگر از ترسها مانند ترس از حیوانات، ترس از تاریکی، ترس از تنهایی، ترس از آب آنقدر در کودک شایع است؟ و چرا کمتر و یا به ندرت کودکی را میبینیم که از چیزهایی مانند درخت، میز، صندلی و … بترسد؟
نوزاد در بدو تولد با دو ترس به این دنیا پا میگذارد:
۱. ترس از صدای بلند: مانند کودکی که از صدای جارو برقی یا فلاش تانک دستشویی میترسد.
۲. ترس از ارتفاع : مانند زمانی که کودکی را ناگهان و با سرعت به زمین میگذاریم و حس پرت شدن به او میدهیم.
می توان حدس زد که این دو ترس تاثیر بسزایی در حفظ گونه انسانی داشته است. بظن قوی میتوان بیان داشت که بسیاری از اجداد ما بر اثر سقوط از بلندی جان خود را از دست دادهاند. زندگی بر روی درخت میتواند یکی از دلایل آن بوده باشد. از سویی دیگر، حوادث طبیعی مانند زلزله، رعد و برق، سیل و … بهمراه خود صدای مهیبی تولید میکنند. تعداد زیادی از انسانها به جهت بی پناهی در قبال حوادث طبیعی از بین میرفتهاند و تنها کسانی زنده ماندهاند که نسبت به صدا حساس بودهاند. بنابراین بشر کنونی وارث اجدادی است که از هرگونه صدای مهیب میترسیدهاند و در طول سالیان، این ترسها اکنون بهصورت ذاتی در بشر وجود دارد. اگرچه شاید بعضی از این ترسها کارکرد بقای خود را بهشکل ابتدایی از دست داده باشد.
ترس واکنشی طبیعی در کودکِ در حال رشد و تحول است. کودک همگام با رشد و تحول نرمال و طبیعی خود دچار ترسهای متفاوتی میشود که علت آن آگاهی از محیط اطراف خود است. انسان هرچقدر بیشتر از محیط خود و اطراف آگاهی بهدست آورد، بر ترسش افزوده میشود. این حقیقت در بزرگسالان نیز مصداق دارد. شاید بههمین دلیل است که انسانهای آگاه تر و با دانش بیشتر، محتاط تر بوده و کمتر اهل عمل هستند، زیرا آنها از خطرات مسیر آگاه هستند؛ در حالیکه برای عملگرا بودن، اندکی ناآگاهی لازم است تا به فرد شجاعت حرکت دهد.
کودک نیز با آگاهی از محیط، بر ترسش افزوده میشود. او برای بقای خود نیاز به ترسیدن دارد، زیرا اگر نترسد جان کودک بهخطر میافتد. کودکی را تصور کنید که بدون هیچگونه ترسی، خود را به آتش نزدیک میکند و یا بدون ترس، از مادر دور شده و در دل ناشناختهها میرود. مسلماً احتمال بقای چنین کودکی بسیار کمتر میشود.
انسانها در طول سالیان فرا گرفتهاند که مراقبت در قبال چه چیزهایی باعث بقای آنها شده و چه چیزهایی برای آنها بیخطر محسوب میشود. اجداد انسان در زمان زندگی خود در جنگلها در معرض خطرات طبیعی از جمله رعد و برق، پرت شدن از درخت و یا کوه، حیوانات وحشی، سیل، غرق شدن در آب و … بوده است. بسیاری از خطرات در شب برای او رخ میداده است. اجداد ما زمانی بیشتر طعمه حیوانات وحشی میشدهاند که به تنهایی حرکت میکردهاند. بنابراین آنها از تاریکی و تنهایی وحشت داشتهاند، زیرا بقای آنها را بهخطر میانداخته است. پدربزرگ ما مسلماً کسی است که ترس بیشتری احساس میکرده و محتاط تر عمل کرده است و در نتیجه بقای خود را تضمین کرده و ژن خود را به نسل بعد منتقل کرده است. ترسها در ژن بشر نفوذ کرده است و به همین دلیل کودکان برای ترسیدن از مواردی چون تاریکی، ارتفاع، تنهایی و غرق شدن آمادگی ژنتیکی دارند و کوچکترین اتفاقی باعث میشود ژن ترس در آنها فعال شود.
در پاسخ به ترس قسمتهایی از مغز مانند آمیگدال و هیپوتالاموس بهسرعت فعال شده و واکنش نشان میدهند. با ترشح ادرنالین و کورتیزول که هورمون استرس نیز نامیده میشود، تغییراتی در بدن بهوجود میآید. همهی پاسخهای فیزیولوژیکی بدن در جهت بقای موجود زنده عمل میکند و عبارتند از:
ضربان قلب بالا
فشار خون بالا
گرفتگی و تنش ماهیچهها
جمع شدن حواس به یک نقطه
گشاد شدن مردمک چشم
تعریق
نحوه ایجاد ترسها را میتوان به سه نوع متفاوت تقسیم کرد:
ترس ذاتی: ترس از صدای بلند و ترس از ارتفاع
ترس ایجاد شده بر اساس رشد و تکامل موجود زنده: همانند ترس از تاریکی، ترس از حیوانات، ترس از آب، ترس از هیولا و شبه، ترس از حوادث طبیعی مانند رعد و برق، اضطراب جدایی.
ترس آموخته شده: در این دسته، ترس از هر چیزی جای میگیرد. میتوان با شرطی شدن، کودک انسانی را از هر چیزی ترساند. گاهی این ترس کلامی ایجاد میشود، مانند زمانی که کودک را بارها انذار داده و از آب جوش یا برق گرفتگی میترسانیم و یا آنکه بر اثر تصادف کودک شرطی میشود. بهطور مثال، کودک یک یا دو بار دچار برق گرفتگی شده و پرت میشود. از آن به بعد کودک بهشدت از برق گرفتگی میترسد.
والدینی که خود دچار ترسهای گوناگون هستند، احتمال بیشتری دارد که فرزندان شان نیز دچار ترس شوند. عامل ارث و ژنتیک تاثیر زیادی بر شکلگیری ترس در کودک دارد.
چرا بعضی از ترسها ذاتی بشر است و در نوزاد از بدو تولد وجود دارد؟ چرا بعضی دیگر از ترسها مانند ترس از حیوانات، ترس از تاریکی، ترس از تنهایی، ترس از آب آنقدر در کودک شایع است؟ و چرا کمتر و یا به ندرت کودکی را میبینیم که از چیزهایی مانند درخت، میز، صندلی و … بترسد؟
نوزاد در بدو تولد با دو ترس به این دنیا پا میگذارد:
۱. ترس از صدای بلند: مانند کودکی که از صدای جارو برقی یا فلاش تانک دستشویی میترسد.
۲. ترس از ارتفاع : مانند زمانی که کودکی را ناگهان و با سرعت به زمین میگذاریم و حس پرت شدن به او میدهیم.
می توان حدس زد که این دو ترس تاثیر بسزایی در حفظ گونه انسانی داشته است. بظن قوی میتوان بیان داشت که بسیاری از اجداد ما بر اثر سقوط از بلندی جان خود را از دست دادهاند. زندگی بر روی درخت میتواند یکی از دلایل آن بوده باشد. از سویی دیگر، حوادث طبیعی مانند زلزله، رعد و برق، سیل و … بهمراه خود صدای مهیبی تولید میکنند. تعداد زیادی از انسانها به جهت بی پناهی در قبال حوادث طبیعی از بین میرفتهاند و تنها کسانی زنده ماندهاند که نسبت به صدا حساس بودهاند. بنابراین بشر کنونی وارث اجدادی است که از هرگونه صدای مهیب میترسیدهاند و در طول سالیان، این ترسها اکنون بهصورت ذاتی در بشر وجود دارد. اگرچه شاید بعضی از این ترسها کارکرد بقای خود را بهشکل ابتدایی از دست داده باشد.
ترس واکنشی طبیعی در کودکِ در حال رشد و تحول است. کودک همگام با رشد و تحول نرمال و طبیعی خود دچار ترسهای متفاوتی میشود که علت آن آگاهی از محیط اطراف خود است. انسان هرچقدر بیشتر از محیط خود و اطراف آگاهی بهدست آورد، بر ترسش افزوده میشود. این حقیقت در بزرگسالان نیز مصداق دارد. شاید بههمین دلیل است که انسانهای آگاه تر و با دانش بیشتر، محتاط تر بوده و کمتر اهل عمل هستند، زیرا آنها از خطرات مسیر آگاه هستند؛ در حالیکه برای عملگرا بودن، اندکی ناآگاهی لازم است تا به فرد شجاعت حرکت دهد.
کودک نیز با آگاهی از محیط، بر ترسش افزوده میشود. او برای بقای خود نیاز به ترسیدن دارد، زیرا اگر نترسد جان کودک بهخطر میافتد. کودکی را تصور کنید که بدون هیچگونه ترسی، خود را به آتش نزدیک میکند و یا بدون ترس، از مادر دور شده و در دل ناشناختهها میرود. مسلماً احتمال بقای چنین کودکی بسیار کمتر میشود.
انسانها در طول سالیان فرا گرفتهاند که مراقبت در قبال چه چیزهایی باعث بقای آنها شده و چه چیزهایی برای آنها بیخطر محسوب میشود. اجداد انسان در زمان زندگی خود در جنگلها در معرض خطرات طبیعی از جمله رعد و برق، پرت شدن از درخت و یا کوه، حیوانات وحشی، سیل، غرق شدن در آب و … بوده است. بسیاری از خطرات در شب برای او رخ میداده است. اجداد ما زمانی بیشتر طعمه حیوانات وحشی میشدهاند که به تنهایی حرکت میکردهاند. بنابراین آنها از تاریکی و تنهایی وحشت داشتهاند، زیرا بقای آنها را بهخطر میانداخته است. پدربزرگ ما مسلماً کسی است که ترس بیشتری احساس میکرده و محتاط تر عمل کرده است و در نتیجه بقای خود را تضمین کرده و ژن خود را به نسل بعد منتقل کرده است. ترسها در ژن بشر نفوذ کرده است و به همین دلیل کودکان برای ترسیدن از مواردی چون تاریکی، ارتفاع، تنهایی و غرق شدن آمادگی ژنتیکی دارند و کوچکترین اتفاقی باعث میشود ژن ترس در آنها فعال شود.
نکاتی درباره ترس
اولین نکته مهمی که باید از آن آگاه باشیم آن است که ترس یک احساسی طبیعی است و کارکردش تضمین بقای انسان است و نباید آن را احساسی که باید حذف شود، نادیده گرفته شود و یا آنکه مورد شماتت قرار گیرد، در نظر گرفت.
نکته دوم آن است که سیستم امیگدال در مغز که دریافت کننده هیجانات و عواطفی مانند ترس، خشم و غم میباشد، با تولد نوزاد تقریباً کامل است؛ ولکن قسمت پیشانی مغز که قدرت تحلیل و تجزیه امور را بهفرد میدهد، تا سالها به رشد کامل خود نمیرسد. بنابراین نوزاد در امیگدال خود ترسهایی را که ناشی از تجربه جمعی نوع بشر است به صورت ژنتیک بهمراه دارد. اما هنوز قدرت تجزیه و تحلیل آن را ندارد. بهعبارتی نمیتواند موقعیتها را از یکدیگر تمیز دهد و شرایطی را که جان او را حقیقتا بهخطر میاندازد، با شرایط غیرخطرناک تشخیص دهد. امیگدال او در زمان شنیدن صدای بلند و یا رها شدن از ارتفاع پیام ترس میدهد. بهطور مثال، زمانی که پدر، کودک را به بالا انداخته و دوباره میگیرد، کودک توان درک آن را ندارد که پدر در حال بازی کردن با اوست و جان کودک در خطر نمیباشد. سیستم امیگدال مغز، ترس را درک میکند ولکن سیستم پری فرونتال هنوز در نوزاد شکل نیافته است تا موقعیت را تجزیه و تحلیل کند. در صورتی که فرد دچار ترسهای شدید در کودکی شود در بزرگسالی همچنان این سیستم امیگدال است که کنترل فرد را در دست می گیرد و بهمین دلیل بعضی افراد در بزرگسالی از بعضی از موضوعات ترس های مرضی دارند.
نکته سوم درباره ترسهای حوزه شناختی است. ترسهایی که با کامل شدن تدریجی قوای شناختی در کودک بهوجود میآید. همراه با تحولات رشدی کودک و کامل شدن سیستم عصبی مغز، قوای شناختی کودک رشد کرده و آگاهی بیشتری از دنیای اطراف خود پیدا میکند و متناسب با این آگاهی، ترسهای جدیدی در کودک شکل میگیرد. اما زمانی که سیستم عصبی کودک از حضور خطرات در اطراف خود آگاه میشود، هنوز ابزاری متناسب برای مقابله با این خطرات در او رشد نیافته است.
بنابراین با ترسیدن از آنها از خود محافظت میکند. زمانی که توانایی کودک کمتر از میزانی است که بر ترسی که نسبت به آن آگاه شده غلبه کند، ترس در کودک ایجاد میشود تا ضامن بقای او شود. بهطور مثال، زمانی که کودکی از تاریکی میترسد، قوای شناختی او خطرات تاریکی را درک کرده ولکن هنوز خود را ناتوان از مقابله با این خطرات میداند. این ناتوانی میتواند واقعی و یا ذهنی باشد. ترس یک کودک ۴ ساله از تنهایی را میتوان طبیعی و مطابق رشد قوای شناختی او دانست، ولکن ترس یک فرد ۲۰ ساله از تاریکی را مطمئناً باید ناشی از شناختهای غلط او دانست. این شناخت غلط میتواند ناشی از درک میزان خطر و یا میزان توانایی فرد برای مقابله با آن خطر باشد. بهعبارت ساده، یا فرد موضوعی مانند تنهایی، تاریکی و … را بیش از آنچه در واقعیت است برای بقای خود خطرناک تصور میکند و یا آنکه توان خود را برای مقابله با آن خطر بسیار کمتر از میزان واقعی آن برآورد میکند.
ترسها بهطور معمول در سنین مشخص و بهترتیب قابل پیشبینی در کودک بهوجود میآید. در نوزاد ترس از تاریکی و یا تنهایی معنایی ندارد، زیرا سیستم عصبی نوزاد قادر بهدرک این دو پدیده نمیباشد. اما نوزاد در بدو تولد از صدای بلند و ارتفاع میترسد. بنابراین در صورتی که کودک را ناگهان و بهسرعت بر روی زمین بگذاریم، میترسد و گریه میکند و یا آنکه صدای بلند و ناگهانی کودک را میترساند.
ادامه دارد...
منبع : dr-sanaie.com
نکته دوم آن است که سیستم امیگدال در مغز که دریافت کننده هیجانات و عواطفی مانند ترس، خشم و غم میباشد، با تولد نوزاد تقریباً کامل است؛ ولکن قسمت پیشانی مغز که قدرت تحلیل و تجزیه امور را بهفرد میدهد، تا سالها به رشد کامل خود نمیرسد. بنابراین نوزاد در امیگدال خود ترسهایی را که ناشی از تجربه جمعی نوع بشر است به صورت ژنتیک بهمراه دارد. اما هنوز قدرت تجزیه و تحلیل آن را ندارد. بهعبارتی نمیتواند موقعیتها را از یکدیگر تمیز دهد و شرایطی را که جان او را حقیقتا بهخطر میاندازد، با شرایط غیرخطرناک تشخیص دهد. امیگدال او در زمان شنیدن صدای بلند و یا رها شدن از ارتفاع پیام ترس میدهد. بهطور مثال، زمانی که پدر، کودک را به بالا انداخته و دوباره میگیرد، کودک توان درک آن را ندارد که پدر در حال بازی کردن با اوست و جان کودک در خطر نمیباشد. سیستم امیگدال مغز، ترس را درک میکند ولکن سیستم پری فرونتال هنوز در نوزاد شکل نیافته است تا موقعیت را تجزیه و تحلیل کند. در صورتی که فرد دچار ترسهای شدید در کودکی شود در بزرگسالی همچنان این سیستم امیگدال است که کنترل فرد را در دست می گیرد و بهمین دلیل بعضی افراد در بزرگسالی از بعضی از موضوعات ترس های مرضی دارند.
نکته سوم درباره ترسهای حوزه شناختی است. ترسهایی که با کامل شدن تدریجی قوای شناختی در کودک بهوجود میآید. همراه با تحولات رشدی کودک و کامل شدن سیستم عصبی مغز، قوای شناختی کودک رشد کرده و آگاهی بیشتری از دنیای اطراف خود پیدا میکند و متناسب با این آگاهی، ترسهای جدیدی در کودک شکل میگیرد. اما زمانی که سیستم عصبی کودک از حضور خطرات در اطراف خود آگاه میشود، هنوز ابزاری متناسب برای مقابله با این خطرات در او رشد نیافته است.
بنابراین با ترسیدن از آنها از خود محافظت میکند. زمانی که توانایی کودک کمتر از میزانی است که بر ترسی که نسبت به آن آگاه شده غلبه کند، ترس در کودک ایجاد میشود تا ضامن بقای او شود. بهطور مثال، زمانی که کودکی از تاریکی میترسد، قوای شناختی او خطرات تاریکی را درک کرده ولکن هنوز خود را ناتوان از مقابله با این خطرات میداند. این ناتوانی میتواند واقعی و یا ذهنی باشد. ترس یک کودک ۴ ساله از تنهایی را میتوان طبیعی و مطابق رشد قوای شناختی او دانست، ولکن ترس یک فرد ۲۰ ساله از تاریکی را مطمئناً باید ناشی از شناختهای غلط او دانست. این شناخت غلط میتواند ناشی از درک میزان خطر و یا میزان توانایی فرد برای مقابله با آن خطر باشد. بهعبارت ساده، یا فرد موضوعی مانند تنهایی، تاریکی و … را بیش از آنچه در واقعیت است برای بقای خود خطرناک تصور میکند و یا آنکه توان خود را برای مقابله با آن خطر بسیار کمتر از میزان واقعی آن برآورد میکند.
ترسها بهطور معمول در سنین مشخص و بهترتیب قابل پیشبینی در کودک بهوجود میآید. در نوزاد ترس از تاریکی و یا تنهایی معنایی ندارد، زیرا سیستم عصبی نوزاد قادر بهدرک این دو پدیده نمیباشد. اما نوزاد در بدو تولد از صدای بلند و ارتفاع میترسد. بنابراین در صورتی که کودک را ناگهان و بهسرعت بر روی زمین بگذاریم، میترسد و گریه میکند و یا آنکه صدای بلند و ناگهانی کودک را میترساند.
ادامه دارد...
منبع : dr-sanaie.com
بیشتر بخوانید :
از بین بردن ترس در کودکان
درمان ترس در کودکان
برای از بین بردن ترس کودکان خردسال چه کنیم؟
هراس و ترس در کودکان
ترسها و هراسها در کودکان