آبراهام لينکلن
(1809ــ 1865) LINCOLN5 سخنران، و شانزدهمين رئيس جمهور آمريکا
آبراهام لينکلن در خانواده اي فقير در کنتاکي بدينا آمده پدرش خانواده خود را از آنجا در حاليکه تنها تبري براي گذران زندگي بهمراه داشت کوچانيد و بسوي اينديانا پيش رفت تا اينکه درين ناحيه کلبه اي چوبي بدون در و پنجره، بدون شيشه ساخت و کف آن پر از علف هاي وحشي بود و رختخواب هائي که تشک هاي آن را با برگ خشک پر کرده بودند يک يا دو چهارپايه، يک ميز و يک کتاب مقدس که همه اثاث البيت و دارائي آنها را تشکيل ميداد. مادر آبراهام زني خوشخو بود که بدو فرزندش خواندن و نوشتن را آموخت و آبراهام فقط سه ماه بمدرسه رفت اما بواسطه هوش سرشار توانست عباراتي از کتاب مقدس را از بر بخواند.
آبراهام در ده سالگي از مادر يتيم شد و در 20 سالگي خواهرش را نيز از دست داد. چندي بعد پدر تجديد فراش کرد، نامادري، زني مهربان بود که با سه فرزند خود بکلبه پدر آبرهام آمد و نسبت به آبراهام مهرباني و او را تشويق بمطالعه و ورود بعالم کتاب کرد و اصول تکامل اخلاقي و کنجکاوي علمي را در وي زنده نمود. علاوه بر اين پرهيزکاري و فداکاري را در وي برميانگيخت.
سالها بعد چون لينکلن به رهبري سي ميليون نفر رسيد، گفت: "شخصيت کنوني من و آنچه ممکن است در آتيه برافتخارات آن افزوده گردد همه مرهون مادر فرشته رفتارم است. خدا او را بيامرزد."
روزي کتابي کهنه و موش خورده از شرح زندگي واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدري شيفته آن شد که شايد اساس فکري و شخصيت ترقي جوي آبراهام گشت.
در 18 سالگي در دکاني کوچک شغلي بدست آورد. در 15مايلي خانه اش دادگاههائي در فصول معيني از سال تشکيل ميگرديد لينکلن گه گاه خود را صبح زود بآنجا ميرسانيد و پس از آنکه تمام روز را بشنيدن سخنان قاضيان و دادستانها و متهمان گوش ميداد شامگاهان بخانه بازميگشت. در حاليکه کتابي بعاريه براي مطالعه گرفته بود، که نام آن:
قانون اساسي تجديد نظر شده ايالت اينديانا بود.
دو سال بعد خانواده را به ايالت ايلنوي برد و با گاري اسباب خانه را از جاده هاي گل ولاي و باتلاق ها انتقال داد آنگاه به برادران ناتني در ساختن خانه چوبي کمک نمود و اطراف آنرا با شاخه هاي کوچک پرچين و ديوارکشي کرد.
آبراهام در مزارع اطراف مزدوري ميکرد و زماني براي تهيه شلوار براي کارفرمائي حاضر شد مقداري چوب تحويل دهد.
مدتي نيز با برادر ناتني خود براي کارفرمائي کشتي بي بادبان مسطح ميساخت و چون با دقت فراوان اين کار را بانجام رسانيد صاحب کار ويرا بمتصدي يک کارخانه و دکان بزرگي که در نيوسالم قرار داشت گماشت، لينکلن با مشتريان رفتاري خوب داشت يکبار از يک مشتري اشتباهاً حدود 6 سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مايل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتري پس بدهد.
آبراهام براي اصلاح کلام خود شنيد که در 6 مايلي محل کار وي کتاب دستورزبان ميفروشند پياده بدآنجا رفت، شب تا صبح آن کتابرا مطالعه کرد اما چون شمع گران بود در روشنائي تراشه هاي چوب که ميسوزانيد، کتاب را خواند.
آبراهام رفته رفته بامور سياسي علاقه مند گشت و براي آگاهي از جريان امور سياسي مجله جورنال لوئيزويل را مشترک شد.
ديري نگذشت که صاحبکارش ورشکست و در نتيجه آبراهام سرگردان گرديد، در اين احوال جنگ با قبيله سرخپوستان ساکس آغاز شد که ايالت ايلينوا سرباز داوطلب استخدام ميکرد.
آبراهام با درجه سرواني بفرماندهي يک گروهان در نيوسالم منصوب شد، وي رفتاري مهرآميز با سربازان داشت و همواره در فکر آسايش آنان بود. چندي بعد يارانش از او درخواست کردند که در انتخابات پارلماني ايالت ايلينوا خود را نامزد نمايندگي نمايد. لينکلن نخست مي ترسيد زيرا مي پنداشت که دوستان ويرا ريشخند ميکنند. اما رئيس باشگاه گويندگي (آبراهام نيز عضو آن بود) به لينکلن چنين گفت:
"نگران نباش زيرا مردم پس از آنکه سخنراني هاي ترا شنيدند به شخصيت تو پي خواهند برد بهرحال شرکت در اين سخنراني بنفع تو است."
لينکلن در 23 سالگي در انتخابات شرکت کرد و با سخنراني هاي پرشور خود محبوبيت فراوان کسب کرد، گرچه پيروز نگشت اما 280 رأي در نيوسالم بنامش بصندوق ريخته شد و اين ضرب المثل درباره او ساخته شد:" لينکلن هيچ ندارد جز دوستان بسيار."
آبراهام لينکلن بعد از ازدواج با شور بيشتر بمطالعات خود ادامه ميداد، بنمايندگي برگزيده شد و در کميسيونها شرکت ميجست و نيازمندي هاي ايالت ايلنوي را مورد بررسي و مطالعه دقيق قرار ميداد.
در 28 سالگي به شهر اسپرينگفيلد که از نيوسالم بزرگتر بود رفت ...
لينکلن بر اثر مشاهده وضع رقت انگيز بردگان سخت متأثرگرديد و با خود عهد کرد و گفت: "اگر روزي بتوانم اين رسم را بزمين بکوبم، آنرا محکم خواهم کوفت."
مدتي بکار سياست پرداخت و چندي در حزب هويگ به طرفداري از قدرت دولت و مخالفت با دموکرات ها فعاليت کرد. اما شکست خورد. ازينرو کار سياست را کنار گذاشت و به کسب بقالي پرداخت ولي درين راه نيز توفيقي نيافت آنگاه رئيس پست، چندي بعد به شغل ارزيابي مشغول شد. درين احوال به تحصيل حقوق پرداخت و در 1834 به عضويت هيأت مقنن ايالت ايلينوي برگزيده شد.
چون لينکلن تحصيلات حقوقي داشت و آثار بلکستون را خوانده بود در ناحيه مرزي در 28 سالگي بمقام دادستاني وارد کار دادگستري گرديد و چندي بعد يکي از حقوقدانان برجسته و معروف گشت.
لينکلن چند ماهي در خدمت کنگره بود اما از سياست خسته شد و رو بوکالت آورد. و با مشارکت يکنفر بنام هرندون دفتر حقوقي ــ لينکلن ــ هرندون را تأسيس کرد. چون لينکلن در کار دفاع ورزيدگي خاصي داشت. باين کار پرداخت و بقيه کارهاي قضائي را بشريک خود سپرد. لينکلن تا بحقانيت موکل خود پي نمي برد، دست بدفاع نميزد تصادفاً موکلي موفق بفريب وي شد اما چون در محضر دادگاه بگزارش خلاف واقع موکل خود پي برد فوراً از وکالت شخص مزبور استعفا کرد.
در مورد برده داري نخست عقيده داشت که بايد جلو توسعه آن گرفته شود و ايالات جنوبي ممالک متحده آمريکا برده داري را براي کار خود لازم ميدانستند.
"خانه اي که دچار دو دستگي باشد بر پاي نمي ماند باعتقاد من کشور ما نمي تواند نيمه آزاد و نيمه برده بحيات خود ادامه دهد. من انتظار ندارم که اتحاديه ايالات آمريکا از ميان برود ــ يا خانه برسرمان فرو ريزد ــ بلکه آرزويم اينست که دو دستگي از ميان برخيزد، يا مخالفان روش برده داري از گشترش آن جلوگيري کنند و به پيروي از عقيده عموم مردمان که دوران بردگي را بسر رسيده ميدانند بساط آنرا قلع و قمع سازند؛ يا هواخواهان روش برده داري آنرا در همه ايالات خواه قديمي باشد يا تازه تأسيس شده شمالي باشد يا جنوبي، بطور يکسان قانوني معمول دارند ..." نقل از کتاب شعله هاي نبوغ ترجمه محمد سعيدي
کار لينکلن رو بترقي بود و شهرتي فراوان بدست آورد و وکالت هائي را قبول ميکرد که بحقانيت موکل اطمينان کامل حاصل مي نمود. در 1846 با اکثريت فوق العاده اي به عضويت کنگره ممالک متحده آمريکا انتخاب گرديد، در انجمن ضد برده داري کوشش بسيار کرد و سرانجام قانون ضد برده داري در 1850 در کنگره بتصويب رسيد و در نتيجه برده فروشي در ناحيه کلمبيا ممنوع گرديد، در 17 ژوئن 1856 که حزب جديد التأسيس جمهوري خواه دومين کنگره عمومي خود را در شهر فيلادلفي تشکيل داد لينکلن با 110 رأي بنامزدي آن حزب براي بدست آوردن مقام رياست جمهوري انتخاب گشت، درين احوال جواني تهيدست را بجرم قتل بمحاکمه کشيدند و چون مادر متهم با ليکلن آشنا بود نامه اي بوي نوشت و از او ياري خواست. آبراهام در دادگاه شرکت کرد، شاهد گفت که در شب مهتاب متهم را ديد که ضربه اي شديد به مقتول زده است، لينکلن پس از اينکه شب وقوع قتل را دانست با مراجعه بتقويم ثابت کرد که آن شب اصلاً مهتابي نبوده، باين ترتيب دروغ شاهد را به ثبوت رسانيد و دادگاه را سخت بحيرت انداخت و خود نيز از اينکه جان بيگناهي را نجات داده بود از شدت تأثر ميگريست و اين ماجرا بر حسن شهرت لينکلن افزود.
يکسال بعد، از وي دعوت بعمل آمد که در انستيتو کوپر سخنراني کند، لينکلن با فصاحتي کم نظير از مظالم برده داران و زشتي برده داري سخن گفت و درباره برده داري پيشگوئي هائي نيز کرد.
در نهم مه 1860 کنگره ايالتي حزب جمهوري خواه ايلينوا در اسپرينگفيلد تشکيل گرديد و آبراهام لينکلن را برياست برگزيد. در همين سال در کنگره ملي جمهوريخواه که در شيکاگو تشکيل گرديد، لينکلن بر رقيب پيروز گشت. چون اين موفقيت را بوي اطلاع دادند با آرامش گفت: "خوب آقايان در خانه ي ما زني است که در اين امر شايد بيش از همه ذيعلاقه باشد. در صورتي که مرا معذور بداريد، اين خبر را باو برسانم."
پيش از اينکه براي اشغال پست رياست جمهوري به واشنگتن برود به نزد شريک دارالوکاله خود رفت و از او خواهش کرد که تا پايان دوره رياست جمهوري نامش را از تابلو پاک نکند.
چون در مسند رياست جمهوري قرارگرفت خزانه کشور را تهي ديد و دامنه جنگ در ايالت هاي مختلف اين کشور گسترش مي يافت و درين جريانات از شدت نگراني چروک هاي صورتش بيشتر و چشمانش گودتر ميگشت. در نطق آغاز زمام داري خود گفت:
هموطنان ناراضي عزيزم؛ نتيجه و حاصل جنگ بعمل شماست نه من؛ دولت حمله نخواهد کرد و اگر متجاوز و مهاجم نباشيد کشمکش ايجاد نميشود .... در واقع ايالات شمال و جنوب غيرقابل تفکيک و تجزيه هستند.
چون جنگهاي انفصال درگرفت، لينکلن درخواست 75000 نفر داوطلب نمود، هزاران نفر از مدارس و دانشگاهها خود را به ارتش معرفي کردند و در اعلاميه ديگر 42000 نفر داوطلب ديگر خواست که اين عده نيز خود را معرفي نمودند.
لينکلن در کتابهاي نظامي غرق شد و بمطالعه نقشه ها درباره تپه ها، دشت ها و کوهها پرداخت تا بتواند نيروي شمالي ها را رهبري کند، چون در 21 ژوئيه 1861سپاه شمال شکست خورد، جنوبي ها سرمست از پيروزي و مغرور شدند و لينکلن با حوصله فراوان بجنگ ادامه داد و ميدانست که انگليسي ها به ايالات جنوبي کمک ميکنند و طوري عمل کرد که با انگليسي ها درگير نشد. روزي حکم اعدام نگهباني که در سر پست خود، بخواب رفته بود، براي امضاء آوردند لينکلن از امضاء خودداري کرد و گفت نمي توانم خود را راضي کنم که جواني تيرباران شود و آن جوان بخشيده شد پس از مدتي اين جوان در جنگ کشته شد در حاليکه تصويري از رئيس جمهور را روي قلب خود قرار داده بود که در آن نوشته بود: "خدا رئيس جمهور لينکلن را حفظ کند." لينکلن در جواب يکنفر روزنامه نويس درباره لغو بردگي چنين نوشت: "اگر بتوانم وحدت آمريکا را بدون آزاد کردن برده اي حفظ کنم، اين کار را خواهم کرد و اگر بتوانم با آزاد کردن همه ي بردگان، آزادي آمريکا را حفظ کنم، حتماً آنرا انجام خواهم داد؛ و اگر بتوانم با آزاد کردن عده اي از بردگان و رها کردن عده ديگري از آنها بحال خود؛ وحدت آمريکا را محفوظ نگاه دارم باز اين کار را خواهم کرد."
لينکلن همت بسيار براي لغو بردگي نمود و در پائيز 1862 تصميم گرفت برده فروشي را بطور قطع براندازد و در 23 سپتامبر باعضاي کابينه گفت: "من با خداي خود عهد کرده ام که اين عمل را انجام دهم و بدنبال آن اعلاميه آزادي را که بموجب آن چهار ميليون برده آزادي بدست ميآوردند صادر کرد و ميگفت: "اين اقدام عمده ترين کاري است که در دوران زمامداري لينکلن انجام گرفت و بزرگترين حادثه قرن نوزدهم بشمار ميرود."
هنوز جنگ داخلي بپايان نرسيده بود که براي بار دوم برياست جمهوري انتخاب گشت و در سخنراني آغاز دومين دوره رياست جمهوري چنين گفت: "نسبت به هيچکس سوء نيت و بدانديشي نداشته باشيم. نسبت بعموم محبت کنيم تا آنجا که خدا بما نيروي شناخت نيک از بد را داده است نيکي را انتخاب کنيم ..."
با پايان يافتن جنگ هاي داخلي و لغو بردگي لينکلن جاودانه ترين نام و شهرت را يافت. از آن پس، به کارهاي عمراني و بدرمان و از ميان بردن نتايج جنگهاي داخلي پرداخت. اما همانطور که خود پيش بيني کرده بود: "گوئي بمن الهام شده است که پس از پايان اين جنگ خانگي زنده نخواهم ماند. چون اين جنگ تمام شود کار من نيز تمام است.
سرانجام پنج روز پس از پايان جنگ داخلي و تسليم سردار جنوب جنرال لي، آبراهام لينکلن در تآتر فورد در حين تماشاي نمايشنامه اي، در کنار همسر خود بضرب گلوله هنرپيشه نيم ديوانه اي کشته شد. وزير کشور کابينه اش در حق لينکلن چنين گفت: "حالا ديگر او بقرنهاي متمادي تعلق دارد."
"لينکلن از هيزم شکني، آسياباني، کارگري با سعي کوشش به بلند ترين مقام ادبي، حقوقي و اجتماعي و سياسي رسيد و سرانجام بردگان را آزاد کرد.
لينکلن در امور حقوقي، فاضلترين و استادترين وکلاي دادگستري و حقوقدانان را در دادگاه و در مسابقه کشتي گيري، نيرومندترين حريف را شکست ميداد، در نويسندگي و نطق نمونه اي نادر و بس ارزنده بود. بطوريکه بزرگترين خطيبان زمان در برابر بلاغت کلام وي، قدر و قيمت چنداني نداشتند، در امور سياسي پيروزمندانه مشکلات را از ميان برميداشت و با روشن بيني و حسن نيت خاص خود دشواري ها را حل ميکرد.
لينکلن پس از پيروزي قواي شمالي اعلاميه آزادي خود را صادر کرد که بموجب آن عموم بردگان جنوب ايالات ياغي را از اول ژانويه 1863 آزاد کرد و پس از آن سيزدهمين ماده اصلاحي قانون اساسي را بتصويب رسانيد که خود طراح و مجريش بود و پايه و اساس برده داري را بطور دائم در آمريکا لغو کرد.