ادریس edris
ادریس (Idris)، نام پیامبری پیش از بنیاسرائیل که در قرآن (انبیاء: 85) به همراه اسماعیل و ذوالکفل در گروه صابرین آمده است. در روایات اسلامی، او را «مثلث الحکمه» و «مثلث النعمه» گفتهاند، زیرا دارای سه صفت نبوت، سلطنت و حکمت بوده است. گویند که وی نیز مانند دو پیامبر دیگر، خضر و الیاس، حیات (زندگی) جاودانه یافت. حکما در مورد محل تولد و کسانی که ادریس، پیش از نبوت، از آنان اخذ علم کرده است، اختلاف دارند. برخی گویند در مصر و در شهر ممفیس (Memphis) متولد شد و او را «هرمس الهرامسه» نامیدند. استاد او را غوثاذیمون میدانند و گویند این مرد یکی از انبیای یونانیان و مصریان بود. برخی دیگر میگویند ادریس در بابل متولد شد و از شیث ابن آدم علم آموخت. هنگامی که ادریس به دنیا آمد. خدای تعالی وی را نبوت داد، پس وی مفسدین را از مخالفت با شریعت آدم و شیث نهی کرد و چون اکثراً با وی مخالفت کردند، ترک وطن کرد و با اصحاب خود در روی زمین گردش کرد و به کنار رود نیل رسید. پس، ادریس در کنار رود نیل ایستاد و به جماعت همراه خود گفت بابلیون، ادریس و کسان وی در مصر اقامت گزیدند. ادریس، پس از حضرت آدم (علیهالسلام)، نخستین پیامبر مرسل بود. سی صحیفه بر او فرود آمد و به واسطهی کثرت درس، نامش ادریس بود. در یمن زندگی میکرد و داستان هاروت و ماروت در روزگار او اتفاق افتاد. ادریس در زمان خود به 72 زبان تکلم میکرد، هر قوم را با زبان خویش تعلیم داد، آنها را به شهرنشینی آشنا ساخت و مقرراتی برای آنان مقرر کرد. تعداد شهرها در زمان ادریس به 188 شهر رسید. مردم زمان خویش را با علوم آشنا کرد و نخستین کسی بود که حکمت و علم نجوم را آموخت. همچنین سنّتی مناسب برای مردم هر منطقه مقرر کرد. زمین را به چهاربخش تقسیم نمود و برای هر بخش پادشاهی تعیین کرد تا به آبادانی آن منطقه بپردازد. آدمیان را نیز به سه طبقهی روحانیون، لشکریان و کشاورزان تقسیم کرد. او توصیه کرد که اهالی آن منطقه را به شریعت وی ملزم کند. ادریس مردم را به دین خدا و عبادت خالق و عمل صالح در دنیا دعوت کرد؛ نماز و روزه را مقرر کرد؛ به طهارت از جنابت و گوشت خر و سگ و خوک تأکید کرد؛ مشروبات مسکره از هر نوع را تحریم نمود؛ اعیاد بسیاری در اوقات معروفه و قربانیها مقرر داشت، از آن جمله هنگام دخول شمس در رأس بروج و هنگام رؤیت هلال، استفاده از سه چیز را برای نزدیک به خدا اعلام کرد: خانه، خوراک، و زنان؛ و استفاده از گلها و میوهها را بدین صورت مقرر کرد: از ریاحین گل سرخ، از حبوبات گندم و از میوهها انگور. ادریس ملت خویش را به ظهور انبیایی پس از خود وعده داد و مردم را به سه گروه کاهنان، پادشاهان و رعیت تقسیم کرد. او امت خود را از تعداد پیامبرانی که بعد از وی مبعوث گشتند، با خبر کرده و از واقعهی طوفان نوح نیز با آنها سخن گفته بود. بنا بر روایتی، در وقت رفتن به آسمن، 865 سال از عمرش میگذشت و برخی نیز 365 سال را ذکر کردهاند. گویند ادریس چنان در طاعت و عبادت مبالغه مینمود که اعمال خیر او با اعمال خیر تمامی انسانها برابری میکرد. هنگامی که عزرائیل از درگاه خداوند اجازه گرفت که به ملازمت ادریس بشتابد، ادریس از ملکالموت درخواست کرد که روح مرا قبض نما و عزرائیل پذیرفت. بار دیگر ادریس درخواست کرد که دوزخ را ببیند و از وضعیت آنجا آگاه شود، باز عزرائیل پذیرفت و آنگاه ادریس تقاضای دیدن بهشت را نمود و ملکالموت پس از کسب اجازه از خداوند، ادریس را بر پر خویش نشانده و به بهشت برد. ادریس لحظهای به تماشای حوریان و کاخها و درختان و رودها پرداخت و هنگامی که عزرائیل گفت وقت بیرون رفتن است، ادریس از رفتن خودداری کرد و خود را به یکی از درختان بهشت آویزان کرد. هر چه عزرائیل در رفتن اصرار نمود، ادریس قبول نکرد. در آن زمان، حضرت ذوالجلال فرشتهای برای محاکمه نزد ایشان فرستاد. عزرائیل گفت: من، بنا بر التماس این شخص، روحش را قبض کرده و سپس به جسدش برگرداندم و دوزخ و بهشت را به فرمان الهی، به او نشان دادم، ولی اکنون وی نمیخواهد بازگردد. آنگاه ادریس گفت: من شربت مرگ را چشیدهام و بر دوزخ گذشتهام و اکنون حاضر به بازگشت از بهشت نیستم، آنگاه ندای الهی رسید که مزاحم ادریس نشوید. بنا بر روایتی دیگر، ادریس، چنانچه با عزرائیل شرط کرده بود، از بهشت بیرون آمد و باز به بهانهی اینکه، نعلین خود را فراموش کردهام، بازگشته و همانجا مستقر شد. بعد از ادریس، پسرش متوشالح (Methuselah) به ریاست بنیآدم پرداخت. ادریس نخستین کسی بود که پس از آدم خط نوشت و جامه دوخت. خداوند او را الهام بخشید که به چشم خود حرکت و سیر ستارگان میدید و تأثیر آنها را میشناخت. داستان ادریس در افسانههای یونانی مربوط به هرمس (Hermes)، خدای تجارت و فصاحت است که در عبری با ( انوخ = محرم راز) یا اخنوخ (خنوخ)، واضع علم و حکمت، منطبق شده است. هر روز نتیجهی اعمال نیک او، به اندازهی تمام کارهای نیک بنیآدم، به آسمان بالا میرفت. او خدای را بدین کار شکر و سپاسگزاری کرد و خداوند او را به پایگاهی بلند فرا برد. مردم، در چگونگی بالا رفتن او به آسمان، اختلاف دارند.
در کتاب «ابن حذیفه» آمده است که در روزگار ادریس، فرشتگان با آدمیان مصافحه میکردند و در رحال و مجالس ایشان با آنها دیدار میکردند، چرا که روزگار خوبی بود و مردم نیک بودند. سپس فرشتهی خورشید از ادریس اجازهی دیدار خواست و ادریس او را اجازه داد. ادریس از او خواست که وی را به آسمان برد تا در آنجا به همراه فرشتگان به پرستش خدای بزرگ بپردازد و خداوند او را به آسمان چهارم بالا برد. از عبدالله ابن عباس روایت شده است که «ادریس از فرشتهی خورشید خواستار شد تا نامی را که به وسیلهی آن به آسمان صعود میکنند به او بیاموزد و آموخت و بدان وسیله به آسمان چهارم صعود کرد و خداوند ملک الموت را فرستاد تا در همانجا او را قبض روح کرد. روایت شده است که ادریس را به آسمان چهارم دنیا بالا بردند، چنان که عیسی را بالا بردند.» و از زید ابن ارقم، خلاف همهی این روایات نقل شده است که «او را به بهشت بالا بردند.» در حدیثی آمده است که «او مرگ را چشیده و به آتش نیز وارد شده است.» اگر این روایت درست نباشد، حکایت او نظیر داخل شدن آدم و همسرش به بهشت و بالارفتن عیسی به آسمان است. از پیامبر (صلیالله علیه و آلهوسلم) روایت شده است که در شب معراج، ابراهیم و موسی و عیسی و نوح و آدم را دیدار کرده است و این شبی است که در آن شب به آسمان، عروج کرده بود. هیچگاه جای اختلافی نبوده است که این پیامبران اجسامشان به آسمان بالا نرفته است و حق همین است و امکان دارد و خدای داناتر است. دلیل اینکه هوشنگ، شهریار پیش از ادریس یا هم روزگار او بوده، این است که ایرانیان معتقدند «ادریس نخستین کسی است که فرمان داد تا حیوانات درنده را بکشند و از پوستشان لباس و فرش بسازند و این دلیلی است بر اینکه طهمورث شهریار هم روزگار او بوده است.» اگرچه کیومرث، که در نظر بیشتر ایشان همان آدم است، پس از او میزیسته است و معتقدند که او نخستین کسی است که به دست خود خط نوشته و این کار را به مردمان آموخته است. خداوند ادریس را به پیامبر برگزید و به او معجزاتی عطا فرمود. چون در زمان آن حضرت، گروهی از فرزندان قابیل (Cain)، از راه راست منحرف شده و به کفر و شرک افتاده بودند، از اینرو، ادریس از طرف خداوند، مأمور شد تا به میان آنها رود و آیات الهی را برایشان بخواند و به راه راست و خیر دعوتشان کند. وقتی ادریس در میان آن قوم رفت و متوجه شد که آنها در مقابل بتانی از چوب و سنگ سجده میکنند و آنان را خدای خود میدانند و حاجات خود را از آنان میخواهند، تعجب کرد و آنان را به سوی خداوند یکتا دعوت نمود. عدهای دعوتش را پذیرفتند و گروهی هم بر کفر و گواهی باقی ماندند. ادریس برای پیروان خود دستورات زیادی آورد. او مردم را به سوی خدا میخواند و از آنها میخواست تا با دشمنان خدا بجنگند و زکات مال خود را بپردازند. او مردی زاهد و پرهیزکار و عابد بود، چنان که قرآن کریم میفرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا». «و در این کتاب ادریس را یاد کن که او نیز بسیار راستگو و پیامبر بود و او را به مقام بلندی رساندیم.» (13)
نام کتاب ادریس هم انوخ (Anukh) است. این کتاب به وسیلهی انوخ پیامبر قبل از طوفان در آسمان نگاشته شد و 82 فصل دارد که در هر فصلی مسائل مهمی نگاشته شده است. او در فصل اول تا ششم میگوید: «خداوند جایگاه آسمانی خود را ترک میکند تا همراه فرشتهی میزبان خود به زمین بیاید.» در فصل 6 تا 16، گناه فرشتگان یاغی و جزای آنان را توصیف میکند و اسامی فضانوردان (فرشتگان) را که با زنان و دختران آدم ازدواج میکنند، نام میبرد. در فصل 17 تا 36، انوخ به دنیاهای متفاوتی سفر میکند و آسمانهای دور را توصیف میکند و در فصل 37 تا 71، انواع مثلهای اخلاقی، که خدایش به او آموخته، میآورد که به نسلهای بعدی و آیندگان منتقل کند. فصلهای 72 تا 82، مطالب حیرتانگیز از مادر ماه و خورشید و روزهای کبیسه، ستارهها و وظیفهی آسمانی آنها را بیان میکند. همچنین مکالماتی بین انوخ و پسرش متوسالح یا متوشالح انجام میگیرد و انوخ او را از یک طوفان قریبالوقوع میترساند. سپس انوخ، در یک ارابهی آتشین، به آسمان صعود میکند تا به کتابش انتهایی زیبا بدهد. چنان که در فصل 14 میگوید: «مرا در آسمانها به دنیا آوردند. من قدم زدم و به همهجا داخل شدم تا به دیواری که از سنگهای کریستال ساخته شده بود، رسیدم و توسط زبانههای آتش محاصره شدم، ترس مرا در بر گرفت، دیوارهای آن خانه مانند آن بود که توسط کریستال فرش شده باشد و...» او در پایان کتاب، به پسرش توصیه میکند «حالا متوسالح، پسرم، من همهی اینها را به تو میگویم و برایت مینویسم من همه چیز را برای تو آشکار ساختم و کتابهایی را که مربوط به این چیزهاست، به تو تحویل دادم. پسرم از این کتابها که با دستان پدرت نوشته شده، محافظت کن و به نسلهای آیندهی جهان تحویل بده.»
در زمان رحلت حضرت آدم (علیهالسلام)، ادریس صد ساله بود و دویست سال پس از آدم (علیهالسلام) به رسالت مبعوث شد. رسالت او هم زمان با حکومت پادشاهی ستمگر بود که با رعایای خود به ستمکاری رفتار میکرد و طمع به مال و جان ملت خود داشت. ادریس به سبب این کار، با شاه زمان خود درافتاد و باعث شد که از دست او خود را مخفی کند و به غاری پناه برد. ادریس از خداوند درخواست کرد که بر این شهر، باران رحمت نبارد و خداوند دعایش را مستجاب کرد. مدت بیست سال ادریس در آن غار به سر برد و خداوند فرشتهای بر او گماشت تا همه شب غذای مورد احتیاج او را برایش میآورد. در این مدت، خداوند آن پادشاه ستمگر را سرنگون کرد و شهرش را ویران ساخت. مردم دچار ناراحتی و مشکل شدند و از خداوند خواستند که ادریس را به آنها بازگرداند و توبهی آنها پذیرفته شد. خداوند ادریس را به آنان بازگرداند و باران رحمت بر ایشان بارید و به خوبی و خوشی زندگی کردند.