آتیس ātis
آتیس را معمولاً بر روی ارّابهی سیبله در حال گردش در کوههای فریگیا به تصویر میکشیدند. وی همانند آدونیس (Adonis) هر سال مرده و دگربار زنده میشد. در جشن مذهبی آتیس که در شهر سارد (Sard) برگزار میشد، گروههای روحانی به همراه نوازندگان و حاملان مشعل به سوی گردنههای تمولوس (Tmlolos) میرفتند تا در آن نقطه بر مرگ آتیس بگریند. آنها همراه با گریه و زاری لباسهایشان را نیز میدریدند. بامدادان زنان پس از شبی سراسر مستی و باده گساری با موهانی ژولیده و چشمان وحشت زده به سوی شهر باز میگشتند. در این هنگام، جشن مذهبی پایان یافته و با آغاز روز، آتیس دوباره زنده میشد. ویل دورانت (Will Durant) به نقل از ماسپرو (Maspero) روایت میکند که: «در اواخر قرن نهم قبل از میلاد، اقوام فریگیا از اروپا به آسیا راه یافته، در محل آنکارا برای خود پایتختی ساختند و تا مدتی برای تسلط بر خاور نزدیک، با آشور و مصر رقابت میکردند. آنها الههای به نام ما (Ma) را که در کوه کوبلا واقع در همان سرزمین یافته بودند، به خدایی برگزیده و به او نام جدید سیبله را دادند. وی را به عنوان روح بزرگ زمین کشت نشده و نمایندهی تمام نیروهای مولّد طبیعت میپرستیدند.
فریگیاها از مردم بومی آن منطقه، عادت خدمتگزاری به الهه را از طریق فحشای مقدس پذیرفته و بر اساطیر دینی خویش این افسانه را افزودند که: «سیبله عاشق جوانی به نام آتیس میشود. وی از فرط عشقی حسادت آمیز که به آتیس داشته و برای آنکه او نتواند با شخصی دیگر ازدواج کند، وی را ناچار میسازد تا برای تعظیم و تکریم، خود را از مردی انداخته و اخته کند. آتیس از زخم این کار جان سپرده و سیبله نیز به یاد او امر میکند تا خادمان معبدش همگی خود را اخته کرده و سپس آتیس را به صورت یک درخت در میآورد. به همین علت نیز آتیس خدای حاصلخیزی به شمار میرود». از این رو کاهنان معبد "مادربزرگ" از زمانی که به خدمت وی در میآیند، خود را اخته میکنند. این افسانههای حاکی از توحّش، به اندازهای نیروی تخیل یونانیان را مجذوب ساخت که آنها را وارد اساطیر و ادبیات خود نمودند. بنابراین رومیان سیبله را در دین خود پذیرفتند. در ضمن بعضی از رسوم و شعایر شراب خواری و هرزگی را که در جشنهای کارناوال رومی وجود داشت و از همان آداب مردم فریگیا اخذ شده بود، پذیرفته و به همان ترتیب، هر سال مرگ و رستاخیز آتیس زیبا را جشن میگرفتند. در روایتی دیگر آمده است: «آتیس یکی از خدایان آسیایی بود که بعدها به اروپا راه یافته و در اساطیر یونان و روم نیز اهمیت پیدا کرد. آتیس معرّف بهار، طبیعت سرسبز و شاداب بود که مادرش (زمستان) عشقی شدید به وی پیدا کرد. هنگامی که مادر آتیس قصد تصاحب وی را میکند (غلبه زمستان)، او خود را اخته کرده و بدین ترتیب مادر نمیتواند به او دست یابد». این افسانه با ورود خورشید در برج عقرب که آغاز پاییز است، مطابقت داشته و در این هنگام آتیس میمیرد. در آسیا مراسم سوگواری برای او برپا شده و عدهای نیز خود را اخته میکنند. با قرار گرفتن خورشید در برج ثور که آغاز بهار و تجدید زندگی در طبیعت است، آتیس نیز دوباره زنده شده، به صورت گلی از خاک بیرون میآید و جشنهای پر شکوه بهاری به افتخار وی برپا میشود.