عبدالمحمد شعرانی
زندگی شخصی و خانواده
عبدالمحمد شعرانی، زادهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۶۵ در بندر دَیِّر )مرکز شهرستان دیر و از شهرهای استان بوشهر( است. وی در سال ۸۵ به عنوان نیروی سرباز معلم به روستای جمال آباد کالو از توابع بخش بردخون در شهرستان دیر واقع در ۱۸۰ کیلومتری بوشهر، ۲۵ کیلومتری بندر دیر فرستاده شد. پدر شعرانی بازنشسته دریا و مادرش خانهدار است.
شروع فعالیت در دوره سربازی
او در همان روزهای اولیه سرباز معلمیش اتفاقات مدرسه شهید رجایی که بیشتر از ۴ دانش آموز نداشت را در وبلاگ شخصیش به نام «دیر تَشباد dayyertashbad » نوشت و همین اتفاقات و نوشتههای وبلاگی او موجب گزارش تلویزیونی از این مدرسه شد و همین گزارش که در اخبار ۲۰:۳۰ شبکه ۲ سیما پخش شد باعث شد این مدرسه به شهرت برسد.
بعد از آن سیانان و دویچه وله نیز به معرفی مدرسه کالو و عبدالمحمد شعرانی پرداختند. یونسکو او و مدرسه اش را ثبت جهانی کرد و خیلی ها با خواندن نوشته های او امیدشان به زندگی بیشتر شد.
اقدامات موثر
عبدالمحمد شعرانی با تلاش خود توانست نظر خیر مدرسه سازی را برای ساخت مدرسه در این روستا جلب کند (کار ساخت مدرسه این روستا به اتمام رسیده)، جاده روستای کالو آسفالت شود و به نگاه وِیژه مسئولین این روستا به نعمت آب، برق و تلفن مجهز بشود. این مدرسه در سال جدید با حمایت شرکت نفت دارای یک کتابخانه روستایی شده و گسترش بیشتری یافته است.
وی همه ساله نمایشگاه هنری عکس در ایام نوروز با موضوع کوچکترین مدرسه دنیا در همان مدرسه برگزار میکند که مورد بازدید مسافران گردشگران زیادی قرار میگیرد.
شعرانی در رسانه ها
غریب زاده کارگردان مطرح بوشهری، مستندی از این مدرسه با عنوان «مدرسه کالو» ساخته است. عبدالمحمد شعرانی کتاب خاطراتش را در پاییز سال گذشته با عنوان کتاب «قصهٔ کوچکترین مدرسه دنیا» به چاپ رسانید. استقبال فراوان از این کتاب به حدی بوده است که تنها پس از مدت کوتاهی این کتاب به چاپ چهارم رسید.
در سال ۲۰۰۸ از نگاه دویچه وله آلمان وی به عنوان دومین وبلاگنویس برتر دنیا و در سال ۸۷ از سوی رادیو ایران، به عنوان سربلندترین چهره ایران، برگزیده شد
عبدالمحمد شعرانی به انتخاب روزنامه همشهری جزء ۷ قهرمان اجتماعی سال ۸۶ کشور شناخته شده است.
او در جواب فرن تقیزاده، یکی از گویندگان و عوامل شبکه خبری «بی.بی.سی» فارسی، که از طریق ارسال یک ایمیل به عبدالمحمد شعرانی از وی میخواهد در یکی از برنامههای این شبکه خبری فارسی که درباره وبلاگ نویسی است، شرکت کند؛ با رد این درخواست، در این برنامه شرکت نمیکند و میگوید که وی متعلق به ایران است و برای این کشور زحمت میکشد و نمیخواهد ابزار رسانهای هم چون «بی.بی.سی» فارسی باشد.
برخی از ناگفته های او
شعرانی می گوید:«من دست خدا را بالاتر از قدرت ارتباطات در این چند سال حس کردم»، این ها ناگفته هایی است که برای اولین بار آن ها را بیان می کنم.
دانش آموخته ارتباطات نبودم! اما آدمی بودم ارتباط گرا؛ آنچه باعث معرفی کالو و مدرسه اش در این چند سال شد لطف خدا و شوق من برای ارتباط بود. امروز به این نتیجه رسیده ام آنچه در این چند سال برای من و مدرسه ام اتفاق افتاده، که معجزه ارتباطات می دانمش در هیچ دانشگاهی تدریس نمی شود.
به دنبال بلند پروازی نبودم اما «انسان» بودن را دوست داشتم. بعد ها فهمیدم جامعه من چقدر تشنه «انسان» بودن است.
در ساده ترین حالت می توانستم از همان ابتدا در وبلاگم از کمبود ها در روستای محل خدمتم بنویسم و روزشماری هم برای پایان خدمتم درج کنم و برای گرفتن کارت پایان خدمت لحظه شماری کنم.
هیچ گاه به دنبال نشان دادن فقر نبودم؛ یک مطلب در وبلاگ من از شاکی بودنم پیدا نمی کنید. وقتی خبرگزاری سی ان ان، گزارش مدرسه را پخش کرد «کالو» دیگر «کالو» شده بود. به هیچ رسانه ای خارجی و داخلی اجازه سیاه نمایی ندادم.
در این چند سال کلی توریست خارجی مهمان مدرسه و مردم روستا بودند. وقتی خارجی ها استفاده از آموزش مبتنی بر تکنولوژی جدید را می دیدند شگفت زده می شدند و باور نمی کردند این امکانات برای چهار دانش آموز و در روستایی دور افتاده در ایران باشد.
خارجی ها می گفتند مدرسه ات نگاه ما را به ایران تغییر داد. چقدر در این کشور همایش های میلیاردی برای معرفی ایران عزیزمان برگزار می شود اما هیچ تغییری ایجاد نمی کند. اما مدرسه من با کمترین هزینه ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کرد.
ما برای مهمان های داخلی سرانه ای نداشتیم چه برسد به مهمان های خارجی! سرانه مدرسه کالو براساس تعداد دانش آموز زیر 10هزار تومن بود!
یک آلمانی دوچرخه سوار که مهمان مدرسه مان بود فقط صبحانه هفت نان محلی و ده تا تخم مرغ محلی خورد؛ می گفت این صبحانه عالیه!
مردم کالو هم قدر شناس هستند و هم مهمان نواز. و یکی از دلایل موفقیت کالو به خاطر مردمش است. مردم برای آباد شدن کالو تلاش کردند. مهمان های زیادی از جاهای مختلف حتی خارج به کالو می آیند که مردم از آن ها پذیرایی می کنند. مردم کالو مردم فقیری هستند البته منظور از فقیر بی چیز نیست. در جنوب به کسانی فقیر گفته می شود که مردم دار و متواضع هستند.
آرزو داشتم در این چند سال بروم برای سرباز معلم هایی که می خواهند وارد معلمی شوند حرف بزنم اما نشد که نشد! و ....