يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

محمد رضا حکیمی

محمد رضا حکیمی
استاد حكیمى در چهاردهم فروردین 1354 (1314 ق) (استاد، تاریخ درگذشت خویش را به اصحاب سرش گفته است (و «سر اهل السر مما لا یباح»)؛ اما امید است كه با دعاى همان اصحاب سر، آن تاریخ به تأخیر افتد و استاد دیرتر بزید. ان ذلك على الله یسیر.)، در مشهد زاده شد. پدرش، حاج عبدالوهاب حكیمى (م 1369 ش)، كه از یزد به آستان امام رضا - ع - پناه برده بود، از محترمین بازار مشهد و متشرع و اهل مراقبه بود و از شبهات مى‏گریخت. حكیمى در سال 1320 به مكتب و سپس به مدرسه رفت. پس از فرا گرفتن قرآن و صد كلمه (از كلمات قصار امیرالمؤمنین على -ع- با ترجمه‏ى منظوم)، و نیز مقدارى از دیوان حافظ، درسهاى دوره‏ى ابتدایى را در مدرسه فرا گرفت. درسال 1326 به حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد وارد شد و بیست سال در آنجا به علم اندوزى و خود سازى پرداخت. هشت سال به درسهاى مقدمات و سطح و دوازده سال به درس خارج اشتغال داشت و در جنب آن، پانزده سال به تحصیل فلسفه و كلام پرداخت. ادبیات عرب را نخست در نزد چند تن از طلاب فاضل، و بار دیگر در نزد شیخ محمد تقى ادیب نیشابورى، معروف به ادیب ثانى (م 1355 ش)، فرا گرفت و تقریرات همه‏ى دروس او را نوشت. اصول فقه و فقه را در محضر آیت الله میرزا احمد مدرس یزدى (م 1350 ش)، كه خویشاوندش بود، و آیت الله على نمازى شاهرودى (م 1364 ش)، و دیگر دروس سطح و مقدارى از خارج را، از جمله خارج كفایه، در محضر آیت الله شیخ هاشم قزوینى (م 1339 ش)، آموخت. همچنین دوازده سال از افاضات آیت الله شیخ مجتبى قزوینى (م 1346 ش)، بهره برد و جلدین كفایه و خارج فقه و نیز درس معارف اعتقادى و اجتهادى و فلسفه (شرح اشارات و اسفار) و نقد فلسفه را از محضر او فرا گرفت و ضمن تماشاى رواق اشراق، همراه مشائیان تمشى كرد. ده سال نیز در درس خارج فقه واصول آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى (م 1354 ش)، حاضر شد و تقریرات درس اصول وى را بتفصیل و تقریرات برخى از دروس فقه را باختصار نوشت. شرح باب حادى عشر را از بعضى از فضلا، و شرح تجرید را در محضر شیخ عبدالنبى كجورى (م 1419 ق)، و شرح منظومه را از شیخ غلامحسین محامى بادكوبه‏اى (م 1333 ش)، آموخت، در پى آموختن علوم مرسوم حوزه، در سرى هم در علوم دیگر كشید كه مبادا چیزى را فروهشته باشد: نجوم و تقویم را در نزد حاج شیخ اسماعیل نجومیان (م 1356 ش)، و اوفاق و رمل را از محضر حاج سید ابوالحسن حافظیان (م 1360 ش)، و حاجى خان مخیرى (م ح 1350 ش)، و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. گزافه نیست اگر بگویم از كوچكى آثار بزرگى در مشى حكیمى نمایان بود و: بالاى سرش ز هوشمندى مى‏تافت ستاره‏ى بلندى. شاهد اینكه در نوزده سالگى، هنگامى كه درسهایش در نزد ادیب ثانى پایان یافته بود، قصیده‏اى به عربى، در بیش از چهل بیت، پاس مقام استاد را، سرود و در شب نوروز 1333، به وى پیشكش كرد. آنكه كه آن ادیب اریب، آن قصیده‏ى عربى را، از آن طلبه‏ى نوجوان دید، انگشت تعجب به دهان گرفت و او را، على رؤوس الاشهاد، بركشید و «متنبى جوان» خواند. (شرح این موضوع خواهد آمد.). نیز گفتنى است كه استاد حكیمى دو جلد كفایه را در طى یك سال تحصیلى در نزد شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. شیخ استاد چندان از ذكاوت وسرعت انتقال وى شگفت زده شده بود كه گفت: «تاكنون كسى با این استعداد ندیدم كه جلدین كفایه را در یك سال بخواند». (معاد جسمانى در حكمت متعالیه، ص 402.). این را هم بگوییم چندى پس از آنكه حكیمى شرح منظومه را به صورت اجتهادى و انتقادى، در نزد محامى بادكوبه‏اى فرا گرفت، وى دیگر او را نه «حكیمى»، كه «حكیم» مى‏خواند و مى‏گفت: «یا»ى نسبت را از نام حكیمى بردارید؛ او دیگر نه «حكیمى»، كه «حكیم» است. همچنین روزى آیت الله میلانى، در هنگام درس اصول، پس از اینكه بسمله گفت و خطبه خواند، چشم چرخاند و شاگرد جوانش را، كه در گوشه‏اى نشسته بود و در دیدگاه استاد نبود، ندید. سكوت كرد و سكوت مجلس را فرا گرفت كه مگر چه شده آقا درس را متوقف كرده است! آنگاه فرمود: آقاى حكیمى نیستند. افلاطون تا ارسطو حاضر نمى‏شد درس را شروع نمى‏كرد؛ مى‏گفت عقل در مجلس درس حاضر نیست. آرى، آن «متنبى جوان»، در نزد ادیب ثانى، و آن «حكیم»، در نظر محامى بادكوبه‏اى، «ارسطوى دوم» و «عقل مجلس درس»، در نزد آیت الله میلانى بود. و دانستنى است كه حكیمى جوانترین فرد در درس میلانى بود و همگان از او پیشنه‏ى علمى و حوزوى دیرینه‏ترى داشتند. حتى در آن جمع، فاضلانى بودند كه حكیمى برخى از متون مقدمات و سطح را نزد آنان خوانده بود. این را نیز بگویم كه استاد حكیمى قدم در سى سالگى نگذاشته بود كه علامه شیخ عبدالحسین امینى (م 1349 ش)، در نامه‏اى كه از نجف برایش نوشت، وى را با عنوان «العلامة الجلیل» مورد خطاب قرار داد. در این نامه، كه با عبارت «با هزاران شوق دیدار» آغاز شده، استاد حكیمى به همكارى مطبوعاتى دعوت گردیده و در آن آمده است: زیاد از حد مایلم كه از قلم و قدم شما خدمات شایانى نسبت به مولا بوده باشد و شما شریك این اعمال گردید كه تحقیقا موجب توفیق است. لذا این زحمت را به عهده‏ى جناب عالى مى‏گذارم؛ والا رفقاى زیادى در تهران هست كه با جان و دل حاضرند كه این خدمات را عهده‏دار شوند. و این تصدیع، رمز محبت حقیر است نسبت به شما. (این نامه‏ى بدون تاریخ در حدود 1341 نوشته شده و تصویرى از آن در نزد اینجانب هست.). در همین سالها بود كه شیخ آقا بزرگ تهرانى (م 1348 ش)، در ضمن اجازه‏ى روایى به استاد حكیمى، از وى با القاب «الفاضل الكامل البارع الاریب والاستاد المحقق الماهر الادیب» یاد كرد. (شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص 67. تاریخ ابن اجازه رجب 1382، برابر با آذر 1342 است.) و این اجازه كتبى، پس از اجازه‏ى شفاهى‏اى بود كه شیخ در حرم مطهر امام رضا -ع- در جمادى الاول 1382 به استاد حكیمى داده بود. هیچگاه استاد حكیمى از زندگى آموزشى خود حكایت نكرده است؛ فقط در یك - دو جا، آن هم جایى كه مى‏خواسته است خاطر نشان كند كه با علم اصول مخالف نیست، بناچار، از تحصیلاتش، آن هم فقط تحصیلات اصولى خویش، سخن گفته است: در ایام تحصیل، كفایه و مقدارى از درس خارج را نزد آیت الله حاج شیخ مجتبى قزوینى خواندم، و مقدارى خارج كفایه را نزد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینى. و هفت سال در درس خارج اصول آیت الله العظمى حاج سید محمد هادى میلانى (1313 ق - 1395 ق)، حاضر مى‏شدم و همه‏ى درس را با دقت مى‏نوشتم؛ به طورى كه هیچیك از شاگردان ایشان در آن دوره به این تفصیل نمى‏نوشتند. سپس مقدارى از مطالب را (از باب «اوامر»)، به عربى برگردانم و در صدد تنظیم و تألیلف تقریرات اصول ایشان بر آمدم. بخشى از مقدار عربى شده را نزد ایشان بردم، دیدند و پسندیدند و بسیار تشویق و ترغیب كردند كه همه، به همان صورت، آماده شود تا به چاپ برسد. و خود اظهار مى‏داشتند كه اگر این تقریرات تدوین یابد و تعریب گردد و به چاپ برسد، در شمار بهترین و مهمترین كتب علم اصول جاى خواهد گرفت... بارى، این امور بود، لیكن اینجانب پس از تأمل در اینكه در علم اصول فقه كتابهاى بسیارى نوشته شده است، و اصول آیت الله میلانى نیز مفصل است، و همچنین پس از اینكه استاد دیگر، مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى، به چاپ كتابهایى در اصول و تقریرات اصولى، افزون بر آنچه هست، رضایت خاطرى ندارند، از ترجمه‏ى كامل و چاپ و عرضه‏ى آن تقریرات منصرف گشتیم. (مكتب تفكیك، ص 369-368. همچنین استاد در همین باره مرقوم داشته‏اند: «كتاب اصولى را كه از افاضات مرحوم آیت الله العظمى میلانى (م 1395 ق)، با تحریراتى از خودم، شروع به نوشتن كردم و مقدارى را خدمتشان بردم، پس از ملاحظه فرمودند: «اگر این كتاب را تكمیل كنید و چاپ شود كفایه را نسخ مى‏كند.» معاد جسمانى در حكمت متعالیه، ص 403.). استاد حكیمى سالها در لباس روحانیت بود، (حكیمى تا سال 1345، كه در حوزه‏ى مشهد بود، كسوت روحانیت داشت، اما لباسش را سنگین نكرده بود. به جاى قبا یك پالتوى ساده مى‏پوشید و عمامه‏اش به دستار شبیه بود.) اما هرگز روحانیت را حرفه‏ى خود نكرد. زیرا پس از آنكه لباس روحانیت به تن كند، لباس زهد و اعراض به تن كرده بود. سرانجام در سال 1345، با رضایت استادش، شیخ مجتبى قزوینى، از حوزه و لباس روحانیت بیرون آمد، اما هموازه نگاهش به حوزه است و مخاطبش، نسلهاى جوان. حكیمى جوان، در حوزه علمیه‏ى خراسان، در محضر استادانى زانو زد كه، همه و همه، پروا پیشه بودند و از دنیا رسته و پشت كرده به جاه و مقام. هر یك، جهانى در گوشه‏اى بودند و همنشین خدا (گفته‏اند: «رسد آدمى به جاى كه بجز خدا نبیند»، اما از این برتر هم در امكان است و مى‏توان گفت رسد آدمى به جایى كه همنشین خدا شود. این، ادعایى از جانب انسان نیست، بلكه ارتقایى است كه خداوند به آدمى ارزانى داشته و فرموده است: انا جلیس من ذكرنى.) و خدازى («خدازى»، از ساخته‏هاى استاد حكیمى است و آن را معادل كلمه‏ى «متأله» نهاده و در توضیح آن نوشته است: «انسانى كه در شناخت خدا و توجه به خدا و عبادت خدا غرق است؛ براى خدا هست و براى خدا زندگى مى‏كند...» خورشید مغرب، ص 192. به عبارت دیگر، خدازى كسى است كه ترجمه‏ى این آیه باشد: قل ان صلاتى و نسكى و محیاى و مماتى لله رب العالمین. سوره‏ى انعام (6)، آیه‏ى 162.) و به دور از تعلقات دنیوى و مرید بازى و آقا منشى و اشرافیگرى علمى. استاد حكیمى، حكایتهایى از مشى و منش ساده و مردمى آنان نقل مى‏كند كه امروزه افسانه و مثل شده است و مانند آنها را در كتابهاى گذشتگان مى‏توان یافت. (شرح حال شمارى از این استادان در كتاب مكتب تفكیك آمده است.). از میان آن استادان، آنكه بیش از همه بر حكیمى تأثیر گذاشت و در معمارى شخصیت علمیش نقش داشت، شیخ مجتبى قزوینى بود. وى، به گفته‏ى استاد حكیمى، یكى از سه ركن مكتب تفكیك (مكتب تفكیك به نظریه‏اى گفته مى‏شود كه قائل به تفكیك دین از فلسفه و عرفان است. شرح آن بیاید.) در قرن چهاردهم هجرى بود و صاحب كشف و كرامات و مشرف شده به آستان حضرت ولى عصر - عج - و دارى اخلاق باطنى و اهل عبادات و ریاضات و مسغرق در خلسات. (براى تحقیق بیشتر درباره‏ى وى رجوع شود به: محمد على رحیمیان، متأله قرآنى شیخ مجتبى قزوینى خراسانى، مقدمه‏ى محمد رضا حكیمى (چاپ اول: قم، انتشارات دلیل ما، 1382).) حكیمى دوازده سال از محضر او درس آموخت، اما چهل سال است كه به مكارم اخلاى او رطب اللسان است و هنوز خود را مرید وى مى‏داند. استاد حكیمى در كتاب خورشید مغرب، از چهار تن از متقدمان و چهار تن از معاصران یاد كرده است كه به محضر آن حضرت مشرف شدند. چهار فرد اخیر عبارتند از: سید موسى زر آبادى (م 1353 ق)، میرزا مهدى اصفهانى (م 1365 ق)، شیخ على اكبر الهیان (م 1380 ق) و شیخ مجتبى قزوینى (م 1386 ق). (ر.ك: خورشید مغرب:، ص 205.) از این چهار تن، دو فرد اخیر، استاد حكیمى بودند و دو فرد نخست، استاد استادان او. به هر رو، حكیمى در محصر استادانى زانوى ادب زد كه، به یافت او، به محضر حضرت ولى عصر - عج - حضور یافته بودند. از این روست كه وى، شاهكار خویش را (جلد سوم تا ششم الحیاة (كتاب مزبور، تألیف استاد حكیمى و محمد حكیمى و على حكیمى، از دانشوران حوزه‏ى علمیه‏ى خراسان، است. این كتاب همواره به استاد نسبت داده مى‏شود و ما نیز در كتاب حاضر، براى رعایت اختصار، گاه چنین كرده‏ایم؛ اما به گفته‏ى استاد، الحیاة «تألیف مشترك» است.)، به این چهار چهره تقدیم و از آنان چنین یاد كرده است: «عالمان بزرگ ربانى»، «متألهان سترگ قرآنى»، «سره سازان معارف وحیانى»، «پیرایندگان بنیادهاى تعقل قرآنى»، «متعقلان ژرفكاو» و «مربیان تأثیر آفرین». (ر.ك: ترجمه‏ى الحیاة، ج 3، ص 4-3. گفتنى است از آنجا كه ترجمه‏ى الحیاة را استاد حكیمى، با دقت بسیار، ویراسته و با متن آن تطبیق داده، در سراسر این كتاب بدان ارجاع داده شده است. به هر حال، ترجمه‏ى الحیاة، اعتبار اصل كتاب را دارد و، مضافا اینكه، گاه مطالبى افزون بر اصل، به خامه‏ى استاد حكیمى، در آن آمده است.). هنگامى كه حكیمى مدارج عالى علمى را در حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد گذراند، دو راه در پیش داشت: یا مانند دیگر همدرسان خود در حوزه بماند و به تدریس فقه و اصول بپردازد و، النهایه، سر از مرجعیت در آورد، و یا اینكه پلى از حوزه به جامعه و جوانان بزند و خوراك فكرى براى آنان فراهم آورد و، النهایه، به آنجا برسد كه اینك رسیده است. گذشت كه استاد حكیمى، مانند همدرسان خود، در حوزه نماند و پلى از حوزه به جامعه زد و، به عبارت خویش، «هجرت الى التكلیف» كرد. وى در خرداد 1345، هنگامى كه از سى سالگى گذشته بود، از حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد به تهران آمد، و در واقع، از همه‏ى القاب و مقامات و مزایا و عناوین حوزه چشم پوشید. استاد حكیمى از سال 1345 تا 1357 در چند مؤسسه‏ى فرهنگى انتشاراتى در تهران، از جمله بنیاد فرهنگ ایران، شركت سهامى انتشار و مؤسسه‏ى انتشارات فرانكلین، اشتغال داشت. (برخى از همكاران حكیمى در انتشارات فرانكلین عبارت بودند از: احمد آرام، احمد سمیعى گیلانى، ابوالحسن نجفى، نجف دریابندرى، جهانگیر افكارى، اسماعیل سعادت، عبدالمحمد آیتى، غلامعلى حداد عادل و عبدالحسین آذرنگ. كریم امامى، از مسؤولان این انتشارات، در مصاحبه‏اى گفته است: برخى از كاركنان فرانكلین كسانى بودند كه به علت فعالیتهاى سیاسى به زندان رفته بودند و در سازمانهاى دولتى نمى‏توانستند شاغل شوند. مؤسسه‏ى فرانكلین این افراد را مى‏پذیرفت و ساواك هم تقریبا راضى بود كه اینها در فرانكلین مشغول به كار شوند. زیرا مى‏خواست در جایى كار كنند كه آمد و رفت و روابطشان زیر نظر باشد. یكى از كسانى كه تحت نظر ساواك بود، آقاى محمدرضا حكیمى بود. عبدالحسین آذرنگ و على دهباشى (به كوشش)، «سلسله گفت و گوها پیرامون نشر ئو فرهنگ»، بخارا (شماره‏ى 22-21، آذر ذ اسفند 1380)، ص 157.) او، بدرستى و از سر اجتهاد، تشخیص داده بود كه باید در مؤسسه‏هاى فرهنگى داخل شد و تا آنجا كه مى‏توان «تعالى اندیشه‏ى اسلامى را روشن ساخت.» همچنین محض احتیاط و براى اطمینان بیشتر، از دو مرجع تقلید (آیت الله خمینى و آیت الله خوئى)، اجازه گرفت. پس از چند سال فعالیت هم كه مى‏خواست كناره بگیرد، با استاد مطهرى مشورت كرد و او نه تنها كناره‏گیرى را صلاح ندانست، بلكه «حرام» شمرد. بدین ترتیب با اطمینان بیشتر به كار مشغول شد و در آن مدت با صتحیح محتوایى شمارى آثار و تعلیقه نگارى بر چند كتاب مهم، ضمن كار ادارى، «تعالى اندیشه‏ى اسلامى را روشن ساخت.» همكاران حكیمى در آن مؤسسه‏ها، او را یك روحانى بى عمامه مى‏دانستند كه بر نمى‏تابد كتابى منتشر شود و كلمه‏اى خلاف دین در آن باشد. به گفته‏ى یكى از همكاران او در انتشارات فرانكلین: «محمدرضا حكیمى همه‏ى دانش و تجربه‏ى خود را معطوف به این مى‏كرد كه هیچ اصلى از اصول اسلام نقض نشود و نكته‏اى خلاف واقع در نوشته نباشد.» در خود ذكر است كه تدریس استاد حكیمى در دانشگاه تهران، در دوره‏ى دكتراى ادبیات، از سال 1355 تا 1357، و بنا به دعوات دكتر عبدالحسین زرین كوب بود. در آغاز در حدود سى نفر در این دوره ثبت نام كردند؛ اما دیرى نگذشت كه بیش از سیصد نفر در كلاسهاى استاد حضور مى‏یافتند. وى براى نخستین بار به جاى متونى چون تاریخ ابن خلكان، كه رایج بود، نهج البلاغه را متن درسى قرار داد. استقبال دانشجویان از این كلاس و مرعوبیت ساواك از این ازدحام، منجر بدان شد كه با دخالت پلیس و ساواك، تعطیل شود. همچنین گفتنى است كه استاد حكیمى، در پى هجرت تكلیفى از حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد، به جرم فعالیت علیه رژیم شاه، در سال 1345، چند بار در وى و مرند و سلماس و ارومیه بازداشت و زندانى شد. وى آخرین بار در سال 1357 دستگیر و در كمیته‏ى تهران زندانى گردید. در آثار حكیمى، تا سال 1357 (پیروزى انقلاب اسلامى ایران)، بیشتر از قیام و پیكار سخن رفته و از موضوعات دیگرى هم كه سخن گفته شده، قیام و پیكار نتیجه گیرى و بدان دعوت شده است. (از جمله رجوع شود به: فریاد روزها، سرود جهشها، بیدارگران اقالیم قبله و امام در عینیت جامعه.) آهنگ و جهت كلى كتابهاى او، تا آن تاریخ، «قیام» است و گفته‏ها و نوشته‏هاى دیگر مقدمه و زمینه و براى آن است. اما از سال 1357 بدین سو، آهنگ و جهت كتابهاى حكیمى تغییر كرد و به «قسط» تبدیل شد. (از جمله رجوع شود به: كلام جاودانه، قیام جاودانه، جامعه سازى قرآنى و الحیاة (بویژه جلد سوم تا ششم).) وى از آن هنگام همواره از قسط سخن گفته و سخنهاى دیگر را همچون مقدمه‏ى آن قرار داده و، در واقع، قسط را ترجیع بند سخنان خود ساخته است. بنابراین چكیده‏ى همه‏ى نوشته‏هاى حكیمى و آهنگ و پیام آن، در یك عبارت، عبارت است از: «قیام به قسط».


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما