يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ادیب خوانساری

ادیب خوانساری
ادیب اهل خوانسار و زاده‏ى همین شهر دلگشاست. نامش اسماعیل بوده و به سال 1318 هجرى قمرى مطابق با سال 1280 هجرى شمسى كه سال كبیسه بوده در خوانسار چشم به جهان گشوده است. پدرش مرحوم میرزا محمود خوانسارى اهل علم و تقوى و از روحانیون خوانسار به شمار مى‏رفته است. پدربزرگش نیز به همین‏گونه روحانى و اهل علم بوده. میرزا محمود پدر ادیب به هنرهاى ظریفه بسیار علاقمند بود و مخصوصاً به هنر خوشنویسى عشق مى‏ورزید. او كه در انواع خط و به خصوص در خط نستعلیق سرآمد و ممتاز بود؛ بیشتر عمرش را به كتابت و مطالعه مبانى دینى مى‏گذراند. هر هفته عده‏اى گرد او در منزلش جمع مى‏شدند و از محضرش استفاده مى‏كردند. منابع مادى زندگى پدر ادیب چندان خوب نبود و با مختصر درآمد حاصل از زراعت و باغ‏دارى با قناعت روزگار مى‏گذراندند. اسماعیل را پدر به هنگام طفولیت به مكتب فرستاد به این امید كه یگانه فرزند پسرش را پس از آموختن مقدمات زبان فارسى و عربى و مبانى دینى به نجف اشرف بفرستد و او در آنجا ره‏توشه‏اى فراهم كند و در بازگشت به وطن به حوزه‏ى علماء و روحانیون بپیوندد. ادیب تا چهارده سالگى دروس یاد شده را در خوانسار فراگرفت و چون صوت خوشى داشت؛ به توصیه‏ى پدر، اكثراً مؤذنى مسجد شهر را به عهده داشت. از این سال به بعد شوق شعر و موسیقى در جان ادیب ریشه دواند. به مطالعه‏ى آثار شعراى نامدار فارسى زبان پرداخت و در آن میان بیش از همه با آثار مولانا، حافظ و سعدى مأنوس و سرگرم شد. كلام موزون این شعرا گل آواز را در حنجره‏ى ادیب شكفته كرد؛ حالا دیگر این طفل چهارده پانزده ساله گهگاه غزلهاى سعدى را با آوازى خوش و مخفیانه با خود زمزمه كرد. شادروان ادیب خوانسارى تعریف مى‏كرد: «آن روزها آرزو مى‏كردم معلم خوبى پیدا كنم تا نزد او تعلیم آواز بگیرم كه متأسفانه چنین شخصى در «خوانسار» پیدا نمى‏شد. چندى به این منوال گذشت تا شخصى بنام «عندلیب گلپایگانى» كه بعدها نام خانوادگى «تولائى» را براى خود انتخاب كرد؛ به خوانسار آمد. او اولین معلم آواز من بود. صداى بسیار خوبى داشت. با پدرم آشنا بود و مسافرتهاى زیادى كرده بود. «عندلیت» صداى مرا پسندید و من دور از چشم پدر، مخفیانه نزد او به تعلیم آواز پرداختم؛ تا جایى كه دیگر این استاد چیزى نداشت كه به شاگرد بیاموزد و من همه‏ى آنچه را كه او از آواز مى‏دانست فراگرفته بودم.» ادیب كه شیفته‏ى موسیقى و آواز ایرانى بود اینك 18 ساله شده بود. برخلاف میل پدر در اصفهان رحل اقامت افكند. اصفهان در آن زمان مركز هنرمندان و استادان بزرگ آواز و موسیقى بود؛ استادانى چون: مرحوم آسید رحیم، میرزا حسین ساعت‏ساز (مشهور به خضوعى)، حبیب شاطر حاجى و دیگران كه هر یك به نوبه‏ى خود در كار آواز ایرانى سرآمد و یكتا بودند. ادیب نزدیك به دو سال هر روز به خدمت «آسید رحیم» مى‏رفت. گوشه‏هاى فراگرفته را پس مى‏داد و ردیفها و گوشه‏هاى تازه مى‏آموخت. حالا ادیب، جوان بیست ساله و مستعد، با صداى صاف و رسا و ممتاز، ردیفها و بیشتر گوشه‏هاى آواز ایرانى را به خوبى مى‏دانست. حدود سال 1300 هجرى شمسى ادیب به خدمت شادروان نایب اسداللَّه استاد طراز اول «نى» راه یافت. (نایب اسداللَّه كسى است كه نى و نوازندگى آن را از حضیض به اوج رسانده است، او استاد «نوائى» است و «نوائى» استاد «استاد حسن كسائى» نوازنده‏ى بى‏همتاى نى در روزگار ماست). ادیب پس از فراغت از شاگردى «نایب اسداللَّه» دیگر خود سرآمد شده بود و وقتى كه خواست پیش «حبیب شاطر حاجى» هم برود و گوشه‏هایى هم از او بیاموزد متأسفانه حبیب صدایش گرفته بود و به ناچار به دنبال تلاش معاش جلاى زادگاه گفته به شیراز رفته بود و در آنجا دكان پیراهن‏دوزى باز كرده بود. ادیب جستجوگر چندى هم به بختیارى سفر كرد و در زمینه‏ى «موسیقى لرى بختیارى» تحقیقاتى به عمل آورد. «اسماعیل خوانسارى» تنها پسر میرزا محمود خوانسارى كه همه كس او را با نام «ادیب خوانسارى» مى‏شناخت؛ حالا دیگر سرآمد و كاردیده شده بود. وقتى در سال 1303 شمسى ادیب به تهران آمد «مرحوم آسید حسین طاهرزاده» تنها استاد مسلم آواز كه مقیم تهران بود، به علت كهولت، انزوا اختیار كرده بود و «جواد بدیع‏زاده»، «سلیمانخان» و «حسینقلى خان تفرشى» تنها خوانندگان آن روز تهران بودند. ادیب در تهران هر روز به اتفاق چند تن از هنرمندان زمان از جمله «مرحوم ابوالحسن صبا و «مرحوم رضا محجوبى» كه هر دو از شاگردان «مرحوم حسین‏خان اسماعیل‏زاده» (دایى استاد اصغر بهارى) بودند؛ اكثر اوقات به منزل این استاد مى‏رفت و از محضر درس مرحوم «حسین خان اسماعیل‏زاده «كه ردیفها و گوشه‏ها را با نام و به سبك مكتب تهران آموزش مى‏داد؛ بهره‏ها مى‏گرفت. منزل این استاد تقریباً به صورت پاتوق درآمده بود و ادیب در همین پاتوق بود كه با مرحوم «حبیب سماعى»، «حاج على‏اكبر خان شهنازى» و برادرش «عبدالحسین شهنازى»، «مرحوم درویش خان و به تبع این استاد با شاگردش مرتضى‏خان نى‏داود آشنا شد. ادیب در میان همه كسانى كه در تهران با آنها آشنا شده بود بیشترین رابطه‏ى دوستى و محبت را با مرحوم «مرتضى خان محجوبى» نوازنده‏ى بى‏نظیر پیانو برقرار كرد. دوستى ادیب و مرتضى محجوبى تا زمان مرگ این استاد (كه خود ضربه‏ى سختى به روحیه‏ى ادیب وارد كرد) ادامه داشت. ادیب كه در فضاى هنرى آن عصر ساز عرفانى «سه‏تار» را فراگرفته بود و خوب هم مى‏نواخت؛ پس از آشنایى با «مرتضى‏خان محجوبى» نواختن پیانو را فراگرفت. با تأسیس رادیو، از ادیب دعوت شد كه خواننده ثابت رادیو باشد و او هر هفته در رادیو حاضر مى‏شد و به اتفاق اساتید موسیقى برنامه اجرا مى‏كردند (در آن زمان و تا مدتها بعد برنامه‏ها زنده اجرا مى‏شد). در این سالها ادیب به دادن كنسرت و ضبط آوازش بر روى صفحات گرامافون پرداخت. و صفحاتش جز در ایران، در كشورهاى همسایه و حتى نقاط مختلف دنیا به فروش رفت. فكر داشتن سالنى براى اجراء كنسرت از سوى ادیب و اندیشه داشتن مكانى براى كنسرت و نیز اجزاء نمایشنامه از سوى مرحوم «اسماعیل‏خان مهرتاش» این دو نفر را به هم نزدیك كرد و ادیب و مهرتاش «جامعه باربد» را بنیاد گذاشتند. عاقبت این استاد بزرگ در سن 81 سالگى، ساعت 4/ 30 بامداد روز 6 فروردین 1361 پس از این كه مدتها بیمار و بسترى بود رخت از این جهان فانى بركشید و به سراى باقى شتافت. ادیب سالهاى متمادى به خاطر ناراحتى ریوى و تنگى نفس رنج مى‏برد ولى طبیب معالج او اظهارنظر مى‏كرد كه ادیب بیشتر از ناراحتى‏هاى عصبى و روحى از پا درآمده است. شیرین دختر او در تمام مدت بیمارى پدر روز و شب غمگسانه تیمار پدر مى‏داشت و از او با دلسوزى و مهربانى پرستارى و مواظبت مى‏كرد. كالبد بى‏جان ادیب را به بهشت زهرا بردند و در چهارمین گور از ردیف 103 قطعه 91 به خاك سپردند؛ روانش شاد باد.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما