يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

عزیزالله سردار معزز

عزیزالله سردار معزز
فرزند یارمحمدخان سهام‏الدوله بجنوردى است كه قریب یك قرن پدر و خودش و خانواده‏اش در ولایت بجنورد حكومت داشتند. دو عشیره بزرگ از اكراد به نام زعفرانلو در قوچان و شادلو در بجنورد و اسفراین و جوین و نردین از قدیم سكونت داشتند و به زراعت و تجارت و سرحددارى مشغول خدمت بودند. ناصرالدین شاه در اواسط سلطنت خود بجنورد و استرآباد و اسفراین و نردین و شاهرود را به یارمحمدخان سهام‏الدوله رئیس عشیره‏ى شادلو سپرد. پس از درگذشت سهام‏الدوله، عزیزالله‏خان سردار معزز حاكم بجنورد شد و آن منطقه‏ى وسیع را كه سرحدى بزرگ بین ایران و روسیه است، حفاظت و حراست مى‏كرد. سردار معزز مردى لایق و شجاع و دست‏ودل‏باز بود، همیسشه سفره‏اى گسترده داشت و مردم از خوان او بهره‏مند مى‏شدند. سردار حقوق و رسومات دولتى را نیز به خوبى مى‏پرداخت. در سال 1297 ش وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراى وقت بنا به تقاضاى برادرش قوام‏السلطنه، فرمانرواى كل خراسان و سیستان اداره استرآباد را هم ضمیمه حكومت بجنورد كرد. سردار معزز در طغیان خداوردى با تفنگچیان خود به شیروان رفت و با كمك ایل تیمورى و بربرى و ژاندارم آن یاغى معروف را شكست داد. سردار معزز به معناى واقعى مردى وطن‏پرست و ایران‏دوست بود و هرگز رنگ خارجى نگرفت. در سال 1301 امیرلشكر حسین‏آقا خزاعى فرمانده لشكر جدیدالتاسیس خراسان یك فوج سرباز به ریاست سرهنگ مهدى‏خان به بجنورد فرستاد و در آن خطه پادگان تاسیس نمود و چون فرمانده پادگان میل به چپاول و غارتگرى داشت و سردار معزز را مانع كار خود دید و با هزاران حیله و دسیسه فرمانده لشكر را فریب داد و او را به اخراج سردار از بجنورد راضى كرد. سردار شخصا به تهران رفت و دور از غوغا و سروصدا و توسل و تشبث، به استراحت و دید و بازدید پرداخت. با رفتن عزیزالله‏خان به تهران و شرارت سرهنگ مهدى‏خان تركمانان سر و صدا راه انداختند و از بجنورد قوائى براى سركوبى آنها فرستاده شده ولى قواى دولت در یك شبیخون تار و مار شد. سربازان فرار كردند و اساسا فوج بجنورد از هم گسیخته شد و دولت نیز متوجه شد كه وجود سردار در آن منطقه لازم است و به وى تكلیف كرد به بجنورد رفته امور حكومت را كماكان بر عهده بگیرد و به پاس خدمات گذشته نیز شمشیرى مرصع به او دادند. هنگام بازگشت وى از تبعید تهران از طرف مردم و رعایا استقبال بى‏سابقه‏اى به عمل آمد و او مجددا بر سریر قدرت استوار گردید تا اینكه خزاعى به تهران احضار شد و سرتیپ جان‏محمدخان امیرعلائى بجاى او نشست كه پس از مدتى كوتاه «فرعون خراسان» لقب گرفت. او تصمیم داشت در همان نخستین ماههاى حكومت خود را در خطه‏ى خراسان، سردار معزز را از بین برد و دوباره قواى بجنورد را تقویت نماید. جان‏محمدخان فوج بجنورد را تقویت نمود و سرهنگ عربشاهى را به فرماندهى آنجا گمارد و به وى دستور داد سردار معزز را دستگیر و به مشهد اعزام دارد. سرهنگ عربشاهى براى دستگیرى او اقدام كرد ولى سردار پیغام داد اگر منظور رفتن من به خراسان است، نیازى به توپ و تفنگ نیست، من خود فورا به مشهد خواهم رفت وچنین هم كرد. ولى مثل اینكه ریش سفیدان و معمرین بجنورد این بار بر آنها الهام شده بود كه این رفتن سردار بازگشتى ندارد، بنابراین به شدت با حركت وى به مشهد مخالفت كردند و به وى متذكر شدند كه هم خود را به خطر مى‏اندازد و هم مارا زیر چكمه قزاقان له خواهى كرد. ولى عزیزالله‏خان به این گفته وقعى نگذاشت و با چهار برادر و دامادش و فراشباشى و چند نفر تحت حفاظت سلطان ساعدالسلطان و بیست نظامى، راه مشهد را پیش گرفت. در قوچان سلطان نورالله میرزا جهانبانى از طرف جان‏محمدخان با دو كالسكه به آنها برخورد مى‏كند و سردار با كسان خود سوار كالسكه شده به مشهد عزیمت مى‏نمایند. در راه مشهد نورالله میرزا به ظاهر نهایت عزت و احترام را در حق سردار معزز و كسان او ابراز مى‏دارد و بعد از ورود به مشهد، نورالله میرزا براى راپورت نزد سرتیپ جان‏محمدخان مى‏رود و كسب تكلیف مى‏كند. تكلیف معلوم شد. همه در قلعه بیگى مشهد حبس شدند اما چه حبسى! اتاقى تنگ و تاریك و كثیف و غذاى آنها نان خالى بود. در میان رجال و بزرگان كشور كه در آن ایام دست‏اندركار بودند، امیراقتدار انصارى وزیر داخله، روابط بسیار نزدیكى با سردار معزز داشت و همین امیراقتدار بود كه سردار معزز را به سردار سپه معرفى و ضمانت كارهاى او را و فرمانبرداریش را نموده بود. جان‏محمدخان و ایادى او و طراحان نقشه‏هاى شیطانى او به این موضوع آگاهى داشتند و قبلا مقدماتى فراهم كرده بودند و آن نامه‏اى بود كه با امضاى جعلى سردار معزز به پاریس براى سلطان احمدشاه نوشته بودند و این نامه در پاریس به وسیله‏ى ایادى سردار سپه به تهران ارسال شده بود و رضاخان سردار سپه به محض خواندن نامه، بدون تحقیق و اثبات صحت یا سقم آن، اقدامات حاد خود را آغاز كرد. اولین اقدام تند وى، زندانى نمودن امیرلشكر امیراقتدار وزیر داخله بود و بعد هم جان‏محمدخان امیرعلائى را در حیات یا ممات سردار معزز مختار و تصمیم گیرنده نموده بود.با بازداشت امیراقتدار، دیگر هیچگونه حمایتى از سردار معزز امكان نداشت بشود و فرعون خراسان تصمیم به قتل او گرفت تا بتواند به غارت جواهرات و دارائى او بپردازد. ظاهرا یك دادگاه نظامى تشكیل شد و سردار معزز با دو برادر جوان و بى‏گناه و داماد و سه نفر دیگر كه در مجموع هفت نفر مى‏شدند، به دار كشیده شدند و بدین ترتیب جان‏محمدخان به غارت دارائى او پرداخت. خبر مرگ سردار معزز و نزدیكانش در بجنورد هنگامه‏ها برپا كرد. اهالى بجنورد و افراد ایل شادلو قیام كرده نظامیان را در شهر محاصره كردند. از تهران سرهنگ پولادین با فوج خود به بجنورد عزیمت نمود و عده‏اى هم از چریكهاى محلى از قوچان و درگز به یارى ساخلوى بجنورد شتافتند. سرتیپ جان‏محمدخان هم براى سركوبى مردم بجنورد و ایل شادلو، به بدرانلو رفته پس از بازدید فوج پولادین وارد بجنورد شد و به كشتار دسته‏جمعى دست زد. روزنامه‏ى رویتر در شماره‏ى 1872 خود چنین نوشته است:... ده نفر از مشایخ محلى در خود بجنورد و شش‏هزار و پانصدوچهل و چهار نفر از روساى اشرار كه دستگیر شده بودند در میدان حزب اعدام شدند. بعد از اعدام سردار معزز، سرتیپ جان‏محمدخان مامورینى به بجنورد فرستاد تا آنچه از نقدینه و جواهر و فرش و گوسفند دارد تصرف نمایند. سردار پنج بسته جواهر مرغوب و ممتاز داشت كه قسمت اعظم آن به جان‏محمدخان داده شد. تعداد زیادى قالى و قالیچه به مشهد حمل گردید. تعداد اسبها و گاو و گوسفندى كه از بجنورد و قراء مجاور مانند اسفراین و نردین ضبط و به مشهد برده شد، فوق‏العاده زیاد بود و تمام آنها فروخته شد و پول آن به جیب جان‏محمدخان وارد شد.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.