يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

مهدیقلی هدایت

مهدیقلی هدایت
معروف به حاج مخبرالسلطنه فرزند علیقلى خان مخبرالدوله در 1243 ش تهران تولد یافت. به اقتضاى تربیت خانوادگى به تحصیل پرداخت و علاوه بر زبان فارسى و مقدمات عربى، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات، زبان فرانسه را به خوبى فرا گرفت و در سن 15 سالگى براى ادامه تحصیل رهسپار آلمان شد. دو سال در آن كشور اقامت داشت و زبان آلمانى را آموخت ولى تحصیل مرتبى نكرد و تخصصى نگرفت و به ایران بازگشت و در تلگرافخانه مشغول خدمت شد. در سن بیست سالگى در دارالفنون معلم زبان آلمانى گردید و پس از چندى مترجم زبان آلمانى در دربار ناصرالدینشاه شد و منصب سرتیپى گرفت. سرانجام با سالى ششصد تومان مواجب به ریاست پستخانه رسید. در 1315 ه.ق پس از درگذشت پدرش، مظفرالدینشاه به او لقب مخبرالسلطنه داد و به ریاست گمركات و پستخانه آذربایجان منصوب شد. دو سال بعد به تهران احضار شد و ریاست مدرسه دولتى علمیه و سایر مدارس را به او سپردند. در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا با اصرار اتابك ظاهرا به عنوان مترجم آلمانى جزو همراهان شاه بود. در همین سفر اجازه گرفت چند ماهى در آلمان فن كلیشه‏سازى و عكاسى را بیاموزد. در 1321 ه.ق پس از عزل اتابك اعظم از صدارت عظمى وى تصمیم به مسافرت خارج گرفت. مخبرالسلطنه هدایت جزو همراهان شد و در این مسافرت به زیارت خانه‏ى خدا موفق گردید و از امریكا و ژاپن و چند كشور دیگر دیدن كرد. پس از یك سال به ایران بازگشت و در دربار مظفرالدینشاه با سمت مترجم آلمانى مشغول خدمت گردید. چون اروپا دیده و با افكار آزادیخواهان آشنایى داشت در تشویق و ترغیب مظفرالدینشاه براى صدور فرمان مشروطیت كوتاهى نمى‏كرد و باید قبول كرد وى در اعطاء مشروطیت سهمى در خور تقدیر دارد. پس از صدور فرمان مشروطیت مخبرالسلطنه مورد توجه قرار گرفت. ابتدا رابط بین مجلس و دولت بود و در تنظیم نظامنامه انتخابات دست داشت. در اولین كابینه مشروطیت كه به سرپرستى وزیر افخم تشكیل شد مخبرالسلطنه به مقام وزارت رسید و وزارت علوم را بر عهده گرفت. در دولت بعدى كه ریاست آن با میرزا على‏اصغر خان اتابك بود وى در شغل وزارت علوم تثبیت شد. در كابینه ناصرالملك همدانى وزارت عدلیه را عهده‏دار گردید و متعاقبا در سه كابینه زودگذر حسینقلى خان نظام‏السلطنه وزیر علوم بود تا اینكه از وزارت به والیگرى آذربایجان مأموریت یافت و چندى در آنجا حكومت كرد. پس از به توپ بستن مجلس و انحلال مشروطیت مخبرالسلطنه نسبت به جان خود بیمناك شد و از راه روسیه به آلمان رفت و در آنجا مقیم شد. پس از استبداد صغیر و پیروزى آزادیخواهان و استقرار مشروطیت دوم به ایران آمد و مجددا والى والى آذربایجان گردید. وى در این مأموریت با دشواریهاى فراوانى مواجه بود از جمله وجود ستارخان و باقرخان در تبریز كه خود را فاتح مشروطیت مى‏دانستند، اختیارات او را به حداقل رسانده و آنچه خواسته‏ى سردار و سالار ملى بود مى‏بایستى جامع عمل بپوشد. مخبرالسلطنه پس از قتل برادرش «صنیع‏الدوله» براى جان خویش بیمناك شد و بار دیگر از تبریز به اروپا رفت و قریب یك سال در آنجا باقى ماند. پس از مراجعت به ایران این بار استاندارى فارس نصیب او شد و سه سال در خطه فارس به حكمرانى مشغول بود. پس از مراجعت به تهران در دو كابینه‏ى مستوفى‏الممالك به وزارت عدلیه و كشور منصوب گردید و در كابینه‏ى عین‏الدوله هم وزیر عدلیه شد. سرانجام در 1297 ش براى بار سوم والى آذربایجان شد. در این دوره از استاندارى وى در آذربایجان حوادث بسیارى پیش آمد. قیام شیخ محمد خیابانى و كشته شدن وى، قیام ماژور لاهونى و ژاندارمهاى بندر شرفخانه و قیام سمیتقو از اهم مسائلى بود كه والى با آن مواجه گردید. در كودتاى 1299 و روى كار آمدن سید ضیاءالدین مخبرالسلطنه به خلاف سایر ولاة چون قوام‏السلطنه، مصدق‏السلطنه و صارم‏الدوله نه تنها در مقام اعتراض برنیامد بلكه هزار تومان از حقوق ماهیانه‏ى خود را نیز به دولت انقلابى كودتا بخشید. در انتخابات دوره چهارم كه بخشى از آن در دوران ریاست وزرائى وثوق‏الدوله انجام یافته بود مخبرالسلطنه به وكالت از تهران انتخاب شد. پس از افتتاح مجلس چهارم وى در صف نمایندگان مجلس قرار گرفت و با اعتبارنامه او به علت قتل خیابانى مخالفت شد. در اواخر 1301 در كابینه مستوفى‏الممالك وزیر فوائد عامه و تجارت گردید. بعد از سقوط دولت ظاهرا شغلى به او ارجاع نگردید. در 1305 ش كه مستوفى براى ششمین بار به نخست‏وزیرى رسید هدایت را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب نمود و در تمام مدت زمامدارى مستوفى، كه كابینه او سه بار ترمیم شد، مخبرالسلطنه در وزارت فوائد عامه مستقر بود. در اواخر كابینه مستوفى وى به ریاست دیوانعالى كشور برگزیده شد. خود در این مورد چنین مى‏نویسد «سوم اردیبهشت 1306 مستوفى مرا خواست، رفتم. داور در خدمتشان بود. فرمودند داور براى رونق عدلیه شخص آبرومندى را براى تمیز مى‏خواهد به مشیرالدوله و مؤتمن‏الملك كه بیكارند رجوع كرده است نپذیرفته‏اند طالب است كه شما قبول كنید. داور گفت اگر فلانى هم قبول نكند من استعفا مى‏كنم. گفتم خواستن من و فرمایشات آقا دلیل موافقت است. حاجت داور هم معلوم، در نظر من هم خدمت است به هر عنوان تا شاه چه بفرمایند. روز دیگر 4 اردیبهشت سلام است در سلام خصوصى شاه فرمودند امروز براى مملكت عدلیه مهم‏تر از فوائد عامه است روز پنجم اردیبهشت من به تمیز رفتم». داور وزیر عدلیه با اختیاراتى كه از مجلس تحصیل نموده بود حق داشت به دو نفر رتبه یازده قضایى اعطاء كند. ریاست تمیز و دادستان كل و حاج مخبرالسلطنه هدایت با رتبه یازده قضایى به ریاست دیوانعالى كشور رسید و رضاقلى هدایت پسر عمو و برادر همسر خود را با رتبه ده قضایى به ریاست شعبه اول تمیز گمارد كه ضمنا قائم مقام او در عالیترین مرجع قضایى كشور باشد. در خرداد ماه 1306 مستوفى از ریاست دولت كناره‏گیرى كرد و قرعه فال به نام حاج مخبرالسلطنه هدایت اصابت كرد، البته در این انتخاب رأى و اراده تیمورتاش بسیار مؤثر بود چون شاه حق انتخاب نخست‏وزیر را به جز خودش به او داده بود. هدایت در یادداشت‏هاى خود در این مورد نوشته است «سعى تیمورتاش در تغییر تصمیم مستوفى مفید نیفتاد. 15 خرداد دیرگاه به منزل من آمد كه مستوفى در استعفا مجد است شاه نظرش به تو است. اظهار عجز كردم اصرار كرد كه طفره مناسب نیست. من از كماهى جریانات پس از رفتن به تمیز آگاه نبوده. آن شب را مهلت خواستم صبح دیگر به سعدآباد رفتم خدمت مستوفى رسیدم و تفصیل را گفتم. فرمودند محال است قبول كنم، از من گذشته است، تو باشى بهتر است. در پشت و روى كار غور كردم و با بعض دوستان شور. غالب را عقیده به مضمون این شعر بود: «خلاف رأى سلطان رأى جستن» خصوص با مزاج پهلوى كه طبعا دیكتاتور است. معتمدا به نویدى كه حضرت حسین علیه‏التحیه والسلام در رؤیا به من داده بودند دنده به قضا در دادم». در نخستین ماههاى زمامدارى مخبرالسلطنه بین دكتر میلسپو و دولت اختلافاتى ایجاد شد سرانجام مجلس به كنترات او خاتمه داد و اختیارات وى را به نخست‏وزیر تفویض نمود و نخست‏وزیر تا سال 1307 از لحاظ اختیارات قانونى جانشین او بود. حاج مخبرالسلطنه هدایت قریب شش سال و نیم نخست‏وزیر پهلوى بود. در دوران نخست‏وزیرى او پایه‏هاى دیكتاتورى محكم گردید. مادام كه تیمورتاش حیات داشت حل و فصل امور با او بود و تا حدى هم داور و سردار اسعد و نصرت‏الدوله در كارها مداخله داشتند. پس از زندانى كردن نصرت‏الدوله و تیمورتاش و سلب مصونیت از عده زیادى وكیلان مجلس هدایت غلام حلقه به گوشى بود كه فقط دستورات شاه را بدون چون و چرا اجرا مى‏كرد كه سرانجام دوره او هم سپرى شد و در شهریور 1312 از كار بركنار گردید. مخبرالسلطنه درباره بركنارى خود مى‏نویسد: «نزدیك غروب شاه مرا خواست. از دور فرمودند خبر خوشى برایت ندارم. عرض كردم خبرى كه از طرف اعلیحضرت باشد خوش است. اظهار نارضامندى از دو نفر از وزراء كردند و فرمودند همه استعفا بدهید. این تكلیف استعفا خیلى به خوشى بود. عرض كردم اجازه مى‏فرمایید صبح استعفا عرض مى‏كنم. فرمودند همین حالا تو هم هر كارى بخواهى مى‏دهم داخله یا خارجه. عرض كردم هیچ كارى نمى‏خواهم، استدعایى ندارم مگر اجازه‏ى گاهى شرفیابى. در ضمن فرمودند متأسفانه‏اى هم گفته بودى؟ هیچ بخاطرم نیامد به كجا برمى‏خورد اما به موقع بود كه گفتم ممكن است در خدمات قصورى شده باشد اما در صمیمیت قصور نكرده‏ام.» پس از استعفاى مهدیقلى هدایت شغلى به او ارجاع نشد. نهایت مجلس شوراى ملى در جلسه 19 آذرماه 1312 ماده واحده‏اى براى او به این شرح به تصویب رسانید: «وزارت مالیه مجاز است خدمات آقاى حاج مهدیقلى خان هدایت را از تاریخ اول 1298 ق الى 25 شهریور 1312 ش متوالیا احتساب نموده سند خدمت صادر نماید و آخرین شغل ایشان ریاست دیوانعالى تمیز را اساس رتبه یازده قضایى قرار دهد.» به این ترتیب پرونده سیاسى و ادارى حاج مهدیقلى هدایت كه در دوران پنج پادشاه مصدر مشاغلى بود بسته شد و هر ماه مبلغ سیصد و نود و هشت تومان حقوق بازنشستگى رتبه 11 قضائى به او پرداخت مى‏شد. پس از كنار رفتن رضاشاه و دادن امكان فعالیت به بعضى از رجال صدر مشروطیت، مخبرالسلطنه هدایت هم داوطلب شغلى بود ولى افكار عمومى این اجازه را به كسى كه مرتب هفت سال در دوران اختناق رضاشاهى رئیس دولت بوده است نمى‏داد تا كارى به او ارجاع شود. با تلاش زیاد موجبات استاندارى فارس او در حكومت قوام‏السلطنه مهیا شد. او كه در آن تاریخ متجاوز از هشتاد سال داشت نتوانست این مسؤولیت را قبول كند. وى تا 1334 حیات داشت و از سلامت كامل برخوردار بود. در بیست و دوم شهریور آن سال در اثر سقوط از پله و اصابت سرش با سنگ دچار خونریزى مغزى شده و در 92 سالگى درگذشت. مخبرالسلطنه هدایت زبان و ادبیات فارسى، عربى، آلمانى و فرانسه را خوب مى‏دانست، تا حدى به زبان انگلیسى هم آشنا بود. در فن گراورسازى و كلیشه‏سازى سررشته داشت و به موسیقى علاقه بسیار داشت و از نظر علمى آن فن را آموخته بود. در ریاضیات، هیئت و فلسفه هم فضلى داشت. مهدیقلى هدایت در زمره رجال نادرى است كه حوادث زندگى و اتفاقات كشور را به طور روزانه یادداشت كرده است كه امروز به صورت كتابهاى متعدد یكى از منابع تاریخ معاصر مى‏باشد. كتاب خاطرات و خطرات یا توشه‏اى از تاریخ شش پادشاه و گوشه‏اى از دوره زندگى من كه با قلمى شیوا و خامه‏اى توانا نوشته شده مشحون از وقایع تاریخى است. سبك كتاب شیوه‏اى خاص در تاریخ‏نگارى است چون پدرش بنیانگزار تلگرافخانه در ایران بوده و او به زبان فنى آشنائى داشته است مطالب را در نهایت ایجاز و با فصاحت كامل بیان كرده است. بدیهى است هدایت هم مانند هر كسى كه خاطرات مى‏نویسد مطالب را به نفع خود تغییر داده است و خدمات را به پاى خویش و اشتباهات را به عهده دیگران مى‏گذارد. در این كتاب، تاریخ صد سال ایران آمده است. كتاب معتبر دیگر وى گزارش ایران نام دارد. این كتاب، تاریخ ایران در قبل از اسلام مى‏باشد و مجموعا مشتمل بر چهار جلد است. جلد سوم و چهارم آن دوران قاجاریه را در برمى‏گیرد كه حاوى نكات جالب و منتشر نشده‏اى است. كتاب دیگر وى تحت عنوان سفرنامه مكه انتشار یافته است كه یادداشت‏هائى است از مسافرت وى در معیت میرزا على‏اصغر خان اتابك به مكه و ژاپن و امریكا. مخبرالسلطنه سعى نموده است اطلاعات تاریخى و اجتماعى و جغرافیایى ژاپن و امریكا را كه در آن روزها از نظر مردم ایران مخفى بود عرضه نماید. كتاب دیگرى نیز در فن موسیقى دارد. سایر تألیفات او از این قرارند: فوائدالترجمان، در تعلیم زبان فرانسه در دو جلد تحفه‏الافاق، در تاریخ جغرافیاى اروپا، گزارش ایران باستان یا تحقیقى در سلسله كیان، دستور سخن در صرف و نحو كامل فارسى تحفه‏الادیب در عروض و بدیع تحفه‏الافلاك دوره هیئت و ریاضى تحفه مخبرى و چند اثر دیگر. مخبرالسلطنه شعر نیز مى‏سرود و مجموعه‏اى از اشعارش در هفت هزار بیت انتشار یافته است. درباره مخبرالسلطنه سخن بسیار گفته شده و مطلب زیاد نوشته‏اند از جمله آقاى اقبال یغمائى درباره او چنین نوشته است: «مخبرالسلطنه به حقیقت مردى با شخصیت و در تمام دوران زندگى خود در شمار رجال درجه اول برجسته بود. به گسترش و پیشرفت فرهنگ شوق و اهتمام بسیار داشت. سالهایى كه وزیر علوم و معارف بود چندانكه توانست در ازدیاد مدارس و تجهیز و تكمیل آنها كوشش كرد». مهدى بامداد درباره هدایت چنین اظهار نظر نموده است: «مخبرالسلطنه نسبت به سایر رجال مردى بوده است مدبر، درستكار، لایق، صریح‏اللهجه، لجوج، پركار، مطلع، طالب جاه و مقام و بسیار مطیع مافوق‏تر از خودش». عباس اسكندرى درباره مهدیقلى هدایت مى‏نویسد: «... این شخص روزى دموكرات و روزى خود را دهقان و وقتى خود را اول عقل مملكت نامیده و معروف به سولو بود. زمانى كلیشه‏سازى مى‏كرد و براى ابزار عفاف خود پیراهن كهنه و چركینى را همیشه به این و آن نشان مى‏داد، اما همین كه از پله حكومت قدم بالا گذاشت چنان تسلیم و خدمتگزار سه نفر حقه‏باز گردید كه روى شاگرد ارسطو را سفید كرد البته رذالتهایى كه در زمان این شخص شده نمى‏شود از حیث اهمیت با آن دیگرى مطابقه نمود. در زمان این شخص نه تنها مسؤولیت وزراء از بین رفت بلكه رئیس‏الوزراى مشروطه مستخدم شخص وزیر دربار شد. انحطاط اخلاقى به قدرى زیادى گردید كه نهایتى بر آن متصور نبود. رویه كج و پست این مرد سرمشق و نمونه‏اى براى نمایندگان مجلس و سایر طبقات مملكت شد. در این زمان عده‏اى از رؤساى آزادیخواهان و مخالفین مطلق‏العنانى را دستگیر نمود. شكنجه‏هاى محبس و زجر بدنى به هدایت و راهنمائى یا ضعف و سستى این شیخ شروع گردید و قدرت حكومت ملى از میان رفت. دربار مركز دولت و مجلس شد رئیس‏الوزراء هم نزد وزیر دربار رفته با تنظیم و تكریم تا اجازه جلوس به او داده نمى‏شد نمى‏نشست...» ابراهیم صفائى در مورد مخبرالسلطنه چنین یادداشت كرده است: «مخبرالسلطنه از زمره رجال دانشمند بود. به صنایع و علوم رغبت داشت و اهل صنعت و دانش را ارج مى‏نهاد. در موقع قدرت دیكتاتور و در موقع بیكارى ضعیف بود و بیشتر به تدبیر و حیله متوسل مى‏شد. در دوره نخست‏وزیرى خود به واسطه فرتوتى و فرسودگى ضعف بسیار نشان داده تا جائیكه آزادى انتخابات و مطبوعات به دست سازمانهاى دولتى سخت محدود شد. او در جنجالهاى سیاسى ریاكار و در میان دستجات مختلف چنان مى‏زیست كه همه او را از خود مى‏دانستند و چون صاحب نطق و بیان بود صورت حق به جانب را حفظ مى‏كرد. خودخواه و لجوج و عیب‏جو و نكته‏گو بود ذوق و قریحه هنرى داشت و سنن ملى و مذهبى را هم ارجمند مى‏شمرد...» مهدیقلى هدایت قریب پنجاه سال در صحنه سیاسى ایران بازیگرى داشت. گاه در مقام استاندارى و وكالت، گاه در مقام وزارت و صدارت از مهره‏هاى اساسى تاریخ معاصر ایران به شمار مى‏رود. معاشرین و دوستان وى كه افتخار مصاحبت با آنان را داشته‏ام معتقد بودند مخبرالسلطنه مردى به تمام معنى دانشمند بود، گذشته از دانستن ادبیات فارسى، عربى، فرانسه، و آلمانى، در علوم معقول، ریاضیات، هیئت و موسیقى نیز صاحب فضیلت و دانش بود. مردى درستكار و صدیق بود، شاید به علت ارثى كه از پدر برده بود. نیاز به دزدى و لفت و لیس نداشت و به مبانى مذهبى پاى‏بند و تكالیف شرعى خود را انجام مى‏داد. از دستگیرى مستمندان دریغ نمى‏كرد، در معامله سخت‏گیر نبود، در اطاعت و سرسپردگى نسبت به تمام دوستان و همدوره‏هاى خود پیشى گرفته بود، در پى‏افكنى و دیكتاتورى رضاشاه سهم او از همه بیشتر است، و در تملق‏گوئى از رضاشاه اگر جلوتر از حاج محتشم‏السلطنه نباشد با او برابرى مى‏كند. در اواخر عمر بسیار ثروتمند و مالدار شد. وى در میانسالى قسمتى از قریه دروس را به ثمن بخس خریدارى كرد و قسمتى دیگر از قریه را محاسب‏الممالك شیبانى و دكتر لقمان ادهم خریدارى كردند و آنجا را تبدیل به شهرك نمودند كه هم‏اكنون از نقاط معمور و آباد تهران بزرگ است. مخبرالسلطنه از فروش زمینهاى دروس سودى سرشار بدست آورد، قسمتى از سود حاصله را وقف عام نمود و بخشى را براى وراث باقى گذارد. آنچه را وقف عام كرد یك بیمارستان مجهز و یك مسجد و كتابخانه بود. وى در جوانى با دختر عموى خود ازدواج كرد و صاحب چند فرزند شد.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.