چارلز لاتن
Laughton, Charles
بازیگر (1899، اسکاربرو - انگلستان؛ 1962)
پدرش هتلدار بود و او ابتدا با شغل کارمندی در یک هتل پا جای پای او گذاشت. اما پس از مراجعت از خدمت در جنگ جهانی اول، به تآتر گرایش پیدا کرد و به یک گروه آماتوری پیوست. سپس وارد آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک شد و به عنوان دانشجوی برنده ی مدال طلایی در چندین اجرای این مؤسسه در سال 1925 ظاهر شد. سال بعد برای نخستین بار در وست اِند لندن روی صحنه رفت. در حین این نمایش های اولیه، با السا لنچستر که علاوه بر کار تآتر در یک سری فیلم های کمدی دوحلقه ای بازی می کرد، آشنا شد و با او ازدواج کرد. در سال 1929 در نخستین فیلمش ظاهر شد. فعالیت موازی اش در سینما و تآتر باعث شد تا در 1931 به نیویورک بیاید و از سال بعد دوره ی طولانی و برجسته ی کار او به عنوان ستاره ی هالیوودی آغاز شد. اگرچه برخی از بهترین بازی های او را می توان در فیلم های انگلیسی اولیه ی کارنامه اش یافت، مثلاً در زندگی خصوصی هنری هشتم (1933) که به خاطرش اسکار گرفت یا در رمبرانت (1936)، اما قسمت عمده ی فعالیت بازیگری او در فیلم های امریکایی بود. در سال 1950 نیز تبعه ی این کشور شد. لاتنِ فربه و کوتاه قد و پُرجاروجنجال، بازیگری نیرومند با طیف حیرت انگیزی از نقش ها بود که می توانست همه ی آن ها را متقاعد کننده و مطبوع از کار دربیاورد. حتی گاه که نقش ها یا فیلم ها کم مایه بودند، او سعی می کرد تا رنگ و لعابی به آن ها ببخشد و با اغراق و تمهید، تا حد ممکن در جهت برجسته کردن نقش پیش رود. چیزی که تماشاگران را نه تنها آزار نمی داد، بلکه در تفریح بی پروای او با نقش ها، سهیم می کرد. تنها در یک سال 1935، سه تا از به یادماندنی ترین نقش هایش را ایفا کرد: «راگلز» در راگلز اهل رد گپ، «ژاور» در بی نوایان و «ناخدای بلای» در شورش در کشتی بونتی. از دیگر بازی های او می توان به «کازیمودو» در گوژپشت نُتردام (نسخه ی ویلیام دیترله)، شبح کانترویل، ساعت بزرگ، شاهدی برای تعقیب کیفری، اسپارتاکوس و آخرنیش، شور و تصویب، اشاره کرد. در سال 1953 فیلمی ساخت به نام شب شکارچی که به خاطر ساخت بصری چشم گیر و تکان دهنده اش، همه را به تحسین و انتظار ادامه ی حرفه ی کارگردانی او واداشت. اما او پس از این فیلم اینک کلاسیک شده و شگفت انگیز، دیگر فیلمی نساخت و در عوض حضور مکرری در رادیو و تلویزیون داشت. کتابی که لنچستر با نام چارلز لاتن و من (1968) نوشته، حاوی اطلاعات خواندنی و سرگرم کننده ای از دوران کاری او است.
لاتن یکی از آشناترین بازیگران سینماست که توانش در خلق معناها و دلالت های فوق عادی برای شخصیت ها، باعث شد بازی های پرشکوه بسیاری از خود به یادگار بگذارد. بازیگر بی پروایی که در دهه ی 1930 به خاطر ترسیم شخصیت های فراتر از واقع، شهره ی خاص و عام بود، طوری که به مترادفی برای نقش آفرینی حد و مرز و جسورانه بدل شد. هرچند بعدها فیلم های کم اهمیت از راه رسیدند و او نقش های دون شأن خود را به تمسخر گرفت. چیزی که باعث شد بازیگر دشواری شناخته شود که فقط کار خودش را می کند و به راحتی قابل کنترل نیست. لاتن بازیگر «مؤلفی» بود که هیچ مصلحتی او را به کوتاه آمدن در برابر شرایط و اندازه های یک فیلم نوعی، راضی نمی کرد. احساسات عمیق و متلاطم او فقط گاهی از امکانات خود نقش، ارضا می شد. باقی اوقات او میان قوه ی ابتکار شخصی و ادا و اصول گزاف در نوسان بود. به رغم ازدواج سعادتمندش با لنچستر، حس گناه ناشی از هم جنس خواهی همراه بر او سنگینی می کرد و زشتی و چاقی بیش از حدش از یک سو، فاصله گیری و بدبینی او را تشدید می کرد و از سوی دیگر میل به نوعی القای شرارت را در نقش آفرینی های او برمی انگیخت. دست آورد او به عنوان بازیگر، فراز و نشیب هایی دارد، ولی شب شکارچی به کارگردانی خودش، شاهکاری غریب است که نشان از نبوغی پنهان و رهانشده دارد. در مقام بازیگر ابتدا فیزیک او، باعث تثبیتش در نقش های گروتسک شد. پارامونت، طرف قرارداد او، در واقع اغلب با او مشکل داشت. با این حال فیلم هایی مثل خانه ی تاریک قدیمی، علامت صلیب، اپیزودی از اگر یک میلیون داشتم، که لاتن در نقش کارمند ساکت بی حال و ملال زده عالی است و جزیره ی ارواح گم شده، حاصل این دوره اند. سال های بعدی دهه ی 1930 اوج رونق کار او بود. چه در انگلستان که پادشاهی دمدمی مزاج و بی پروا را در زندگی خصوصی هنری هشتم خلق کرد و چه در امریکا که دوستی اش با اروینگ تالبرگ، نقش های پُرمایه ای را به ارمغان آورد که در میان شان نقش «راگلز» در راگلز اهل رد گپ، از بقیه جلوه فروشی کم تری دارد و امکان نزدیکی بیشتری به تماشاگر می دهد. بی علاقگی او هالیوود و مرگ تالبرگ ،بار دیگر او را روانه ی انگلستان کرد. جایی که گویی برای گریز از محدودیت های نظام هالیوودی به صرافت تهیه کنندگی فیلم های خودش هم افتاد. در من کلودیوس (پروژه ی ناتمام جوزف فون استرنبرگ، 1937) هم بازی کرد که از تلاش او برای نیل به یک بازی فراواقع گرایانه ی نامرسوم در سینما حکایت داشت. اما شکست ها، او را به هالیوود برگرداندند و آن جا در طول جنگ جهانی دوم بسیار پُرکار شد. حُسن این پُرکاری تنوع بیش تر نقش ها و عادت کردن او به تابعیت از مقتضیات حرفه ای بود و بازی های درخشانی در مثلاً گوژپشت نتردام، این زمین مال من است که وجه شریف و محجوب شخصیت او را آشکار می کرد و مظنون که در آن با ظرافت، عذاب وجدان شخصیت را برملا می کرد. عیبش هم بیزاری تدریجی او از لزوم هم آهنگی با هالیوود بود که در بازی هایش خود را به رخ می کشید: حس تحقیری منعکس در لبخندهای سرد عاقل اندر سفیه وار. با این حال نقش های جذابی در سال های آخر وجود داشتند: از جمله وکیل زیرک شاهدی برای تعقیب کیفری.
از فیلم ها:
1928 - پیکادیلی (دوپون)؛ 1930 - گرگ ها (دکورویل)؛ 1931 - پایین رودخانه (گادفری)؛ 1932 - علامت صلیب (س. ب. دمیل)، خانه ی تاریک قدیمی (ویل)، شیطان و اعماق (گرینگ)، اگر یک میلیون داشتم (لوبیچ)؛ 1933 - زندگی خصوصی هنری هشتم (ا. کوردا)، جزیره ی ارواح گم شده (کنتن)؛ 1934 - بارت های خیابان ویمپول (فرانکلین)، راگلز اهل رد گپ (مکری)؛ 1935 - بی نوایان (بولسلاوسکی)، شورش در کشتی بونتی (لوید)؛ 1936 - رمبرانت (ا. کوردا)؛ 1939 - گوژپشت نتردام (دیترله)، مهمان خانه ی جاماییکا (هیچکاک)؛ 1940 - آنان می دانستند چه می خواهند (کانین)؛ 1941 - با حوا شروع شد (کاستر)؛ 1942 - قصه های منهتن (دوویویه)، خانواده ی تاتل در تاهیتی (چ. ویدور)؛ 1943 - این زمین مال من است (رنوار)؛ 1944 - شبح کنترویل (داسین)؛ 1945 - کاپیتان کید (ر. لی)، مظنون (سیودماک)؛ 1947 - پرونده ی پارادین (هیچکاک)؛ 1948 - طاق نصرت (مایلستون)، در مسیر شادمانه ی ما (ک. ویدور و فنتن)، ساعت بزرگ (فارو)؛ 1949 - مردی روی برج ایفل (مردیت)؛ 1951 - روبنده ی آبی رنگ (برنهارت)؛ 1952 - آبوت و کاستلو با کاپیتان کید ملاقات می کنند (لامانت)، بِس جوان (ج. سیدنی)؛ 1953 - سالومه (دیترله)؛ 1954 - انتخاب هابسن (د. لین)؛ 1955 - شب شکارچی (فقط ک.)؛ 1957 - شاهد برای تعقیب کیفری (ب. وایلدر)؛ 1959 - اسپارتاکوس (کوبریک)؛ 1960 - زیر ده پرچم (کولتی)؛ 1962 - شور و تصویب (پرمینجر).