گزارشی از پشت صحنه ‌مختارنامه

مختارنامه هم ماه های آخر خود را می گذراند. 6 سال گذشت و پایان اردیبهشت ماه امسال فلیمبرداری فیلم تمام می شود.
يکشنبه، 6 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گزارشی از  پشت صحنه ‌مختارنامه
تشييع جنازه منذر در احمدآباد مستوفی
برادران زبیر حکومت مکه را در دست دارد. مختار به منظور کسب اجازه شرعی برای قیام ، به مکه آمده است. او در مراسم تشییع پیکر «منذر» برادر کوچکتر زبیرها، همراه با برادران دیگر و تشییع کنندگان در اطراف کعبه مشغول طواف است. رضا کیانیان (در نقش عبدالله بن زبیر) آن جلو ایستاده و با بازی آشنازدایش ، نقش برادر عزاداری را ايفا مي کند  که از کشته شدن برادر کوچکش غمگین است. تعداد هنرورها امروز کمتر از حد معمول است. معمولا برای چنین روزهایی که به صحنه های شلوغ نیاز است، حدود 200 سرباز وظیفه از یکی از پادگان های ارتش برای بازی به اینجا آورده می شوند. امروز اما، در آخرین لحظات خبر داده شد که سربازها برنامه رژه دارند و نمی توانند برای بازی به احمد آباد مستوفی بیایند. داوود میرباقری تصمیم دارد مراسم تشییع جنازه را در نمای بسته بگیرد.
وارد خیابان نیمه خاکی منتهی به لوکیشن "مختارنامه" در احمدآباد مستوفی می شویم. همه چیز مثل دو سال پیش است که برای اولین بار به اینجا آمدیم ؛ با این تفاوت که این بار در نور و سرمای آخرین روزهای پاییز اینجا هستیم. "مختارنامه" هم ماه های آخر خود را می گذراند. همه چیز انگار می خواهد تمام شدن آن را به رخ بکشد. کارگاه ها خلوتند، از روزهای پر رونق اتاق های گریم خبری نیست، خیابان های کوفه و کوچه پس کوچه های کاه گلی منتهی به لوکیشن کعبه نيز خلوتند. باید چند کوچه را رد کنيم تا به لوکیشن کعبه برسيم ؛‌جايي که  مراسم تشییع جنازه منذر فيلمبرداري مي شود.
منذر برادر کوچک زبیرها، روز گذشته در نبردی که میان سپاه حصین بن نمیر (با بازی سیامک اطلسی) با  سپاه مکه در گرفته، کشته شده است. رضا کیانیان در نقش عبدالله بن زبیر در مقابل همه و جعفر دهقان در نقش مصعب و صالح میرزا آقایی در نقش جعفر (برادران منذر) و فریبرز عرب نیا در نقش مختار، جلوی صف عزادارن و به دنبال عبدالله در حرکتند. رضا کیانیان با آن شکم برآمده و بینی کج و معوجی که اسکندری برایش ساخته است، دستمالی به دست گرفته و با چهره مکارش ، دست هایش را تکان می دهد و زاری می کند.
پیش از آنکه لوکیشن مکه را ببینيم ، سری به اتاق گریم خانم ها می زنيم. میترا آقامیری در حال گریم زنان حرمسرای منذر است و در حال گپ زدن با سوگلی مگزارشی از  پشت صحنه ‌مختارنامهنذر، که مهوش طباطبایی نقش  او را بازی مي کند. این اولین حضور مهوش طباطبایی در این سریال است و باید به زودی همراه با دیگر زنان حرمسرا، برای شوهر از دست رفته اش عزاداری کند. قرار است میرباقری سکانس های دیگری را هم به فیلمنامه اضافه کند تا پیشینه ای از زندگی او را با منذر به نمایش بگذارد.
نقش دیگر زنان حرمسرا را تعدادی از دانشجویان کاردانی رشته انیمیشن دانشکده صدا و سیما بازی مي کنند. آنها پوشیده در لباس های سراسر مشکی، برای تیره کردن پوست صورت هایشان وارد اتاق گریم می شوند، روبه روی آقامیری می نشینند و بعد از دقایقی با صورت های تیره از اتاق بیرون می روند و دسته دسته به سمت لوکیشن کعبه حرکت می کنند. آقا میری روز سختی در پیش ندارد؛ کمی دیگر باید روی صورت طباطبایی کار کند و خال هایی روی ابروهایش بگذارد.
برادرها از کشته شدن برادر کوچکتر غمگینند و زنان از بيوه شدنشان. اما منذر با آن سر تراشیده و ریش و ابروهای نارنجی اش ، پشت مانیتور نشسته و دارد مراسم تشيیع جنازه اش را به صورت مستقیم دنبال می کند. جنازه اش هم آن بالا روی دست های عزاداران در حرکت است. او مدیر صحنه سریال هم هست.
 مجید علی اسلام ( مدير صحنه سريال که در قسمت هايي هم بازي کرده است)هم انصافا قیافه عجیب و غریبی پیدا کرده؛ به خصوص حالا که صورتش را سفید کرده اند تا شبیه مرده ها باشد. او دائم از روی صندلی مقابل مانیتور بلند می شود، این ور آن ور می رود و دوباره بر می گردد. کتانی های سفیدش با آن لباس بلند سفید و کاپشن چرمی که پوشیده ،‌تناقض جالبی به وجود آورده است.
چند بار صحنه را فیلمبرداری می کنند، هر بار کمی عقب تر می روند تا از تمام  دور کعبه فیلم داشته باشند. در هر کاتی که داده می شود ، هنرورها و بازیگران اصلی از صحنه بیرون می آیند، استراحتي مي کنند، گپی می زنند و دوباره کمی عقب تر ، برای گرفتن سکانس بعدی سر جاهایشان می ایستند.
زنان و مردان کشاورزی که از خیج شاهرود آمده اند، زنان و مردان تيره پوستی که از آبادان آورده شده اند و هنروراني که از احمدآباد مستوفی اینجا جمع شده اند ، قرار است نماد  مجموعه افرادي  باشند که از گوشه و کنار جهان برای زیارت خانه خدا به مکه می آیند. آدم هایی که شیارهای عمیق بر چهره شان،‌ نه  به مدد گریم و مواد آرایشی که از تابش مستقیم آفتاب بر چهره و دست های پينه بسته شان  پدید آمده است. آنها قرار است با چهره های طبیعی شان ،‌ صحنه را باورپذیرتر کنند. این خواسته داوود میرباقری است. او نمي خواهد آدم های شسته رفته را جای مردم هزاروچهارصد سال پیش جا بزند. میرباقری تاکید دارد همه چیز برای مردمی که برای دیدن "مختارنامه " پای تلویزیون خواهند نشست قابل باور باشد. او تجربه موفق سريال امام علی را پشت سر گذاشته و احتمالا این بار هم مي خواهد سریالی بسازد که مخاطبانش ،‌ دل از دست دادن حتی یک قسمتش را هم نداشته باشند.
 هوای سردی است. هر کس در گوشه ای سرگرم است ؛ یکی چای می خورد، دیگری زمین را از ته سیگارها پاک می کند و زنی اهل احمد آباد مستوفی دارد با یکی دو تا از بچه هایی که آنجا توی خاک و خل ها می چرخند بازی می کند. دخترهای شان به کیف چهل تکه ام می خندند و با صدای بلند به رویم می آورند که جوراب هایم لنگه به لنگه است. بهشان لبخند می زنم و پیش از آنکه فرصت گپ زدن با آنها  را به دست بیاورم، برای گرفتن سکانس بعدی از جا بلند می شوند. موبایلم را دوباره سایلنت می کنم و پشت صحنه می ایستم. با فریبرز عرب نیا درباره عکس هایی که در اکسپوی عکس تهران به نمایش گذاشته، کمي صحبت می کنم. او هنوز هم حاضر نیست درباره " مختارنامه" حرف بزند. صحبت کردن در این باره را به زمان پخش سريال  موکول می کند، دستارش را بر سر می گذارد و برای گرفتن سکانس بعدی می رود.
رضا کیانیان هم که به تازگی اولین  نمایشگاه انفرادی عکاسی اش را در فرهنگسرای نیاوران برگزار کرده، موبایلش را در جیب می گذارد و برای ادامه عزاداری به بقیه می پیوندد. مهوش طباطبایی در لباس های یکدست سیاه می آید، عکاس مجموعه چند عکس از او می گیرد و او گوشه ای منتظر می ایستد تا در سکانس های بعدی بر سر و سینه بزند و در ماتم از دست دادن همسرش،‌عزاداري کند.
می خواهم سرمای احمدآباد را پشت سر بگذارم و به تهران شلوغ برگردم. از میان کوچه های کاه گلی می گذرم. راهم را چند بار گم می کنم‌، سر از کارگاه دوخت و دوز در می آورم.  دوباره بر می گردم و چند دقیقه بعد در ماشینی که به سمت تهران می رود می نشینم. هربار که به اینجا می آیم ،‌با حال خوبی بر می گردم. اینجا انگار دورم می کند از آن همه ساختمان بلند و بی قاعده و ماشین هایی که توی خیابان، هر لحظه می خواهند له و لورده ام کنند. شاید برای همین است که از هر کدام از عوامل" مختارنامه " درباره سختی های این کار شش ساله می پرسم، پاسخشان این است: «سخته، ولی واقعا دوست داشتنیه.»

داستان زندگی پیامبران آشفته‌بازار اسرائیلیات است
فوتبال به روایت  مرد دو هزار چهره
پسر خاله و حاتمي‌كيا مخاطبان را شگفت زده كردند       
نگاهي به سريال مرد دوهزار چهره


 1300/


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.