حاتمیکیا «فرزند زمانه خود»
چیزهایی هستند که به دل، غم بار میکند و لاجرم در عالم واقع طغیان میکند؛ مثل روزهایی که همدورههای حاتمیکیا در کارزار رزم بودند و در سینما دیده نمیشدند. حاتمیکیا در مورد آن روزها جایی گفته بود: «نمیتوانم کارگردانی را فراموش کنم که به جای اینکه نگاهش به جنوب در زیر آتش باشد، به ضبط تصاویر سبز شمال کشور پرداخت.» شاید همین دیده نشدنها و به موقع ندیدن واقعیتها باعث شد حاتمیکیا دوربین بهدست، سراغ قصهگویی از دنیای واقعی آدمها برود. فیلمهای حاتمیکیا محاکات فردی او نسبت به زمان و آنچیزی است که اتفاق میافتد و این موضوع در فیلمهای بعد از «آژانس شیشهای»اش بیشتر به چشم میخورد. ضمن اینکه درامهای حاتمیکیا بر پایه تضاد و گاهی جدال بین دو بینهایت ابدی بنا میشوند؛ دو عنصری که هرکدام بهطور جدا کاملا مقبول و جاافتاده هستند و حالا رویاروییشان چالش عمیقی به وجود میآورد. در فیلم «آژانس شیشهای»، آرمان و واقعیت رودرروی هم قرار میگیرند، در فیلم «به رنگ ارغوان» عشق و وظیفه و این اواخر در «بادیگارد» جدال بین شخصیت مسئول نظام با شخصیتی که در نظام مسئولیت دارد. از رهگذر تشخیص همین دوگانگیهاست که در هر مقطعی از زمان، توانسته مثل یک پیشگو در قبال حوادث آینده نزدیک رفتار کند.وقتی هم به او ایراد گرفتند که چرا دیگر فیلم جنگی نمیسازی، گفت: «من همچنان دارم فیلم جنگی میسازم، ولی جنگ دیگر برای من مفهوم گذشته را ندارد. من همچنان دارم فیلم اجتماعی میسازم، چون مفهوم فیلم اجتماعی برایم عوض شده. بگذارید راحتتان کنم؛ من فیلم خودم را میسازم، شما برایش اسم بگذارید. من همچنان با خودم و جامعه پیرامونم محاکات دارم.» اما اینبار حاتمیکیا در بیستمین اثر سینماییاش قرار است با کدام واقعیت امروزی جامعه، محاکات کند؟ شاید فقط بتوان گفت فیلم جدید حاتمیکیا، دور از مسائل اقتصادی این روزهای مردم و نظام نیست و شاید هم با نگاهی گذرا به شکل تولید آثارش، فقط بتوانیم مسیر فیلم جدیدش را ردیابی کنیم. چهار اثری که در این گزارش به آن اشاره میشود، لزوما فیلمهای موفق حاتمیکیا نیستند، ولی میتواند بهانهای باشد برای بررسی نقطهنظر این کارگردان برای ترسیم مسائلی که ابتدا برای او دغدغه میشوند و بعد به فرم فیلم میرسند؛ «آژانس شیشهای» واکنشی است به شرایط اجتماعی و فرهنگی، سالهای بعد از جنگ، «به رنگ ارغوان» از تقابل و گاه صفآرایی دو نسل جوان و اشتباهات مردان گذشته سخن میگوید، «گزارش یک جشن» واکنش سریع این کارگردان به شرایط روز سیاسی است و «بادیگارد» هم قصه قهرمانی است که اگرچه سوای از نظام نیست، ولی از آدمهایی که میخواهند از این نظام و موقعیتهایی که در اختیارشان قرار میگیرد، سوءاستفاده کنند، استقلال دارد.
آژانس شیشهای
«حاتمیکیا» جایی در مورد این فیلمش نوشته بود: «آژانس شیشهای محصول زمانشه و چشمهای بیدار و هراسان اون دوران.» و جای دیگری در مورد روزهای نوشتن این فیلمنامه گفته بود: «وقتی فیلمنامه «آژانس شیشهای» را مینوشتم، به هیچ عنوان امیدی به ساخته شدن آن نداشتم و همین باعث شد در نوشتن فیلمنامه این فیلم خیلی راحت برخورد کنم و تنها هدفی که از نوشتن آن دنبال میکردم، زدن حرفهای دلم بود و واکنشی بود به شرایط زمانه.» اما حاتمیکیا در چه زمانهای سراغ خلق روایت «آژانس شیشهای» رفت و نسبت به چهچیزی واکنش میداد؟ «آژانس شیشهای» در واکنش به دوران هشتساله بعد از جنگ ساخته شده بود و برای روزهایی که کمی شبیه این روزها بود. روزهای دم زدن از اینکه دوره قهرمانی و آرمانخواهی گذشته و واقعیت آن چیزی است که حتی قهرمانها هم باید به آن تن دهند. اما برای حاتمیکیا پایان ماجرا چیزی دیگری بود. حاجکاظم قهرمان «آژانس شیشهای»، در میانه این معرکه طغیان میکند تا اعتراضش شروع یک بیداری باشد و آغاز یک هراس. بیداری نسبت به آنچه در دهه 60 اتفاق افتاده بود و هراس نسبت به آنچه داشت فراموش میشد.به رنگ ارغوان
به رنگ ارغوان یکی از فیلمهای مطرح دهه 80 حاتمیکیا است؛ فیلمی با متنوعترین طیف آدمهای خاکستری که داستانی از تقابل وظیفه و احساس را به زیبایی به تصویر کشیده است. در این فیلم، بار دیگر مردان دهه 60 دو سوی کارزار قرار گرفتهاند. حاتمیکیا اگرچه در بخشهایی از فیلم «آژانس شیشهای» و در همان دیالوگهای حاجکاظم و پسرش، سراغ نسل جوان رفته بود، ولی انگار از یک جایی به بعد شاید از «موج مرده»، حواسش بیشتر به این نسل جلب شد. جریان فیلمسازی او در نمایش تقابل و تضاد و صفآرایی دو نسل، از «موج مرده» و «به نام پدر» به فیلم «به رنگ ارغوان» رسید، اما «به رنگ ارغوان» نمونهای از تقابل دو نسل را در اعتراضات دانشجویی به تخریب جنگل تصویر میکرد؛ اعتراضی که صورتی نمادین از مواجهه در مقابل برخی اشتباهات حکومتی بود. برخی معتقدند این فیلم کاملترین و پختهترین اثر حاتمیکیا است. این فیلم سال 1383 ساخته شد، ولی به دلیل رنگ و بوی سیاسی و موضوع حساسیتبرانگیزش، حدود پنج سال امکان اکران عمومی پیدا نکرد.گزارش یک جشن
او بعد از انتخابات 88، ابراز تمایل کرده بود فیلمی با موضوع منازعات بعد از انتخابات بسازد. در همان روزهای پرالتهاب سال 88 در مصاحبهای گفته بود: «در این منازعات اخیر پس از انتخابات من هرچه فکر میکنم، هم حق را به این طرف میدهم و هم آن طرف و در عین حال خاطرنشان میکنم که گوش شنوایی نیست تا به عمق فاجعهای در این حد - که مطمئنم رخ هم داده - توجه کند؛ فاجعهای مثل اینکه یک بسیجی این طرف باشد و برادرش آن طرف و حالا اینها بخواهند یکدیگر را از بین ببرند.» او با ناراحتی خاطرهای هم نقل میکند: «این خاطره را جای دیگر هم گفتهام. چند روز پیش از بزرگراه شهید همت رد میشدم و دیدم به تصویر او رنگ پاشیدهاند. بیاختیار گریهام گرفت که آخر شهید همت در این میان چه تقصیری دارد؟ تصویر او چرا باید ملعبه دعواها شود؟ درام اینجاها شکل میگیرد که هردو طرف به زعم خود محق هستند و ضمنا هر دو مقصر.» این فیلم حاتمیکیا با وجود اینکه فرصت اکران نداشت، اما در همان اکران جشنوارهای هم نتوانست نظرات منتقدان را به خود جلب کند.بادیگارد
یکی از ارکان مهم فیلمهای حاتمیکیا تکیه بر شخصیتهاست؛ به خاطر همین است که برای شناخت سینمای او، شاید بهتر باشد شخصیتهای فیلمش را بهتر بشناسیم؛ شخصیتهایی که شکلگیری آنها در عرصه زمان صورت میگیرد. زمانهای که حاتمیکیا در آن حرف میزند، در شکلگیری ویژگیهای «حاجحیدر ذبیحی» نقشی بارز و اجتنابناپذیر دارد. بعضیها حاجحیدر را همان حاجکاظم دهه90 میدانند که حاتمیکیا لباسی نو به تنش کرده، اما «حاجحیدر» برای خودش یک قهرمان دیگری است در زمانهای دیگر. «حاج حیدر»ی که حاتمیکیا خلق میکند، تفاوت قائل است بین اینکه از شخصیت نظام دفاع کند یا از یک شخصیت سیاسی. حاتمیکیا در مورد شخصیت و جدالی که برای قهرمان جدیدش تعریف کرده، اینگونه گفته است: «ما در مورد سازمانها این گرفتاری را داریم و زمانی که سیستمها مستقر میشوند، اجباری نمیبینند که نگاه اعتقادی داشته باشند، اتفاقا علاقه دارند کسی که در سیستمشان است، نگاهی حرفهای داشته باشد که دردسر برایشان نسازد. همین چالش فیلم من است؛ این برخوردی که بین قیصری (با بازی فرهاد قائمیان) و حیدر (با بازی پرویز پرستویی) خودمان شکل میگیرد که در فیلم هم از خودش بهعنوان «کنترلچی» تعبیر میکند.»منبع: فرهیختگان