اشعاری که در وصف سردار شهید قاسم سلیمانی سروده شد

شاعران کشور در روزهای گذشته سروده‌هایی را به مقام والای شهید سپهبد قاسم سلیمانی تقدیم کردند.
پنجشنبه، 19 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ساره سمیع زاده
موارد بیشتر برای شما
اشعاری که در وصف سردار شهید قاسم سلیمانی سروده شد
به گزارش راسخون؛ با شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شاعران قلم برداشته و شعرهایی را به سردار دل‌ها تقدیم کردند که در ادامه بخشی از آنها آورده شده است:


سیدحمیدرضا برقعی

خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اولِ بسم اللّه است...



یوسفعلی میرشکاک

نه
سوگوار تو نیستم

بر آسمان می‌گریم که همچنان واژگون مانده است
بر خورشید می‌گریم که همچنان بیهوده با ابرها مجادله می‌کند
بر ماه می‌گریم که همچنان شب را به دنبال می‌کشد

اما بر تو نمی‌گریم

از کدام سیاره آمده بودی
که با زمین کنار نمی‌آمدی، مگر آنکه با گام‌هایت همراه باشد؟

به کدام سیاره برگشته‌ای
که زمین از همیشه تباه‌تر وبیهوده‌تر به گرد خود می‌گردد؟


تقدیر درخت به خاک افتادن است
تقدیر گوسفند قربانی شدن
تقدیر گرگ گلوله‌خوردن
و تقدیر آدمی جان سپردن
تو اما پشت تقدیر را به خاک رساندی
و ماندی 
اما نه بر زمین
و نه در آسمان
بر نطع جاودانگی نام خداوند
در معراجی بی‌بازگشت

چگونه می‌توان تو را در سوگواری به پایان رساند؟
سوگواران ناگزیرانند
و تو ناگزیری را به پایان رسانده‌ای

نه، من باری سوگوار تو نیستم
اما پرسشی با من است 
همچون ترکشی کوچک
خلیده در جگرگاه:

چگونه از قطعنامه تحمیلی بیرون ماندی؟
و کربلای خود را به فرجام رساندی؟
قطعنامه یکایک ما را حتی از خاطر خود ما برد
چندان که اربعین ما
پیاده به کربلا رفتن شد

و اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه می‌کند



علیرضا قزوه

مرا یاد است سطری بی بدیل از شعر خاقانی:
"که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی"

الا روح صداقت ، معنی ایثار و آگاهی
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی

تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهل بیت عشق ای خورشید پیشانی

دمی که با شهیدان خدایی راز می گویی
تو حتی می توانی قدسیان را هم بگریانی
چه رازی خفته در جان تو ای آیینه  ایمان
که روحانیت تو آبرو داده به روحانی

نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی

خلیل خود شکن کم دیده‌ام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را می‌کند هر روز قربانی

به بازار قلندرها قلندروار پا بگذار
سرت را صرف کن در کوی صرافان ربانی

برآ از این شب سنگین چو مولانا و شمس‌الدین
بخوان آی ای مسلمانان مسلمانی مسلمانی

الا پیر خراسانی مریدی این چنین داری
سبق برده ست از رستم مگر این گرد کرمانی

سلام ما به این ظلمت شکن ماه بلند اختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی

صدای پارسایان از عراق و شام می‌آید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی

یهودایند این از گرگ بدتر این برادرها!
نیفتی در درون چاه کنعان، یوسف ثانی

الا ای قاسم فتح درخشان فتح دیگر کن
که خصلت‌های قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی


شعر شاعر هندوستانی

شیر بیشه‌ها بودی حضرت سلیمانی
رحمت خدا بودی حضرت سلیمانی
در مجاهدت ماندی پایدار و پابرجا
تو امید ما بودی حضرت سلیمانی
این بهشت دل گشته موج موج طوفانی
معدن دعا بودی حضرت سلیمانی
ای شهید پاینده مثل مهر تابنده
از جهان رها بودی حضرت سلیمانی
دل به یاد تو گریان دیده‌ام پر از باران
این سحر کجا بودی حضرت سلیمانی
مثل مالک اشتر یاور علی گشتی
پشت مرتضی بودی حضرت سلیمانی
در تاسی از قاسم پاره پاره تن گشتی
قاسم وفا بودی حضرت سلیمانی
جان جان جان بودی در کجا نهان بودی
جان کربلا بودی حضرت سلیمانی
 

دکتر سرویش تریپاتی، شاعر هندوستانی

الا ای مسند ظلمت مکن فخر سخندانی
که ایران در دلش دارد نگینی چون سلیمانی

مکن بازی باطل در میان قوم ابراهیم
سیاوش را ملالی نیست کز آتش بترسانی

زمین حافظ و سعدی و مولانا همه نور است
تو از ایران و از عرفان ایرانی چه می‌دانی؟

گمان کردی که ایران است تنها پیش روی تو؟
همه هند است آماده برای جنگ و قربانی

شهادت هست تا فرهنگ این مردم نمی‌میرند
ز خون یک سلیمانی ببالد صد سلیمانی


در ادامه یک شاعر ایرانی به نام «شعبان کرم دخت» از بابلسر با سروده خود از این شاعر هندوستانی تشکر کرد: 
گرچه دوران دیگری ست هنوز
«هند»، «ایران» دیگری ست هنوز

مثل «کشمیر»، مثل «پاکستان»
در تنش جان دیگری ست هنوز

«کلکته»، «بمبئی» و «دهلی نو»
«بلخ» و «تهران» دیگری ست هنوز

بین «ایران» و «هند» تاریخی
عهد و پیمان دیگری ست هنوز

«هند» با شعر تازه «سرویش»
«بیدل ستان» دیگری ست هنوز



شعری از وحید حقانیان

دم به دم می‌کنی سیه پوشم
با خبر‌ها که از تو می‌گیرم
هر طرف‌ای عراق! با داغی‌
می‌زنی هر نفس به شمشیرم
هر طرف پاره تن زهراست
خسته از این غم نفس گیرم
باز هم اتفاقی افتاده؟
که بدین حد ز. جان خود سیرم؟
حالم این روز‌ها دوباره بد است
مثل شیری اسیر زنجیرم
گله، بسیار دارم از تو، ولی نیست دیگر توان تقریرم
چیزی از درد خود نمی‌گویم
هست شاید سکوت، تقدیرم
گله‌ها را گذاشتم تا بعد
گرچه هر لحظه می‌زنی تیرم
با غم و گریه‌ها رهایم کن‌
ای عراق! از تو سخت دلگیرم...



غلامرضا سازگار 

ننگتان یک پیام قرآنی است
شاهدم سید خراسانی است
مورها ادخلوا مساکنکم
کشور ما پر از سلیمانی است
ولی الله کلامی زنجانی
فنا فی‌الله شد اما بقا دارد سلیمانی
مقام قدس در قُرب خدا دارد سلیمانی
شهید فی سبیل الله، عزیز جان روح الله
بلی در قلب حزب الله جا دارد سلیمانی

ز جان باید سلامش کرد اطاعت از امامش کرد  
مرام عاشقی چون اولیا دارد سلیمانی
به رضوان کرد کاشانه به دنیا بود بیگانه
که میثاق وفا با آشنا دارد سلیمانی
بحق تسلیم مولا بود بلی سردار دلها بود
ارادت بر علی المرتضیا دارد سلیمانی
همای رحمت ایزد به اوج آسمان پر زد
خوش آوازه چو پرواز هما دارد سلیمانی
بُو‌َد آن کشته‌ی توحید همیشه زنده و جاوید
به گوش جان سرود دلربا دارد سلیمانی
سپاه قدس را فرمانده لایق، بلی عاشق
نشان باشکوه مرحبا دارد سلیمانی

عراق وشام از او ایمن نشد تسلیم اهریمن
پیام نور بر اهل وفا دارد سلیمانی
برادر استقامت پیشه‌ی مردان حق باشد
که ثابت کرد شور کربلا دارد سلیمانی



محمود ژولیده   

ای پسندیده ی خدا، سردار
مالک اشتر ولا ، سردار
جز شهادت نبود لایق تو
ای براه ولی فدا، سردار
داغ تو خونجگر کند ما را
خون تو زنده تر کند ما را
تازه بیدار تر شدیم، آری
خونِ مظلوم اثر کند ما را

گر چه این قلب رهبرم خون شد
همتِ انتقام افزون شد
بلکه با خون حاج قاسم ها
فتنه های دگر دگرگون شد
ای بنازم به استقامتشان
میدمد لاله ها ز قامتشان
بخدا بر مشام جان آید
عطر پیروزی از قیامتشان
رهبر و مقتدایمان فرمود
نبرَد خصم زین جنایت سود
عزمها را کنید اینک جزم
که زمان فرج بیاید زود
رفت با خونِ مالکِ اشتر
اقتدارِ نظام، بالاتر
به ولایت قسم، اَلا قاسم
بی تو تنها نمانَد این رهبر
یارِ سردار کو به کو مهدی
کیست "مَن یَنتَظِر" ابو مهدی
به یقین لحظه ی شهادتشان
با تو گشتند روبرو مهدی!
حاج قاسم که کربلایی شد
آسمان نیز نینوایی شد
شهدا را گرفت در آغوش
که بسر دوره ی جدایی شد
ای علمدارِ جبهه ی اسلام
ای به وقتِ نیازها، اقدام
نزدِ زهرا به فاطمیه شدی
با علمدارِ کربلا اکرام
آنکه فرمانِ شامِ هجرت داد
نیمه ی شب، طلوعِ فجرت داد
ای امیرِ مدافعانِ حرم
موسم زینبیه اَجرت داد

ایکه معشوق، هم کلامت باد
جانِ ما نذر انتقامت باد
سرِ سردار و زانوی ارباب
سرِ آقایمان سلامت باد
ای دلت غرقِ حضرتِ معبود
عهدِ ما انتقام سیلی بود
رفتی اما به رجعتت برگرد
باز همراهِ مهدیِ موعود
میلاد عرفان پور  
آن لحظه که جان می رود از دست، حسین!
دیدار تو آخرین امید است، حسین!
تا همت عشق است چرا منت مرگ؟!
باید به شهیدان تو پیوست، حسین!



پیمان طالبی

خبر بده به زمین، آسمان شهید شده ست
سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده ست
به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی
خبر رسیده ز باغ، ارغوان شهید شده ست
چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل
چقدر خاطره از نهروان شهید شده ست
چراغ روشن آن آشیانه کن خاموش
که آن قناری بی آشیان شهید شده ست
بگو رقیه بداند که برنخواهد گشت
بگو به زینب قامت کمان: شهید شده ست
به دوش ماست کنون بار ای گران‌جانان!
که آن برنده بار گران شهید شده ست
علم ز دست علمدار ما نمی‌افتد
چقدر پیر شهید و جوان شهید شده ست
***
کجاست صور بشارت؟ بشیر را کشتند
سیه بپوش که ماه منیر را کشتند
خبر رسید که با کشتن کریم آنک
فقیر را و یتیم و اسیر را کشتند
نگاه کن به سندهای روشن تاریخ
که این قبیله صغیر و کبیر را کشتند
فغان که اهل سقیفه به پشت آن در باز
به قصد کشتن حیدر، غدیر را کشتند
همان مجاهد هر راه صعب و دور و دراز
همیشه حاضرِ هر دور و دیر را کشتند
یگانه مرد کویری! نواده کرمان!
به کشتن تو نه ما را! کویر را کشتند
قرار بود اگر راه گم شود، می‌شد
چقدر راهنمای دلیر را کشتند
***
مگر به دست حسن واقعه مرتب شد
ببین دو مرتبه قاسم فدای زینب شد
چنان که خون تو بر خاک ریخته هر سو
ز خون پیاله تو گوییا لبالب شد
خبر رسید که تقصیر گندم ری بود
شریح قاضی اگر فکر مال و منصب شد!
چه خون دمید به پیکر مرا؟ که می‌جوشد
چنان که آخر سر رشک هر مرکب شد
به صبح واقعه گفتم نبارمت ای مرد!
چنان به گریه نشستم غروب شد، شب شد
سرم فدای سر روی نی مقیمِ حسین
فدای آنکه فدایی راه زینب شد
***
به گریه می‌نگرم بر حیات بعد از تو
شهادت است برایم ممات بعد از تو
زکات خون مرا داده است شریانت
که فرق کرده برایم زکات بعد از تو
تفاوت است برای هر آدمی بینِ
حیات قبل از تو با حیات بعد از تو
بهل به مرگ به بستر بمیرد آنکس که
نکرده است به خون التفات بعد از تو
نمی رود دگر آب خوش از گلو پایین
اگر که باز شود هم فرات بعد از تو
قلم به خون من آغشته می‌شود زین پس
مگر که رنگ بگیرد دوات بعد از تو
الا که سوی خدا صبح جمعه پر زده ای!
نشسته ام به دعای سمات بعد از تو
پس از تو اشک یتیمانه جانگدازتر است
علی‌‌محمد مؤدب
تو از  فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه  بیداری
تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت   
که  می روید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری
دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدندند بر دستت کبوترهای بسیاری
چه خوش  رم می کند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سر به زیری ها، سرت را سربلندی هاست
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری
ز ما در گریه های نیمه شب یاد آور ای همدرد
 تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری  



مجتبی صمدی

سردار آسمونی
سخته ندیدن تو
مونده زمین تو بُهتِ
این پر کشیدن تو
تو مُزدت و گرفتی
ما به غمت نشستیم
تا آخرین نفس با
عهدی که بستی هستیم

اُسطوره واسه مردم
هستی برا همیشه
سنگ از تو بود هراسون
بودی اگر چه شیشه
چشمات خروش خشم و
آئینه رو با هم داشت
حاج قاسم دلاور
لفظ شهید و کم داشت
آرامش از تو داره
تهران، دمشق و بغداد
رو هیچ ضریحی با تو
حتّی یه خط نیفتاد
یک روح سربلندی
توو  سربه زیریهات بود
بعد فرج ، شهادت
بالاترین دعات بود
اسم تو رو می خونه
سو سوی هر ستاره
این خاکِ آریایی
مثل تو کم نداره
نزدیکه با صلابت
بر فتنه گر بتازیم
مِیدونی توی حیفا
با نام تو میسازیم

دشمن شبیه قطره س
اسم تو مثل دریاس
راهت ادامه داره
عکست تووقاب دلهاس
دست تو رو گرفتن
بردن به آسمونا
اون دستی که رو خاکا
اُفتاد شبیه سقا....
ناصر شهریاری
چگونه از تو بگوید کلام من سردار
تو بوده ای همه آرامش وطن سردار
شهادت تو مبارک ، خوشا به احوالت
رسیده ای تو به ارباب بی کفن سردار



حسن لطفی

اگرچه نوبت خون گریه‌های طولانیست
اگرچه کشور من در هوای بارانیست
قسم به خون تو ای  سربدار قدسیِ ما
که این دیار پُر از قاسم سلیمانیست



قاسم نعمتی

مسیر رودِ خروشان به دامن دریاست
به خون خویش طپیدن سرورِ این دنیاست
بدون دست؛علمدار؛دیدنی تر شد
لباسِ سرخِ شهادت به قامتت زیباست

به روی دوش شهیدان تنت شب جمعه
کنارِ علقمه مهمانِ حضرت زهراست
ز  فاو تا به حلب ؛زینبیه تا به عراق
حضور ِ سبز تو شانه به شانهٔ شهداست
سلام بر تنِ پاکِ تو و «ابومهدی»
که عاشقانه در آغوشِ سیدالشهداست
کسی که در پی الگو برای ایثار است
حیات تا به شهادت نتیجه اش اینجاست
زمان زندگی ات فاتحانه جنگیدی
شهادت تو سرآغاز مرگ آمریکاست
تقاص خون تو را صهیونیسم پس بدهد
به گور میبرد این  آرزو «علی تنهاست»
نوشته روی عَلَم «قاسم سلیمانی»
به روی شانهٔ او پرچم علی بالاست
زکربلای چهار و شلمچه جا ماندی
ولی  قرار تو بادوستان تو ؛دی ماست
کسی که فاطمیه جام وصل می نوشد
میانِ شعله اگر دست و پا زند ؛ گویاست_
_میانِ آن درودیوار مادرِ ماسوخت
میانِ آن در و دیوار محشری برپاست

به پیش چشم علی می زدند زهرا را
یگانه عصمت کبری به زیر دست و‌پاست
اگر که چادر مادر به کوچه خاکی شد
ظهور فاطمیه در غروب عاشوراست
سیدمحمد میرهاشمی
ای که شیطان و ابن شیطانی
نام ما را مبر به آسانى
اهل سر دادنیم ما، هستیم
لشکر سید خراسانى
ملتى از بسیجیان هستیم
مالک اشتران ایرانى
عاشقان، لشکر امام زمان
و سفیهان جنود سفیانى
قطعه قطعه شویم و خوش باشیم
رسم ما را مگر نمیدانی
مرگِ بستر  برای ما ننگ است
بگذریم از جهان به آسانى
ما یکی نه، هزارها هستیم
کلنا قاسم سلیمانى



محسن ناصحی

 به پیمانِ خود -اهل ایمان - عمل می کنند
به قولی که دادند - مردان - عمل می کنند
چه اندازه ما - سخت - از عشق دم می زنیم
شهیدان چه اندازه آسان عمل می کنند

چه باک از سر و تیغ و خنجر ، که در پای عهد
شهیدان نه با حرف با جان عمل می کنند
دم از جنگ می زد یهود و نفهمیده بود
که مردانِ مُلکِ سلیمان ، عمل می کنند
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از الست
بلیَ گفته اند و به پیمان عمل می کنند

خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از غدیر
علی باورند و به قرآن عمل می کنند
چه سلمان چه بوذر چه مالک ، علی یاوران
چه آغاز باشد چه پایان ، عمل می کنند



عباس احمدی

باز هم موج های طوفان زاد
غیرت خلق را تکان دادند
تا به دریای معرفت برسیم
شهدا راه را نشان دادند

تسلیت واژه قشنگی نیست
گرچه او قهرمان ملت بود
او که چون مرغِ در قفس، عمری
در به در در پی شهادت بود
یا علی گفت و دل به دریا زد
چون شهادت کلید پرواز است
حاج قاسم دوباره ثابت کرد
درِ این باغ همچنان باز است
مرحبا ای شهید زنده ی عشق
پیش ارباب، روسپید شدی
تلخ بود این خبر، جدید نبود
سالها پیش تو شهید شدی!

موعد انتقام نزدیک است
تند بادیم و غیرتی شده ایم
دشمن از ما به وحشت افتاده
همگی  بمب ساعتی شده ایم
 نفیسه سادات موسوی  
دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها
 بی‌دوام است ولی خنده شیطانی‌ها
 کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا
 کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها

 جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت
 کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ها؟
 آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
 رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی‌ها
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ
 کم مباد از سرشان سایه نادانی‌ها
 برسانید به آنها که پشیمان نشوند
 ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها
 غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند
 گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها
 انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است
وای از مشت گره‌کرده ایرانی‌ها!
 راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
 این خبر را برسانید به سفیانی‌ها



محسن زعفرانیه

دشمنِ پست بداند که مسلمان هستیم
از تبار علی(ع) و میثم و سلمان هستیم
عهد بستیم که تسلیم شیاطین نشویم
تا نفس هست همه بر سر پیمان هستیم
با دفاع از حرم آل علی(ع) در واقع
حامی میهن خود، خادم ایران هستیم
بیشمارند در این عرصه سلیمانی ها
پس بدانید در این خاک فراوان هستیم
چند سالی است که با کلّ قوا منتظرِ
یک خطا از طرف دشمنِ نادان هستیم
راه قدس از حرمِ کرب و بلا می گذرد
فکر ملحق شدن قدس به تهران هستیم



مهدی مقیمی

در دل خون و خاک خوابیدن
تازه گاهی شروع بیداریست
پیش چشمان عمهء سادات
اربٱ اربٱ شدن چه تکراریست
راستی روضه خوان شدن ساده است
باز، آتش به جانمان افتاد
عکس انگشتر تو هر کس دید
یاد انگشت و ساربان افتاد

حاج قاسم، اگر چه سربسته
گفته بودی، شهید خواهی شد
حرفی از سوختن نبود اما....
آخر روضه خیمه گاهی شد
التماس دعا، چه حال خوشی
چه دل روشنی، چه معراجی
در دل شعله ها، شب جمعه
زایر  کربلا شدی حاجی

عزت و غیرت و شکوه و شرف
در رگ و خون هر چه ایرانیست
قاسمی رفت و قاسمی مانده
کشور ما پُر از سلیمانیست
حنجر این دیار تا محشر
جز سرود ظفر نمی خواند
بر تن قطعه قطعه ات سوگند
پرچمت بر زمین نمی ماند



محمدمهدى عبداللهى

از فتنه پاییز در این باغ ،پیام است
این حادثه سرخ سرآغاز قیام است
سبز است قیامى که در این چله عزت
در معرکه ها سرخ ولى گام به گام است
هرچند که تلخ است به دل،داغ شهیدان
در فصل شهادت فقط ایام به کام است
این نهضت امّید چهل ساله شد امروز
در سایه خورشید، پر از شور مدام است
سرخیم در این باغ پر از خون سپیدار
هستیم بر آن عهد که در جان کلام است
بى شبهه عدو نقشه کشیده ست چهل سال
دوران بزن در رواِشان نیز تمام است
غم نیست که سردار سلیمانىِ ما رفت
زیرا که علمدار، نگاهش سوى شام است
خونخواه شهیدان سفر کرده مى آید
مى آید از آن دور ،یقین حسن ختام است



امیر عظیمی

خبر آمد که ماه را زده است
تیره‌روزی پگاه را زده است
نور چشم سپاه را زده است
آتشی زد به قلب ایرانی
خبر قاسم سلیمانی
با شهادت دلش مراد گرفت
فیض را وقت بامداد گرفت
راه را از حسین یاد گرفت
تاج عزت مبارکت سردار
این شهادت مبارکت سردار

نه فقط کشورم برایت سوخت
دل هرچه حرم برایت سوخت
رهبرم، رهبرم برایت سوخت
گرچه در سینه‌ها غمت باقی‌ست
رفتی اما مقاومت باقی‌ست
قاتلت پایمال خواهد شد
قبر خود کنده، چال خواهد شد
گرچه ترسیده، لال خواهد شد
رهبرما اگرچه دلریش است
انتقامی بزرگ در پیش است
ای امیر حماسه‌ساز سلوک
با تو موسیقی شهادت کوک
لعن الله اُمه قتلوک
این شعار امام و روح خداست
مرگ بر قاتلت که امریکاست
روز جمعه، دل امام زمان
سوریه تا عراق تا ایران
در عزای تواند سینه‌زنان
ای عقاب حرم پرت پاشید
ای علمدار پیکرت پاشید

بر دل ما زده است باز شرر
عکس یک دست دور از پیکر
از تو ای مرد باوفا افسر
چشم تو روضه، پیکرت روضه
دست و انگشتر و سرت روضه
روضه‌ شاه بی کفن شده ای
پاره پاره تن و بدن شده ای
قاسمی، گرم سوختن شده ای
پیکری پاره سوخت در شعله
پشت‌در، فاطمه، خطر... شعله



زهرا آراسته نیا

شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز
شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز
نگاهش قاسم حق و بدی بود
سلیمانی که قالیچه ش دل ماست
در اوج سادگی ها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست

برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم
تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مامور هستیم
پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون
نگامون موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون
برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پا به کارن
تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن

تموم دشمنا اینو بدونن
که ققنوسی توی آتیش رفته
بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته
مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده
اگه ترسوی خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده...



مهدی جهاندار

تشهّد سحر شاهدان کرب ‌و بلایی
شهود هرشبه‌ی آیه‌های سرخ خدایی
شهادت آینه و بازتاب آینه‌هایی
شهید را خودت آیینه‌ی تمام‌نمایی
خلاصه اینکه دلاور خلاصه‌ شهدایی

در این میانه بنازم مدافعان حرم را
شناختند چه رندانه خاندان کرم را
که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را
به دست خوب کسانی سپرده‌اند علم را
مدافع حرم عشق با تمام قوایی
 
بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد
و سبک زندگی‌اش بوی انجماد بگیرد
خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد
رسد به رتبه‌ی حلاج و از تو یاد بگیرد
به حاج همّت و چمران قسم، خود از عرفایی
بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی
سر قبایلی از این قبیل را بشکافی
سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی
و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی
برای حضرت موسای این زمانه عصایی

در آن طرف حججی‌ها خراب چشم سیاهش
در این طرف دل جامانده‌هاست چشم به راهش
و قاسمان سلیمانی‌اند خیل سپاهش
درآب‌های کف دست کیست چهره‌ی ماهش
پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟



محمدحسین ملکیان

سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد
شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد
امتیاز ماست‌‌ مُردن! می کُشند و غافلند
دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد
سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود
ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد
چون‌جواب صخره تکراری ست، پرسش های موج
بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد
چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد
ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
«بی تفاوت ها» فقط شرمنده تر خواهند شد!

قسم به اشک غم بچه‌هات بعد از تو
***



سیدمهدی موسوی‌تبار

بدین‌سان که بودی خوشا زندگانی
خوشا زیستن، دائم و جاودانی
خوشا نیمه شب، التماس و تضرع
و در روز روشن، یلی، قهرمانی
و ویرانگر خانه‌های شیاطین
شده بود بر بی‌کسان سایبانی
چگونه بگویند این شاعران با
کدامین بیان و کدامین زبانی
سخن از تو و دست جامانده‌ای که
گرفت از علمدار نام و نشانی
*
و عهدی است با خون تو تا همیشه
که در هر زمانی، که در هر مکانی
بگیریم سخت انتقامی که پیچد
صدایش همیشه به گوش جهانی
***



موسی عصمتی:

ما گریه‌ای از جنس بهاران داریم
ما گریه از این دست، فراوان داریم

ما هرچه سر افرازی و سر سبزی را
از برکت خون این شهیدان داریم
***

ما آینه‌ دوباره‌ تاریخیم
تکرار هزار باره‌ تاریخیم

فردوسی و مولوی و حافظ از ماست
ما ملت پر ستاره‌ تاریخیم
***
اسطوره‌ پاک تیر آرش از ماست
گودرز و تهمتن و سیاوش از ماست

تو خرمن پنبه‌ای و می‌دانی که
پایان غریب قصه، آتش از ماست



فرهاد موحدی

نیست بر روی دلم داغی از این سنگین‌تر
کرده پیشانی ما را غم تو پرچین‌تر
مالک اشتر ما بودی و رفتی سردار
در غمت هست ز ما سیدعلی غمگین‌تر
ای به قربان تو و صاحب نامت، قاسم
بوده این مرگ برایت ز عسل شیرین‌تر



نفیسه سادات موسوی

دستشان باز شد آلوده به خون جانی‌ها
بی‌دوام است ولی خنده شیطانی‌ها
کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا
کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها
جای هر قطره خون صد گل از این باغ شکفت
کِی جهان دیده از این‌گونه فراوانی‌ها؟
آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
رفت پیوست به حاج احمد و تهرانی‌ها
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ  
کم مباد از سرشان سایه نادانی‌ها
برسانید به آن‌ها که پشیمان نشوند
ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها
غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند
گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها
انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است
وای از مشت گره‌کرده ایرانی‌ها
راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
این خبر را برسانید به سفیانی‌ها



رضا احسان پور

ای خاک‌های هر دو جهان بر سرت ترامپ
می‌رفت کاش بر سر زا مادرت ترامپ
از روده، قوت غالب تو، از دهان، تفو
بر چهرۀ کریه‌تر از عنترت ترامپ
هرجاییِ سعودی و مفعول صهیونیست
کرده‌ست هر که هرچه شده خرترت ترامپ
البته حیف خر، که تو بل هم اضل‌تری!
پیداست از سیاهۀ کور و کرت ترامپ
تنها نه ما که مردم دنیا مخالفند
با گفته‌ها و کردۀ شرم‌آورت ترامپ
دوزخ برای همچو تویی همچنان بهشت
شیطان فرشته‌ای که شده نوکرت ترامپ
ای جوجه‌رنگی فکلی حد خود بدان
این پشم کله است نه کرک و پرت ترامپ
حالا که نوک زدی به دم شیر خفته‌مان
آماده باش بد بکند کیفرت ترامپ
می‌گیرد از تو ملتمان انتقام سخت
طوری که تا ابد نشود باورت ترامپ
از ما بترس و از سر ترست به خود بخیس!
القصه تا شوی خفه در بسترت ترامپ



محمد مودب

ای مرد، ای حماسه خداحافظ
از این نبرد خسته نباشی مرد
آه ای پناه و ماه خداحافظ
از ما تو دلشکسته نباشی مرد
زان دم که بر زمین شهادت ریخت
هر قطره خون پاک تو، دریایی است
شوری است در زمانه ز خون تو
این کربلای آخر تنهایی است
سجیل‌های زلزله در راهند
ای پیل‌ها و ابرهه‌ها هشدار
آتشفشان خشم خدا ماییم
در هر کجا به فرق شما این‌بار



محمد حسین نجفی

زاریم در سوگ تو ای سردار، زاریم
زاریم در سوگ تو اما استواریم
در غربتت آری سیاووشانه کشتند…
در صبح روز انتقام خون پاکت،
هی لحظه‌ها هی لحظه‌ها را می‌شماریم
گفتی سواری می‌رسد با صبح و ما نیز
آن صبح، صبح زود را چشم انتظاریم



پیمان طالبی

خبر بده به زمین آسمان شهید شده است
سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده است
به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی
خبر رسید به باغ، ارغوان شهید شده است
چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل
چقدر خاطره از نهروان شهید شده است



محمدمهدی سیار

ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبک‌سرها
دست از دل ما برمدارید آی! خنجرها
رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانی ما خط به خط، خط مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها
روشن برآمد دست‌مان تا در گریبان رفت
از سینۀ سوزان برآوردیم اخگرها
مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها
خواب غریبی دیده‌ام، خواب ستاره، ماه
خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها؟
یک عمر فقط نام تو را بوسیدم
یک عمر فقط از تو نشان پرسیدم
شیرینی نام تو گلویم را زد
من شهد شهادت این‌چنین نوشیدم



فاطمه نانی زاد

وقت سحر آورد به کف جام بلا را
نوشید ز لب‌های عطش کربلا را
بر آینۀ جعفر طیار درخشید
آورد به زیر پر خود، ارض و سما را
آه این خبر داغ گل انداخته در باغ
بلبل تو بخوان نغمه لاحول ولا را



محمدرضا طهماسبی

نگشته ذره‌ای از اعتبار مالک کم
وگر به حکم معاویه دادگاهی شد
پس از شهادت سردار کاظمی می‌گفت
رفیق! نوبت من بود! اشتباهی شد!
کسی به گوش وی آهسته این بشارت داد
تو پیش از آن‌که بمیری شهید خواهی شد
وی در ادامه سروده‌ای دیگر را قرائت کرد و خواند:
ما باده ایم باده صدساله ایم ما
ما داغ دیده ایم گل لاله ایم ما
کوهیم، کوه منظره‌های شنیدنی
رودیم، رود خاطره های شنیدنی
با اقتدا به نام علی ایستاده ایم
هرچند زخم‌خورده، ولی ایستاده‌ایم



 محمدمهدی عبداللهی

تصویر تو را کنار یاران دیدیم
در سوریه و عراق و لبنان دیدیم
هم مالک اشتر علی بودی هم
عباس ترین لشکر دوران دیدیم..
وی در بخش دیگر شعرخوانی خود در این مراسم ادامه داد:
دریا سلام یاد تو از دل نمی‌رود
کشتی به خون نشسته به ساحل نمی‌رود
باید کبوتران حرم نوحه سر کنند
اندوه بیکران تو از دل نمی‌رود
ای مَهمِل تمام غزل‌های عاشقی
این ناقه در مسیر تو در گل نمی‌رود …



محمدجواد میری

جَزرِ این بغضِ فروخورده شبی مَد دارد
موج‌ طوفان‌زده بسیار بسامد دارد
ما که دل‌داده‌ی داغیم؛ بگو با دشمن
مستیِ دشنه‌ی بی‌شرم تو هم حد دارد
خصم را ریش نه... از ریشه بسوزیم اگر
قصدِ «شمعی که برافروخته ایزد» دارد
سفر عشق گُزیدیم و بلاها بردیم
تا که برگردد، هرکس به دلش بد دارد
«فتح خون» می‌دمد از بسمِل ما، بسم الله!
که برای همه این «فاتحه» آمد دارد!
ابرهای کدر آیینه‌‌ی باران هستند
حمله ابرهه پیغام محمد دارد...


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.