ملاحظهای جهانتاریخی بر علوم انسانی
علوم در غرب، همیشه بهطرزی برنامهریزی نشده و به اصطلاح طبیعی، شکل نگرفته است. اینکه «دانشهای هایتک» در صنایع دفاعی ظهور مییابد، نشان از نقش برنامهریزی و مشخصا برنامهریزی سازمانی در پیشرفت علوم دارد. در آن بلاد، علومانسانی نسبت به علوم طبیعی و فنی، از این حیث، برنامهبردارتر بوده است؛ یعنی عمیقتر از علومطبیعی و فنی، علومانسانی (بهاستثنای فلسفه که دانشی کهن و دیرین است) حاصل ضرورتهایی تاریخی و نیز سطح بالایی از برنامهریزی بوده است. یکی از مهمترین ضرورتها، بحران سرمایهداری بود که بیش از هرکس، کارل مارکس در قرن نوزدهم بر آن انگشت تأکید گذاشت. پس از توجه به این بحران، علومانسانی همانند مدیریت، علومسیاسی و جامعهشناسی، متأثر از مارکسیسم، اما با گرایشات متنوع محافظهکار، چپ و لیبرال، تقوم و تقویمی نوین یافت و رفت تا علاوهبر شاکله دانشگاهی، شاکله سیاستگذارانه و کارکرد عینیتر یابد. بهعبارت دیگر علومانسانی (مشخصا علوم اجتماعی) که پیشتر مبادیاش محقق و حتی بخشی از بنایش نهاده شده بود، میان دانشگاه و دولت قرار گرفت.اما پیش از آن، از حیث دانشگاهی هم دیسیپلینی جدیتر و مشخصتر یافت و این درست متأثر از بحران سرمایهداری بود. بهمعنای دیگر، با اقتصاد سیاسی که پدر آن مارکس است میتوان رویکرد مارکسیستی در علوماجتماعی و نیز رویکرد رقیب آن یعنی رویکرد وبری را توضیح داد. عمیقتر از این، بسا که علومانسانی جدید، علوم تکنیکی و وابسته یا مرتبط تکنولوژی باشد و از این حیث، سرشت، سرگذشت و سرنوشت آن با دانشی مانند فلسفه متفاوت است. اگرچه حتی فلسفه هم در این دوران متأثر از علم و سیطره نگاه تکنیکی جزءگرا بوده است؛ درحالیکه نزد قدما بیشتر این علم بود که از فلسفه اثر میپذیرفت. حتی نگاههای کیفی و نیز مباحثی تحت عنوان پستماتریالیسم در غرب، فاقد اصالت و عمق بوده و دچار سطحینگری و نگاه دمدستی هستند.
اثر علم بر فلسفه در دروان جدید بحث مفصلی است. برای نمونه، «خدای ساعتساز» یا «ساعتساز لاهوتی» و در دوران اخیر «ساعتساز لاهوتی رخنهپوش» متأثر از علم است. در قرن هفدهم که سرمایهداری هلندی، جوان بود و جولان میداد، اسپینوزا که ناظر به سرمایهداری نیز اندیشید و سخن گفت، از خدایی سخن به میان آورد که این خدا در تفسیر رایج(الف) بیش از خدای مرید (صاحب اراده) و رب، مورد استقبال دانشمندان در غرب قرار گرفت؛ بهویژه که در برخی تفسیرها این خدا خدایی است که حتی، همچون خدای ساعتساز، دیگر خالق جهان هم نیست بلکه با جهان ازلی یکی است (البته ازلی از این منظر و با این تفسیر).
دولتهای سنتی نیازی به علومانسانی نداشتند. اما در دوران جدید با گسترش جمعیت و پیچیدهتر شدن اداره جامعه، مفهوم «برنامهریزی» و در دوران متأخر یا چند دهه اخیر مفهوم «حکمرانی» در صدر اهمیت قرار گرفت. نیاز به کنترل جمعیت (تسلط ایدئولوژیک) از سویی و مطالبهگرا شدن مردم و اهمیت یافتن افکار عمومی در پرتو دموکراتیزاسیون از سویی دیگر، به علومانسانی اهمیتی مضاعف داد و آن را برای طبقه حاکم بیش از هر زمانی مهم کرد. در این میان، اثر پیشرفت تکنیک بر تولد علوماجتماعی و اهمیت یافتن و امکان «کنترل جمعیت» بیبدیل است.
چهار لایه علم
ذیلا خواهیم دانست که میتوان بدون برنامهریزی سازمانی، و حتی بدون برنامهریزی شخصی، تولید علم کرد. فردریش ککوله درخواب دید اتمهایی به شکل ماری، دم خود را به دهان گرفته و بهدور خود میپیچند. او از این خواب -به تعبیر خودش- چون صاعقه برخاست و به این ترتیب به ساختار مولکولی بنزن رسید. در عین حال محصول برنامهریزی بودن منافاتی با علم بودن ندارد. آنچه در علم مهم است در درجه اول میزان کاشفیت از واقع (یا میزان توصیف قابل دفاع از واقع)، سپس کاربرد و غایت است. باری از یک نگاه کلانتر باید گفت فعالیت علمی سه لایه دارد:«لایه شناختی» که در آن دانشمند و فیلسوف فارغ از محیط و سازمانها میتواند تأمل و تولید دانش داشته باشد. اینجا استقلال(ب) او حداکثری است. اینکه یک متفکر مسیحی یا حتی بیدین درباره اسلام تحقیق میکند آنهم بدون سفارش یک سازمان، مصداق همین لایه است.
در لایه دوم یعنی «لایه جامعهشناختی» طبیعی است که هر جامعهای به دانش متناسب با فرهنگ و موجودیت خود -در نسبت با دانشهای بیارتباط یا کمارتباط با خود- بهای بیشتری میدهد.(ج)
لایه سوم «لایه سیاسی» یا «سیاستگذاری» است و طبیعی است هر دولتی هم به نظریهها و دانشهای متناسب با اهداف خود بها دهد.
در لایه چهارم یا «لایه سازمانی» هم بهوضوح میبینیم که بزرگترین پیشرفتهای علمی دنیا در صنایع دفاعی یا ذیل سازمانهای دفاعی رخ میدهد و حتی تلفن هوشمند در آمریکا با مدیریت پنتاگون ساخته شد.(د) نیز چنین است شبکه اینترنت که ابتدا برای مقاصد نظامی و سیاسی به راه افتاد و امثال آن. جالب توجه آن است که حتی رنه دکارت در واحد توپخانه نیروی دریایی هلند بود که متوجه ناکارآمدی ریاضیات قدیم شد و به ریاضیات جدید رسید و مسُله او نیز فارغ از جهات نظامی و سازمانی نبود. او متوجه شد ریاضیات قدیم توان محاسبه سرعت جسم شتابدار یا محاسبه اشیا در سرعتهای غیرثابت را ندارد. اینجا بود که بزرگترین تحول علمی عالَم جدید رخ داد و از ریاضیات ذاتگرا به ریاضیات ربطی رسید.(ه)
مفهوم برنامهریزی، مفهومی بس مهم است که باید در مطالعه تاریخ علم در غرب یا ایران، آن را مدنظر داشت. تا قبل از جنگ جهانی دوم، غرب برای اداره جامعه، توجهی رشتهای و پژوهشی به طرح و برنامه نداشته است (یعنی برنامه، برنامه پژوهشی نبوده است)، بلکه امور عمدتا در روندی اصطلاحا طبیعی و زیسته یا عرفی پیش رفته است. اولین برنامهریزی بزرگ در غرب، به طرح مارشال برای بازسازی اروپای بعد از جنگ جهانی دوم بازمیگردد. علاوهبر این، سیاستهای کِینزی و نوکِینزی بعد از بحران سرمایهداری (رکود بزرگ سالهای 1932-1929 میلادی)، پای برنامهریزی از بالا و نقش غولآسای دولت را در آمریکا و اروپا بیش از هر زمانی به میدان باز کرد. در ایران، از همان آغاز پیدایی علوم جدید، این علوم حاصل برنامهریزی از بالا و جریانی بهاصطلاح غیرطبیعی بوده است. دارالفنون که توسط امیرکبیر تأسیس شد، واکنشی بود به عقبماندگی ایران(و) و اقدامی بود برنامهریزیشده و دولتی که با وجود ویژگیهای خوب، اما از آنجایی که جنبه آموزشی داشت و عاری از پژوهش بود و نیز علومانسانی را به میان نیاورده بود (چه رسد به نگاه کلی متناسب با فلسفه بومی و اسلامی)، رهاوردی -چنان که باید- نداشت.
دانشگاهها نیز در ایران تا سالهایی قبل از انقلاب، حتی در پژوهشهایشان عمدتا مدرسه بودهاند؛ یعنی جنبه آموزش و تقلید داشتند و نه بیش از آن. در سالهای اخیر نیز که پژوهش و مقالات علمی تولید شده در ایران به رقم خوبی رسیده است، این سطح پژوهشی از سطح ابداع مورد نیاز -حتی متناسب با سند چشمانداز- بهدور است.(ز)
دیگر اینکه تکنولوژی در غرب، حاصل پیشرفت علوم بوده است در حالی که در ایران غالبا پیشرفت علوم مرهون پیشرفت تکنیک بوده است. علیالاغلب، ابتدا یک تکنولوژی وارد شده و فراگیری دانش آن و نیز ایجاد توسعه و دانشهای مرتبط با آن، پس از آن صورت بسته است. از اینرو، علم در ایران از دو حیث دچار تأخر است. علومانسانی به منزله مساله و امر عمومی که در خود غرب، نسبت به تکنولوژی و علوم طبیعی و مساله بودن اینها متأخر است، اینبار در ایران نیز تأخری دیگر را تجربه کرده است. برای نمونه، دارالفنون هیچ نقشی برای علومانسانی نتوانست و یا نخواست که قائل شود.
در این میان، با نگاهی به تجربه غرب -که نظر به بحران سرمایهداری بهسمت عمومی شدن و عینی شدن و مساله شدن بیسابقه علوم انسانی پیش رفت- آیا در ایران، علاوهبر بحران کلی عقبماندگی، نظر به بحران فرهنگی و هویتی -که ماحصل پدیدهای(ح) بهنام «جهانیسازی»، «استانداردسازی»، «ترویج دموکراسی» (با تفسیری خاص از آن)، «استعمار مابعد جدید» یا آنچه اصطلاحا تهاجمفرهنگی است- چرا نتواند بهسمت توجیه لزوم برنامهریزی برای تغییر علومانسانی برود؟ آن هم علومی که در غرب با برنامهریزی و ضرورت تاریخی عجین شده است. درعینحال، پرهیز از شتابزدگی، سطحینگری و بحث از این بومیسازی اولا در محافل علمی و سپس در محافل دولتی و سیاسی و سازمانی، ضرورتی است که میتواند به توسعه این علم بهصورت کلی نیز مدد رساند و بیتردید این روند، روندی است که نیازهای بومی را دریافته و حل مسالهوارههای ایران را در نظر دارد و از اینرو سبب خیر تواند بود. اما در غیر این صورت، مسائل بهجای حل شدن، منحل خواهد شد.
این روند البته مستلزم حوصله(ط) است. به بیانی دیگر، نیل به قله و صدر توسعه، نیازمند سعهصدر است. در این راه هرگز نباید ذومراتب و تدریجی بودن را از یاد برد.
علومانسانی، روشنفکران امروزی و روشنفکران مشروطه
نزد مشروطهخواهان هنوز علومانسانی جایی ندارد. اگر هم بعضا برخی دغدغه آن را داشتهاند با خودآگاهی و علم توام نبوده است. روشنفکران امروز اما علومانسانی را بسیار جدی گرفتهاند اما غالبا نظر کلانگار یا بهتر بگویم کلبین ندارند. شاید «کلی» را ببینند اما بیشترشان کل را نمیبینند. کل چیزی است که بدون اجزاء وجود ندارد. مشروطهخواهان امروز همان اشتباه سلف خود را تکرار میکنند و آن عدمالتفات به فرآیند غرب یا غرب بهمثابه «شدن» و توجه مفرط به غرب بهمنزله «بودن» یا فرآورده و محصول است. یعنی همچنان مواجهه ظاهرگرایانه با غرب دارند و این نوعی سلفیگری مدرن و امروزی یا سلفیگری نسبت به قرون ماضی غربی است. آینده، باز و مرجع خلاقیت است و آینده را نمیتوان پیشبینی کرد، چون انسان پیشبینیناپذیر و متحول و متغیّر است. نکته اینجاست که روشنفکران بعضا غرب را چونان پایان و امری مطلق و جاودانه در نظر میگیرند، گویی در زمره ایدهها و مُثُل افلاطونی است.مشروطهخواهان امروز معمولا از حیث روشی از مشروطهخواهان سابق پیشترند اما از حیث سواد و استعداد حتی بهگرد پای آنها نیز نمیرسند. برتری روشیشان بهاین معناست که علومانسانی غربی را هم چون تکنیکش جدی گرفتهاند(ی) و تاریخ غرب -و یا غرب بهمثابه «شدن»- را با فرصت بهتر و بیشتری نسبت به سلف خود میخوانند. درعین روشمندتربودن، از حیث نداشتن مدل و منطق برای فهم تاریخ غرب آنهم در تناظر با تاریخ خودمان سخت دچار بحران هستند و از این نظر، شباهت قریبی با سلفشان دارند. ضمن آن که مشروطهخواهان نسل دوم -و بهویژه نسل اول- بهناچار غرب را با اعجاب مینگریستند و بنابراین شاید ناخودآگاه مواجههشان با غرب جدیتر بود اما مواجهه روشنفکر امروز بیشتر گرفتار روزمرگی است و این بهخمودی و جمود او دامن میزند. بهبیان دیگر، شاید مواجهه امروزی روشنفکران در مقایسه با روشنفکران مشروطه، روشمندتر باشد اما ارزشمندتر نیست.
پینوشتها:
الف. باید توجه داشت برخی تفسیرها مخالف انتساب خدای حلولی یا انتساب پانتئیسم به اسپینوزا هستند.
ب. استقلال همریشه با تقلیل (از قلل) است و بهمعنای جدایی و انفکاک نیست.
ج. از مباحثی همچون جامعهشناسی معرفت یا برتریگرفتن معیار مقبولیت بر معیار معقولیت بعد از نظریه توماس کوهن در غرب درمیگذریم، که اگر بخواهیم این مباحث را واشکافی کنیم، در مستدلکردن مدعایمان بس موثر است.
د. ن.ک: گفتوگو نگارنده با دکترعطاالله رفیعی آتانی: «تبارشناسی منتقدان و موافقان علم دینی؛ شریعتی در پی سازگار کردن دین با دنیای جدید بود»، خبرگزاری فارس، 1مرداد 1397 و مندرج در این پیوند:
https://www. farsnews. ir/news/13970431001112/
ه. منقول از: حسینی هاشمیالشیرازی، سیدمرتضی(1397)، تحول ریاضیات لازمه تحول در علومانسانی: بررسی امکان و ضرروت تاسیس ریاضیات اسلامی، انتشارات تمدن نوین اسلامی.
و. رهبر انقلاب در دیدار نخبگان بهعقبماندگی ایران تصریح فرمودند: «با وجود شتاب پیشرفتهای علمی، عقبماندگیها بهقدری زیاد است که ایران هنوز نتوانسته بهجایگاه شایستهاش دست یابد.» از این رو، ایران کماکان درسطحی از وضعیت عقبماندگی بهسر میبرد. نک: بیانات در دیدار نخبگان، 30 مهر 1393.
ز. همچنانکه رهبر انقلاب در دیدار با نخبگان، تولید علم را با تولید مقاله متفاوت دانستند و فرمودند: «مقالات علمی تولیدشده بهثبت ابداع بینجامد و ناظر بهنیازهای درونی کشور باشد.»، همان.
ح. این توجه لازم است که «پدیده» با «پروژه» و «پروسه» متفاوت است.
ط. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با نخبگان حوصله را از لوازم نخبگی معرفی کرده و تحت عنوان «حوصله تحسینبرانگیز برای پیگیری و مداومت» از آن یاد فرمودند.
ی. بماند که نسبت اهمیت آن با اهمیت تکنیک نزد اینان درست است یا نه.
محسن سلگی، دانشآموخته دکتری علومسیاسی دانشگاه علامهطباطبایی
منبع: فرهیختگان