تله بیصدایی مناطق محروم از نمای نزدیک
ابوالقاسم رحمانی: «ما مگه صدامون به جایی میرسه؟ این همه اومدید اینجا فیلم گرفتید، زنگ زدید و سوال کردید و ما جواب دادیم، مگه اتفاقی افتاد؟ همه از کار و زندگی افتادیم، نه آب داریم برای کشاورزی و نه آب داریم برای خوردن، کی به فکر ماست؟ ما و اجدادمون هزاران سال اینجا زندگی کردیم، حالا از بد روزگار این شده وضعیت و خشکسالی شده، هیچکس به داد ما نمیرسه. پول نداریم، غذای خوب نداریم، جوونهامون یا مهاجرت میکنن یا بهسمت خلاف و قاچاق کشیده میشن، بچههامون از درس و زندگی موندن، فقط تا یک اتفاقی میافته همه میان اینجا و از بدبختی و بیچارگی مردم مینویسن و ضبط میکنن و میرن. تهرانیها از هوتک چی میدونن؟ چی میدونن ما چهجوری آب رو برای زندگیمون تامین میکنیم؟ چی میدونن گاندو چیه؟ الان شما از تمساح تو دریاچه تهران گفتید، از اینکه همه ترسیدن و پیگیرش شدن، ما اینجا هر روز با این موجودات درگیریم.تو خونههامون نمیان ولی ما مجبوریم برای یک ذره آب باهاشون بجنگیم و روبهرو بشیم. صدای ما هیچوقت به هیچجا نرسیده و همهچیز همون تهرانه، تهران برای همه مهمه، نه بلوچستان و سیستان.» این چند دقیقه صحبت کوتاه من با یکی از اهالی باهوکلات بلوچستان بود؛ چند دقیقه پر از بغض، پر از حس تحقیر و تبعیض، پر از نارضایتی و ناتوانی و سرکوب! فکر میکنم دو سه روزی از رویت شدن یک رد پا در دریاچه چیتگر تهران میگذرد. ردپایی که همه را نگران کرده، همه را پای کار آورده، از شهرداری تا آتشنشانی و... .
همه از ترس جان تهرانیها و پایتختنشینها بهخط شدهاند که مبادا یک تمساح در دریاچه چیتگر تهران امنیت مردم را به مخاطره بیندازد. رسانهها جوری اخبارش را مخابره میکنند که انگار شهابسنگ با زمین برخورد کرده و قرار است این تمساح (که هنوز معلوم نیست تمساحی در کار هست یا نه) لاکچرینشینهای غرب تهران را بخورد! البته این نه به این معنی که مساله را پشت گوش بیندازیم و از اهمیت و حساسیت آن کم کنیم. بالاخره ما عادت به پاک کردن صورتمساله داریم.
اما ماجرا چیز دیگری است. ماجرا اینجاست که چه اتفاقی میافتد و چه اتفاقی افتاده است که پیدا شدن ردپای یک تمساح در حوالی دریاچه چیتگر، اینطور همه را بهخط کرده و گوشها را حساس که هرطوری شده، زود تکلیفش را روشن کنند و این خطر را هرچه زودتر و سریعتر مرتفع کنند ولی سالها محرومیت، سالها خشکسالی، سالها بیآبی و فقر و سالها خسارت جانی و جسمی به مردمان و کودکان بلوچ چنین بازخورد و بازتابی نداشته است؟ چرا مواجهه با یک تمساح در قبل در تهران اینطور حساسیتبرانگیز است، اما قطع شدن دست و پای دختر و پسر بلوچ که برای جرعهای آب مجبور به تعدی به حریم گاندوهاست، چنین حساسیتی را برنمیانگیزد؟ همین الان نام گاندو را در اینترنت جستوجو کنید. ببینید چه اسمهایی روبهروی چشمانتان قرار میگیرد.
آسیه، حوا، امیرحمزه و... همه اسمهایی است از کودکان و نوجوانانی که در جستوجوی آب، دست و پا و سلامتیشان را بر اثر حمله گاندوها از دست دادهاند. آسیه اگر تهرانی بود، حوا اگر ساکن شهرکغرب بود و امیرحمزه اگر حین اسکیتبازی حوالی دریاچه چیتگر مورد حمله گاندو قرار میگرفت، اینطور عادی با اخبار و واقعه مواجه میشدیم؟ مسئولان اینقدر سادهانگارانه هرسال مخاطرات بلوچستان و فقر و محرومیت آن را بازگو میکردند؟ راستش را بخواهید، من فکر میکنم بلوچستان و سیستان و خیلی دیگر از نقاط محروم کشور تبدیل به ویترینهایی برای نمایش شدهاند.
نمایشهایی سوزناک برای جذب مخاطب برای رسانهها، ویترینهایی بکر و فلاکتزده برای نمایش مسئولان و ضبط تصاویری برای مشروعیتبخشیدن به میل عدالتخواهی و کارآمدی، اگر نه، مگر میشود بعد از این همه سال، بعد از این میزان هزینههای عجیب و اعداد و ارقام حیرتآور برای اجرای طرحهای مختلف و بیفایده مثل انتقال آب و سدسازی و... هزینهای در بلوچستان و سیستان نشود و کسی صدای محرومیت آنها را بشنود و کاری برایشان نکند؟ با یکی از معلمان بلوچ حرف میزدم، چند وقت پیش هم گزارشش را اینجا نوشتم، دانشآموزانش را در باغی که داشت دور هم جمع میکرد درس بخوانند، اما دانشآموزانش نه تلفن همراهی داشتند و نه اینترنت و سرعتش کفاف تحصیل آنها را میداد و از آن بدتر اصلا نمیدانستند چطور از موبایل و تبلت استفاده کنند. چطور امکان دارد در قرون و سالهایی که از آب خوردن تا بزرگترین فعالیتهای آدمیزاد در فضای اینترنتی با ابزار الکترونیک و تلفن همراه و... پیش میرود، هنوز باشند کسانی که این ابزار را از نزدیک ندیدهاند و کار با آنها را بلد نیستند.
القصه اینکه اینها مظلومند، اینها طبقاتی از جامعه هستند که متاسفانه پذیرفتهاند صدایشان به جایی نخواهد رسید و شأن و منزلتشان تا حد محیطی برای ضبط تصاویری از فقر و محرومیت پایین آمده و قرار هم نیست این تصاویر و پیگیریها گرهی از مشقتهای زندگیشان باز کند. آنها ویترینی برای فریاد مظلومیت هستند، آنگاه که اشرافیت راه فراری برای پاسخگویی ندارد. عنقریب چند و چون کشف ردپای تمساح در حوالی دریاچه چیتگر روشن میشود و تهرانیها راحتتر از همیشه حوالی این دریاچه قدم میزنند و از باد خنکی که از غرب میوزد، لذت میبرند. اما مردمان بلوچستان و سیستان، در همان گرمای طاقتفرسا، در همان بیآبی و خشکسالی و گردوغبار، برای زندهماندن با گاندوها گلاویز میشوند و دست و پا و جانشان را از دست میدهند تا شاید اتفاقی هولناک بیفتد و لنز دوربینها بهسمت آنها برگردد. من هم که اینها را مینویسم، حتی از تماشای تصاویر گاندوها وحشت میکنم و هزاران کیلومتر با آنها فاصله دارم. پس فقط میتوانم به قواره این کلمات با آنها همدردی کنم.
بلوچستان و سیستان در تلهای از فقر و بیصدایی گیر افتاده است
در ارتباط با این تبعیض آشکار و این ظلم رسانهای و این بیتوجهی مشمئزکننده ابتدا با مجتبی جهانتیغ از فعالان اجتماعی استان سیستانوبلوچستان گفتوگویی انجام دادیم و او در رابطه با این بیصدایی مردم این منطقه به «فرهیختگان» گفت: «اینکه در تهران برای مطالبات عمومی مردم سروصدا میشود و در بلوچستان سروصدا نمیشود، تفاوت بافت اجتماعی است. این مساله که ردپای تمساح در پارک چیتگر برای طبقه متوسط شهری ما یک مساله است، اینکه در محیط و بافت روستایی با بافت قدیم و کهنی به سازگاری با کمآبیها رسیده، یعنی هوتک نشانه سازگاری است، حل مساله از طریق هوتک است، با همه خطرات و مسائلی که وجود دارد، روحیه فکری و اجتماعیای که وجود دارد. اینجا با فرد آگاه به حقوق شهروندی و حق و حقوق مواجه نیستیم والا این همه سال بیآبی میکشند ولی در حالت انزوای اجتماعی زندگی کردند و آگاهی به حقوق کمتر اتفاق افتاده و خودآگاهی طبقاتی کمتر است و متاسفانه به نظمی در این منطقه با همه کمبودها رسیدهاند.اخیرا طبقه تحصیلکرده در این مناطق بهتدریج در فضای مجازی فعال است وگرنه بافت سنتی شاید هزار سال است با این مسائل زندگی میکند. سیلهایی که موسمی میآید، توفانهای موسمی سالهاست که وجود دارد. رودخانهها فصلی است. رودخانههای اصلی فصلی است و هیچچیز دائمی ندارند. زندگی با کمآبی را بلد هستند. تفکرات مذهبی هم اینجا قوی است. اینها باعث شده کنشهایی که جامعه محلی با این مسائل دارد، متفاوت با جامعه شهری و پایتختنشین باشد. به نظرم در این مسائل زیرساخت جامعهشناختی وجود دارد که کنش این دو منطقه با هم متفاوت است.
چند ماه پیش یکی از بچهها در هوتک فوت کرد و این واقعه همزمان با روزی بود که رئیسجمهور طرح گواراسازی آب تهران را افتتاح کرد. وزیر یعنی آقای اردکانیان از بودجه حدود 19 هزار میلیاردی برای این امر خبر دادند. این نشان میدهد پروژه راضیسازی جمعیتهایی که در زمان انتخابات حامی جریان سیاسی خودشان هستند و فواید سیاسی برای آنها دارند، مقدم بر رسیدگی به مردم روستایی این مناطق است. بالاخره اینکه کلانشهری را راضی کنید با تمام شورشهایی که از سال 88 به بعد در تهران رخ داده، ارجح است بر اینکه به بافت روستایی رسیدگی شود.
وقتی میبینند یک منطقه با بافت روستایی هزار سال است با محرومیت خو کرده، محرومیت هم صدایی ندارد و نگاه امنیتی هم بر آن چنبره زده است و وقتی صدایی از این منطقه بلند شود حواس به آن قسمت جمع میشود، دیگر لزومی به رسیدگی به مشکلاتشان وجود ندارد! در کلانشهرها انبوهی کنشگر و روزنامهنگار هستند و جامعه مدنی فعالی دارد ولی اگر بخواهند ظهور و بروزی در مناطق محروم داشته باشند، نهادهای امنیتی دقت میکنند و شاید آنها را توجیه هم کنند.
این تبعیض سیاستی برای ما بهوضوح روشن است. چون دو جامعه متفاوت طرف حساب حکومت است؛ یعنی یک طبقه متوسطی که آگاه به حق و حقوق خود است و دیگری جامعه روستایی است، با محافظهکاری خاص خود؛ از مذهب تا فرهنگ بالا و پایینی که وجود دارد. روابط در آن مناطق هنوز ارباب و رعیتی است. مدیران روابطعمومی استان ما هنوز به خبرنگاران جواب نمیدهند. این روابط ارباب و رعیتی است و هیچ نسبتی با پاسخگویی ندارند و حتی وجدان و انقلابیگری ندارند.
این بحثها که مسئولان خادم ملت هستند و ملت ولینعمت، در اینجا وجود ندارد. طبقه مدیران کاملا طبقه ممتاز هستند، هم از نظر فیزیک و هم از جهت معاشرتی ایزوله هستند. در انبوهی از امتیازات و رانتها محصورند و روابط بسیار خوبی با رسانههای منطقه بهویژه رسانههای رسمی دارند چون اینجا طبقه متوسط صنعتی و تولیدی ندارد. آگهیها را از رسانهها میگیرند و رسانهها هم نمیتوانند تنها حامی مالی خود را با نقد و انتقاد قطع کنند. باوجود این، فضای محافظهکاری منطقه تشدید میشود، درحالیکه در شهرهای بزرگ ما طبقه متوسط صنعتی و تولیدی داریم و همه برخلاف بلوچستان و سیستان که طبقه متوسط کارمندی و همه نانخور دولت هستند که باعث محافظهکاری میشود، در این شهرهای بزرگ چنین نیست.
بالاخره اگر دلار گران شود صدای آنها درمیآید که نهادهای تولیدی ما گران شده و از طریق رسانهها تحتفشار میگذارند ولی این مسائل در سیستان و بلوچستان نیست. چون صنعتی ندارند، طبقه متوسط صنعتی هم ندارد. طبقه متوسط کارمندی است و محافظهکار شدید هستند و ذینفع بسیاری از این تحولات؛ یعنی در بورس هستند، خانهها هم گران میشود، به وام هم راحت دسترسی دارند، درحالیکه مردم عادی چنین نیستند.
سیستان و بلوچستان تنها استانی است که نرخ روستایی آن بیشتر از شهرنشین است و از سیستم بانکی استفاده نمیکنند که بتوانند سطح زندگی خود را ارتقا دهند و از روستاهای محروم خارج شوند، نمیتوانند روی آموزش و تحصیل بچههای خود سرمایهگذاری کنند. در تله فقری گیر کردهاند. این چالههای وحشتناک امثال همین مساله هوتک و گاندوها آن روی سکه محرومیتهای عدالت اجتماعی و عدم دسترسی به آموزش و تحصیل و سلامت و... است. دست یکی از بچهها که قطع شد بهخاطر عدم دسترسی به درمان بود. مرداد امسال که این اتفاق افتاد برای درمان به پاکستان رفتند. در ایران هم نتوانستند. یک هلیکوپتر خواستند که این بچه را به چابهار برسانند، هلیکوپتر مشکل سوخت داشت و به اندازهای تاخیر شد که گفتند باید دست قطع شود. اینجا وضعیت تا به این اندازه وخیم است.»
میتوان فقط با 300 میلیارد تومان مشکل آب آن منطقه را حل کرد تا کسی قربانی گاندوها نشود
بعد از جهانتیغ با محمد درویش، فعال و پژوهشگر محیطزیست گفتوگویی انجام دادیم و او در رابطه با این تبعیض زننده موجود در فضای سیاستی و رسانهای گفت: «این تفاوتها و تبعیضهایی که وجود دارد، آدمها را اذیت میکند. زمانی که جنگ بود، مدام موشک میزدند. به بروجرد، سوسنگرد و... موشک میزدند. این موشکها زمانی توانست بازخورد جدی در کشور و تغییر رفتار ایجاد کند که به تهران خورد. در بحث ریزگردها شاخص آلودگی در اهواز چندده برابر حد مجاز است. مثلا 150 به بعد را شرایط خطرناک میگوییم و نباید کسی بیرون بیاید ولی در اهواز از هزار بالاتر میرود.دستگاهها نمیتوانند اندازهگیری کنند. اما کسی توجهی به آن نمیکند. از اینطرف در تهران یک روز شاخص آلودگی به 200 برسد، همهچیز از بین میرود. امروز شاخص آلودگی 140 شده است، میبینید که حساسیتها زیاد است. همه حواسشان به آن جمع شده است. درخصوص مساله گاندو هم همینطور است. سالها درگیر این ماجرا در بلوچستان هستیم. سال گذشته به منطقه باهوکلات رفتم و با چند بچهای که دست و پاهای آنها قطع شده بود، صحبت کردم. به یکی از این بچهها گفتم الان حس شما نسبت به تمساحها چیست؟ گفت ما به قلمروی او تجاوز کردیم. اگر برای ما آب شیرین فراهم کنید که لازم نباشد از این برکهها آب بیاوریم، نه او میترسد که به ما حمله کند و نه ما آسیب میبینیم. با چه درک و فراستی این مطلب را این بچه 11 ساله عنوان کرد. هدیه برای او کتاب خریداری کردیم و دیدیم با چه اشتیاقی با یک دست کتابها را ورق میزد و میخواند. اگر برای 90درصد بچههایی که در تهران و اصفهان و مشهد هستند کتاب ببرید، دوست ندارند. باید اسباببازی گرانقیمت باشد و درکی را که آن بچه دارد، ندارند. متاسفانه نظام تبعیضمداری که در مملکت وجود دارد، باعث شده صدای این بچهها را نشنویم. درواقع کمکهایی را جمع کردیم و برای پنج هزار نفر آبشیرینکن فراهم کردیم؛ با چهار میلیاردتومان پول. برای اینکه بتوانیم مشکل تامین آبشیرین بخش سنگان و باهوکلات و... را حل کنیم کمتر از 300 میلیاردتومان پول لازم است. همین الان طرح انتقال آب دریای عمان به خراسان با 210 هزار میلیاردتومان پول اجرا میشود.طرح انتقال آب خزر به کویر با چندین هزار میلیاردتومان اجرا میشود، ولی میگویند این میزان پول را برای تهیه آب شیرینکن ندارند. رئیس آتشنشانی تهران اعلام کرده، موضوع رویت ردپای تمساح در دریاچه چیتگر را پیگیری کنید و تیم غواصی بفرستید تا مشخص شود چیست. جو رسانهای ایجاد شده است. اما درباره گاندوهای بلوچستان، کمآبی آن منطقه و محرومیت آنها چطور؟ یک زمانی هست حکومتی که هیچ ادعایی ندارد، میگوید طبیعی است ولی حکومت ما که ادعای عدالتمحوری دارد؛ این مسائل تاسفبرانگیز است. اینکه میبینیم در جامعه ارزشهای اجتماعی و سرمایه اجتماعی و اعتماد به دولتها کمرنگ میشود، از دل همین مؤلفههاست. نمیگویم نباید نسبت به خطر دریاچه چیتگر واکنش نشان دهیم، آنها هم هموطن ما هستند و باید واکنش نشان دهیم ولی چرا همین واکنش در باهوکلات اتفاق نمیافتد؟ اصل ماجرا این است. نگوییم به هیچچیزی توجه نمیکنیم تا خیال همه راحت باشد. به آلودگی هم توجه نمیکنیم، به امنیت اینجا هم توجه نمیکنیم. بلکه به ارتقای کیفیت همه کمک کنیم و مشکل باهوکلات بهراحتی قابلحل است و یک روز با بودجه یکی از نهادهای این کشور بهراحتی میتوان این مشکل را حل کرد. ما که بنیاد مستضعفان و جانبازان داریم و خیلی بنیادهای عظیم دیگری داریم، اینجا باید خود را نشان دهند. کمیته امداد و بهزیستی داریم، چرا این مشکل همچنان تر و تازه مانده است؟ اینها نکتههای شگفتآوری است که شاهد آن هستیم.»
منبع: فرهیختگان