درباره سریال
سریال «احضار» بهظاهر درباره فریبخوردن آدمها حرف میزند؛ سریالی که بهظاهر خودش هم درحال فریب مخاطب است برای اینکه دیده شود. بهنظر میرسد ترس و وحشت و مرموزبودن حاصل از عنوان «احضار»، دستاویز علیرضا افخمی بهعنوان نویسنده و کارگردان برای جذب مخاطب در صداوسیماست.این کارگردان روی موضوع بدی هم دست نگذاشته است، زیرا روح همیشه موضوع جذابی برای فیلمها و قصههاست. اما سؤال این است که چرا چنین موضوعی نتوانستهاست بهخوبی ساخته و پرداخته شود. البته که عوامل این کار موفق شدند تا حدی با استفاده از اصطلاح «ژانر وحشت» مخاطبان را به خود جلب کنند، اما حتما از ابتدا میدانستند مخاطبشان را با چنین موضوعی فریب میدهند و آنها را منتظر و تشنه داستانی خواهند گذاشت که هرگز شکل نمیگیرد.
احضار با نام ابتدایی دعوت نحس، از آبان ۹۹ در جنگلهای شمال کشور جلوی دوربین رفت، اما پس از گذشت ۸۰ درصد از تصویربرداری، عنوان آن به احضار تغییر یافت. این در حالی بود که پیش از این مجموعهای به همین نام و به کارگردانی رامین عباسی زاده، در ژانر وحشت، در شبکه نمایش خانگی عرضه شده بود.
داستان احضار با سفر یک گروه دانشجویی آغاز میشود و یک رقابت عشقی میان دختر عمه و دختر دایی در رابطه مثلثی با یکی از همکلاسیهایشان شکل میگیرد. محسن کامرانی، رابطه خود را با مائده قطع کرده و قصد ازدواج با زهره را دارد. این دو، همراه با سوسن و شکیبا به یک سفر شمال رفتهاند و مائده در این سفر تلاش کرده، خاطره محسن کامرانی را فراموش کند. کامرانی به شمال میرود تا از زهره خواستگاری کند، اما پس از کش و قوسهای فراوان و اتفاقات پی در پی، در نهایت همگی به تهران باز میگردند اما در تعقیب و گریزهای آنها، ماشین کامرانی به دره سقوط میکند. او نجات پیدا میکند، اما در راه بیمارستان به دلیل خونریزی مغزی جان خود را از دست میدهد. شروع روایت شاید جذاب به نظر برسد، اما فاقد منطق روایی نمایشی امروز است. چرا کامرانی برای دوباره خواستگاری کردن از زهره با اصرار به شمال سفر میکند؟ او میتوانست این خواستگاری چندباره را در محیط دانشگاه انجام دهد. اگر به جای خواستگاری در هوای شمال، موضوع یک ملاقات مهم مطرح میشد، منطق روایت تا این حد تحت شعاع قرار نمیگرفت.
درباره کارگردان
علیرضا افخمی متولد سال ۱۳۴۰ در تهران و فارغ التحصیل رشته اقتصاد است. او فعالیت سینمایی خود را از سال ۶۵ و با فیلم دست نوشتهها آغاز کرد. این کارگردان کارنامه پرباری در زمینه دستیاری، ناظر کیفی، نویسندگی و کارگردانی از خود بر جای گذاشته است. در سال ۶۹ ناظر کیفی و دستیار کارگردان سریال "روزی روزگاری" بود و بعد از آن پروژه، مدیر برنامهریزی سریال "امام علی (ع) " داوود میرباقری شد.
پس از آن مسئولیت نظارت کیفی بر سریالها را بر عهده گرفت. سریالهایی که در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد پخش شد و به موفقیت نیز رسید. مجموعههایی همچون "خط قرمز"، "گمگشته" و "مسافری از هند".
افخمی در سال ۸۲ اولین سریال تلویزیونی خود را با عنوان "تب سرد" جلوی دوربین برد و پس از آن "او یک فرشته بود" را به عنوان سریال مناسبتی ماه رمضان شبکه دو، کارگردانی کرد. او با ساخت این مجموعه، ژانر جدیدی را در سریال سازی تلویزیون پایه گذاری کرد که آن را ماورایی نامیدند. هیچ یک از مجموعههای ماورایی که پس از او یک فرشته بود پخش شد، نتوانست موفقیت این سریال را تکرار کند.
"پنجمین خورشید"، "۵ کیلومتر تا بهشت"، " زیرزمین و پرستاران" از دیگر ساختههای این کارگردان به شمار میرود. سریالهای ماورایی "روز حسرت" و "اغما" نیز به قلم افخمی جلوی دوربین رفتند.
تیزر فریبنده
بگذارید به عقب برگردیم، کمی پیش از ماه مبارک رمضان. از زمانی که تیزرهای سریال پخش شد و مارکتینگ آن طوری رفتار کرد که با یک سریال ترسناک روبرو هستیم. لوگوی جنجالی سریال و چشم ایلومیناتی و موسیقی روی تیزر و… همه و همه فریاد میزد که با یک سریال ترسناک روبرو هستید. حتی نام «احضار» که یادآور فیلمهای «کانجورینگ» هالیوود و یا سریالی ترسناک به همین نام که چندی پیش در شبکه نمایش خانگی به طور ناقص پخش شد، یک مهر تایید دیگر برای ترسناک بودن سریال شبکه یک بود. با غیبت زیرخاکی از شبکه ۱ (که انصافا جزو سریالهای خوب صدا و سیما در سالهای اخیر محسوب میشود) این شبکه به گذشته نقبی زده بود و دوباره به سراغ سوژه ماورایی رفته بود.
اگر تا امروز بیننده سریال احضار باشید، احتمالا به این نتیجه رسیده اید که هیچ جایی از این سریال ترسناک نیست. شاید بچههای ده ساله با شنیدن نام جن و دیدن مراحل احضار ارواح و… کمی تا قسمتی وحشت کنند اما جنس ترس سریال در حد و اندازهای است که اولا روی همین قشر خردسال معصوم تاثیر میگذارد (آن هم یک تاثیر حداقلی) و در ثانی این ترس نهایتا چند ساعتی همراه آنها است. احتمالا فیلمهای ترسناک زیادی دیدهاید که تا چند شب ذهنتان درگیر آن بوده و اگر در محفلی و دورهمی نشسته باشید درباره آن حس وحشت با دیگران صحبت کنید و آن را به اشتراک بگذارید، احضار هیچ رنگ و بویی از جنس این وحشت ندارد.
تاکید سریال روی ترسناک بودنش با تیزری که از آن پخش شد، یک فرمول اشتباه و تکراری در مارکتینگ سینمای ایران است. این موضوع فقط هم مختص به آثار صدا و سیما نیست و اساسا چند سالی است که تیمهای تبلیغاتی با زیرکی تیزرهایی میسازند که همان یکی دو دقیقه به مراتب جذابتر از خود اثر از آب در میآید.
با پخش سریال احضار تا امروز نشان داده شده که سریال بیشتر از یک اثر آغشته به وحشت یا به بیانی بهتر یک سریال ترسناک، یک درام عاشقانه است که از قضا در آن درباره روح و جن و امثالهم هم صحبت میشود.
خود تیم سازنده در مصاحبههای رسانهای خود ادعا کرده که سریال در ژانر معرفتی!! قرار میگیرد. آنها میگویند قصد داشتند با باورهای غلط درباره احضار روح مبارزه کنند. میگویند این را یک وظیفه دیدهاند و از آنجایی که تمسک جوییدن و سرک کشیدن به این موارد در برخی خانوادهها و جوانان زیاد شده، مسئولیتشان این بوده درباره آن اطلاع رسانی کنند. ماموریتی که البته آنها در آن شکست خوردند و صرفا به درجا زدن مشغول شدند؛ دلایل این ادعا در ادامه این مطلب واکاوی میشود.
حقیقت اینست کاری که سریال رمضانی احضار کرده را یک قسمت مستندگونه مثل «شوک»هایی که قبلا از صدا و سیما پخش شد میتوانست به مراتب بهتر و تاثیرگذارتر انجام دهد. هنر تولید محتوا سازی و ظرافت آن چیزی است که به جرات صدا و سیما و نهادهایی با باورهایی مشابه در آن لنگ میزنند. آنها حرفهایشان را یا زمخت و گل درشت ادا میکنند یا زمانی که به ظریف کاری روی میآورند آنقدر تابلو هستند که خندهدار میشوند. البته باید اعتراف کرد که بخش اعظمی از مخاطبین صدا و سیما مخاطبین عامی هستند که کاری به این پیامهای زمخت و یا به خیال صدا و سیما، پیامهای زیرپوستی ندارند و برای پرکردن وقتشان به تماشای این آثار میپردازند.
آیا سریال احضار ترسناک است؟
وقتی عنوان «۱۴+» روی یک سریال ایرانی قرار میگیرد، طبیعی است که مخاطبان مشتاق تماشای سریالی شبیه به سریالهای خارجی در ژانر وحشت باشند. در سریال احضار با روح یک انسان مواجه میشویم که واقعا احضار میشود؛ همین در ابتدا کافی است که عدهای نفس در سینه حبس کنند و منتظر بمانند تا در صحنههای بعدی چشمهایشان را از ترس روی هم فشار دهند و بیاراده جیغ بزنند و واقعا بترسند. اما صحنههای این شکلی در کار نیست.صحنههای بعدی، سکانسهای بعدی و حتی قسمتهای بعدی آنقدر برای مخاطبی که به تماشای سریالی در ژانر وحشت پای تلویزیون نشسته، جذاب و گیرا نبوده است. بهویژه با وجود اینکه سریال تقریبا به نیمه رسیده است و هنوز ماجرای قوی شکل نگرفته است.
آیا سریال احضار داستان جذابی روایت میکند؟
بحث تخصصی روایتکردن با اینکه یک مخاطب ساده از داستان یک سریال لذت ببرد، ۲ بحث متفاوت است، اما بیارتباط بههم نیستند؛ زیرا همه آن بحثهای تخصصی روایت و هنر روایتکردن درنهایت به رضایت مخاطب از داستان ختم میشود.
بنابراین از بحثهای تخصصی در زمینه ضعفهای فیلمنامه این سریال که بگذریم، مخاطبان از ضعیفبودن داستان گله میکنند. بهظاهر فیلمنامه این سریال نتوانسته است آن تشنگیای را که ماجرای اول برای مخاطب ایجاد کرده بود، برطرف کند. یکی از مخاطبان دراینباره میگوید: تازه همان ماجرای اول هم خیلی سطحی بیان شد. اینکه چند تا دختر حرفهای سطحی میزنند و بازی ضعیف دارند، انکارناپذیر است. بااینحال، همان ماجرا، یعنی احضار روح، کمی جذاب بود.
مخاطب دیگری معتقد است بهطورکلی ماجرای پیشآمده در سریال ساده است و بهجز بخشهایی که در آن روح ظاهر میشود، جذابیتی وجود ندارد.
بازیگر یا نابازیگر؟
افراد زیادی را جلوی دوربین میبینیم که واقعا مشخص نیست چه کسی شخصیت اصلی و چه کسی فرعی است. سناریوی سریال احضار را ظاهرا خودِ علیرضا افخمی به رشتهی تحریر در آورده و با علم به این موضوع میتوان اشاره کرد که بازیگرها، نه به دردِ بازی جلوی دوربین میخورند و نه به درد هیچ گونه نمایشِ دیگری حتی در صحنهی تئاتر. بازیها به شدت تصنعی است و علنا هیچ یک از بازیگرها نمیتوانند حسی را در خود ایجاد و آن حس را به مخاطب منتقل کنند. الزاما استفاده از نابازیگرها برای تهیهی یک سریال یا حتی فیلم سینمایی اقدام بدی نیست؛ کما اینکه سعید آقاخانی نیز برای تهیهی سریال نون خ دست به چنین کاری میزند و حتی عباس کیارستمی نیز برای کارگردانی اکثر کارهایش به سراغ نابازیگرها میرود. هنرمندان سریال احضار معلوم نیست نابازیگر هستند یا بازیگر. اگر بازیگر هستند که چرا ما انقدر اکت مصنوعی و بچهگانه در حین تماشای اپیزودها میبینیم. اگر نابازیگر هستند که چرا پس خودِ خودشان نیستند؟ خندهها مصنوعی، گریههایی که بیشتر خندهدار هستند تا گریهدار و حسِ مثلا غم و اندوهِ احمقانهی شخصیتها تنها چند موردی است که برمیگردد به بازیگرهای به شدت آماتوری که حداقل در زمینهی بازیگری علنا استعدادی ندارند.
فیلمنامهای که خودش هم نمیداند تکلیفش چیست
جدا از این مساله بازیگران (که تابلوترین مشکل آن برای همه مخاطبین است)، باید به فیلمنامه سریال اشاره کرد که با وجود گذشت چندین قسمت هنوز تکلیفش با خودش مشخص نیست. سریال در حال حاضر مانند باد به هر سمتی پیش میرود و نمیداند میخواهد چکار کند. قسمتهایی از سریال وجود دارند که عملا هیچ اتفاقی، تاکید میکنم که «هیچ اتفاقی» در آن رخ نمیدهد. داستان بسیار کند و کشدار پیش میرود و در کنار این سرعت به شدت آهسته، هیچ عنصر جذابی هم در آن به چشم نمیخورد. وجود سکانسهای احضار روح و صحبت درباره این موارد، ترفندی بوده که بتواند مانند یک چتر از نقصهای فراوانی که روی سریال میبارند پشتیبانی کند. باید چند قسمت یک بار منتظر لوگوی +۱۲ یا +۱۴ در گوشه تلویزیون باشیم تا مثلا سریال یک سکانس هیجان انگیز و شوک محور (به کار بردن این عبارات را بهتر از واژه ترسناک برای این سکانسها میدانم) را به ما نمایش دهد.جدای از این موارد فرو کردن پیامهای مورد علاقه صدا و سیما در بطن فیلمنامه و یک سری کلیشههای به شدت تکراری از دیگر مواردی است که در سریال وجود دارد و حتی بازگو کردن آنها روی اعصاب است. صدا و سیما فکر میکند که این پیامها را به صورت زیرپوستی به مخاطب خود انتقال میدهد اما خبر ندارد که این موارد از چشمان تیزبین مخاطب حرفهای پنهان نمیداند و این دسته از تماشاگران از این حجم پیامهای زورکی خسته شدند.
اینکه در سریال جدید محصول سیمافیلم (یا اوج، یا هر سازمان بزرگ دیگر فیلمسازی که میخواهد با آثارش فرهنگسازی کند) همچنان نقشهای منفی اسامی ایرانی دارند یک کلیشه به شدت نخنما است. یا فردی که در کافه کار میکند و قیافهای «هنری» دارد حتما فردی با ذاتی خراب است و…
اینکه این سازمانهای حاکمیتی میخواهند در تولیداتشان مثلا در ترند روز حرکت کنند و تصمیم میگیرند سریال را با نمایش روابط دختر و پسری پیش ببرد و چهار دختر جوان در اول سریال به یک ویلای لاکچری در شمال میروند و… درست مانند بازی بسیار بدی که به هیچ کدام از نابازیگران سریال ننشسته، اصلا با فضای سریال جور در نمیآید.
آنها میخواهند پیامها را از در بستر زندگی نسل امروزی بدهند اما فقط ژست گرفتن را یاد گرفتند. ما شاهد روابط دختر و پسری هستیم و این دوستان همه همدیگر را با نام خانوادگی همدیگر صدا میکنند. دخترانی که مجردی به شمال رفتهاند و آن موردی که قرار است دختر شیطان داستان باشد به جای چادر روسریهای رنگی رنگی سرش میکند. همانطور که در سریالی چون آقازاده، روابط جنسی را با یک «کاسه آش» به نمایش گذاشتند و برای این بحران راهحلی مثل صیغه با یک شکلات را نمایش میدهند و موضوع بیشتر از آنکه نمایش یک آسیب بشود تبدیل به مضحکه عام و خاص در بین آحاد مردم میشود؛ در «احضار» نیز سازندگان دست روی هر مسالهای از زندگی جوانان امروزی گذاشتهاند بیشتر تبدیل به چیزی مضحک شده تا همخوانی با واقعیت.
پیامهای ضد زن در جای جای احضار قرار دارد. یک مثال در این باره بزنیم و بحث را تمام کنیم، مثلا در جایی از سریال ما شخیصت دختری را داریم که مجرد است و در خانه نشسته و به برادر مجرد ۴۰ سالهاش میگوید هیچ کاری نمیتواند بکند و باید در خانه بنشیند تا یکی بیاید او را بگیرد اما برادرش باید فکری برای زندگیاش کند.
واکنش کاربران
منبع:
1. ایمنا/ همه چیز درباره سریال احضار
2. سرگرمی/ نگاهی مروری به سریال احضار
3. شهرآرا نیوز/ نگاهی به سریال «احضار» علیرضا افخمی | سریالی که مخاطبان را فریب داد + نظر مخاطبان و منتقدان
4. ویجیاتو/ درباره سریال احضار – چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید
** درج توییت های کاربران توییتر نشان از تایید یا رد آنها نیست و صرفا برای آگاهی مخاطبین درج می شود.