صلح امام حسن(ع) در میان جنگ شایعه و دروغ

هر ضربه‌ای که به اسلام وارد شده است از سستی مسلمانان بوده نه قدرت دشمنان. فقدان عمارها برای تبیین حقایق و بصیرت‌افزایی مهترین چالش آن دوره بود. در آن زمان نبودند کسانی‌که به روشن‌سازی و آگاه‌سازی بپردازند.
دوشنبه، 2 آبان 1401
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صلح امام حسن(ع) در میان جنگ شایعه و دروغ
امام حسن(علیه السلام) پس از شهادت پدر گرامشان، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در کوفه، با درخواست و بیعت یاران آن حضرت و اهالی کوفه، خلافت را پذیرفت تا راه و روش پدرشان را تداوم بخشد. پس از بیعت، امام حسن(علیه السلام) نامه‌ای به معاویه نوشت و خواست که تسلیم شود.

معاویه هم در پاسخ به امام(علیه السلام) نامه‌ای نوشت که اگر امام(علیه السلام) تسلیم شود، از اموال عراق هرچه بخواهد به او می‌دهد و بعد از مرگ معاویه هم خلافت به او می‌رسد.(انساب الاشراف، ج۳، ص۳۲) تاریخ‌نگاران نوشته‌اند که امام(علیه السلام) فردی صلح‌جو را جهت مذاکره به‌سوی معاویه فرستاد و این‌طور استنباط کرده‌اند که امام حسن(علیه السلام) از همان ابتدا قصد داشت با معاویه صلح کند اما این‌کار امام حسن(علیه السلام) به‌ این دلیل بود که نمی‌خواستد آغازگر جنگ باشد و قصد داشت مانند پدرشان علی(علیه السلام) بدون جنگ معاویه را مطیع گرداند.(الفتوح، ج۴، ص۲۹۱)

از طرفی مردم عراق تمایل به جنگ داشتند و به وضعیت موجود و توان مردم واقف نبودند. شرایط آن بود که شیعیان خاص امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) اغلب در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان به شهادت رسیده، گروه‌اندکی از آنان باقی مانده بودند و اگر جنگی به وقوع می‌پیوست، با توجه به ضعف مردم عراق، قطعاً امام حسن(علیه السلام) و شیعیان خسارت‌های جبران‌ناپذیری را تحمل می‌کردند؛ زیرا معاویه در این‌صورت آنان را به‌شدت سرکوب می‌کرد.(علل الشرائع، ج‌۱، ص۲۱۱)

این مسئله‌ای بود که مردم کوفه آن‌را در نظر نمی‌گرفتند. به نقل از طبری نخستین کسی که با حسن بن علی(علیه السلام) بیعت کرد، قیس بن سعد بن عباده بود. او دست پیش آورد و گفت با تو بر قرآن و سنت و جنگ با منحرفان بیعت می‌کنم. امام حسن(علیه السلام) به او گفت: بیعت کن بر قرآن و سنت که همه چیز در همین دو است [و تلویحا شرط بعدی قیس را نپذیرفت]. قیس بیعت کرد و دیگر هیچ نگفت.(تاریخ الامم، ج۵، ص۱۵۸) هنگامی که معاویه حجم بیعت اهل عراق، حجاز، ایران و یمن با امام حسن(علیه السلام) را دید، ناگزیر جنگ را آغاز کرد و با راه‌اندازی لشکری به سمت عراق رهسپار شد.(الفتوح، ج۴، ص۲۸۶)

در این لحظه امام حسن(علیه السلام) نیز سپاهیان خود را جهت مقابله آماده فرمود و در ساباط مدائن خطبه‌ای در مورد اصلاح ذات البین، وحدت و دوری از تفرقه و دشمنی برای مردم ایراد فرمودند اما مردم خیال کردند ایشان قصد دارد ذهن آنها را برای صلح آماده کند پس بسیاری از آنها امام(علیه السلام) را ترک کردند و جسارت‌های زیادی به ایشان روا داشتند حتی پس از خطبه‌شان در مدائن به ایشان حمله کردند و مجروحش ساختند. آنچه که مشخص بود شیعیان در آن زمان درکی از وضعیت موجود نداشتند و نمی‌فهمیدند که هنوز تا رسیدن به قدرت کافی برای جنگ فاصله زیادی است و چه از نظر عددی و چه از نظر انگیزه توان لازم ایجاد نشده است، یعنی به‌جای آنکه به امام(علیه السلام) فشار بیاورند که باید بجنگی، باید مردمی که کنار امام(علیه السلام) نیامدند را توجیه می‌کردند.

طبیعتا لشکر دوازده هزار نفری امام حسن(علیه السلام) در مقابل لشکر شصت هزار نفری معاویه نمی‌تواند مقاومت کند مگر آنکه مردم از امام(علیه السلام) اطاعت کرده و آماده رزم شوند. این وضعیت باعث شد امام حسن(علیه السلام) به صلح با معاویه فکر کند و فردی را برای مذاکره نزد معاویه بفرستد.

به‌همین دلایل است که مورخین علت طرح صلح از سوی امام حسن(علیه السلام) را سستی مردم در جنگ با معاویه از یک سو و شایعه‌های طرح شده از سوی سپاه شام از سوی دیگر دانسته‌اند، که امام را ناچار از پذیرش صلح کرد.(جعفریان، تاریخ خلفا، ص۳۷۸) امام حسن(علیه السلام) پس از امضای صلح‌نامه چنین فرمود: «من به این علت حکومت را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می‌جنگیدم تا کار یکسره شود».(احتجاج طبرسی، ج‌۲، ص۲۹۱)

در اصل جنگی که در آن زمان رخ داد جنگ نفس و رسانه بود. مردم آن زمان نتوانستند بر نفس خود غلبه کنند و دلایل و استدلال‌های امام حسن(علیه السلام) و همچنین ولایت ایشان را بپذیرند، همچنین در جنگ رسانه‌ای در برابر شایعات و دروغ‌ها نتوانستند مقاومت کنند و هر حرفی را بدون تحقیق قبول کردند. نیروهای نفوذی معاویه در میان شیعیان رسوخ کرده بودند و آنها را نسبت به امام(علیه السلام) بد گمان می‌کردند.

حتی عبیدالله بن عباس، فرمانده لشکر امام حسن(علیه السلام) فریب همین شایعه پراکنی‌ها را خورد و به‌سمت معاویه رفت تا او نیز وعده یک میلیون درهمی‌اش را محقق کند. سستی اراده و عدم عزم راسخ مسلمانان، همچنین سستی قلب و ذهن آنها در برابر طوفان شایعات و فریب‌کاری‌ها، نتیجه‌ای جز تنها ماندن امام معصوم ندارد. به‌عبارتی هر ضربه‌ای که به اسلام وارد شده است از سستی مسلمانان بوده نه قدرت دشمنان. فقدان عمارها برای تبیین حقایق و بصیرت‌افزایی مهترین چالش آن دوره بود. در آن زمان نبودند کسانی‌که به روشن‌سازی و آگاه‌سازی بپردازند. وقتی مسلمانی با تقوای الهی و اسلامی خود را تقویت نکرده باشد به‌راحتی توسط دشمنان دین صید می‌شود و در تور دروغ‌های آنان گرفتار می‌ماند.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط