راسخون: اولين كارش اشك و لبخند را در سال 72 ساخت اما روند بسيار پركاري را طي اين سال ها پشت سر گذاشته و اكنون نزديك به شصت موسيقي فيلم و سي موسيقي سريال در كارنامه اش دارد و در كنار اين ها كارهاي اركسترال هم براي اركسترهاي مختلف ايراني و خارجي مي نويسد . البته همايون فر وارد حوزه تدريس نشده چون خودش معتقد است كه «معلم خوبي نيستم ... بداخلاقم ». گذشته از اين ها ، هم خودش مي داند و هم آن هايي كه با كار و روحياتش آشنا هستند كه او يك آهنگساز 24 ساعته فيلم است و شبانه روز مشغول اين كار است و عاشق آن . همين عشق باعث شده آواهايي كه خلق مي كند با مخاطب ارتباط خوبي برقرار مي كنند و خوب روي صحنه هاي فيلم مي نشينند .
كارن همايون فر متولد سال 1347 تهران است . در آغاز جواني راهي تركيه شد تا در كنسرواتوار هاجت تپه آنكارا موسيقي را به صورت آكادميك دنبال كند . در همان جا چندين قطعه نوشت و آن ها را در كنسرت هاي متعدد اجرا كرد و اين كار را تاكنون ادامه داده است . اگر چه شايد خيلي ها همايون فر را پس از ساخت موسيقي سريال هايي مثل اغما يا صاحبدلان بشناسند اما او سال هاست كه در عرصه موسيقي فيلم فعاليت دارد و در كارنامه اش ساخت بيش از شصت موسيقي فيلم وجود دارد ؛ از جمله كاغذ بي خط ، پارتي ، پاپيتال ، سلطان ، سياوش ، رنگ شب ، سالاد فصل ، توفيق اجباري ، اين زن حرف نمي زند ، از دوردست ، ايستگاه بهشت ، شيفته ، باج خور ، جنايت ، سيزده گربه روي شيرواني ، صد سال به اين سال ها ، كتاب قانون و خاك آشنا كه اين روزها بر پرده است ؛ به اضافه سريال هاي پربيننده اي چون حلقه سبز ، سفر سبز ، صاحبدلان ، پليس جوان ، مرگ تدريجي يك رؤيا ، همسايه ها ، اغما و ...
او شانس اين را داشته تا با استادان سينماي ايران از تقوايي و كيميايي گرفته تا فرمان آرا و حاتمي كيا كار كند . چهار بار نامزد دريافت سيمرغ بلورين جشنواره فجر شده كه سال گذشته آن را بالاخره براي زادبوم دريافت كرد . همچنين هشت بار نامزدي دريافت تنديس زرين جشن سينما و دريافت آن در دو سال پياپي ، تنديس حافظ ، دريافت جايزه بهترين آهنگ ساز شبكه هاي اول و سوم و پنجم سيما و ... از ديگر افتخارات اوست . همايون فر تجربه بازيگري در سينما هم داشته و نقشي در رد پاي گرگ بازي كرده است . به مناسبت نمايش خاك آشنا كه او موسيقي اش را ساخته و برنده تنديس خانه سينما هم شد به سراغ همايونفر رفته ايم .
موسيقي فيلم هاي فرمان آرا را اغلب احمد پژمان مي ساخت ...
اين بار هم به ايشان پيشنهاد داده بودند ، اما در آن زمان آقاي پژمان در تهران نبودند و با موافقت ايشان ، ساخت موسيقي خاك آشنا را من به عهده گرفتم . سال ها بود آقاي فرمان آرا را مي شناختم و با هم دوست بوديم ، اما اين بار قسمت بود كه من كنار ايشان باشم وگرنه احمد پژمان به بهترين شكل ممكن براي فيلم هاي ايشان موسيقي مي ساخت .
اين باعث نشد تا شما سعي كنيد شبيه كارهاي آقاي پژمان موسيقي بسازيد ؟
نه اصلاً . چون نمي شود خيلي به موسيقي ايشان نزديك شد . پژمان موسيقي خاص خودش را دارد . من در موسيقي خاك آشنا سعي كردم با گرامر خودم به خواسته هاي خود فيلم و كارگردان نزديك شوم . بنابراين موسيقي خاك آشنا موسيقي شبيه به خودش است .
بيش تر به فضاي موسيقي كلاسيك نزديك است ...
آقاي فرمان آرا آشنايي بسيار خوبي با موسيقي كلاسيك ،يعني خاستگاه موسيقي من ، دارند . زياد به اين موسيقي گوش مي كنند و اين روزها كم تر كارگرداني پيدا مي شود كه تا اين اندازه شناخت روي موسيقي روز فيلم هاي دنيا داشته باشد . در خاك آشنا مؤلفه هاي آرتيستيك زياد است . حتي در انتخاب اپراهايي كه در خاك آشنا شنيده مي شود هم خود آقاي فرمان آرا دخيل بودند و پيگير مي شدند كه كدام اجرا از اين اپراها انتخاب شود . چنين اتفاقي آهنگ ساز را سر ذوق مي آورد . اپراهايي كه براي خاك آشنا انتخاب كرديم ، توسكا و مادام باترفلاي بودند كه هر دو در فيلم خيلي خوب جا افتادند . در اركستراسيون هم سعي كردم آن حالت رمزگونگي را كه در فيلم وجود دارد منعكس كنم ؛ بدون اين كه اصلاً وارد موسيقي سنتي ايراني بشوم . البته چون داستان فيلم در بخش هايي در كردستان مي گذشت من هم به نوعي به موسيقي فولك كردستان رجوع كردم اما نه آن قدر محسوس كه فضاي موسيقي فيلم را ايراني كند ؛ البته بجز قطعه آخر كه يكي از تم هاي معروف موسيقي كردي است . در كل ، موسيقي خاك آشنا موسيقي امپرسيونيستي است .
براي همان بخش هايي كه به نوعي سراغ موسيقي ايران رفتيد نقشي كه سازهاي ايراني بازي مي كنند خيلي عجيب و غريب است .
بله ، چون از آن ها استفاده هاي اركسترال نكرده ام . اگر چه تقريباً از تمامي سازهاي ايراني از كمانچه و تار و سه تار گرفته تا بقيه سازها استفاده كرده ام اما همچون رنگ هايي بوده اند كه فقط پاشيده شده اند ؛ همين . يعني بيش تر به حالت تكي (سلو) از آن ها بهره گرفته شده و استفاده هاي لحظه اي داشته ام .
در ژاني گه ل (جميل رستمي) هم سراغ موسيقي كردي رفته بوديد ؟
بله .در آن جا موسيقي كردي تم اصلي بود اما در خاك آشنا فقط اشاره هايي به آن شد .
موسيقي خاك آشنا را از كجا شروع كرديد ؟
در سكانسي ، رضا كيانيان در حال خواندن شعري از ضيا موحد است . براي من ، آن لحظه ، لحظه بسيار خاصي بود كه خيلي دوست داشتم. موسيقي را هم از همان جا شروع كردم .
در مجموع ساختنش چه قدر طول كشيد ؟
حدود سه ماه و نيم . تدوين فيلم در مراحل پاياني قرار داشت كه شروع كردم . البته قبل از آن همراه با آقاي فرمان آرا كلي راش ديده بودم . ايشان هم اجازه دادند تا اتودهاي من تمام شود و كلاً پروسه اش خيلي طولاني بود .
با توجه به اين كه صحنه هايي از فيلم حذف شد ، به موسيقي اش هم لطمه اي خورده ؟
نه به هر حال وقتي موسيقي اي ساخته و روي فيلم گذاشته مي شود كه ديگر متعلق به من نيست . آن چه نگرانش هستم اين است كه نكند خاك آشنا از حال و هواي اصلي اش به واسطه آن حذفيات درآمده باشد چون به نظر من يكي از بهترين آثار آقاي فرمان آراست .
شما موسيقي زادبوم را هم ساختيد كه گويا كار سختي بوده ...
بله ، به خصوص كه در پنج جغرافيا روي مي داد و من بايد نگاهي به موسيقي آلمان و ايران در دو فضاي شهري و محلي و دوبي مي داشتم . البته تمامي سعي ام را كردم كه از حوزه موسيقي جغرافيايي ، تا آن جا كه مي شود دور شوم و به توصيه آقاي داودي در آن بخشي كه فيلم در قشم مي گذرد وارد موسيقي جنوبي نشوم . نكته مهم اين بود كه در اين مكان هاي مختلف موسيقي رنگ جغرافياي آن محل را به طور خاص نگيرد اما بايد طيف وسيعي از موسيقي كلاسيك تا موسيقي ملي خودمان را پوشش مي داد و اين كار سختي بود و داوران جشنواره فجر دقت لازم را در تشخيص اين دشواري ها به خرج داده بودند كه سيمرغ بلورين نصيب من شد . جدا از اين ، اركستري كه موسيقي زادبوم را اجرا كرد بسيار بزرگ تر از اركسترهاي معمول بود اما موسيقي بدون اين كه پيوستگي ارگانيكش را از دست بدهد در طول فيلم جريان داشت . برقراري ارتباط ادبي ام با فيلم نامه خوب نيست و مثل خيلي از دوستانم از ابتدا سراغ فيلم نامه نمي روم . اين فيلم هم در مرحله تدوين به دست من رسيد كه البته به دليل سختي هايي كه مونتاژ زادبوم داشت ، اين مرحله طول كشيد . ساخت موسيقي اش هم در مقايسه با كارهاي ديگرم بيش تر طول كشيد و حدود سه ماه زمان برد .زادبوم را دوست دارم به خصوص استفاده از سازهاي سلو در موسيقي آن را . در صحنه هاي پاياني فيلم كه قرار است لاك پشت ها از تخم بيرون بيايند موسيقي سلو با ويولن سل روي فيلم مي نشيند كه آن را خيلي دوست دارم . واقعاً لحظه اي سينمايي است . لوكيشن اصلي در قشم است . يعني يك موسيقي منطقه اي و طيف گسترده اي از موسيقي هاي ديگر . معمولاً سازهايي كه در جنوب استفاده مي شود مثل ني انبان و دمام و ... هستند كه ما از آن ها استفاده نكرده ايم . شايد اين باعث يكدستي فيلم شد . حتي موسيقي هايي را كه در رستوران پخش مي شود يا موسيقي هايي را كه در زمينه كار هستند خودم انتخاب كردم .
در جشنواره اخير موسيقي شما براي كودك و فرشته هم خيلي مورد توجه قرار گرفت .
بله ، اين فيلمي بسيار متواضع و شريف است كه من از اين كه آهنگ سازي آن را در پرونده ام دارم بسيار خوشحالم . بيش تر از اين بابت خوشحالم كه جشنواره هاي مختلف داخلي و خارجي هم به آن نگاه ويژه اي داشتند . موسيقي كودك و فرشته فضايي كاملاً در تضاد با جنگ دارد و اصلاً سعي ندارد سروصداهاي جنگ را تشديد كند .
اين طور كه پيداست شما مثل ديگر سازندگان موسيقي فيلم نيستيد كه در كنار ديگر فعاليت هايشان در سينما هم كار مي كنند . ظاهراً كلاً كار موسيقي تان را وقف سينما كرده ايد چون تقريباً اين سال ها كار ديگري از شما نشنيده ام .
من موسيقي هاي سالني بسياري دارم اما ترجيحاً وقتي آهنگ ساز يك حوزه كاري را انتخاب مي كند مجبور است مدام به آن فكر كند . من هم آهنگ ساز فيلم 24 ساعته هستم .
پيش از اين كه آهنگ سازي تان را به طور جدي بخواهيد دنبال كنيد كدام موسيقي ها چه ايراني و چه خارجي روي شما تأثير ويژه اي گذاشت ؟
من از پنج سالگي پشت ساز نشسته ام و تحصيلات موسيقي دارم . با موسيقي كلاسيك بزرگ شده ام و رابطه ام با آن از كودكي شكل گرفته است .در آن دوران هم خيلي موسيقي هاي جذاب بودند كه من سعي مي كردم زماني لابه لاي آثار موتزرارت و بتهوون و ... با پيانو بزنم . يادم مي آيد تنظيم هاي ويژه پيانو موسيقي فيلم هايي چون دكتر ژيواگو يا ميشل استروگف هم وجود داشت . همه اين ها توجهم را جلب كرد .
در ميان آهنگ سازان ايراني چه طور ؟
اولين نفر اسفنديار منفردزاده است . ترانه هايش را خيلي دوست داشتم . هيچ وقت موسيقي او در غزل از يادم نمي رود . همه ممكن است به موسيقي او در قيصر ، داش آكل يا مثلاً گوزن ها و ترانه « گنجشكك اشي مشي » اشاره كنند اما من موسيقي غزل را واقعاً دوست داشتم . كارهاي لوريس چكناواريان هم فوق العاده اند ؛ معمولاً يادي از او نمي شود اما مهم ترين و اولين كسي است كه به طور جدي موسيقي فيلم نوشت و موسيقي فيلم را به معني كلاسيكش كار كرد . مگر مي توان موسيقي بي تا را فراموش كرد ؟ در سينماي قبل از انقلاب عده اي فيلم مي گرفتند بعد عده اي صداگذار ، موسيقي برايش مي گذاشتند. اين سيستم در برخي از كارها جواب مي داد . نصف ديگر هم كه ترانه و آواز بود. بعضي از كساني كه در آن حوزه ها كار مي كردند خيلي نمي شود گفت موسيقي فيلم كار مي كردند . موسيقي فيلم با لوريس چكناواريان و اسفنديار منفردزاده و يك كار از هرمز فرهت و احمد پژمان در ايران جدي شد ، وگرنه قبلش موسيقي فيلم نداشتيم . حتي مرحوم مرتضي حنانه را كه من به شدت دوستش دارم خيلي وقت ها كارهايش براي فيلم ها موسيقي فيلم نيست . بنابراين من به كسي مي گويم آهنگ ساز فيلم كه فريم به فريم براي آن فيلم كار كند . اين كه يك موسيقي بدهم به كارگردان و بگويم استفاده كن و استفاده بشود و تأثير خوبي هم بگذارد ، اصلاً به اين معني نيست كه من آهنگ ساز فيلم هستم . موسيقي فيلم يك شاخه كاملاً مستقل و تخصصي است كه من آن را آرام آرام ياد گرفتم . ادعا مي كنم كه موسيقي فيلم در سينماي ايران يك پديده بعد از انقلاب است ؛ بدون اين كه آن چند استثنا را كه نام بردم ، حذف كنم . پس از انقلاب ، موسيقي فيلم با كامبيز روشن روان و ناصر چشم آذر جدي شد . از اين ستون هاي موسيقي فيلم مي گويم تا اين نسل را بيش تر بشناسيد . با مجيد انتظامي و فريدون شهبازيان ، افرادي صاحب سبك پا در اين عرصه گذاشتند . اين ها به اين نتيجه رسيدند كه براي يك فيلم خاص بايد موسيقي خود آن فيلم را ساخت . به كارهاي كامبيز روشن روان نگاه كنيد كه چه قدر استاندارد كار مي كند . فراموش كردم از زنده ياد بابك بيات نام ببرم . محمدرضا عليقلي هم به اين گروه بزرگ اضافه شد . اين ها با جسارت تمام اين شاخه از موسيقي را راه انداختند . در واقع اين عده موسيقي فيلم را در اين سرزمين سر و سامان دادند . مگر مي توان عظمت موسيقي شايد وقتي ديگر را فراموش كرد ؟ بعد از اين ها نسلي تازه وارد شد . من خودم را در دسته خاصي قرار نمي دهم ،اما اين نسل تازه هم دارد كاركرد خودش را نشان مي دهد . نسل تازه اي كه با ورود پيمان يزدانيان ، فردين خلعتبري و سعيد انصاري شروع مي شود و افرادي چون برديا كيارس و .. به آن ها اضافه شدند . به مرور مي بينيد كه اين ها هم جواب مي گيرند. در واقع ما نسلي هستيم كه هم داراي امكانات نوشتن براي اركستر سمفونيك هستيم و هم ارتباطمان را با تكنولوژي حفظ كرده ايم .
تقريباً در طول يك سال چند موسيقي فيلم كار مي كنيد ؟
در سال هاي اخير حداقل سالي دو يا سه موسيقي فيلم كار مي كنم . خوش بختانه فيلم هاي بسيار خوبي هم بودند . اميدوارم خيلي از آن ها از حالت بلاتكليفي بيرون بيايند . ساخت هر موسيقي فيلم برايم حداقل دو تا سه ماه كار جدي مي برد . اين اصلاً به اين معني نيست كه ساخت موسيقي براي سريال ،كار نمي برد ، با اين حال زماني كه آهنگ ساز ساخت موسيقي براي سريال را بر عهده مي گيرد از همان لحظه شروع كار تا پايانش تكليف روشن است .
انگار ساخت موسيقي فيلم هاي توقيفي كلاً در قبضه شماست !
ظاهراً ! نسبت به اين ماجرا خيلي احساس بدي دارم . خاك آشنا پس از دو سال تازه اكران شده ، ژاني گه ل ، رنگ شب ، صد سال به اين سال ها و خيلي هاي ديگر هم هستند . اين ها فيلم هاي بسيار زيبايي اند ، همه شان تحسين شده اند و من مشكل خاصي در آن ها نمي بينم . اين عمر يك سينماگر است كه صرف يك كار شده و اين طور با آن رفتار مي شود .
از ابتدايش بگوييد كه چه طور سراغ ساخت يك موسيقي مي رويد ؟
معمولاً در اواخر تدوين ، فيلم به ما آهنگ سازان مي رسد و در همان روزهاست كه كارگردان دعوت مي كند تا ما فيلم را ببينيم . اگر در زمينه هاي مختلف هنري و غيره به توافق رسيديم كار را شروع مي كنيم . گاهي از مرحله فيلم نامه در جريان قرار گرفته ام اما ترجيح مي دهم پس از اين كه فيلم به مرحله راف كات رسيد ساخت موسيقي را آغاز كنم . موقع خواندن فيلم نامه ، با آن به عنوان يك اثر خام طرف هستيد و در ذهن خودتان شروع مي كنيد به فيلم ساختن براي خودتان . بعد مي بينيد كه نتيجه اش ، يعني اثر كار كارگردان با چيزي كه در ذهن تان ساخته ايد كه كاملاً متفاوت است . بنابراين كار از مرحله فيلم نامه به نتيجه خيلي خوبي نمي رسد . هر زمان كه ساخت موسيقي فيلمي را با فيلم نامه شروع كردم ، در مرحله مونتاژ و موسيقي نوشتن پشيمان شدم .
بنابراين بالاخره بخش هايي از فيلم را به صورت پيوسته مي بينيد .
اصلاً اگر اين پيوستگي نباشد نمي توان مسير موسيقي را مشخص كرد و به سمت دلخواه برد . ساخت موسيقي فيلم هم مثل گفتن قصه است . بايد نقطه عزيمت داستان را دانست ، از شخصيت هايي شروع كرد و آرام آرام آن ها را بسط داد و به نقاط اوج و فرود رسيد .
شما ترجيح مي دهيد با سازهاي آكوستيك كار كنيد تا الكترونيك ...
نه ، هيچ الزامي نمي بينم . در دوره اي تمام تمركزم روي موسيقي آكوستيك بود اما الان نه . الان به فرمولي كه در همه جاي دنيا وجود دارد رسيده ام كه مي بينم همه آهنگ سازان بزرگ فيلم در دنيا از شرايط و امكانات ديجيتال و وسعت صداي آن و تركيبش با اركستر واقعي كه نتايج درخشاني هم دارد استفاده مي كنند . با استفاده از همين امكانات ديجيتالي محدوده صداها گسترش پيدا كرده و كيفيت و دقت اجراها بالا رفته و در ايران هم بايد به جرأت بگويم كه الان موزيسين هايي كار مي كنند كه ابداً چيزي از بزرگان موسيقي فيلم دنيا كم ندارند كه در مواردي چيزهايي اضافه تر هم دارند .
تا به حال شده كه فيلمي را دوست نداشته باشيد و برايش موسيقي بسازيد ؟
زياد ! ولي نخواهيد كه اسم ببرم .
الان هم پيش مي آيد ؟ اصلاً چه طور مي شود وقتي حس خوبي نسبت به فيلمي نداريد مي توانيد برايش موسيقي بنويسيد ؟
خوش بختانه هفت هشت سال است كه اين كار را نكرده ام . فكر مي كنم از آهنگ سازان نسل خودم ، تنها كسي هستم كه اين افتخار را دارم كه با نسل اول سينماي ايران مثل ساموئل خاچيكيان و شاپور قريب كار كرده ام تا كارگردانان موج نو ؛ بزرگاني چون مسعود كيميايي و ناصر تقوايي كه مي دانيد فيلم ساختن شان يك حادثه است . با بهمن فرامان آرا كار كرده ام و خيلي سينماگران ديگر مثل داريوش فرهنگ يا محمدعلي سجادي كه با هم خيلي دوستيم و كارهاي خيلي خوبي با هم كرده ايم ، و آدم هاي نسل خودم مثل سامان مقدم يا رامين محسني و مهدي كرم پور . كم تر آهنگ سازي با چنين طيف گسترده اي كار كرده است .
قرار بود بگوييد چه طور موسيقي فيلم هايي را مي سازيد كه دوستشان نداريد .
در دوره اي به هر حال من بايد خودم را در اين حرفه تثبيت مي كردم . اين يك واقعيت است ... قبل از اين كه سلطان را كار كنم چهار پنج فيلم كار كرده بودم اما كار كردن با فيلم سازي مثل كيميايي ناگهان برايم مثل تابلويي مي شود تا مسيرم را كاملاً ترسيم كنيد . از سوي ديگر ، صادقانه بگويم بخشي از اين ماجرا هم تأمين زندگي يك هنرمند است . در هر حال هر كس مجبور است كارهايي را انجام بدهد تا در شغل خودش بقا داشته باشد . منحني كه طي اين سال ها براي خودم رسم كرده ام منحني رو به نزولي نبوده ؛ يعني اين شيوه به طرف بالا بوده . ممكن است گاهي بالا و پايين شده باشد اما به سرعت جاي خودش برگشته . از اين بابت خوشحالم . نه اين كه بابت كارهايي كه دوست نداشته ام الان پشيمان باشم . آن ها هم به هر حال جزو كارنامه من هستند . اما واقعاً با بعضي از فيلم ها - كه در مواردي اسم هاي بزرگي هم پشتشان بوده - نشد ارتباط برقرار كنم . شايد مشكل از من بوده ...
پس چه طور برايشان موسيقي مي ساختيد ؟
وقتي آدم حرفه اي كار مي كند ديگر خيلي حسي به ماجرا نگاه نمي كند . اصلاً اين كه بتوانم با كارگردان ارتباط برقرار كنم يا نكنم يك مسأله ثانويه است . مهم اين است كه بتوانيد با خود فيلم ارتباط برقرار كنيد .
منظور من هم كارگردان نبود ؛ در مورد فيلم حرف مي زنم .
براي يك فيلم بد طبيعتاً موسيقي بدي ساخته مي شود. اين خيلي واضح است . من تا به حال نديده ام فيلمي كه به خاطر موسيقي اش خوب شده باشد يا برعكس . فيلم بايد همه عناصرش خوب باشد تا موسيقي اش هم حداقل قابل قبول باشد . من تجربه موسيقي خيلي خوب و پيچيده روي فيلم بد را داشته ام ولي هيچ نتيجه اي نگرفتم ، چون اصلاً ديده نشد .
كدام كارتان را دوست داريد كه هر وقت به آن برمي گرديد احساس خوبي داريد ؟
البته اين طور نيست كه بگويم كارهايم را مثل بچه هايم دوست دارم . بعضي ها را اصلاً دوست ندارم ، و حتي ازشان بدم هم مي آيد . به محض اين كه كارم با يك پروژه تمام مي شود ، آن پروژه چه افتخار آميز باشد و چه نباشد سعي مي كنم بازتاب هاي حسي اش را از خودم دوركنم . سعي مي كنم خودم را دچار شيفتگي يا انزجار نكنم . كار يك هنرمند كه عرضه مي شود ، ديگر مال او نيست ، براي مردم است . من خودم را به سرعت از كارها دور مي كنم . با اين حال بوده لحظاتي كه بخواهم يادآوري كنم . مثل موسيقي سريال حلقه سبز براي ابراهيم حاتمي كياي دوست داشتني كه خيلي برايش احترام قائلم ؛ كار خيلي خوب بود و واقعاً هر وقت به آن برمي گردم حس خوبي دارم . با اين كه من سريال هايي داشته ام كه خيلي محبوب بوده اند و ملودي شان مدت ها سر زبان مردم بوده ؛ از روزهاي زندگي و پليس جوان گرفته تا همسايه ها . ولي حلقه سبزرا جور ديگري دوست داشته ام. صاحبدلان را هم طور ديگري دوست داشتم. سفر سبز (محمد حسين لطيفي) را هم خيلي دوست داشتم ، يا مثلاً سريال مرگ تدريجي يك رؤيا (فريدون جيراني) به دليل ترانه اي كه در آن بود ؛ به خصوص كه چون بخش زيادي از زندگي ام در تركيه گذشته و مي گذرد و درس خوانده آن جا هستم و برايم متن تركي اش خيلي جذاب بود .
به نوعي خودتان را مجبور مي كنيد با فيلم ارتباط برقرار كنيد ؟
بله ، صد درصد همين است ، اما اين كار هم بلدي مي خواهد . يعني به عنوان يك متخصص مي توانيم كارهاي مختلفي بكنيم و اين طور نيست كه مجبور باشيم براي هر كاري بخشي از روح مان را بگذاريم ؛ اگر چه براي بعضي از كارها هم مجبوريم اين كار را بكنيم .
چه قدر با دنياي سينما ارتباط داريد ؟ زياد فيلم مي بينيد ؟
نبايد اين را بگويم ولي فكر مي كنم من هميشه منبع خوبي براي كارگردان هايي هستم كه با من كار كرده اند . بارها گفته ام كه رابطه ام با سينما عاشقانه است و فكر نمي كنم كسي به اندازه من فيلم ديده باشد !
پس حتماً فيلم هاي امسال را هم ديده ايد ...
بله ، ميليونر زاغه نشين را بر عكس خيلي ها دوست نداشتم . دني بويل را زياد دوست ندارم . فيلمش خيلي طولاني و رمانتيك بود و حوصله ام را سر برد ، اما مورد عجيب بنجامين باتن را دوست داشتم . جاده رولوشنري را خيلي دوست داشتم .
موسيقي هايشان را چه طور ديديد ؟
موسيقي فيلم بچه اشتباهي (كلينت ايستوود) كار خود ايستوود را خيلي دوست داشتم . يكي دو سال پيش هم از موسيقي فيلم بابل(الخاندرو گونزالس ايناريتو) خيلي خوشم آمد و هميشه پيگير هستم كه ببينم آهنگ سازش - گوستاووسانتائولايا - چه مي كند .
كار كدام كارگردان ها را دوست داريد ؟
من عاشق سينماي دهه هاي 1960 ، 70 و اوايل 80 آمريكا هستم ؛ دوره وودي آلن و جان فرانكن هايمر . اسپيلبرگ و جرج لوكاس كارگردان هاي نسل من هستند . يادم هست با مادرم به سينما دياموند مي رفتيم و فيلم جنگ ستارگان ، برخورد نزديك از نوع سوم و ... را مي ديدم . اصلاً دليل اين كه من در آن سن و سال عاشق سينما شدم فيلم برخورد نزديك از نوع سوم بود ؛ يعني جايي كه آدم هاي زميني سعي مي كردند با آن چند تا نتي كه جان ويليامز ساخته بود با او ارتباط برقرار كنند . موقعي كه آن شش نت جادويي را شنيدم ،تا خانه دويدم و سعي كردم با پيانويي كه داشتم آن نت ها را تكرار كنم و از همان جا عشق من به سينما شروع شد . تقريباً ده ساله بودم .
... و كدام كارگردان ايراني ؟
جوابش سخت است . من خيلي هايشان را دوست دارم و در عين حال خيلي هايشان را هم دوست ندارم . حتي تحمل ديدن فيلم هاي خيلي هايشان را هم ندارم . من سينما را دوست دارم و هر كارگرداني را كه طبق تعريف هاي كلاسيك سينما كار مي كند . اين كه به سينما مي رويد ، قصه اي را مي بينيد و لذت مي بريد و از سالن سينما كه بيرون مي آييد انگار روي زمين نيستيد ... اگر چه سال هاست كه من اين حس را تجربه نكرده ام .
امسال خيلي ها بعد از تماشاي درباره الي اين حس بهشان دست داد!
بله . درباره الي خوب بود . جزو معدود فيلم هاي امسال بود كه ديدم و دوست داشتم .
آيا پيش آمده كه فيلمي را ببينيد و آرزو كنيد اي كاش آهنگ سازش شما بوديد ؟
بله . اما اگر بگويم به آهنگ سازش برمي خورد .
فكر نمي كنم . چون معني اش اين نيست كه آن آهنگ ساز كارش را خوب انجام نداده ؛ صرفاً زاويه ديد شما فرق مي كرده ؟
خيلي دوست داشتم كه موسيقي پري را مي ساختم . درباره الي را هم همين طور . اي كاش اين فيلم موسيقي داشت و آن را هم من مي ساختم !
شما كه به قول خودتان شبانه روز مشغول ساخت موسيقي فيلم هستيد ، چه مي كنيد كه كارهايتان شبيه هم نشود ؟
به دو دليل عمده موسيقي هاي من شبيه هم نمي شوند . اول اين كه من زياد فيلم مي بينم و بعضي ژانرهاي سينمايي را خيلي دوست دارم و تعقيبشان مي كنم و دائم در حال تأثير گرفتن از چيزهايي هستم كه مي بينم و مي خوانم و مي شنوم . دوم اين كه من چون پيانيست هستم ، دسترسي ام به ادبيات پيانويي خيلي وسيع است . از طرفي خيلي سعي مي كنم خودم را به روز نگه دارم . كار بسياري از آهنگ سازهاي بزرگ را نه براي كپي برداري بلكه براي آموختن از آن ها دنبال مي كنم .مدام در حال ياد گرفتنم و براي همين زياد فيلم مي بينم و ساندتراك هاي مختلفي را گوش مي كنم . كار ديگري هم كه انجام مي دهم اين است كه اصلاً خودم را در يك ژانر نگه نمي دارم اما البته تنها ژانري كه بارها ادعا كردم كه بلد نيستم ، كمدي است . من براي فيلم هاي اجتماعي ، مذهبي ، تئاتر ، سريال پليسي ، ترسناك و .. موسيقي ساخته ام اما كمدي نه . فكر مي كنم خيلي مهم است كه بدانيد براي آن ژانر از فيلم چه نوع موسيقي بايد كار بشود . متأسفانه بعضي از دوستان ما دقت نمي كنند . يعني مي بينيد موسيقي جايي ايستاده كه دائماً خودنمايي مي كند ، در حالي كه اصلاً نبايد شنيده بشود . اگر مشكل اكران فيلم صد سال به اين سال ها برطرف شود مي بينيد كه موسيقي بسيار خاصي دارد . همچنين همين خاك آشنا جزو فيلم هايي است كه در آن موسيقي با رنگ آميزي طبيعت تلفيق شده ، بدون اين كه خيلي وجه دراماتيك بگيرد . كودك و فرشته را هم كار كردم كه در رشته هاي مختلف كانديداي دريافت جايزه شد و فيلم زيبايي بود . موسيقي آن را با زادبوم كه مقايسه كنيد متوجه خواهيد شد تا چه اندازه متفاوت هستند .
در عين حال پاي همه اين ها امضايتان را هم بايد بگذاريد.
بله . من بيش تر سعي مي كنم در هارموني اين امضا را داشته باشم . دقيق تر بگويم، از بخشي از موسيقي دوره باروك در موسيقي هايم هميشه بهره مي برم كه شايد از همان به نام وجه تمايز بتوان ياد كرد . در هر حال اصلي ترين وجه تمايز موسيقي من در شكل نوشتن ملودي ها و بسط هاي هارمونيك است .
خيلي از آهنگ سازان از اين كه كارگردانان نگاه حرفه اي به موسيقي ندارند دلخورند . شما چه طور ؟
كارگردانان طيف بسيار متفاوتي دارند . يكي ابداً چيزي از موسيقي نمي داند و كار را به آهنگ ساز مي سپارد و كارگرداني هم هست كه به اندازه آهنگ ساز موسيقي را مي شناسد . يك نمونه اش تقوايي ، كه كار كردن با او را هرگز فراموش نمي كنم . من بايد كاغذ بي خط تقريباً هشت دقيقه موسيقي داشتم ولي خيلي ياد گرفتم . همچنين موسيقي از درون كيميايي مي جوشد . هر پلان او درونش موسيقي دارد و فقط يك آهنگ ساز خوب مي خواهد كه موسيقي پلان ها را كشف كند . اين اتفاق هم پس از منفردزاده ، كم افتاده است .
داشتيد درباره كارگردان ها و ارتباط شان با موسيقي مي گفتيد ...
مثلاً كارگرداني مثل حاتمي كيا به آهنگ ساز نمي گويد چه كار كن اما خودش به طور غريزي آن قدر فوران دارد كه او را آچمز مي كند و آهنگ ساز از خودش مي پرسد چه كنم كه جواب اين طغيان را بدهد . به همين دليل براي موسيقي حلقه سبز بيش از پنج ماه كار كردم و خيلي هم دوستش دارم و فكر نمي كنم كه كسي اين قدر روي موسيقي يك سريال كار كرده باشد . كارم با سجادي در رنگ شب هم بسيار خوب و تجربه اكوستيك متفاوتي براي خودم بود ، متأسفانه اين فيلم توقيف شد . در عين حال بعضي از كارگردان ها برايشان كلاً موسيقي فرقي ندارد ، من سعي مي كنم با كارگردان هايي كار كنم مثل فرمان آرا كه هم در سينما و هم در ادبيات صاحب سبك است . كار كردن با كيميايي و حاتمي كيا و داريوش فرهنگ لذت بخش است چون پشتوانه موزيكال دارند. خيلي هاي ديگر هم هستند كه حالا يادم نمي آيد . از آن طرف كارگردان هايي هم هستند كار را مي سپارند به دست آهنگ ساز ...
گويا از ميزان علاقه كارگردان ها در استفاده از موسيقي روز به روز كم تر مي شود ؛ مثل درباره الي و عيار 14 در جشنواره اخير . حتي در بقيه فيلم هايي هم كه از موسيقي استفاده شده بود باز ميزان استفاده از آن خيلي كم بود . دليلش را در چه مي بينيد ؟
سؤال خيلي خوبي است . تلقي ما از سينما ، از اين ضيافت نور ، صدا ، تصوير ، موسيقي و عكس ، تصوري است كه در ذهن ما جا افتاده است . برخي از فيلم هاي هاليوود اگر 120 دقيقه اند 120 دقيقه موسيقي دارند اما بعضي فيلم ها به دلايل خاصي سكوت درشان كاركرد پيدا مي كند . اين فيلم ها بيشتر خاستگاهي اروپايي دارند يا متعلق به سينماي مستقل اند . به اين معني كه انگار استفاده كم تر از موسيقي به آن ها نوعي فرهيختگي يا جلوه روشنفكرانه اضافه مي كند . فكر مي كنم در ايران هم اين نگاه از همان جا مي آيد . من خوش حال مي شوم اگر سينماگران به جايي برسند كه فقط نور و تصوير كار كنند ، چون موسيقي به باند صوتي فيلم اضافه مي شود و اصلاً جزو اصل فيلم نيست . خود ما هم مي دانيم كه در جاهايي استفاده از موسيقي آن قدر زياد شده كه كاركرد اصلي اش را از دست داده است . اما اگر كارگرداني بداند كه چه طور از موسيقي استفاده كند بي شك همان موسيقي هاي زياد هم آثاري درخشان از كار درمي آيند . از آن طرف نگاه كنيد به فيلم هاي كوبزيك ، كوپولا ، لوكاس ، يا اسكورسيزي . اين ها بزرگان هاليوود هستند اما هيچ كدام از موسيقي استفاده نمي كنند . كساني هم هستند كه موسيقي هاي خيلي خلوت ، هنري ، كم صدا ، با حجم پاييني از سازبندي را دوست دارند . مثل آنگلوپولوس . به هر حال فكر مي كنم اين نوع كارها استفاده هاي خاص در دوره هاي زماني خاص دارند و مثلاً با تعريفي كه از سينما در ذهن من است ، شما مي رويد دو ساعت در سالن سينما مي نشينيد و خودتان را به حادثه ها و داستان و قهرمانانش مي سپاريد ؛ و صدا و تصوير و موسيقي به كمكتان مي آيد . شايد اگر اين ها نباشد سينما تبديل بشود به تئاتر ! در عين حال اگر فيلم سازي به زور بخواهد روي فيلمش موسيقي نگذارد كه فيلم روشنفكرانه بشود كار بسيار اشتباهي است .
چرا براي كاغذ بي خط فقط چهار دقيقه موسيقي پخش شد ؟
خب چون فقط به همان چهار دقيقه احتياج داشت ، ضمن اين كه اين فيلم ادبيات خاصي داشت . پس مثلث هوش كارگردان و تدوين گر و آهنگ ساز ، تعيين مي كرد فيلم چه قدر موسيقي داشته باشد ، كجا بيايد ، از كجا شروع شود و كجا به پايان برسد .
شما موسيقي تيتراژ هم مي سازيد و اتفاقاً چندتاي آخر هم با استقبال مواجه شد . اين روزها گويا مد شده كه همه فيلم ها و سريال ها موسيقي تيتراژ داشته باشند .
خوش بختانه دو ترانه اي كه اخيراً با رضا يزداني كار كردم بسيار پرطرف دار شد ؛ در مرگ تدريجي يك رؤيا و تهران سيم آخر . البته كارهاي زيادي هم هستند كه ترانه تيتراژ ندارند . در كل بايد بگويم كه من هيچ وقت موسيقي را ويژه تيتراژ نمي نويسم و نمي دانم ديگران چه مي كنند . اما من اول موسيقي كل فيلم را مي نويسم و بعد موتيف آن را كه در كليت كار استفاده كرده ام به صورت هاله اي در تيتراژ اول و به شكل كامل در تيتراژ پاياني مي آورم . به نظر من هم مي آيد كه ترانه هاي تيتراژ مد شده ؛ نه فقط در ايران بلكه در همه جاي دنيا . به هر حال چيز بدي هم نيست اگر خوب كار بشود . مي بينيم كه در اسكار هم جايزه ويژه اي به بهترين ترانه اهدا مي شود . يعني اين كه چنين ترانه هايي هم جزو سينما فرض مي شوند .
پس به نظر شما بايد ربطي ميان موتيف كلي و ترانه تيتراژ وجود داشته باشد ، در حالي كه اين روزها زيادند تيتراژهايي كه ربط مشخصي به موسيقي كلي اثر ندارند .
چيزي كه اين جا در موسيقي تيتراژ كار مي شود ويژه است چون به قول شما من هيچ ربطي بين ترانه اي كه خوانده مي شود و ماهيت فيلم پيدا نمي كنم . به همين دليل است كه هميشه از ترانه ساختن براي تيتراژ فرار مي كردم و يكي دوبار هم كه در سينما اين كار را كردم از ترانه ها در متن استفاده كرديم . مثلاً در سالاد فصل (فريدون جيراني) روي شعري از ابتهاج ترانه اي گذاشتيم كه در آن وضعيت خسرو شكيبايي را مي توانستيم بيان كنيم . يا همين ترانه اي كه براي مرگ تدريجي يك رؤيا كار كرديم كه به نظرم خلاصه اي از سريال بود . در هر حال طي اين سال ها تيتراژهاي خيلي خوبي هم شنيده ايم . من نگاه خيلي خصمانه اي به هيچ چيزي ندارم . شايد يك دوره اي داشتم ولي الان نه . كساني كه در سينما و تلويزيون كار مي كنند بايد براي جذب مخاطب تلاش كنند . در تلويزيون اگر در لحظه بيننده جلب نشود ، كانال را عوض مي كند ، و در سينما اگر فيلم جذاب نباشد آدم ترجيح مي دهد در خانه اش بنشيند و گلادياتور ببيند .
دريافت سيمرغ بلورين براي موسيقي زادبوم لذت بخش بود ؟
براي من در آن شرايط خيلي لذت بخش نبود . من پنج شش بار در جشنواره فجر كانديداي دريافت جايزه بوده ام ، خيلي كارهايم بود كه فكر مي كردم برايشان جايزه مي گيرم اما اين اتفاق نيفتاد . فيلم را دوست داشتم . به شدت ايراني و به شدت قصه گو است . خوش حالم كه به هر حال موسيقي ام لايق اين جايزه بود ، بدون اين كه بخواهم با كار دوستان ديگرم مقايسه كنم . چون قطعاً فردين خلعتبري براي پستچي سه بار در نمي زند و محمدرضا درويشي براي وقتي همه خوابيم زحمت كشيدند اما به هر حال شانس من بود . اما حالم در مراسم براي گرفتن سيمرغ خيلي مساعد نبود ، چون نگران حال پدرم بودم كه بستري بود . سيمرغ را كه گرفتم بلافاصله از سالن آمدم بيرون و خودم را به آي سي يو رساندم و همان جا سيمرغ را سپردم به يكي از پرستارهاي بخش !
منبع:نشريه ماهنامه سينمايي فيلم شماره398
/1002
جذب خبرنگار افتخاري
كارن همايون فر متولد سال 1347 تهران است . در آغاز جواني راهي تركيه شد تا در كنسرواتوار هاجت تپه آنكارا موسيقي را به صورت آكادميك دنبال كند . در همان جا چندين قطعه نوشت و آن ها را در كنسرت هاي متعدد اجرا كرد و اين كار را تاكنون ادامه داده است . اگر چه شايد خيلي ها همايون فر را پس از ساخت موسيقي سريال هايي مثل اغما يا صاحبدلان بشناسند اما او سال هاست كه در عرصه موسيقي فيلم فعاليت دارد و در كارنامه اش ساخت بيش از شصت موسيقي فيلم وجود دارد ؛ از جمله كاغذ بي خط ، پارتي ، پاپيتال ، سلطان ، سياوش ، رنگ شب ، سالاد فصل ، توفيق اجباري ، اين زن حرف نمي زند ، از دوردست ، ايستگاه بهشت ، شيفته ، باج خور ، جنايت ، سيزده گربه روي شيرواني ، صد سال به اين سال ها ، كتاب قانون و خاك آشنا كه اين روزها بر پرده است ؛ به اضافه سريال هاي پربيننده اي چون حلقه سبز ، سفر سبز ، صاحبدلان ، پليس جوان ، مرگ تدريجي يك رؤيا ، همسايه ها ، اغما و ...
او شانس اين را داشته تا با استادان سينماي ايران از تقوايي و كيميايي گرفته تا فرمان آرا و حاتمي كيا كار كند . چهار بار نامزد دريافت سيمرغ بلورين جشنواره فجر شده كه سال گذشته آن را بالاخره براي زادبوم دريافت كرد . همچنين هشت بار نامزدي دريافت تنديس زرين جشن سينما و دريافت آن در دو سال پياپي ، تنديس حافظ ، دريافت جايزه بهترين آهنگ ساز شبكه هاي اول و سوم و پنجم سيما و ... از ديگر افتخارات اوست . همايون فر تجربه بازيگري در سينما هم داشته و نقشي در رد پاي گرگ بازي كرده است . به مناسبت نمايش خاك آشنا كه او موسيقي اش را ساخته و برنده تنديس خانه سينما هم شد به سراغ همايونفر رفته ايم .
موسيقي فيلم هاي فرمان آرا را اغلب احمد پژمان مي ساخت ...
اين بار هم به ايشان پيشنهاد داده بودند ، اما در آن زمان آقاي پژمان در تهران نبودند و با موافقت ايشان ، ساخت موسيقي خاك آشنا را من به عهده گرفتم . سال ها بود آقاي فرمان آرا را مي شناختم و با هم دوست بوديم ، اما اين بار قسمت بود كه من كنار ايشان باشم وگرنه احمد پژمان به بهترين شكل ممكن براي فيلم هاي ايشان موسيقي مي ساخت .
اين باعث نشد تا شما سعي كنيد شبيه كارهاي آقاي پژمان موسيقي بسازيد ؟
نه اصلاً . چون نمي شود خيلي به موسيقي ايشان نزديك شد . پژمان موسيقي خاص خودش را دارد . من در موسيقي خاك آشنا سعي كردم با گرامر خودم به خواسته هاي خود فيلم و كارگردان نزديك شوم . بنابراين موسيقي خاك آشنا موسيقي شبيه به خودش است .
بيش تر به فضاي موسيقي كلاسيك نزديك است ...
آقاي فرمان آرا آشنايي بسيار خوبي با موسيقي كلاسيك ،يعني خاستگاه موسيقي من ، دارند . زياد به اين موسيقي گوش مي كنند و اين روزها كم تر كارگرداني پيدا مي شود كه تا اين اندازه شناخت روي موسيقي روز فيلم هاي دنيا داشته باشد . در خاك آشنا مؤلفه هاي آرتيستيك زياد است . حتي در انتخاب اپراهايي كه در خاك آشنا شنيده مي شود هم خود آقاي فرمان آرا دخيل بودند و پيگير مي شدند كه كدام اجرا از اين اپراها انتخاب شود . چنين اتفاقي آهنگ ساز را سر ذوق مي آورد . اپراهايي كه براي خاك آشنا انتخاب كرديم ، توسكا و مادام باترفلاي بودند كه هر دو در فيلم خيلي خوب جا افتادند . در اركستراسيون هم سعي كردم آن حالت رمزگونگي را كه در فيلم وجود دارد منعكس كنم ؛ بدون اين كه اصلاً وارد موسيقي سنتي ايراني بشوم . البته چون داستان فيلم در بخش هايي در كردستان مي گذشت من هم به نوعي به موسيقي فولك كردستان رجوع كردم اما نه آن قدر محسوس كه فضاي موسيقي فيلم را ايراني كند ؛ البته بجز قطعه آخر كه يكي از تم هاي معروف موسيقي كردي است . در كل ، موسيقي خاك آشنا موسيقي امپرسيونيستي است .
براي همان بخش هايي كه به نوعي سراغ موسيقي ايران رفتيد نقشي كه سازهاي ايراني بازي مي كنند خيلي عجيب و غريب است .
بله ، چون از آن ها استفاده هاي اركسترال نكرده ام . اگر چه تقريباً از تمامي سازهاي ايراني از كمانچه و تار و سه تار گرفته تا بقيه سازها استفاده كرده ام اما همچون رنگ هايي بوده اند كه فقط پاشيده شده اند ؛ همين . يعني بيش تر به حالت تكي (سلو) از آن ها بهره گرفته شده و استفاده هاي لحظه اي داشته ام .
در ژاني گه ل (جميل رستمي) هم سراغ موسيقي كردي رفته بوديد ؟
بله .در آن جا موسيقي كردي تم اصلي بود اما در خاك آشنا فقط اشاره هايي به آن شد .
موسيقي خاك آشنا را از كجا شروع كرديد ؟
در سكانسي ، رضا كيانيان در حال خواندن شعري از ضيا موحد است . براي من ، آن لحظه ، لحظه بسيار خاصي بود كه خيلي دوست داشتم. موسيقي را هم از همان جا شروع كردم .
در مجموع ساختنش چه قدر طول كشيد ؟
حدود سه ماه و نيم . تدوين فيلم در مراحل پاياني قرار داشت كه شروع كردم . البته قبل از آن همراه با آقاي فرمان آرا كلي راش ديده بودم . ايشان هم اجازه دادند تا اتودهاي من تمام شود و كلاً پروسه اش خيلي طولاني بود .
با توجه به اين كه صحنه هايي از فيلم حذف شد ، به موسيقي اش هم لطمه اي خورده ؟
نه به هر حال وقتي موسيقي اي ساخته و روي فيلم گذاشته مي شود كه ديگر متعلق به من نيست . آن چه نگرانش هستم اين است كه نكند خاك آشنا از حال و هواي اصلي اش به واسطه آن حذفيات درآمده باشد چون به نظر من يكي از بهترين آثار آقاي فرمان آراست .
شما موسيقي زادبوم را هم ساختيد كه گويا كار سختي بوده ...
بله ، به خصوص كه در پنج جغرافيا روي مي داد و من بايد نگاهي به موسيقي آلمان و ايران در دو فضاي شهري و محلي و دوبي مي داشتم . البته تمامي سعي ام را كردم كه از حوزه موسيقي جغرافيايي ، تا آن جا كه مي شود دور شوم و به توصيه آقاي داودي در آن بخشي كه فيلم در قشم مي گذرد وارد موسيقي جنوبي نشوم . نكته مهم اين بود كه در اين مكان هاي مختلف موسيقي رنگ جغرافياي آن محل را به طور خاص نگيرد اما بايد طيف وسيعي از موسيقي كلاسيك تا موسيقي ملي خودمان را پوشش مي داد و اين كار سختي بود و داوران جشنواره فجر دقت لازم را در تشخيص اين دشواري ها به خرج داده بودند كه سيمرغ بلورين نصيب من شد . جدا از اين ، اركستري كه موسيقي زادبوم را اجرا كرد بسيار بزرگ تر از اركسترهاي معمول بود اما موسيقي بدون اين كه پيوستگي ارگانيكش را از دست بدهد در طول فيلم جريان داشت . برقراري ارتباط ادبي ام با فيلم نامه خوب نيست و مثل خيلي از دوستانم از ابتدا سراغ فيلم نامه نمي روم . اين فيلم هم در مرحله تدوين به دست من رسيد كه البته به دليل سختي هايي كه مونتاژ زادبوم داشت ، اين مرحله طول كشيد . ساخت موسيقي اش هم در مقايسه با كارهاي ديگرم بيش تر طول كشيد و حدود سه ماه زمان برد .زادبوم را دوست دارم به خصوص استفاده از سازهاي سلو در موسيقي آن را . در صحنه هاي پاياني فيلم كه قرار است لاك پشت ها از تخم بيرون بيايند موسيقي سلو با ويولن سل روي فيلم مي نشيند كه آن را خيلي دوست دارم . واقعاً لحظه اي سينمايي است . لوكيشن اصلي در قشم است . يعني يك موسيقي منطقه اي و طيف گسترده اي از موسيقي هاي ديگر . معمولاً سازهايي كه در جنوب استفاده مي شود مثل ني انبان و دمام و ... هستند كه ما از آن ها استفاده نكرده ايم . شايد اين باعث يكدستي فيلم شد . حتي موسيقي هايي را كه در رستوران پخش مي شود يا موسيقي هايي را كه در زمينه كار هستند خودم انتخاب كردم .
در جشنواره اخير موسيقي شما براي كودك و فرشته هم خيلي مورد توجه قرار گرفت .
بله ، اين فيلمي بسيار متواضع و شريف است كه من از اين كه آهنگ سازي آن را در پرونده ام دارم بسيار خوشحالم . بيش تر از اين بابت خوشحالم كه جشنواره هاي مختلف داخلي و خارجي هم به آن نگاه ويژه اي داشتند . موسيقي كودك و فرشته فضايي كاملاً در تضاد با جنگ دارد و اصلاً سعي ندارد سروصداهاي جنگ را تشديد كند .
اين طور كه پيداست شما مثل ديگر سازندگان موسيقي فيلم نيستيد كه در كنار ديگر فعاليت هايشان در سينما هم كار مي كنند . ظاهراً كلاً كار موسيقي تان را وقف سينما كرده ايد چون تقريباً اين سال ها كار ديگري از شما نشنيده ام .
من موسيقي هاي سالني بسياري دارم اما ترجيحاً وقتي آهنگ ساز يك حوزه كاري را انتخاب مي كند مجبور است مدام به آن فكر كند . من هم آهنگ ساز فيلم 24 ساعته هستم .
پيش از اين كه آهنگ سازي تان را به طور جدي بخواهيد دنبال كنيد كدام موسيقي ها چه ايراني و چه خارجي روي شما تأثير ويژه اي گذاشت ؟
من از پنج سالگي پشت ساز نشسته ام و تحصيلات موسيقي دارم . با موسيقي كلاسيك بزرگ شده ام و رابطه ام با آن از كودكي شكل گرفته است .در آن دوران هم خيلي موسيقي هاي جذاب بودند كه من سعي مي كردم زماني لابه لاي آثار موتزرارت و بتهوون و ... با پيانو بزنم . يادم مي آيد تنظيم هاي ويژه پيانو موسيقي فيلم هايي چون دكتر ژيواگو يا ميشل استروگف هم وجود داشت . همه اين ها توجهم را جلب كرد .
در ميان آهنگ سازان ايراني چه طور ؟
اولين نفر اسفنديار منفردزاده است . ترانه هايش را خيلي دوست داشتم . هيچ وقت موسيقي او در غزل از يادم نمي رود . همه ممكن است به موسيقي او در قيصر ، داش آكل يا مثلاً گوزن ها و ترانه « گنجشكك اشي مشي » اشاره كنند اما من موسيقي غزل را واقعاً دوست داشتم . كارهاي لوريس چكناواريان هم فوق العاده اند ؛ معمولاً يادي از او نمي شود اما مهم ترين و اولين كسي است كه به طور جدي موسيقي فيلم نوشت و موسيقي فيلم را به معني كلاسيكش كار كرد . مگر مي توان موسيقي بي تا را فراموش كرد ؟ در سينماي قبل از انقلاب عده اي فيلم مي گرفتند بعد عده اي صداگذار ، موسيقي برايش مي گذاشتند. اين سيستم در برخي از كارها جواب مي داد . نصف ديگر هم كه ترانه و آواز بود. بعضي از كساني كه در آن حوزه ها كار مي كردند خيلي نمي شود گفت موسيقي فيلم كار مي كردند . موسيقي فيلم با لوريس چكناواريان و اسفنديار منفردزاده و يك كار از هرمز فرهت و احمد پژمان در ايران جدي شد ، وگرنه قبلش موسيقي فيلم نداشتيم . حتي مرحوم مرتضي حنانه را كه من به شدت دوستش دارم خيلي وقت ها كارهايش براي فيلم ها موسيقي فيلم نيست . بنابراين من به كسي مي گويم آهنگ ساز فيلم كه فريم به فريم براي آن فيلم كار كند . اين كه يك موسيقي بدهم به كارگردان و بگويم استفاده كن و استفاده بشود و تأثير خوبي هم بگذارد ، اصلاً به اين معني نيست كه من آهنگ ساز فيلم هستم . موسيقي فيلم يك شاخه كاملاً مستقل و تخصصي است كه من آن را آرام آرام ياد گرفتم . ادعا مي كنم كه موسيقي فيلم در سينماي ايران يك پديده بعد از انقلاب است ؛ بدون اين كه آن چند استثنا را كه نام بردم ، حذف كنم . پس از انقلاب ، موسيقي فيلم با كامبيز روشن روان و ناصر چشم آذر جدي شد . از اين ستون هاي موسيقي فيلم مي گويم تا اين نسل را بيش تر بشناسيد . با مجيد انتظامي و فريدون شهبازيان ، افرادي صاحب سبك پا در اين عرصه گذاشتند . اين ها به اين نتيجه رسيدند كه براي يك فيلم خاص بايد موسيقي خود آن فيلم را ساخت . به كارهاي كامبيز روشن روان نگاه كنيد كه چه قدر استاندارد كار مي كند . فراموش كردم از زنده ياد بابك بيات نام ببرم . محمدرضا عليقلي هم به اين گروه بزرگ اضافه شد . اين ها با جسارت تمام اين شاخه از موسيقي را راه انداختند . در واقع اين عده موسيقي فيلم را در اين سرزمين سر و سامان دادند . مگر مي توان عظمت موسيقي شايد وقتي ديگر را فراموش كرد ؟ بعد از اين ها نسلي تازه وارد شد . من خودم را در دسته خاصي قرار نمي دهم ،اما اين نسل تازه هم دارد كاركرد خودش را نشان مي دهد . نسل تازه اي كه با ورود پيمان يزدانيان ، فردين خلعتبري و سعيد انصاري شروع مي شود و افرادي چون برديا كيارس و .. به آن ها اضافه شدند . به مرور مي بينيد كه اين ها هم جواب مي گيرند. در واقع ما نسلي هستيم كه هم داراي امكانات نوشتن براي اركستر سمفونيك هستيم و هم ارتباطمان را با تكنولوژي حفظ كرده ايم .
تقريباً در طول يك سال چند موسيقي فيلم كار مي كنيد ؟
در سال هاي اخير حداقل سالي دو يا سه موسيقي فيلم كار مي كنم . خوش بختانه فيلم هاي بسيار خوبي هم بودند . اميدوارم خيلي از آن ها از حالت بلاتكليفي بيرون بيايند . ساخت هر موسيقي فيلم برايم حداقل دو تا سه ماه كار جدي مي برد . اين اصلاً به اين معني نيست كه ساخت موسيقي براي سريال ،كار نمي برد ، با اين حال زماني كه آهنگ ساز ساخت موسيقي براي سريال را بر عهده مي گيرد از همان لحظه شروع كار تا پايانش تكليف روشن است .
انگار ساخت موسيقي فيلم هاي توقيفي كلاً در قبضه شماست !
ظاهراً ! نسبت به اين ماجرا خيلي احساس بدي دارم . خاك آشنا پس از دو سال تازه اكران شده ، ژاني گه ل ، رنگ شب ، صد سال به اين سال ها و خيلي هاي ديگر هم هستند . اين ها فيلم هاي بسيار زيبايي اند ، همه شان تحسين شده اند و من مشكل خاصي در آن ها نمي بينم . اين عمر يك سينماگر است كه صرف يك كار شده و اين طور با آن رفتار مي شود .
از ابتدايش بگوييد كه چه طور سراغ ساخت يك موسيقي مي رويد ؟
معمولاً در اواخر تدوين ، فيلم به ما آهنگ سازان مي رسد و در همان روزهاست كه كارگردان دعوت مي كند تا ما فيلم را ببينيم . اگر در زمينه هاي مختلف هنري و غيره به توافق رسيديم كار را شروع مي كنيم . گاهي از مرحله فيلم نامه در جريان قرار گرفته ام اما ترجيح مي دهم پس از اين كه فيلم به مرحله راف كات رسيد ساخت موسيقي را آغاز كنم . موقع خواندن فيلم نامه ، با آن به عنوان يك اثر خام طرف هستيد و در ذهن خودتان شروع مي كنيد به فيلم ساختن براي خودتان . بعد مي بينيد كه نتيجه اش ، يعني اثر كار كارگردان با چيزي كه در ذهن تان ساخته ايد كه كاملاً متفاوت است . بنابراين كار از مرحله فيلم نامه به نتيجه خيلي خوبي نمي رسد . هر زمان كه ساخت موسيقي فيلمي را با فيلم نامه شروع كردم ، در مرحله مونتاژ و موسيقي نوشتن پشيمان شدم .
بنابراين بالاخره بخش هايي از فيلم را به صورت پيوسته مي بينيد .
اصلاً اگر اين پيوستگي نباشد نمي توان مسير موسيقي را مشخص كرد و به سمت دلخواه برد . ساخت موسيقي فيلم هم مثل گفتن قصه است . بايد نقطه عزيمت داستان را دانست ، از شخصيت هايي شروع كرد و آرام آرام آن ها را بسط داد و به نقاط اوج و فرود رسيد .
شما ترجيح مي دهيد با سازهاي آكوستيك كار كنيد تا الكترونيك ...
نه ، هيچ الزامي نمي بينم . در دوره اي تمام تمركزم روي موسيقي آكوستيك بود اما الان نه . الان به فرمولي كه در همه جاي دنيا وجود دارد رسيده ام كه مي بينم همه آهنگ سازان بزرگ فيلم در دنيا از شرايط و امكانات ديجيتال و وسعت صداي آن و تركيبش با اركستر واقعي كه نتايج درخشاني هم دارد استفاده مي كنند . با استفاده از همين امكانات ديجيتالي محدوده صداها گسترش پيدا كرده و كيفيت و دقت اجراها بالا رفته و در ايران هم بايد به جرأت بگويم كه الان موزيسين هايي كار مي كنند كه ابداً چيزي از بزرگان موسيقي فيلم دنيا كم ندارند كه در مواردي چيزهايي اضافه تر هم دارند .
تا به حال شده كه فيلمي را دوست نداشته باشيد و برايش موسيقي بسازيد ؟
زياد ! ولي نخواهيد كه اسم ببرم .
الان هم پيش مي آيد ؟ اصلاً چه طور مي شود وقتي حس خوبي نسبت به فيلمي نداريد مي توانيد برايش موسيقي بنويسيد ؟
خوش بختانه هفت هشت سال است كه اين كار را نكرده ام . فكر مي كنم از آهنگ سازان نسل خودم ، تنها كسي هستم كه اين افتخار را دارم كه با نسل اول سينماي ايران مثل ساموئل خاچيكيان و شاپور قريب كار كرده ام تا كارگردانان موج نو ؛ بزرگاني چون مسعود كيميايي و ناصر تقوايي كه مي دانيد فيلم ساختن شان يك حادثه است . با بهمن فرامان آرا كار كرده ام و خيلي سينماگران ديگر مثل داريوش فرهنگ يا محمدعلي سجادي كه با هم خيلي دوستيم و كارهاي خيلي خوبي با هم كرده ايم ، و آدم هاي نسل خودم مثل سامان مقدم يا رامين محسني و مهدي كرم پور . كم تر آهنگ سازي با چنين طيف گسترده اي كار كرده است .
قرار بود بگوييد چه طور موسيقي فيلم هايي را مي سازيد كه دوستشان نداريد .
در دوره اي به هر حال من بايد خودم را در اين حرفه تثبيت مي كردم . اين يك واقعيت است ... قبل از اين كه سلطان را كار كنم چهار پنج فيلم كار كرده بودم اما كار كردن با فيلم سازي مثل كيميايي ناگهان برايم مثل تابلويي مي شود تا مسيرم را كاملاً ترسيم كنيد . از سوي ديگر ، صادقانه بگويم بخشي از اين ماجرا هم تأمين زندگي يك هنرمند است . در هر حال هر كس مجبور است كارهايي را انجام بدهد تا در شغل خودش بقا داشته باشد . منحني كه طي اين سال ها براي خودم رسم كرده ام منحني رو به نزولي نبوده ؛ يعني اين شيوه به طرف بالا بوده . ممكن است گاهي بالا و پايين شده باشد اما به سرعت جاي خودش برگشته . از اين بابت خوشحالم . نه اين كه بابت كارهايي كه دوست نداشته ام الان پشيمان باشم . آن ها هم به هر حال جزو كارنامه من هستند . اما واقعاً با بعضي از فيلم ها - كه در مواردي اسم هاي بزرگي هم پشتشان بوده - نشد ارتباط برقرار كنم . شايد مشكل از من بوده ...
پس چه طور برايشان موسيقي مي ساختيد ؟
وقتي آدم حرفه اي كار مي كند ديگر خيلي حسي به ماجرا نگاه نمي كند . اصلاً اين كه بتوانم با كارگردان ارتباط برقرار كنم يا نكنم يك مسأله ثانويه است . مهم اين است كه بتوانيد با خود فيلم ارتباط برقرار كنيد .
منظور من هم كارگردان نبود ؛ در مورد فيلم حرف مي زنم .
براي يك فيلم بد طبيعتاً موسيقي بدي ساخته مي شود. اين خيلي واضح است . من تا به حال نديده ام فيلمي كه به خاطر موسيقي اش خوب شده باشد يا برعكس . فيلم بايد همه عناصرش خوب باشد تا موسيقي اش هم حداقل قابل قبول باشد . من تجربه موسيقي خيلي خوب و پيچيده روي فيلم بد را داشته ام ولي هيچ نتيجه اي نگرفتم ، چون اصلاً ديده نشد .
كدام كارتان را دوست داريد كه هر وقت به آن برمي گرديد احساس خوبي داريد ؟
البته اين طور نيست كه بگويم كارهايم را مثل بچه هايم دوست دارم . بعضي ها را اصلاً دوست ندارم ، و حتي ازشان بدم هم مي آيد . به محض اين كه كارم با يك پروژه تمام مي شود ، آن پروژه چه افتخار آميز باشد و چه نباشد سعي مي كنم بازتاب هاي حسي اش را از خودم دوركنم . سعي مي كنم خودم را دچار شيفتگي يا انزجار نكنم . كار يك هنرمند كه عرضه مي شود ، ديگر مال او نيست ، براي مردم است . من خودم را به سرعت از كارها دور مي كنم . با اين حال بوده لحظاتي كه بخواهم يادآوري كنم . مثل موسيقي سريال حلقه سبز براي ابراهيم حاتمي كياي دوست داشتني كه خيلي برايش احترام قائلم ؛ كار خيلي خوب بود و واقعاً هر وقت به آن برمي گردم حس خوبي دارم . با اين كه من سريال هايي داشته ام كه خيلي محبوب بوده اند و ملودي شان مدت ها سر زبان مردم بوده ؛ از روزهاي زندگي و پليس جوان گرفته تا همسايه ها . ولي حلقه سبزرا جور ديگري دوست داشته ام. صاحبدلان را هم طور ديگري دوست داشتم. سفر سبز (محمد حسين لطيفي) را هم خيلي دوست داشتم ، يا مثلاً سريال مرگ تدريجي يك رؤيا (فريدون جيراني) به دليل ترانه اي كه در آن بود ؛ به خصوص كه چون بخش زيادي از زندگي ام در تركيه گذشته و مي گذرد و درس خوانده آن جا هستم و برايم متن تركي اش خيلي جذاب بود .
به نوعي خودتان را مجبور مي كنيد با فيلم ارتباط برقرار كنيد ؟
بله ، صد درصد همين است ، اما اين كار هم بلدي مي خواهد . يعني به عنوان يك متخصص مي توانيم كارهاي مختلفي بكنيم و اين طور نيست كه مجبور باشيم براي هر كاري بخشي از روح مان را بگذاريم ؛ اگر چه براي بعضي از كارها هم مجبوريم اين كار را بكنيم .
چه قدر با دنياي سينما ارتباط داريد ؟ زياد فيلم مي بينيد ؟
نبايد اين را بگويم ولي فكر مي كنم من هميشه منبع خوبي براي كارگردان هايي هستم كه با من كار كرده اند . بارها گفته ام كه رابطه ام با سينما عاشقانه است و فكر نمي كنم كسي به اندازه من فيلم ديده باشد !
پس حتماً فيلم هاي امسال را هم ديده ايد ...
بله ، ميليونر زاغه نشين را بر عكس خيلي ها دوست نداشتم . دني بويل را زياد دوست ندارم . فيلمش خيلي طولاني و رمانتيك بود و حوصله ام را سر برد ، اما مورد عجيب بنجامين باتن را دوست داشتم . جاده رولوشنري را خيلي دوست داشتم .
موسيقي هايشان را چه طور ديديد ؟
موسيقي فيلم بچه اشتباهي (كلينت ايستوود) كار خود ايستوود را خيلي دوست داشتم . يكي دو سال پيش هم از موسيقي فيلم بابل(الخاندرو گونزالس ايناريتو) خيلي خوشم آمد و هميشه پيگير هستم كه ببينم آهنگ سازش - گوستاووسانتائولايا - چه مي كند .
كار كدام كارگردان ها را دوست داريد ؟
من عاشق سينماي دهه هاي 1960 ، 70 و اوايل 80 آمريكا هستم ؛ دوره وودي آلن و جان فرانكن هايمر . اسپيلبرگ و جرج لوكاس كارگردان هاي نسل من هستند . يادم هست با مادرم به سينما دياموند مي رفتيم و فيلم جنگ ستارگان ، برخورد نزديك از نوع سوم و ... را مي ديدم . اصلاً دليل اين كه من در آن سن و سال عاشق سينما شدم فيلم برخورد نزديك از نوع سوم بود ؛ يعني جايي كه آدم هاي زميني سعي مي كردند با آن چند تا نتي كه جان ويليامز ساخته بود با او ارتباط برقرار كنند . موقعي كه آن شش نت جادويي را شنيدم ،تا خانه دويدم و سعي كردم با پيانويي كه داشتم آن نت ها را تكرار كنم و از همان جا عشق من به سينما شروع شد . تقريباً ده ساله بودم .
... و كدام كارگردان ايراني ؟
جوابش سخت است . من خيلي هايشان را دوست دارم و در عين حال خيلي هايشان را هم دوست ندارم . حتي تحمل ديدن فيلم هاي خيلي هايشان را هم ندارم . من سينما را دوست دارم و هر كارگرداني را كه طبق تعريف هاي كلاسيك سينما كار مي كند . اين كه به سينما مي رويد ، قصه اي را مي بينيد و لذت مي بريد و از سالن سينما كه بيرون مي آييد انگار روي زمين نيستيد ... اگر چه سال هاست كه من اين حس را تجربه نكرده ام .
امسال خيلي ها بعد از تماشاي درباره الي اين حس بهشان دست داد!
بله . درباره الي خوب بود . جزو معدود فيلم هاي امسال بود كه ديدم و دوست داشتم .
آيا پيش آمده كه فيلمي را ببينيد و آرزو كنيد اي كاش آهنگ سازش شما بوديد ؟
بله . اما اگر بگويم به آهنگ سازش برمي خورد .
فكر نمي كنم . چون معني اش اين نيست كه آن آهنگ ساز كارش را خوب انجام نداده ؛ صرفاً زاويه ديد شما فرق مي كرده ؟
خيلي دوست داشتم كه موسيقي پري را مي ساختم . درباره الي را هم همين طور . اي كاش اين فيلم موسيقي داشت و آن را هم من مي ساختم !
شما كه به قول خودتان شبانه روز مشغول ساخت موسيقي فيلم هستيد ، چه مي كنيد كه كارهايتان شبيه هم نشود ؟
به دو دليل عمده موسيقي هاي من شبيه هم نمي شوند . اول اين كه من زياد فيلم مي بينم و بعضي ژانرهاي سينمايي را خيلي دوست دارم و تعقيبشان مي كنم و دائم در حال تأثير گرفتن از چيزهايي هستم كه مي بينم و مي خوانم و مي شنوم . دوم اين كه من چون پيانيست هستم ، دسترسي ام به ادبيات پيانويي خيلي وسيع است . از طرفي خيلي سعي مي كنم خودم را به روز نگه دارم . كار بسياري از آهنگ سازهاي بزرگ را نه براي كپي برداري بلكه براي آموختن از آن ها دنبال مي كنم .مدام در حال ياد گرفتنم و براي همين زياد فيلم مي بينم و ساندتراك هاي مختلفي را گوش مي كنم . كار ديگري هم كه انجام مي دهم اين است كه اصلاً خودم را در يك ژانر نگه نمي دارم اما البته تنها ژانري كه بارها ادعا كردم كه بلد نيستم ، كمدي است . من براي فيلم هاي اجتماعي ، مذهبي ، تئاتر ، سريال پليسي ، ترسناك و .. موسيقي ساخته ام اما كمدي نه . فكر مي كنم خيلي مهم است كه بدانيد براي آن ژانر از فيلم چه نوع موسيقي بايد كار بشود . متأسفانه بعضي از دوستان ما دقت نمي كنند . يعني مي بينيد موسيقي جايي ايستاده كه دائماً خودنمايي مي كند ، در حالي كه اصلاً نبايد شنيده بشود . اگر مشكل اكران فيلم صد سال به اين سال ها برطرف شود مي بينيد كه موسيقي بسيار خاصي دارد . همچنين همين خاك آشنا جزو فيلم هايي است كه در آن موسيقي با رنگ آميزي طبيعت تلفيق شده ، بدون اين كه خيلي وجه دراماتيك بگيرد . كودك و فرشته را هم كار كردم كه در رشته هاي مختلف كانديداي دريافت جايزه شد و فيلم زيبايي بود . موسيقي آن را با زادبوم كه مقايسه كنيد متوجه خواهيد شد تا چه اندازه متفاوت هستند .
در عين حال پاي همه اين ها امضايتان را هم بايد بگذاريد.
بله . من بيش تر سعي مي كنم در هارموني اين امضا را داشته باشم . دقيق تر بگويم، از بخشي از موسيقي دوره باروك در موسيقي هايم هميشه بهره مي برم كه شايد از همان به نام وجه تمايز بتوان ياد كرد . در هر حال اصلي ترين وجه تمايز موسيقي من در شكل نوشتن ملودي ها و بسط هاي هارمونيك است .
خيلي از آهنگ سازان از اين كه كارگردانان نگاه حرفه اي به موسيقي ندارند دلخورند . شما چه طور ؟
كارگردانان طيف بسيار متفاوتي دارند . يكي ابداً چيزي از موسيقي نمي داند و كار را به آهنگ ساز مي سپارد و كارگرداني هم هست كه به اندازه آهنگ ساز موسيقي را مي شناسد . يك نمونه اش تقوايي ، كه كار كردن با او را هرگز فراموش نمي كنم . من بايد كاغذ بي خط تقريباً هشت دقيقه موسيقي داشتم ولي خيلي ياد گرفتم . همچنين موسيقي از درون كيميايي مي جوشد . هر پلان او درونش موسيقي دارد و فقط يك آهنگ ساز خوب مي خواهد كه موسيقي پلان ها را كشف كند . اين اتفاق هم پس از منفردزاده ، كم افتاده است .
داشتيد درباره كارگردان ها و ارتباط شان با موسيقي مي گفتيد ...
مثلاً كارگرداني مثل حاتمي كيا به آهنگ ساز نمي گويد چه كار كن اما خودش به طور غريزي آن قدر فوران دارد كه او را آچمز مي كند و آهنگ ساز از خودش مي پرسد چه كنم كه جواب اين طغيان را بدهد . به همين دليل براي موسيقي حلقه سبز بيش از پنج ماه كار كردم و خيلي هم دوستش دارم و فكر نمي كنم كه كسي اين قدر روي موسيقي يك سريال كار كرده باشد . كارم با سجادي در رنگ شب هم بسيار خوب و تجربه اكوستيك متفاوتي براي خودم بود ، متأسفانه اين فيلم توقيف شد . در عين حال بعضي از كارگردان ها برايشان كلاً موسيقي فرقي ندارد ، من سعي مي كنم با كارگردان هايي كار كنم مثل فرمان آرا كه هم در سينما و هم در ادبيات صاحب سبك است . كار كردن با كيميايي و حاتمي كيا و داريوش فرهنگ لذت بخش است چون پشتوانه موزيكال دارند. خيلي هاي ديگر هم هستند كه حالا يادم نمي آيد . از آن طرف كارگردان هايي هم هستند كار را مي سپارند به دست آهنگ ساز ...
گويا از ميزان علاقه كارگردان ها در استفاده از موسيقي روز به روز كم تر مي شود ؛ مثل درباره الي و عيار 14 در جشنواره اخير . حتي در بقيه فيلم هايي هم كه از موسيقي استفاده شده بود باز ميزان استفاده از آن خيلي كم بود . دليلش را در چه مي بينيد ؟
سؤال خيلي خوبي است . تلقي ما از سينما ، از اين ضيافت نور ، صدا ، تصوير ، موسيقي و عكس ، تصوري است كه در ذهن ما جا افتاده است . برخي از فيلم هاي هاليوود اگر 120 دقيقه اند 120 دقيقه موسيقي دارند اما بعضي فيلم ها به دلايل خاصي سكوت درشان كاركرد پيدا مي كند . اين فيلم ها بيشتر خاستگاهي اروپايي دارند يا متعلق به سينماي مستقل اند . به اين معني كه انگار استفاده كم تر از موسيقي به آن ها نوعي فرهيختگي يا جلوه روشنفكرانه اضافه مي كند . فكر مي كنم در ايران هم اين نگاه از همان جا مي آيد . من خوش حال مي شوم اگر سينماگران به جايي برسند كه فقط نور و تصوير كار كنند ، چون موسيقي به باند صوتي فيلم اضافه مي شود و اصلاً جزو اصل فيلم نيست . خود ما هم مي دانيم كه در جاهايي استفاده از موسيقي آن قدر زياد شده كه كاركرد اصلي اش را از دست داده است . اما اگر كارگرداني بداند كه چه طور از موسيقي استفاده كند بي شك همان موسيقي هاي زياد هم آثاري درخشان از كار درمي آيند . از آن طرف نگاه كنيد به فيلم هاي كوبزيك ، كوپولا ، لوكاس ، يا اسكورسيزي . اين ها بزرگان هاليوود هستند اما هيچ كدام از موسيقي استفاده نمي كنند . كساني هم هستند كه موسيقي هاي خيلي خلوت ، هنري ، كم صدا ، با حجم پاييني از سازبندي را دوست دارند . مثل آنگلوپولوس . به هر حال فكر مي كنم اين نوع كارها استفاده هاي خاص در دوره هاي زماني خاص دارند و مثلاً با تعريفي كه از سينما در ذهن من است ، شما مي رويد دو ساعت در سالن سينما مي نشينيد و خودتان را به حادثه ها و داستان و قهرمانانش مي سپاريد ؛ و صدا و تصوير و موسيقي به كمكتان مي آيد . شايد اگر اين ها نباشد سينما تبديل بشود به تئاتر ! در عين حال اگر فيلم سازي به زور بخواهد روي فيلمش موسيقي نگذارد كه فيلم روشنفكرانه بشود كار بسيار اشتباهي است .
چرا براي كاغذ بي خط فقط چهار دقيقه موسيقي پخش شد ؟
خب چون فقط به همان چهار دقيقه احتياج داشت ، ضمن اين كه اين فيلم ادبيات خاصي داشت . پس مثلث هوش كارگردان و تدوين گر و آهنگ ساز ، تعيين مي كرد فيلم چه قدر موسيقي داشته باشد ، كجا بيايد ، از كجا شروع شود و كجا به پايان برسد .
شما موسيقي تيتراژ هم مي سازيد و اتفاقاً چندتاي آخر هم با استقبال مواجه شد . اين روزها گويا مد شده كه همه فيلم ها و سريال ها موسيقي تيتراژ داشته باشند .
خوش بختانه دو ترانه اي كه اخيراً با رضا يزداني كار كردم بسيار پرطرف دار شد ؛ در مرگ تدريجي يك رؤيا و تهران سيم آخر . البته كارهاي زيادي هم هستند كه ترانه تيتراژ ندارند . در كل بايد بگويم كه من هيچ وقت موسيقي را ويژه تيتراژ نمي نويسم و نمي دانم ديگران چه مي كنند . اما من اول موسيقي كل فيلم را مي نويسم و بعد موتيف آن را كه در كليت كار استفاده كرده ام به صورت هاله اي در تيتراژ اول و به شكل كامل در تيتراژ پاياني مي آورم . به نظر من هم مي آيد كه ترانه هاي تيتراژ مد شده ؛ نه فقط در ايران بلكه در همه جاي دنيا . به هر حال چيز بدي هم نيست اگر خوب كار بشود . مي بينيم كه در اسكار هم جايزه ويژه اي به بهترين ترانه اهدا مي شود . يعني اين كه چنين ترانه هايي هم جزو سينما فرض مي شوند .
پس به نظر شما بايد ربطي ميان موتيف كلي و ترانه تيتراژ وجود داشته باشد ، در حالي كه اين روزها زيادند تيتراژهايي كه ربط مشخصي به موسيقي كلي اثر ندارند .
چيزي كه اين جا در موسيقي تيتراژ كار مي شود ويژه است چون به قول شما من هيچ ربطي بين ترانه اي كه خوانده مي شود و ماهيت فيلم پيدا نمي كنم . به همين دليل است كه هميشه از ترانه ساختن براي تيتراژ فرار مي كردم و يكي دوبار هم كه در سينما اين كار را كردم از ترانه ها در متن استفاده كرديم . مثلاً در سالاد فصل (فريدون جيراني) روي شعري از ابتهاج ترانه اي گذاشتيم كه در آن وضعيت خسرو شكيبايي را مي توانستيم بيان كنيم . يا همين ترانه اي كه براي مرگ تدريجي يك رؤيا كار كرديم كه به نظرم خلاصه اي از سريال بود . در هر حال طي اين سال ها تيتراژهاي خيلي خوبي هم شنيده ايم . من نگاه خيلي خصمانه اي به هيچ چيزي ندارم . شايد يك دوره اي داشتم ولي الان نه . كساني كه در سينما و تلويزيون كار مي كنند بايد براي جذب مخاطب تلاش كنند . در تلويزيون اگر در لحظه بيننده جلب نشود ، كانال را عوض مي كند ، و در سينما اگر فيلم جذاب نباشد آدم ترجيح مي دهد در خانه اش بنشيند و گلادياتور ببيند .
دريافت سيمرغ بلورين براي موسيقي زادبوم لذت بخش بود ؟
براي من در آن شرايط خيلي لذت بخش نبود . من پنج شش بار در جشنواره فجر كانديداي دريافت جايزه بوده ام ، خيلي كارهايم بود كه فكر مي كردم برايشان جايزه مي گيرم اما اين اتفاق نيفتاد . فيلم را دوست داشتم . به شدت ايراني و به شدت قصه گو است . خوش حالم كه به هر حال موسيقي ام لايق اين جايزه بود ، بدون اين كه بخواهم با كار دوستان ديگرم مقايسه كنم . چون قطعاً فردين خلعتبري براي پستچي سه بار در نمي زند و محمدرضا درويشي براي وقتي همه خوابيم زحمت كشيدند اما به هر حال شانس من بود . اما حالم در مراسم براي گرفتن سيمرغ خيلي مساعد نبود ، چون نگران حال پدرم بودم كه بستري بود . سيمرغ را كه گرفتم بلافاصله از سالن آمدم بيرون و خودم را به آي سي يو رساندم و همان جا سيمرغ را سپردم به يكي از پرستارهاي بخش !
منبع:نشريه ماهنامه سينمايي فيلم شماره398
/1002
جذب خبرنگار افتخاري