ویرایش عکس آذرماه 98
سیدجواد هاشمی با حضور در یک برنامه تلویزیونی وقایع کربلا را روایت و تأکید کرد: دوست داشتم اگر در کربلا بودم جزو آخرین شهدا باشم.
به گزارش راسخون به خبرنگار مهر، سیدجواد هاشمی شب گذشته یکشنبه 5 آذرماه مصادف با عاشورای حسینی، با حضور در برنامه "حس مشترک" شبکه نمایش با ابراز خرسندی از اینکه مردم در کوچه و خیابان او را "آقا سید" خطاب میکنند، در اینباره بیان کرد: این موضوع مرا به اجدادم وصل میکند. من همیشه همه چیز را با تصاویر خیلی واقعی در ذهنم میآورم و علاقهام به فیلمسازی باعث میشد از بچگی همه چیز را تصویر کنم. با این حال هیچوقت عکسهای شمایل که این طرف و آن طرف میزنند را دوست نداشتم.
وی افزود: این تصاویر مرا از ذهنیت خودم دور میکردند. کودکیها من و خواهر خدابیامرزم تصویرسازی میکردیم و با هم میگفتیم حضرت علی (ع) یا حضرت فاطمه (ص) این شکلی بودهاند. امام حسین (ع) هم همیشه برایم یک چهره مهربان، صبور و گاهی عصبانی بود.
مادرم با ذکر یا حسین شیرم میداد
هاشمی با اشاره به علاقهاش به خریدن زنجیر، ادامه داد: تعداد زنجیرها همیشه برایم مهم بود و هرچه بزرگتر بود به چشمم زیباتر میآمد. این ناشی از علقهای میشد که به امام حسین(ع) داشتم. مادرم میگفت هر وقت مرا شیر میداد ذکرش یا حسین بود.
نویسنده، بازیگر، مجری و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون یادآور شد: برخی میگویند در کودکی انسان با فطرتش جلو میرود و نگاهش به همه چیز صادقانهتر است. اما من درباره امام حسین (ع) اینطور فکر نمیکنم. احساس میکنم امروز نگاهم عمیقتر است و به آگاهی بیشتری رسیدهام. مقوله امام حسین (ع) فرق میکند. من هرچه پختهتر میشوم و مویم سپید میشود بیشتر او را درک میکنم.
اشک و زلالی ارتباط با امام
وی در پاسخ به اینکه تصور میکنید احساس امام نسبت به شما چگونه است، اظهار کرد: فکر میکنم امام حسین (ع) دوستم دارد. وقتی برایش اشک میریزم خوب میفهمم این اشک از زلالی ارتباطم با او است. همه انسانها این را تجربه کردهاند، حتی کسی که به ظاهر با اهل بیت ارتباط ندارد، زلالی اشکش این را نشان میدهد.
هاشمی دراین باره که دوست دارد چه مسئولیتی در هیئت داشته باشد، تصریح کرد: دم در را بیشتر میپسندم. آنجا خالصتر است. همه را هم راه میدهم. هرطور که باشد. مطمئن باشید به صاحب مجلس برنمیخورد.
این هنرمند ادامه داد: من کربلا که میروم مدام دور میزنم. جالب است بدانید سالها در حسرت رفتن به کربلا سوختم و این سفر نصیبم نمیشد. البته بعد از اینکه برای نخستین بار رفتم، بارها قسمتم شد. قبل از این تصاویر عجیبی در ذهن داشتم. زمانی که برای اولین بار به آنجا رسیدم میپرسیدم کهف العباس کجاست یا فاصله افتادن حضرت ابوالفضل تا گودال قتلگاه چقدر است؟ اینها را پیاده تجربه کردم. از کاروان جدا شدم و قدم میزدم.
کربلا به ذهنیتهایم نزدیک بود
وی گفت: از تل زینبیه تا جایی که حضرت زینب(س) واقعه را تماشا میکرده و رقیه در بغل به او میگفته دیگر رفتن پدرت را نگاه نکن، چه فاصلهای است. دوست داشتم این فاصلهها را ببینم تا وقتی روضه میخوانم -گرچه من روضه خوان نیستم- تصاویر برایم تداعی شود. نخستین بار که به کربلا رفتم همه چیز نزدیکی زیادی به ذهنیتهایم داشت.
هاشمی افزود: سه بلندی و نگریستن سه گروه متفاوت به واقعه را دیدم؛ یک گروه گریه میکردند، گروهی میگفتند این خارجیها را بکشید و گروهی بودند که منظره را تماشا میکردند و برایشان چیزی مهم نبود. اینکه چه کسی مثله میشود، چه کسی زیر سم اسبها میماند... اینها برایم ملموس شد. حس میکردم اینها به صورت تصاویر از پیش تولید شده در ذهنم به نمایش گذاشته میشود.
کارگردان فیلم سینمایی "اختاپوس" با بیان اینکه بیشترین تمرکز او در مسیرهایی بود که امام حسین(ع) برای رفتن بالای سر شهدا انتخاب میکرد، ادامه داد: در کربلا هر کس رجزی میخوانده، کسی جنگاوری میکرده و... همه این وقایع در یک صحنه جمع شدهاند. کسانی که شمشیر زدهاند و به شهادت رسیدهاند و امام حسین (ع) رفته آنجا و کشتهاش را عقب کشیده است.
التیام حبیب بن مظاهر برای حضرت زینب
وی یادآور شد: کنار خیمهها میایستم و فکر میکنم اگر قرار باشد به آن زمان بروم و بجنگم جایی را انتخاب میکنم که بچههای پیغمبر آنجا بودهاند. لحظه دراماتیکی است وقتی حضرت زینب گوشهایش را به خیمه چسبانده و شاید حبیب بن مظاهر برای همین بلند حرف میزند و میگوید که بچههای پیغمبر به خاطر روحیه امام حسین (ع) اول میروند اما ما نباید بگذاریم... زینب اینها را میشنود و برای او یک التیام است. شاید برخی فکر کنند او دوست دارد بچههای امام حسین (ع) دیرتر از همه شهید شوند. اما نه. او دلش خوش است افرادی فداکار در خیمه بغلی هستند که دوست دارند زودتر شهید شود...
هاشمی تصریح کرد: من دوست دارم جزو آخریها باشم، کنار علی اکبر. هر چقدر بیشتر تنهایی امام حسین را ببینیم بیشتر دلم میسوزد و جمله یا لیتنی کنت معک؛ ای کاش من هم بودم، برایم بیشتر تداعی میشود. بیشتر دوست دارم قطعه قطعه شوم، چرا که عدهای از من زودتر رفتهاند. این تصویری که حبیب ابن مظاهر میسازد و به آن عمل میکند برایم جالب است وقتی به حسین میگوید: فکر کردهای میگذارم بچههایت زودتر بروند؟
فرمان حمله و تصمیم حر
این مجری در حالی که به شدت متأثر بود، اینطور به روایتش ادامه داد: همینطور ثانیهها در واقعه کربلا جلوتر میروند. وقتی به حربن یزید ریاحی میگویند فرمان بده! نگاه میکند و میپرسد چه؟ میبیند انسانها یکی یکی میآیند و برای حسین قطعه قطعه میشوند. فرمان میدهند سمها بکوبند و حر در این تماشایش تصمیم خود را میگیرد و فکر میکند او هم میتواند یکی از این افراد باشد.
وی افزود: من فکر میکنم همه کسانی که به روضه اباعبدالله حسین میروند باید یک دور در کربلا زده باشند. همه را ببینند و دریابند که چه کسی کجا شهید میشود و تعداد افراد آنقدر کم میشود تا به تنهایی امام حسین (ع) برسند.
دفاع عبدالله بن حسن از عمویش حسین
هاشمی اضافه کرد: عبدالله بن حسن مانده و تعدادی کنار خیمهها به او میگویند واقعه را تماشا نکن. او از لای خیمهها دارد نگاه میکند، حضرت رقیه هم کنار او است. عبدالله ابن حسن 12 ساله است و سفارش اکید امام این بوده که نگذاریم بیایند. اما یکدفعه او غیب میشود، از جایی کمین کرده که به سمت عمو برود و ناگهان میبیند دشمنان دور امام حسین (ع) حلقه زدهاند و او نگران خیمهها است چون می داند رسم عربها است که با پایان جنگ سوی خیمهها بتازند و غنیمت بگیرند.
وی در پایان گفت: همین میشود که عبدالله سمت عمویش میدود. حضرت زینب میگوید کجا میدوی او راضی نیست بروی. عبدالله میدود و دستش را برای حفاظت از عمو بالا میبرد و دستش قطع میشود. امام حسین (ع) او را بغل میکند و میپرسد برای چه آمدهای؟ میگوید میخواهم از تو دفاع کنم... در حالی که یک دستش قطع شده. لحظه سختی است. شاید اگر امام حسین (ع) تنها باشد برایش بهتر باشد تا اینکه در این شرایط از او هم حفاظت کند. البته این را کسی ننوشته. اما شاید امام گفته رحم کنید به این بچه و بگذارید برود. لحظات عجیبی بوده است...
/7432/