پادشاهی عادتی عجیب داشت و پس از پایان وزارت هر یک از وزیرانش، دست آنها را میبرید و به میان جمع میانداخت و هر کس که زودتر از دیگران دست بریده را میگرفت، به مقام وزارت میرسید. روزی دست یکی از وزیرانش را قطع کرد و آن را به هوا پرتاب کرد، ولی وزیر طمعکار بیدرنگ با دستِ دیگر خود، دست قطع شده را گرفت تا باز هم وزیر باشد. گویی آن دست بریده برای او تجربه نشده بود و چنان میل به قدرت در او ریشه کرده بود که حاضر بود به خاطرش از هر دو دست خود بگذرد!
پادشاهی عادتی عجیب داشت و پس از پایان وزارت هر یک از وزیرانش، دست آنها را میبرید و به میان جمع میانداخت و هر کس که زودتر از دیگران دست بریده را میگرفت، به مقام وزارت میرسید. روزی دست یکی از وزیرانش را قطع کرد و آن را به هوا پرتاب کرد، ولی وزیر طمعکار بیدرنگ با دستِ دیگر خود، دست قطع شده را گرفت تا باز هم وزیر باشد. گویی آن دست بریده برای او تجربه نشده بود و چنان میل به قدرت در او ریشه کرده بود که حاضر بود به خاطرش از هر دو دست خود بگذرد!