بهترین خوشنویسان تاریخ ایران

خوشنویسی تقریباً در تمام فرهنگ‌ها به چشم می‌خورد اما در مشرق زمین و به‌ویژه در سرزمین‌های اسلامی و ایران اهمیت بسیاری در میان هنرهای بصری دارد. خوشنویسی اسلامی و بیش از آن خوشنویسی ایرانی تعادلی است میان تمامی اجزاء و عناصر تشکیل دهندهٔ آن. انتخاب بهترین خوشنویسان تاریخ ایران کار دشواری است، چرا که این سرزمین در طول تاریخ خود، هنرمندان برجسته و نام‌آوری را در این عرصه به خود دیده است. با این وجود، می‌توان به تعدادی از این خوشنویسان نامی اشاره کرد.
روز گذشته، ساعت 13:42
تخمین زمان مطالعه:
گردآورنده : ابوالفضل رنجبران
موارد بیشتر برای شما
بهترین خوشنویسان تاریخ ایران

بهترین خوشنویسان تاریخ ایرانی از قدیم تا قرن معاصر
خوشنویسی عنصری تزیینی با جلوه بصری ویژه و حامل مفهومی‌ است که از خلاقیت هنرمند حکایت دارد. همچنین، در غیاب نقوش انسانی و حیوانی که استفاده از آن به استناد متون فقهی با ممانعت و کراهت همراه است، کاربرد تزیینی خطاطی اهمیتی بیش از پیش یافته است. خوشنویسی یا خطاطی به معنی زیبانویسی یا نوشتن همراه با خلق زیبایی است و فردی که این فرایند توسط او انجام می‌گیرد خوش‌نویس (خطاط) نام دارد، به‌خصوص زمانی که خوش‌نویسی حرفهٔ شخص باشد.

گاهی درک خوشنویسی به عنوان یک هنر مشکل است. به نظر می‌رسد برای درک و لذت بردن از تجربه بصری خوشنویسی باید بدانیم خوشنویس افزون بر نگارش یک متن، سعی داشته اثری هنری با ارزش‌های زیبایی شناختی خلق کند.

بهترین خوشنویسان تاریخ ایرانی
انتخاب بهترین خوشنویسان تاریخ ایران کار دشواری است، چرا که این سرزمین در طول تاریخ خود، هنرمندان برجسته و نام‌آوری را در این عرصه به خود دیده است. با این وجود، می‌توان به تعدادی از این خوشنویسان نامی اشاره کرد. اما میتوان افراد معرفی را که در زمینه خوشنویسی زحمات زیادی کشیده اند را نام برد.

خوشنویسی تقریباً در تمام فرهنگ‌ها به چشم می‌خورد اما در مشرق زمین و به‌ویژه در سرزمین‌های اسلامی و ایران اهمیت بسیاری در میان هنرهای بصری دارد. خوشنویسی اسلامی و بیش از آن خوشنویسی ایرانی تعادلی است میان تمامی اجزاء و عناصر تشکیل دهندهٔ آن.

تعادل میان مفید و مورد مصرف بودن از یک سو و پویایی و تغییر شکل یابندگی آن از سوی دیگر؛ تعادل میان قالب و محتوا که با آراستگی و ملایمت تام و تمام می‌تواند شکل مناسب را برای معانی مختلف فراهم آورد.

اگر در نظر داشته باشیم که خوشنویسی اسلامی و ایرانی براساس قالب‌ها و قواعد و نظام‌های بسیار مشخصی شکل می‌گیرد و هر یک از حروف قلم‌های مختلف از نظام شکلی خاص، و تا حدود زیادی غیرقابل تغییر، برخوردارند.

آنگاه درمی‌یابیم که ایجاد قلم‌های تازه یا شیوه‌های شخصی خوشنویسان بر مبنای چه ابداع و رعایت حیرت‌انگیزی پدیدار می‌شود. در خوشنویسی اندازه هر حرف و نسبت آن با سایر حروف با دقت بسیار بالایی معین شده‌ است و هر حرف به صورت یک «مدول» ثابت در می‌آید که تخطی از آن به‌ منزله نادیده گرفتن توافقی چند صد ساله است که همیشه میان خوشنویس و مخاطب برقرار بوده و با رضایت طرفین حاصل می‌آمده‌است.

حتی ترتیب شکل کلمات نیز براساس مبانی مشخصی تعیین می‌شده که در «رسم‌الخط»ها و «آداب‌المشق»ها از جانب استادان بزرگ تنظیم و ارائه شده‌است. قرارگیری کلمات - یعنی «کرسی» - هر سطر هر چند نه به صورت کاملاً پیش‌بینی و تکلیف شده - که ناممکن بوده‌است - اما به‌شکل «سلیقه مطلوب» زمینه زیبایی شناختی پیشنهادی خاص خود را دارا بوده‌است.

1) میرعلی تبریزی مبدع خط نستعلیق و از مشهورترین و بهترین خوشنویسان تاریخ ایرانی
میر علی تبریزی (حدود ۷۸۰ ه‍.ق – ۸۵۰ ه‍.ق) با لقب قُدوة الکُتّاب (به‌معنی پیشگام خوشنویسان) فرزند میر علی سلطانی از خوشنویسان بنام و از مفاخر خوشنویسی ایرانی در سده هشتم و نهم هجری (چهاردهم و پانزدهم میلادی) است. او را واضع و مبدع خط زیبای نستعلیق می‌دانند که از قله‌های رفیع هنر ایرانی است.

از جزئیات زندگی وی اطلاعات زیادی در دست نیست؛ به جز آنکه مدتی در تبریز می‌زیسته و وفاتش به سال ۸۵۰ ه‍. ق (۱۴۴۶-۱۴۴۷ م) اتفاق افتاده است.
دانشنامه بریتانیکا تولد او را حدود ۱۳۶۰ و درگذشتش را ۱۴۲۰ میلادی هر دو در تبریز ذکر کرده است.

در نیمه اول سده نهم دو نفر با نام میرعلی تبریزی می‌زیسته‌اند: یکی میرعلی بن الیاس تبریزی و دیگری میرعلی بن حسن تبریزی که میر علی فرزند حسن را بنیان‌گذار خط نستعلیق می‌دانند.

هرچند پیش از زمان میرعلی تبریزی نیز در برخی از دست نبشته‌ها و اسناد نوعی خط بسیار نزدیک به نستعلیق دیده می‌شود. ولی میرعلی تبریزی بود که این خط را به صورت مستقلی عرضه نمود و به آن هویتی آشکارا داد و دارای قواعدی مشخص کرد.

از این رو استادان بعدی، ابداع خط نستعلیق را به او نسبت داده‌اند. به هر حال می‌توان گفت که اگر میرعلی واضع این خط نباشد او بود که به این خط روش روشن داد.

نسخ تعلیق اگر خفی و جلی استواضع الاصل خواجه میرعلی است. گفته می‌شود میرعلی از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق خط زیبایی پدید آورد که در ابتدا به «نسختعلیق» و سپس موسوم به نستعلیق گردید و همان است که اکنون خط زیبای پارسی بدان نوشته می‌شود.

 در رساله‌های قدیمی خوشنویسی داستانی نقل شده که میرعلی شبی در خواب، پرواز غازها را دید و حرکات سیال نستعلیق را از حرکات نرم بدن این پرندگان هنگام پرواز الهام گرفت.

شکل اولیه خط نستعلیق و ترکیبات آن در ابتدا ساده‌تر بود، اما میرعلی آن را کامل کرد. ویژگی شکل تزیینی این خط، برای نوشتن اشعار بسیار مناسب است. آرتور پوپ هنرشناس و ایران‌شناس مشهور می‌گوید: «... نَسخ، خطی کامل و متعادل است و تعلیق خطی تأثیرگذار و حاکم.

با ترکیب ویژگی‌های این دو خط، نستعلیق که بسیار نوازشگر، شیک، آرام و ملایم است، به‌وجود آمده‌است. این نوع خط که ایرانی‌ها آن را ترویج داده‌اند تصویری عالی از تمدن و جهان‌دیدگی را به نمایش می‌گذارد.» ظهور نستعلیق به کاربرد خط تعلیق کاملاً پایان داد و بعدها توسط جعفر تبریزی، سلطانعلی مشهدی، میر عماد حسنی و دیگران به کمال پختگی رسید.

میرعلی که مدتی در بغداد در دربار سلطان احمد جلایر (۷۸۳-۸۱۳ ه‍. ق) بود کلیات فارسی «خواجوی کرمانی» را به تاریخ ۷۹۸ ه‍. ق به خط نستعلیق در بغداد نوشت و هرچند زبان مردم بغداد همیشه عربی بوده‌است. این نسخه‌ای از مثنوی «همای و همایون» اثر خواجوی کرمانی در کتابخانه بریتانیا به خط او موجود است.

میر علی تبریزی: با ملیت ایرانی زادهٔ، متولد حدود ۱۳۶۰ م (۷۸۰ ق) در شهر تبریز و کشور عزیز ایرانمان، درگذشت۱۴۲۰ (۵۹−۶۰ سال) در شهر تبریز با پیشه درخشان خوشنویس.

2) میر علی هروی ملقب به کاتب سلطانی
میر علی سادات حسینی هروی (ح. ۸۸۰ – ۹۵۱ ه.ق.) معروف به میر علی هروی و میرجان و ملقب به کاتب سلطانی خوشنویس دری‌زبان، از سرآمدان نستعلیق‌نویسی و از خوشنویسان بزرگ قرن دهم هجری بود. خط او از نظر رعایت اصول، استحکام و همواری، صفا و شأن، تا زمان خود بی‌همتا بوده و شاید پس از او جز میرعماد حسنی قزوینی کسی یارای برابری با او نداشته باشد.

خط او حتی بر خط سلطان‌علی مشهدی برتری دارد. او بر روی خوشنویسان پس از خود تأثیر بسزایی گذاشته است.

میر علی هروی پسر میر محمد باقر ذوالکمالین از خوشنویسان شهیر عصر گورکانی بود. ابتدا در هرات به کسب علوم و فضائل پرداخت و در خدمت پدرش که جامع معقول و منقول بود در اغلب رشته‌های ادبی اطلاعاتی کسب نمود. آن‌گاه به تعلیم و تعلم خط پرداخت تا جایی که از هنرمندان هم‌عصر خود گوی سبقت را ربود.

ملا میر علی هروی زندگی متلاطمی داشت و در دوران پرآشوبی می‌زیست. او از سادات حسینی و از اهالی هرات بود. به علت اقامت طولانی در مشهد گاهی او را مشهدی هم خوانده‌اند. خانوادهٔ او در ۹۱۱ ه.ق. (۱۵۰۶ م.) به مشهد کوچ کردند ولی به‌زودی به هرات بازگشتند و در همان‌جا ماندگار شدند.

او شاگرد زین‌الدین محمود از شاگردان بی‌واسطه سلطان‌علی مشهدی بود ولی معلوم نیست که خود او هم نزد سلطان‌علی مشهدی مشق کرده باشد. اما آنچه مسلم است این که خط او از هر دو استاد پیشی گرفت و شاگردان زیادی تربیت کرد.

میرعلی در جوانی در دارالانشاء حکام هرات به کتابت احکام مشغول بود. پس از آن به دربار سلطان حسین میرزا بایقرا راه یافت و از مقربان دربار این پادشاه هنرپرور شد و لقب سلطانی و کاتب السلطانی را از او دریافت کرد. چنان‌که او برخی از آثارش را با امضاء «میرعلی الکاتب السلطانی» رقم زده است.

او تا ۹۱۱ یعنی زمان درگذشت سلطان حسین بایقرا در هرات بود و پس از آن گاهی در مشهد و گاهی در هرات به سر می‌برد. تا ۹۱۹ شاه اسماعیل اول صفوی هرات را فتح کرد و میر علی تحت حمایت کریم الدین حبیب‌الله ساوجی درآمد.

پس از کشته شدن حبیب‌الله، در زمانی که سام میرزا صفوی از طرف برادرش شاه تهماسب فرمانروای خراسان بود و و پیشکارش حسن خان شاملو بود، میرعلی سه سال در هرات بود.

تا اینکه در ۹۳۵ عبیدالله یا عبیدخان ازبک برادرزاده محمد خان شیبانی مؤسس سلسله ازبکیه، این شهر را برای مدت کوتاهی تسخیر کرد و میرعلی هروی را با خود به مقر خود بخارا برد و میر علی را به معلمی عبدالعزیز خان فرزند خود گماشت و به کار کتابت مشغول کرد.

او نزدیک به ۱۶ سال در بخارا بود و نتوانست از آنجا خارج شود و با افسردگی روزگار می‌گذرانید تا در همان شهر درگذشت. گویا تا سدهٔ گذشته نیز سنگ مزار او در بخارا هنوز قابل رؤیت بوده است. میرعلی هروی تا هنگام مرگش در حدود ۹۵۱ ه.ق. (۱۵۴۴ م.) در این شهر کار می‌کرده است.

میر علی که مردی درویش‌مسلک و آزاده بود از دوری خانواده و وطن و مهاجرت اجباری به بخارا دلگیر و افسرده بود و این شعر که از اوست و چندین بار آن را با تفاوت‌های اندکی نوشته‌است گویای درد دل و روح پر آلام اوست:
عمری از مشق دوتا بود قدم همچون چنگ
تا خط من بیچاره بدین قانون شد
طالب من همه شاهان جهانند ولی
در بخارا جگر از بهر معیشت خون شد
سوخت از غصه درونم چکنم چون سازم
که مرا نیست از این شهر ره بیرون شد
این بلا برسرم از حسن خط آمد امروز
وه که خط سلسلهٔ پای من مجنون شد

شاگردان میر علی هروی
هفت تن را از شاگردان مهم میرعلی هروی ذکر کرده‌اند:
میر محمد باقر فرزند میرعلی، خطاط دربار عبدالرحیم خان‌خانان و همایون شاه و اکبرشاه از امپراتوران گورکانی هند
خواجه محمود شهابی که مدتی کلانتر هرات بود و به بخارا و بلخ مهاجرت کرد.
میرسیداحمد مشهدی کاتب و ملازم شاه‌تهماسب
میرحسین بخارایی یا میرحسین کلنگی بخاری
مالک دیلمی استاد میرعماد
میرحیدر بخارایی یا میرحیدر حسینی تبریزی
میرچَلَمه یا اسکندر چلمه بخاری، که گفته می‌شود وقتی ترقی کرد و میرعلی به وی اجازه داد که در قطعاتش عنوان «کتبه میرعلی» را رقم کند، میرچلمه به استاد پرخاش کرد و میرعلی آزرده شد و وی را نفرین کرد و چلمه پس از اندک زمانی نابینا شد.

آثار میر علی هروی
از میر علی هروی آثار متعددی به‌صورت کتاب و رساله و قطعات مختلف باقی مانده که در موزه‌های مهم ایران و سایر کشورها و مجموعه‌های شخصی نگهداری می‌شود. از جمله او در ۹۲۵ ه.ق. (۱۵۱۹ م.) یعنی هنگامی که در هرات می‌زیسته نسخه‌ای از بوستان را نوشته که اکنون در موزه اسلامی و ترکی در استانبول نگهداری می‌شود.

میر علی هروی در شعر و معما نیز دست داشت و به ترکی و فارسی شعر می‌سرود. همچنین نثر او عالی است و او را ازجمله منشیان دانسته‌اند. از آثار منثور او رساله مدادالخطوط را می‌توان نام برد.

3) سلطان‌علی مشهدی و ملقب به سلطان الخطاطین 
سلطان‌علی بن محمد مشهدی معروف به سلطان‌علی مشهدی و ملقب به سلطان الخطاطین و نظام‌الدین سلطانی (۸۴۱–۹۲۶ ه‍.ق/۱۴۳۵–۱۵۲۰م) از خوشنویسان ایرانی و از معروفترین نستعلیق‌نویسان قرن نهم و دهم ایران است.

هیچ‌ یک از نستعلیق‌نویسان قدیم در زمان خود به اندازه او صاحب شهرت نشده‌اند. تمام کتیبه‌های مصر، مدارس هرات را که از بناهای سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوائی است، سلطان‌علی به خط نستعلیق اعلای جلی نوشته‌است. شیوه او در نستعلیق‌نویسی نزد خوشنویسان دربار گورکانیان هند بسیار مورد توجه بود.

او به سال ۸۴۱ در مشهد متولد شد و پس از کسب کمالات به دربار ابوسعید گورکان و سلطان حسین بایقرا راه یافت. سلطان علی مشهدی در سن ۸۵ سالگی در ۱۰ ربیع‌الاول ۹۲۶ بدرود حیات گفت. وی شاگرد اظهر تبریزی بود و شاگردانی چون محمد ابریشمی، سلطان محمد نور، سلطان محمد خندان و زین‌الدین محمود واصفی و میرعلی جامی تعلیم داد.

مهم‌ترین تألیف او رساله منظومی است در قالب مثنوی که به قواعد خط پرداخته که بعدها به آن عنوان «صراط السطور» را داده‌اند و میرعلی هروی آن را «صراط الخط» نامیده‌است؛ هرچند خود سلطان‌علی، هیچ نامی بر آن ننهاده بود.

محل دفن سلطان‌علی مشهدی
سلطان‌علی مشهدی در سال ۹۲۶ قمری در هرات فوت کرد ولی بدنش به حرم امام رضا منتقل و در مقابل پنجره فولاد دفن شد.

4) غیاث الدین بایسنقر پسر شاهرخ شاهزاده تیموری
غیاث الدین بایسنقر (تولد ۸۰۲ ه‍.ق/۱۳۹۹م، درگذشت ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م) از شاهزادگان تیموری، پسر شاهرخ و نوه امیر تیمور گورکانی بود. او شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود و از سیاست‌مداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به‌شمار می‌رود.

نام کامل او «میرزا غیاث الدین بن شاهرخ بن امیر تیمور» است و به نام‌های بایسنقر میرزا و سلطان بایسنقر بهادر خان نیز شهرت دارد. از آنجایی که چندین نفر از شاهزادگان و امیران تیموری در ایران و گورکانیان هند دارای نام «بایسنقر» یا «بایسنقر میرزا» بوده‌اند، نباید با آنان اشتباه گرفته شود.

در متون تاریخی و ادبی واژه بایسنقر به دو گونه بایسنقر و بایسنغر آمده‌است. بایسنقر کلمه‌ای ترکی (مرکب از بای + سنقر) و سنقور، مرغی شکاری است از جنس چرغ که شنقار نیز گویند. بایسنقر به‌طور عام، نام عده‌ای از شاهزادگان تیموری و غیر تیموری بوده و ظاهراً صحیح آن «بای سنقور» است که «بایسنقر» نوشته می‌شود.

جایگاه او در زندگی و پس از مرگ چنان بود که ـ با آنکه به مرتبه ولیعهدی نرسیده بود ـ تاریخ نویسان از وی با عنوان‌ها و لقب‌هایی چون پادشاه، سلطان و ولیعهد یاد کرده‌اند و او را به سبب داشتن منش‌های پسندیده به شیوه‌هایی گزافه‌آمیز ستوده‌اند.

بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و ایرانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهه‌های اخیر و در تحقیقات جدید توجه شده‌است.

در متون قدیم و جدید بایسنقر در سایهٔ شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفته‌است. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ‌نگاری چندان معرفی نشده‌است. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهم‌ترین نماینده‌آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی (یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان به‌شمار می‌رود.

از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، هم‌زمان توجه کرده نام برده می‌شود. در بررسی برنامه‌ریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شاهرخ شکل گرفت، دیده می‌شود که این مکتب همان‌طور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش گذاشت، برای شکل‌گیری شاهنامه بایسنقری نیز اقدام کرد. برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت شدند تا کاغذ سمرقندی را تولید کنند.

زندگی غیاث الدین بایسنقر پسر شاهرخ
بایسنقر هنگامی که پدربزرگش، امیر تیمور، در سال ۸۰۷ ه‍.ق / ۱۴۰۵ م درگذشت، کودکی بیش نبود. در توصیف بایسنقر گفته‌اند که او پادشاهی خوش‌طبع، خوش‌سخن، هنرپرور و عیاش بود و آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید.

به قول دولتشاه «جمالی داشت با کمال… و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی.»

از او سه پسر به یادگار ماند: میرزا ابوالقاسم بابُر که در سال ۸۵۳ه‍.ق به حکومت رسید؛ میرزا رکن الدین علاءالدوله؛ و میرزا سلطان محمد. مرگ زودرس بایسنقر به دلیل افراطش در شرابخواری روی داد.

دولتشاه می‌گوید: «شبی از فرط شراب به فرمان رب‌الارباب به خواب گران فنا گرفتار شد و سکنه هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه… در دارالسلطنه هرات در باغ سپید بود در شهور سنه سبع و ثلاثین و ثمان مئه (۸۳۷ ه‍.ق) و عمر او سی و پنج سال بوده.»

مدفن او در گورستانی است متعلق به مدرسه گوهرشاد در هرات. این مدرسه در ۱۳۰۲ ق / ۱۸۸۵ م ویران شد. لیکن آثار مقبره‌ها را همچنان می‌توان مشاهده کرد. روشن نیست که خسارت‌های بعدی این گورستان ناشی از گذشت زمان است یا به دلیل جنگ اوایل دهه ۱۳۶۰ ش / ۱۹۸۱ م که بر اثر آن، بخش قدیم هرات به‌شدت آسیب دید.

جایگاه سیاسی بایسنقر میرزا
بایسنقر هرگز به حکومت نرسید؛ پدرش شاهرخ، برخلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزند شاهرخ، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به‌عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.

با این وجود بایسنقر در ادارهٔ امور حکومت تیموری سهمی عمده داشت. او هفده ساله بود که والی طوس، نیشابور و استرآباد شد و بنا به گفته فصیحی خوافی در ۸۱۹ ه‍.ق/ ۱۴۱۶ م امیر دیوان شد؛ و این احتمالاً به‌معنای سرپرست «دیوان عالی امیری» یا شورای عالی شاهرخ در هرات بوده‌است.

ظاهراً پس از آن نیز برای مدتی والی تبریز بود، اما مجدداً به مقام پیشین خود بازگشت. تا جایی که وظایف مملکتی اجازه می‌داد، ترجیح می‌داد که به جای اقامت در ولایات، نزد پدر در هرات بماند، زیرا در مسئولیت‌های خطیر، پدر به او اعتماد می‌کرد؛ از جمله در ۸۱۷ ه‍.ق که شاهرخ در پایتخت نبود، نیابت سلطنت را بر عهده گرفت.

هر چند رسماً به جانشینی منصوب نشده بود، اما در عمل ولیعهد شمرده می‌شد.

بایسنقر با خطرناکترین دشمنان تیموریان به نبرد برخاست. در ۸۲۴ ه‍.ق و ۸۳۲ ه‍.ق در لشکرکشی شاهرخ برای جنگ با ترکمانها در شمال غربی او را همراهی کرد و در ۸۳۰ ه‍.ق برای نبرد با بُراق اُزبک، که شکستی سخت بر الغ بیگ وارد کرده بود، به شمال شرقی شتافت.

به محض آنکه براق عقب رانده شد، بایسنقر به هرات بازگشت، ظاهراً به‌آن سبب که الغ‌بیگ از پدر خواسته بود او را بازگرداند، زیرا بنا به دلایلی بیم داشت که بایسنقر جایش را بگیرد. بایسنقر هرگز مانند برادرش الغ‌بیگ به منصب رفیعِ ولایتعهدی در سمرقند دست نیافت، بلکه تنها به عنوان بازوی راست پدرش در هرات خدمت می‌کرد. از این رو در طول تاریخ تاحدی ناشناخته ماند.

جایگاه هنری بایسنقر میرزا
اهمیت و شهرت بایسنقر میرزا پیش از حکومت‌داری و سیاست‌مداری به دلیل عشق سرشار و علاقه بسیار وی به علم و ادب و کلیه فنون و هنرهای زیبا اعم از شعر، موسیقی، نقاشی و معماری بود. بایسنقر میرزا هنرمندی تمام عیار بود و افزون بر حمایت بی‌شائبه از هنرمندان خود نیز در انواع هنرهای روزگار چون خوشنویسی، نقاشی و موسیقی سررشته داشت.

جایگاه بایسنقر میرزا در خوشنویسی 
بایسنقر میرزا از استادان برجسته و طراز اول خط محقق و ثلث در تاریخ خوشنویسی به‌شمار می‌رود. او در خطوط ششگانه خوشنویسی شاگرد شمس الدین محمّد بن حسام هروی معروف به شمس بایسنقری بود.

خطوط زیبای کتیبه‌ای در مسجد گوهرشاد که به دستور مادرش گوهر شاد آغا در مشهد بنا شده، به خط ثلث بایسنقر به رشته تحریر درآمده و سپس بر کاشی انتقال یافته‌است. حاصل کار به به رنگ سفید بر زمینه سرمه‌ای مات نوشته شده، که آیاتی از قرآن است و با خط کوفی تزیین یافته‌است.

این آثار را هنوز هم بر کاشی‌های درخشان ایوان جنوبی مسجد گوهرشاد (کتیبه‌های ایوان مقصوره) می‌توان مشاهده کرد. در این کتیبه که از قدرت و قوت قلم آن تمجید شده، رقم «بایسنقر بن شاهرخ بن تیمور گورکانی فی ۸۲۱» دیده می‌شود که به این ترتیب باید بایسنقر آن را در بیست سالگی نوشته باشد.

بعضی از کاشی‌ها، پس از زلزله ۱۰۸۷ ه‍.ق/ ۱۶۷۶ م به دستور شاه سلیمان صفوی با کاشی‌های جدید تعویض شده‌است. گفته می‌شود بعضی از کتبیه‌های عمارات سبزوار را نیز او نوشته‌است.هرچند اثری از آن امروزه در دست نیست. ولیدی طوغان به کاشی‌های واحدی نیز اشاره می‌کند که به خطّ رِقاع و به خط او نوشته شده و آن‌ها را در یک مجموعه‌ای خصوصی در ترکستان دیده بوده‌است.

قرآن بایسنقر میرزای
از مهم‌ترین آثار او کتابت بزرگ‌ترین قرآن موجود است که آن را به خط بایسنقر میرزا می‌دانند که به خط محقق نگاشته شده و هم‌ اکنون بعضی صفحات آن در موزه قرآن کتابخانه آستان قدس رضوی، کتابخانه کاخ موزه گلستان (کتابخانه سلطنتی سابق)، کتابخانه ملی، موزه ایران باستان، کتابخانه ملک و چند مجموعه شخصی پراکنده‌است.

شماری از اوراق این قرآن در امامزاده‌ای در قوچان بوده‌است؛ چنانچه در حدیقة الحقایق آمده‌است که بر اثر زلزله جز همان امامزاده سلطان ابراهیم بن علی بن موسی الرضا در قوچان چیزی باقی نمانده و بعضی اوراق قرآن به خط میرزا بایسنقر بن امیر تیمور گورکانی در آنجاست. می‌گویند نادرشاه افشار این اثر شگرف را از سمرقند به آنجا آورده بوده‌است.

خط محقق بایسنقر میرزا
از قرآن بایسنقر با خط محقق و در قطع بزرگ، هشت صفحه در آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود. هر صفحه از این قرآن نفیس هفت سطر دارد که بین سطور و پیرامون آیات آرایش شده‌است. قطع این قرآن که یکی از بزرگ‌ترین قرآن‌های موجود است، ۱۷۷ در ۱۱۰ سانتی‌متر می‌باشد.

خط ثلث جلی بایسنقر میرزا
از این خطاط و هنرمند، قرآنی به خط ثلث جلی مربوط به قرن نهم است که در کتابخانه سلطنتی سابق(موزه کاخ گلستان) موجود بوده‌است. این قرآن در حد کمال و زیبایی با خط ثلث کتابت شده‌است و هر یک از صفحات آن به زر شامل هفت سطر ثلث درشت است که از حیث ترکیب و شکل حروف بسیار جالب است. صفحات این قرآن جدول کشی شده و در بالای هر آیه یک علامت دیده می‌شود.

خط نسخ خفی بایسنقر میرزای
تصویری از قرآن به خط نسخ خوش کتاب خفی با رقم بایسنقر موجود است که البته برخی رقم آن را ساختگی می‌دانند. تحریر این قرآن حدود سده نهم با رقم ساختگی بایسنقر مورخ ۸۲۳ ه‍.ق است. دو صفحه اول، فهرست اسماءالسور به خط رقاع در خانه‌های شطرنجی و زمینه طلاپوشی از قرن سیزدهم است.

دو صفحه افتتاح، تمام تذهیب با پیشانی و ذیل به خط رقاع، اسامی سوره‌ها به خط رقاع و قلم زر تحریردار و فواصل آیات ستاره نشان است. نگارنده کتاب راهنمای گنجینه قرآن دلایلی ارائه می‌دهد که صفحه اسم بایسنقر ساختگی است. برخی دیگر نیز بر همین نظرند؛ زیرا تاریخ اتمام آن ـ یعنی ۸۳۷ ه‍.ق ـ مقارن با مرگ بایسنقر است.

شعر بایسنقر میرزای
هنر دیگر بایسنقر شعر و شاعری بود. او دنباله رو سنت شعر درباری بود، که در آن ایام دیگر به مدیحه‌سرایی محدود نبود و دامنه بسیار گسترده‌تری داشت. هر چند از زبان او نقل می‌کنند که گفته‌است امیر نباید به سرودن شعر بپردازد. با این وجود ابیات پراکنده‌ای از او در تذکره دولتشاه سمرقندی نقل شده‌است.

و با برادرانش: الغ‌بیگ در سمرقند و ابراهیم در شیراز، دربارهٔ شعر فارسی مکاتبه می‌کرده‌است. او اشعار امیر خسرو دهلوی را بر اشعار نظامی گنجوی، که الغ بیگ می‌پسندید، ترجیح می‌داد.

این غزل از سروده‌های اوست:
ندیدم آن دو رخ اکنون دو ماه است
ولی مهرش بسی در جان ما هست
به راهش سر نَهَم روزی که میرم
توان گفتن که عاشق سر به راه است
به زلفش مشک خود را نسبتی کرد
دروغی گفت از آن رویش سیاه است
گدای کوی او شد بایسنقر
گدای کوی خوبان پادشاه است

نقاشی و موسیقی بایسنقری
بایسنقر در نقاشی و موسیقی نیز قریحه‌ای ذاتی داشت، اما توانایی‌هایش را بیشتر در خوشنویسی به کار برد.

حمایت از مورخان توسط بایسنقر
بایسنقر مشوق تاریخ‌نگاری به زبان فارسی نیز بود. گر چه هیچ‌یک از تاریخ‌نگاران عهد تیمور و تیموریان به مقام والای رشید الدین فضل‌الله و عطا ملک جوینی در دوره مغول دست نیافتند، اما برخی از آن‌ها آثار برجسته‌ای از خود به جای گذاشتند که مهم‌ ترین آن‌ها حافظ ابرو «متوفی ۸۳۳ ه‍.ق/ ۱۴۳۰ م» است.

 حافظ ابرو، سخت مورد تشویق و توجه بایسنقر بود و تاریخ کبیر خود را به نام بایسنقر نوشت که به زبدة التواریخ معروف است و فصیحی خوافی آن را مجمع‌التواریخ سلطانی می‌خواند.

ظاهراً این کتاب در سال ۸۲۹ ه‍.ق یا ۸۳۰ ه‍.ق خاتمه یافته‌است. و احتمالاً به توصیه شاهرخ پدر بایسنقر، چهارمین قسمت مجمع التواریخ را به صورت کتابی مستقل تحریر و به بایسنقر اهدا شده‌است. به نظر بازیل گری، بایسنقر در تهیه و مصور کردن متون تاریخی بیشتر از نسخه‌های دیوان اشعار توجه داشت.

حمایت هنرمندان توسط بایسنقر
او را مؤسس و بانی زیباترین شکل کتاب‌آرایی در ایران می‌دانند. تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط و خوشنویسی به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به نسخه‌برداری و تکثیر کتاب‌های مختلف و تولید آثار هنری مشغول بودند.

وی به وسیله پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطای انعام فراوان و شاهانه، هنرمندترین استادان خوشنویسی و تذهیب را نزد خود نگاه می‌داشت و آنان برای وی ظریف‌ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود می‌آوردند. کتاب‌های کتابخانه وسیع این شاهزاده هم‌اکنون در تمام جهان پراکنده‌است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری می‌شود.

کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآمده در دوره بایسنقری شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلد آرایی گشته‌اند.

شاهنامه بایسنقری
ذوق شعر دوستی و خوشنویسی بایسنقر متوجه شاهنامه نیز شد. وی دستور داد نسخه‌ای از شاهنامه را برای او استنساخ کردند که به «شاهنامه بایسنقری» شهرت دارد. این کتاب که به سال ۸۲۹ ه‍.ق تحریر یافته‌است یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های هنر ایرانی و بلکه هنر اسلامی است.

مقدمه‌ای که به امر بایسنقر بر شاهنامه فردوسی نوشته شده‌است را برخی بسیار سودمند دانسته‌اند. هرچند ملک الشعرا بهار آن را «سرتاسر خلاف حقیقت و خلاف منطق و برضد تاریخ» می‌داند.

شاهنامهٔ بایسُنقُری‎ یک نسخهٔ کهن نگاره‌دار شاهنامه فردوسی از سدهٔ نهم هجری است که از دید کتاب‌آرایی و ارزش‌های هنری از اهمیت فراوانی برخوردار است. این کتاب ارزشمند و نفیس، ۲۲ نگارگری به سبک هرات دارد و در سال ۸۳۳ قمری (۸۰۹ (خورشیدی) خورشیدی) به سفارش شاهزاده بایسنقر میرزا (فرزند شاهرخ و نوهٔ تیمور گورکانی) تهیه شده‌است.

این اثر که در کتابخانه کاخ موزه گلستان نگهداری می‌شود، در سال ۱۳۸۶ در برنامه حافظه جهانی یونسکو به عنوانی نشانی از سوی ایران ثبت شد.

نسخه کنونی شاهنامه بایسنقری را امیرنظام گروسی، به کتابخانه کاخ موزه گلستان هدیه کرده‌است و این شاهنامه بیش از ۱۱۰ سال است که در کتابخانه نگهداری می‌شود. این نسخه باارزش و نفیس در برخی از نمایشگاه‌های مهم جهانی نمایش داده شده‌است.

«شاهنامه بایسنقری» در میان شاهنامه‌های مصور و آراسته موجود در کتابخانه‌ها و موزه‌های جهان از نامورترین و شناخته‌شده‌ترین نسخه‌هاست.

چند ویژگی این کتاب را نسبت به نسخه‌های مشهوری چون «شاهنامه دموت» و «شاهنامه شاه طهماسبی» که قبل و پس از آن پدید آمده‌اند، برتری می‌بخشد:
نخستین و برترین امتیاز این نسخه آن است که بر خلاف دو نسخه یادشده، قربانی مالکان آن نشده تا شیرازه آن‌ها را از هم بگسلند و برگ‌های آن را در گوشه و کنار جهان پراکنده کنند.
به‌ جز چند افتادگی در متن این نسخه، «شاهنامه بایسنقری» نسخه‌ای کامل و دست نخورده در میان شاهنامه‌های نامی و رده نخست به‌شمار می‌آید.

شکل‌گیری قلم نستعلیق در دوران بایسنقری
امتیاز دیگر این نسخه به خاطر نفاست، زیبایی و آراستگی آن است که در نوع خود کم‌مانند است. نگارگری، تذهیب، تجلید و دیگر آرایه‌های کتاب با مهارتی ویژه انجام شده‌است.

با این حال در خوشنویسی این نسخه ضعیف به نظر می‌آید، که آن هم به خاطر همزمانی کتابت آن با آغاز شکل‌گیری قلم نستعلیق است؛ که البته خود این امر بر اهمیت این کتاب در گسترش قلم نستعلیق به عنوان یک خط مطرح و قابل رقابت با قلم‌های ششگانه قدیمی مؤثر بود.

سومین امتیاز این کتاب مقدمه‌ای است که برای نخستین بار بر شاهنامه افزوده شده‌است. آنسان که پیداست به دستور بایسنقر میرزا، که باید او را هنر دوست‌ترین شاهزاده تیموری به‌شمار آورد، دست‌نویس‌های انبوهی از شاهنامه گردآوری شد و مقدمه‌ای مفصل با تلفیق مقدمه‌های پیشین و نسخه‌های دیگر همزمان، برای این شاهنامه نوشته شد.

اگرچه این مقدمه از دید درستی مطالب تاریخی و متن خود شاهنامه و به خاطر افزودن اشعار الحاقی نقاط ضعفی دارد، ولی از آنجا که گردآوری آن مایه رواج بیشتر شاهنامه نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان شده، کوشش گردآورندگان آن ستایش‌انگیز است.

محل نگهداری شاهنامه بایسنقری
«شاهنامه بایسنقری» به شماره ۷۱۶ در کتابخانه کاخ موزه گلستان ثبت شده. برپایه شواهد موجود، نسخه کنونی «شاهنامه بایسنقری» را امیرنظام گروسی، از رجال ایرانی (۱۲۳۷–۱۳۱۷ ه‍. ق) به کتابخانه هدیه کرده‌است؛ و این شاهنامه بیش از ۱۱۰ سال است که در کتابخانه کاخ موزه گلستان نگهداری می‌شود. این نسخه باارزش و نفیس در برخی از نمایشگاه‌های مهم جهانی نمایش داده شده‌است.

مشخصات شاهنامه بایسنقری
«شاهنامه بایسنقری» به قطع رحلی است و ۷۰۰ صفحه دارد.
هر صفحه دربرگیرنده ۳۱ سطر و هر سطر ۳ بیت به قلم نستعلیق و با کتابت خفی جعفر بایسنقری است.
این نسخه نفیس در سال ۸۳۳ ه‍.ق /۸۰۹ خورشیدی روی کاغذ خانبالغ نخودی کتابت شده‌است.

«شاهنامه بایسنقری» با یک شمسه مُذهّب عالی، در بر گیرنده کتیبهای به قلم رقاع بر زمینه زرین، دربرگیرنده نام و القاب بایسنقر میرزا آغاز می‌شود.
صفحه‌های دوم و سوم نسخه دربرگیرنده تصویر شکارگاه است و در این دو صفحه مذهب به نقش دو ترنج، نام و القاب آن شاهزاده دیده می‌شود.

همچنین دو صفحه آغاز متن شاهنامه با حاشیه‌های مذهّب و مرصّع آراسته شده و میان سطرهای آن زر اندازی شده‌است.
نسخه «شاهنامه بایسنقری» با ۲۲ تصویر مینیاتور آبرنگی آراسته شده‌است.

جلد این نسخه، چرمیِ ضربیِ زر پوش با دو حاشیه روغنی در بیرون و سوخت مُعرقِ زرین بر زمینه لاجوردی در داخل است.

نسخه دیگری از شاهنامه در کتابخانه و موزه ملی ملک در تهران موجود می‌باشد که به شرح ذیل می‌باشد:

کتابخانه ملک تهران

زبان: زبان نسخه:فارسی

عنوان اصلی: شاهنامه فردوسی

موضوع: شعر فارسی -- قرن ۴ق.

پدیدآور(ان): فردوسی، ابوالقاسم تولد:(سال ۳۲۹ قرن ۴ هجری قمری) وفات:(سال ۴۱۶ قرن ۵ هجری قمری)

خطاط: قاضی نیشابوری، محمدبن مطهر بن یوسف‌بن ابی‌سعید

مالک کتابخانه: بایسنقر تیموری تولد:(سال ۸۰۲ قرن ۹ هجری قمری) وفات:(سال ۸۳۸ قرن ۹ هجری قمری)

آغاز: آغاز مقدمه: افتتاح سخن آن به که کنند اهل کمال* ثنای ملک الملک خدای متعال… آغاز شاهنامه: بنام خداوند جان و خرد * کزین برتر اندیشه بر نگذرد
انجام: انجام مقدمه: ببارید اشک و بنالید زار* ز جور فلک بر تو ای نامدار. انجام شاهنامه: هر آنکس که دارد هش و رای و دین * پس از مرگ بر من کند آفرین.

محل کتابت: هرات

کتابت شده بنام: برای بایسنقر میرزا، شاهزاده تیموری نوشته شده.

تاریخ کتابت: سال ۸۳۳- قرن ۹ هجری قمری

نوع خط: متن: نستعلیق

تعداد سطرها: متن: ۳۱

نوع کاغذ: نوعی ترمه

تعداد و اندازه اوراق: ۵۰۵ (۱پ -۳۴۰ر) - طول: ۸/۳۴، عرض: ۲/۲۴

آرایش‌ها: دارای هشت سرلوح مذهب نفیس/ دو مجلس تصویر (مجلس اول ۶۷۶ر- مجلس دوم ۶۷۷پ)/ مجدول مطلا با تحریر لاجورد/ شش ستونی/ دارای :دو شمسه مذهب/ یک ترنج به رسم خزانه/ نوشته‌های شمسه‌ها و سرلوح‌ها و ترنج با سفیدآب.

عناوین به: عناوین شنگرف و لاجورد و زرین

نوع جلد: روغنی گل و بوته زمینه مرغش پشت تصویر سهراب و رستم

تزیینات: درون - تصویر سهراب و رستم

نقش و سجع مهر: مالک: مهر بیضوی با سجع معتمدالدوله در ظهر برگ اول.

مالک: مهر بیضوی کوچک با سجع محمدحسین.

سایر: مهر بازدید شد۱۳۵۱.

کتابخانه: کتابخانه ملی ملک.

یادداشت (های) نسخه:
۱. دو یادداشت در ظهر برگ اول است و یک یادداشت در برگ آخر نسخه.
۲. در صفحه عنوان شرح‌حال میرزا بایسنقر پسر شاهرخ آمده‌است.
۳. مالک این نسخه در سال ۱۲۹۶ق. فرهاد میرزا معتمدالدوله شاهزاده قاجاری بوده‌است.
۴. این نسخه به انضمام شاهنامه در یک مجلد برای کتابخانه بایسنقر میرزا نوشته شده‌است.

شهرت جهانی شاهنامه بایسنقری
این شاهنامه به سبب اینکه در لندن، سن پترزبورگ، پاریس و رم به نمایش درآمده و مینیاتورهای آن به‌وسیله یونسکو در سری کتاب‌های دنیای هنر در جلد مربوط به ایران چاپ شده در غرب بسیار نامی است. ۲۲ تابلوی نگارگری شاهنامه بایسنقری همه سالم هستند و در سال ۸۰۹ خورشیدی به خط جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری کتابت شده و به بایسنقر میرزا اهدا شده‌است.

نسخه کنونی «شاهنامه بایسنقری» خرداد ۱۳۸۶ در حافظه جهانی به ثبت رسیده‌است. در سال ۱۳۸۷ این نشان به‌طور رسمی از طرف کمیته ملی حافظه جهانی یونسکو به‌کاخ موزه گلستان اهدا شد.

مکتب هرات بایسنقری
بایسنقر به همراه پدرش شاهرخ از جمله مشوقان بزرگ سبک هنری یا مکتب هرات بود. او گرایش شدیدی به ماندن در هرات داشت و مورخان یکی از دلایل ماندگاری بایسنقر در هرات را، شکوفایی حیات فرهنگی در آن شهر می‌دانند که بایسنقر می‌توانست علایق سرشار هنری و فکری خود را در آن شهر به خوبی تعقیب کند.

پس از آنکه بایسنقر از نبردِ پیروزمندانه با ترکمانان در ۸۲۳ ه‍.ق بازگشت و مولانا جعفر تبریزی، بعدها ملقب به جعفر بایسنقری، استاد مسلّم خط نستعلیق و سایر استادان فن را از تبریز به همراه آورد، هرات تبدیل به مرکز هنر خوشنویسی شد.

با این همه مرکز نگارگری به حمایت ابراهیم، برادر بایسنقر، چندگاهی شیراز و مدتی نیز اصفهان بود؛ اما عاقبت توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار گیرد.

هنرمندان نقاش و خوشنویس و صحاف که در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا مشغول به کار بودند، آثار زیادی همچون کتاب‌های شاهنامه، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان سعدی را مصور ساختند. مجموع این آثار سبک جدیدی را پدیدآورد که در تاریخ هنر ایران به «مکتب هرات» معروف است.

در مکتب هرات تصاویر انسان‌ها به صورت ریز و کوچک ترسیم گشته و مینیاتورها با خطوط ساده و بی‌پیرایه اجرا شده‌اند.

سبک هراتی ویژگی خود را داشت. یکی از ویژگی‌های آن، وجود عناصر شرق دور بود که احتمالاً از مبادلهٔ سفیر میان ایران و چین ناشی می‌شد. مشهور است که هنرمندان هرات همراه هیئت‌های سیاسی به خانبالق (پکن) آمد و شد داشته‌اند؛ یکی از آنان، به‌نام غیاث الدین نقاش، که بایسنقر او را برگزیده بود، بعدها شرح سفر خود را نوشت که این شرح در تاریخ حافظ ابرو آمده‌است.

بازیل گری در بررسی ویژگی‌های سبک هراتی، اهمیت خاصی به تأثیر متقابل تصاویر بر یکدیگر می‌دهد که با اشارات معنی‌دار جان گرفته‌اند. او خاطرنشان می‌کند که این سَرزندگی و تحرک، کاملاً مغایر با خشکی و بی‌روحی چهره‌ها در نگارگری‌های مکتب جلایری است. همچنین، صحنه‌ها با قرارگرفتن افق در نزدیک لبهٔ بالایی، عمق بیشتری یافته‌اند.

زمینه‌های فیروزه‌ای متمایل به آبی و سبز، رنگهای عمده در این نگارگری‌ها هستند.

پس از مرگ بایسنقر در ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م در هرات همچنان به‌صورت مرکزی برای هنر مصور کردن کتاب‌های نفیس برای مدت نسبتاً طولانی باقی ماند.

طبق گزارش دوست محمد، در مقدمه آلبوم یا مرقعی که به فرمان ابوالفتح بهرام میرزا یکی از شاهزادگان صفوی در سال ۹۵۱ه‍.ق ۱۵۴۴م فراهم کرده بود، سنتی که بایسنقر میرزا و شاهرخ پدرش بنا گذاشته بودند، به سرپرستی و حمایت علاءالدوله پسر بایسنقر تا سال۸۵۱ه‍.ق/۱۴۴۷م به حالتی زنده باقی ماند.

زحمات بایسنقر برای مکتب هرات
مکتب هرات یکی از سبک‌های نقاشی خراسانی است که در دوره تیموریان و در زمان زمامداری شاهرخ در هرات پایه‌گذاری شد. گستره‌ی تاریخی این مکتب حدود سالهای 836_880 هجری بوده است. همچنین در زمان شاهرخ روابط تجاری و فرهنگی با خاور دور(چین) دوباره بهبود یافت.

و شاهرخ دستور نوشتن یک سفرنامه‌ی مصور را به غیاث‌الدین داد و او را به خاور دور فرستاد. وی موقع برگشت از هنرمندان و آثار چین همراه خود آورد. که باعث تاثیر هنر چین بر نگارگری عصر تیموری شد. که تاثیراتش در معراج نامه مشهود است.

این سبک در دوره سلطان حسین بایقرا پیشرفت زیادی می‌کند، اما در سال ۱۵۰۷ میلادی با حملهٔ ازبک‌ها رشدش متوقف می‌شود. مکتب هرات بعدها با کمک نقاشان بسیاری چون آقا رضا جهانگیری که به دربار جهانگیر شاه در هند رفته بودند تأثیر زیادی بر روی نقاشی هندی گذاشت. مکتب هرات را همچنین یکی از «پیش‌مکتب»های مهم مکتب تبریز و مکتب اصفهان می‌دانند.

بایسنقر میرزا مشوقان بزرگ سبک هنری
شاهزاده بایسنقر میرزا و پدرش شاهرخ از جمله مشوقان بزرگ سبک هنری یا مکتب هرات بود. بایسنقر گرایش شدیدی به ماندن در هرات داشت و مورخان یکی از دلایل ماندگاری بایسنقر در هرات را، شکوفایی حیات فرهنگی در آن شهر می‌دانند که بایسنقر می‌توانست علایق سرشار هنری و فکری خود را در آن شهر به خوبی تعقیب کند.

پس از آنکه بایسنقر از نبردِ پیروزمندانه با ترکمانان در ۸۲۳ بازگشت و مولانا جعفر تبریزی، بعدها ملقّب به جعفر بایسنقری، استاد مسلّم خط نستعلیق و سایر استادان فن را از تبریز به همراه آورد، هرات تبدیل به مرکز هنر خوشنویسی شد.

با این‌همه مرکز نگارگری به حمایت ابراهیم، برادر بایسنقر، چندگاهی شیراز و مدّتی نیز اصفهان بود؛ امّا عاقبت توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازلتر قرار گیرد.

پیشرفت خوشنویسی در مکتب هرات
تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به استنساخ کتب مشغول بودند. وی بوسیله پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطاء انعام فراوان و شاهانه، هنرمندترین استادان خوشنویسی و تذهیب را نزد خود نگاه می‌داشت و آنان برای وی ظریف‌ترین آثار هنری را درخط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود می‌آوردند.

کتاب‌های کتابخانه وسیع این شاهزاده هم اکنون در تمام جهان متفرق است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری می‌شود.

کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآمده در دوره بایسنقری شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشته‌اند.

رونق نقاش و خوشنویس و خطاط 
هنرمندان نقاش و خوشنویس و خطاط که در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا مشغول به کار بودند، آثار زیادی همچون کتاب‌های شاهنامه، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان سعدی را مصوّر ساختند. مجموع این آثار سبک جدیدی را پدید آورد که در تاریخ هنر ایران به «مکتب هرات» معروف است.

در مکتب هرات تصاویر انسان‌ها به صورت ریز و کوچک ترسیم گشته و مینیاتورها با خطوط ساده و بی‌پیرایه اجرا شده‌اند.

پس از مرگ بایسنقر
پس از مرگ بایسنقر در ۱۴۳۳م هرات همچنان به صورت مرکزی برای هنر مصورکردن کتاب‌های نفیس برای مدت نسبتاً طولانی باقی ماند. طبق گزارش ، در مقدمه آلبوم یا مرقعی که به فرمان ابوالفتح بهرام میرزا یکی از شاهزادگان صفوی در سال ۱۵۴۴م فراهم کرده بود، سنتی که بایسنقر میرزا و شاهرخ پدرش بنا گذاشته بودند، به سرپرستی و حمایت علاءالدوله پسر بایسنقر تا سال ۱۴۴۷م به حالتی زنده باقی ماند.

بازیل گری در بررسی ویژگی‌های سبک هراتی، عناصراز شرق دور وجود دارد. اهمیت خاصی به تأثیر متقابل تصاویر بر یکدیگر می‌دهد که با اشارات معنی‌دار جان گرفته‌اند.

پیکره‌های خشک و رسمی.استفاده از رنگ‌های بسیار درخشان, استفاده از رنگ‌های مکمل , استفاده‌ی کمتر از رنگ‌های خانواده‌ی قرمز و استفاده‌از طیف رنگ‌های قهوه‌ای, رنگ‌های متمایل به آبی و ارغوانی و صورتی لطیف , تاثیر گذاری از رنگ‌های سفید و سیاه, به تصویر کشیدن هوشمندانه‌ی تزئین قالی‌ها و اجزای معماری و حتی آسمان.

آثار مکتب هرات
از مهمترین آثاری که در این مکتب هنری خلق شده‌است می‌توان به شاهنامه بایسنقری اشاره کرد که در سال ۱۴۳۰ (میلادی) به سفارش شاهزاده بایسنقر میرزا (فرزند شاهرخ و نوهٔ تیمور گورکانی) تهیه شده‌است.

از دیگر نسخ نگارگری شده در دوره بایسنقر میرزا می‌توان به، کلیله و دمنه، گلستان سعدی، معراج نامه و خمسه نظامی اشاره کرد.

5) علی‌رضا عباسی خوشنویس برجسته خوشنویسی
علیرضا عباسی متولد تبریز، خوشنویس برجسته و استاد خوشنویسی ایرانی بود که از طرف شاه عباس صفوی به لقب شاهنواز خان ملقب گردید. وی خط نسخ و ثلث را با استادی تمام می‌نوشت و در خط نستعلیق شیوه‌ای خاص داشت.

این استاد بی‌نظیر، علاوه بر مهارت کامل در نستعلیق و ثلث در انواع خطوط نسخ و محقق و رقاع و ریحان و توقیع و تعلیق نیز استاد کامل و ماهری بوده‌است.

علیرضا عباسی نخست در تبریز شاگرد ملا محمد حسین تبریزی و علاء الدین محمد بن محمد تبریزی معروف به علاء بیک بود و خط ثلث و نسخ را نیکو می‌نوشت. پس از آنکه در زمان شاه محمد خدابنده پدر شاه عباس، ترکان عثمانی تبریز را به تصرف آوردند، علیرضا از آنجا بیرون آمده و به قزوین پایتخت دولت صفوی رفت و در مسجد جامع آن شهر منزل گرفت و به کار کتابت مشغول شد و قسمتی از کتیبه‌های آن مسجد را با چند قرآن در آنجا تمام کرد.

امضاء یا رقم او در این زمان «علیرضا الکتاب» بوده و بدین رقم از سال ۹۸۱ تا ۹۹۰ کتابت از او دیده شده‌است. این هنرمند اولین بار هنگامی که مسجد جامع قزوین را با چندین کتیبه تزئین کرد، به شهرت رسید. وی در شروع سلطنت شاه عباس در خدمت سردار فرهاد خان از سرداران مهم آن روزگار بود.

فرهادخان هرروز قدر و اعتباری بیش از روز پیش نزد شاه عباس می‌یافت. اهل هنر از هر طبقه گرد فرهادخان جمع بودند و او چون علی رضا را هنرمندی توانا دید وی را ملازم خویش ساخت.

علی‌رضا ملتزم رکاب فرهادخان شد و در خدمت این سردار به کارهای هنری و کتابت اشتغال داشت و در بیشتر مأموریت‌ها همراه وی بود و با فرهادخان به خراسان و مازندران رفت. فرهادخان از امرایی بود که در آغاز سلطنت شاه عباس بیش از هر کس ستاره اقبالش باوج کمال رسیده بود.

لقب فرزندی هیچ‌کس جز او نداشت، مناصب و مأموریت‌هایی که در دهساله اول سلطنت این پادشاه نصیب او شد؛ اسباب حقد و حسد و رشک اطرافیان گردیده بود.

بالاخره در سال ۱۰۰۷ ه‍.ق به امر شاه عباس، الله وردیخان او را کشت. شهرت علی‌رضا در خدمت فرهادخان بجایی رسید که شاه هم بدو رشک می‌برد و در سال ۱۰۰۱ هجری هنگامی که فرهادخان حضور شاه شرفیاب گردید علی‌رضا را از فرهادخان خواست.

ماجرای زندگی علی رضا عباسی در دربار صفوی
علیرضا روز پنجشنبه اول شوال سال ۱۰۰۱ ه‍.ق به خدمت شاه عباس درآمد و در زمره ندیمان مخصوص وی داخل شد و شاه جمعی از خوشنویسان مانند محمد رضا امامی و محمد صالح اصفهانی و عبدالباقی تبریزی را بدو سپرد تا زیردست او خط ثلث را بیاموزند.

علی رضای عباسی تا پایان عمر در زمره مقربان و ندیمان مخصوص شاه بود و در سفر و حضر در سلک مقربان شرف اختصاص داشت و به تفقدات و انعامات و نوازشهای بی پایان شاهانه سرافراز و مفتخر و به لقب شاهنواز ملقب شد. محبت و علاقه شاه عباس به این مرد هنرمند بدان پایه بود که گاه پهلوی او می‌نشست و شمعی به دست می‌گرفت تا علیرضا در روشنایی آن کتابت کند.

تقرب علیرضا روز بروز پیش پادشاه افزونتر و به همین نسبت احترام وی نزد اطرافیان شاه بیشتر می‌شد اوحدی راجع به صادقی بیک در عرفات نوشته‌است (وی مدتی در خدمت شاه عباس به منصب کتابداری سرافراز بود تا زمانی‌که مولانا علیرضا تبریزی خوشنویس این امر را جبراً قهراً از دست او درآورد) صادقی بیک که در عهد شاه اسمعیل ثانی (۹۸۴–۹۸۵ ه‍.ق) داخل کتابخانه سلطنتی و در زمان پادشاهی شاه سلطان محمد (۹۸۵–۹۹۵ ه‍.ق) به منصب کتابداری (رئیس کتابخانه) سرافراز شده بود.

درین زمان منصب کتابداری را علیرضا از او گرفت ولی صادقی تا پایان عمر (۱۰۱۷ه‍.ق) مواجب کتابداری را از دیوان اعلی می‌گرفت.

ملا جلال منجم در وقایع سال ۱۰۱۰ه‍.ق چنین نگاشته‌است (به سبب شکایت کردن صادقی بیک کتابدار عتیق در سیاه چشمه «مازندران» از نادر العصری ملا میر علی ثانی مولانا علیرضا که مجدداً خدمت کتابداری و تمام نمودن کتاب خرقه که مشتمل خطوط استادان نادر و محتوی بر صور استادان مصور قادر بود به او رجوع شده بود فرستادند که این خرقه را با خطوط و صور نقاشان و مذهبان و صحافان برداشته به حضور آید و تاریخ کتاب خرقه نامی و تاریخ این تصویر خرقه مانی واقع شده).

تاریخ تدوین مرقع خرقه سال ۱۰۰۶ه‍.ق می‌باشد که اکنون از این مرقع بی‌نظیر جز نامی در میان نیست. علی رضا در دربار شاه عباس مصدر کارهای هنری بود در سال ۱۰۱۰ه‍.ق ابنیه آستانه ثامن الحجج را تعمیر کردند شاه نظارت آن را به‌عهده علی‌رضا واگذاشت و کتیبه‌های صحن حرم علی بن موسی‌ الرضا وخواجه ربیع را به خط ثلث نگاشت و الواح زرین دور ضریح که به استادی مستعلی زرگر ساخته شده به خط نستعلیق وی زینت یافته‌است.

در سال ۱۰۱۷ه‍.ق به امر شاه عباس به اتفاق شیخ بهائی و ملا جلال منجم برای تجدید بنای رصدخانه مراغه اقدام کرد.

در سال ۱۰۲۰ه‍.ق خانه‌های او را شاه به مبلغ سیصد تومان خرید و برای بنای مسجد در قسمت جنوبی میدان شاه تخصیص داد. این مبلغ برای یک یا چند خانه در آن زمان مبلغ زیادی بوده‌است و از این قیمت می‌توان دریافت که علی‌رضا دارای چه زندگی وسیع و با تجملی بوده‌است و از وسعت فضای مسجد شاه وسعت منازل او را می‌توان قیاس کرد.

علیرضا هنرمندی متشخص و محترم و درمیان مقربان شاه عباس عزتی خاص داشت و این عزت تنها برای این بود که شاه او را امینی مخلص و خدمتگزاری با حقیقت می‌دانست و از قول اسکندر بیک ترکمان صاحب عالم آرا که خود منشی مخصوص بود عزت او نزد شاه به خوبی می‌توان دریافت. 

احمد منشی قمی در گلستان هنر ضمن شرح حال مختصری که راجع به علی‌رضا نوشته می‌نگارد: «از جمله مقربان و مخصوصان پادشاه عالمیانند و گاهی به کتابت و قطعه نویسی اشتغال دارند و پیوسته در مجلس بهشت آئین و محفل خاص خلد برین و نوازشات بی‌غایت سرافراز و مفتخرند» غرض اینست که در دربار شاه عباس نظیر علی‌رضا کم می‌شناسیم که مقرب خاص بوده و این امتیاز را تا پایان سلطنت پادشاهی چون شاه عباس که به نزدیکان خود هرگز اعتماد نمی‌کرد و اکثر آنان را به بهانه‌های گوناگون می‌کشت حفظ کرده باشد.

نصرآبادی در تذکره خود که نام علیرضا را جزو شعرای خوشنویس، بعد از ملا عبدالباقی معلم ثلث‌نویس مشهور نقل کرده و می‌نویسد:
اگر چه فضیلت او به مولانا عبدالباقی نمی‌رسد؛ اما بسیار پاکیزه وضع و آدمی روشن بوده‌است. از این قول به خوبی می‌توان حدس زد که مقصود میرزا طاهر نصرآبادی ستایش صفات نیک انسانی در رفتار و کردار اوست و ادب و آداب در مقام قرابت با شاه و قاضی میر احمد منشی او را به اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده می‌ستاید.

علیرضا عباسی باید اواخر سلطنت شاه صفی را هم دریافته باشد. اما چون سال وفات وی به درستی معلوم نیست، باید به تقریب او را عمری طولانی برخوردار دانسته و بگوییم تا اواخر سلطنت شاه صفی (۱۰۳۷–۱۰۵۲ه‍.ق) در قید حیات بوده‌است. از علیرضا دو پسر یکی بدیع‌الزمان که در خط نستعلیق استاد و دارای فضائل و کمالات علمی بوده و محمد رضا که خط نسخ را خوش می‌نوشته‌است می‌شناسیم.

ذوق شعر و خوشنویسی علی رضا عباسی
علی‌رضا شعر هم می‌گفت و علاوه بر خوشنویسی در نقاشی نیز مهارت داشت. از این رو گاهی وی را با رضا عباسی نقاش پرآوازه هم‌عصرش اشتباه گرفته‌اند.

از آنجایی که علیرضای عباسی رئیس کتابخانه سلطنتی بوده از این لحاظ موظف بوده که کلیه کتاب‌های خطی، مینیاتورها، تذهیب‌ها و قطعات و مرقعات خطی را که به شاه عباس تقدیم می‌شده از لحاظ مسئولیت، نام خود را در روی آن‌ها یادداشت و در دفاتر سلطنتی نیز به ثبت برساند و به علت شباهت اسمی بعضی از مستشرقین اروپایی مانند میتوخ آلمانی و بعضی از مورخین و نویسندگان ایرانی اشتباهاً علیرضا عباسی را مینیاتور ساز و تذهیب کار معرفی نموده‌اند؛ در صورتی که این موضوع به احتمال زیاد نباید درست باشد.

از اشعار معروف علی رضا عباسی یکی این رباعی است:
تا خانه نشین شدی تو ای در خوشاب
پیوسته مراست از غمت دیده بر آب
من خانه دل خراب کردم ز غمت
تو خانه نشین شدی و من خانه خراب

تذکره‌نویسان این رباعی را هم بنام علیرضا ثبت کرده‌اند:
تا ز آتش عشقت جگرم گشت کباب
پیوسته رود ز دیده و دل نمک آب
آسودگی و عشق تو امریست محال
صبر و دل بی‌قرار نقشیست بر آب

گفته می‌شود اختلاف سلیقه و روش او با میرعماد، که او نیز هنرمندی خوشنویس بود و در نستعلیق‌نویسی او را سرآمد دیگران می‌دانند، موجب کدورت و انگیزه حسادت میان این دو استاد گردید. این حسادات پایان تلخی داشت و به قتل فجیع میرعماد انجامید. هر چند به دلایل مختلف این را یک افسانه بزرگ ساختگی دانسته‌اند که در هیچ‌یک از منابع قدیمی اشاره و ثبت نگشته‌ است.

شاگردان معروف علی رضا عباسی
از شاگردان او عبدالباقی تبریزی، محمد رضا امامی و محمد صالح امامی یا اصفهانی از همه مشهورتر هستند.

گران‌ بهاترین اثری علی رضا عباسی
گران‌بهاترین اثری که از او باقیست، قرآن بزرگ کتابخانه آستان قدس رضوی است.
کتیبه‌های سردر و کتیبه بزرگ کمربندی داخل گنبد مسجد شیخ لطف‌الله به خط ثلث مورخ به سال ۱۰۱۲ هجری اثر اوست.

کتیبه زیبای سر در تاریخی مسجد شیخ لطف‌الله به قلم علی‌رضا عباسی به شرح زیر است:
‹‹امر بانشاء هذا المسجد المبارک السلطان الاعظم و الخاقان الاکرم محیی مراسم آبائه الطاهرین مروج مذهب الائمه المعصومین ابوالمظفر عباس الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان خلد الله تعالی ملکه واجری فی بحار التأیید فلکه بمحمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین صلوات الله و سلامه علیه و علیهم اجمعین کتبها علی رضا العباسی ۱۰۱۲››
دو کتیبه کمربندی داخل مسجد شیخ لطف‌الله که در قسمت پائین گنبد بخط ثلث سفید بر زمینه کاشی لاجوردی معرق جلب توجه می‌کند، به قلم علی‌رضا عباسی است.

در انتهای کتیبه اول که شرح آداب ورود به مسجد از قول پیغمبر اسلام است، نام خوشنویس چنین آمده‌است: ‹‹کتبها علی‌رضا العباسی فی ۱۰۲۵›› و در انتهای کتیبه دوم که مشتمل بر تمام آیات سوره جمعه و سوره نصر است نوشته شده: ‹‹کتبها علی‌رضا العباسی غفر الله ذنوبه››

از کتیبه‌های معروف او کتیبه سردر مسجد امام (شاه) اصفهان به خط ثلث مورخ به سال ۱۰۲۵ هجری را می‌توان نام برد و کتیبه چهارسوی اصفهان، هنوز باقی است و حکایت از کمال پختگی و هنرمندی قلم او دارد.

گنبد زرین حرم علی بن موسی‌الرضا علی رضا العباسی
در مشهد گنبد زرین حرم علی بن موسی‌الرضا در پوشش خارجی آن که طلاکاری است، دارای کتیبه‌ای زیبا و بزرگ به خط علی‌رضا عباسی است، متن این کتیبه که در چهار ترنج و به عربی نوشته شده، حاکی از زیارت شاه عباس از حرم و تزیین آن به دستور وی به سال ۱۰۱۰–۱۰۱۶ ه‍.ق (۹۷۸–۹۸۴ ه‍.ش) است.

در داخل گنبد، در منتهی‌الیه چهار دیوار حرم که زیر تاق گنبد واقع شده‌است، سوره جمعه به خط ثلث علیرضا عباسی نوشته شده‌است.

صندوق چوبی و قدیمی قبر مطهر دارای کتیبه‌ای به خط علیرضای عباسی است که در روی آن حک شده‌است: کلب آستان شاه ولایت عباس الحسینی الموسوی الصفوی تقدیم نمود سنه ۱۰۲۲ همچنین کتیبه‌های طلای درِ سابق حرم علی بن موسی‌الرضا به خط اوست که امروزه در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود.

کتیبه‌های ضریح مربوط به دوره صفوی نیز به خط علی‌رضا عباسی بوده‌است. کتیبه طلای این ضریح که شامل تمام آیه الکرسی در شش لوحه هر یک به اندازه ۱۹٫۵ ×۲۵۴ سانتیمتر می‌باشد و اشعار فارسی خط نستعلیق روی هشت صفحه هر کدام به طول ۸۸ سانتیمتر و عرض ۳۰ سانتیمتر طلا. کتیبه خط ثلث علیرضا شامل صلوات کبیر که پائین بعضی حاشیه‌های آن‌ها ریخته شده‌است.

شامل ابیات زیر:
سر به جای پا درون روضه‌ات عمداً نهم
زآنکه می‌ترسم که بر بال ملائک پا نهم
در محشر اگر لطف تو خیزد بشفاعت
بسیار بجویند و گنهـــــــــکار نیابند
شفیع خلــــــق بروز جزا تــوانم بود
اگر سگی ز ســــــگان رضا توانم بود

و دو لوحه بزرگ و یک لوحه کوچک خط نستعلیق شامل تاریخ به این مضمون: «امر بصیاغه المرقد الاشرف الاقدس» و روی لوحه دیگر این عبارت نوشته شده: «تراب اقدام زوار هذالحرم عباس الحسینی». و در دو کنار این لوحه یک طرف نوشته شده: «کتبه عبد المذنب» طرف دیگر چنان‌که ملاحظه می‌شود نوشته شده «علیرضا عباسی سنه ۱۰۱۱» و روی لوح کوچک دیگر تحریر یافته «عمل کلب رضا مستعلی سنه ۱۰۱۲»

کتیبه‌های سردر بنای خواجه ربیع در مشهد هم به خط اوست.

این دو کتیبه زیبا با تاریخ‌های ۱۰۲۶ و ۱۰۳۱ ه‍.ق در داخل گنبد و ساقه خارجی آن سال‌های احداث و تزیین بنا را می‌نمایاند.

یک امضا از علیرضا عباسی نیز در کتیبه مسجد مقصود بیک اصفهان به تاریخ ۱۰۱۱ ه‍.ق موجود است.

از آثار خطاطی او رساله عینیه شیخ احمد غزالی به قلم علی‌رضا عباسی در مصر در کتابخانه محمد علی پاشا موجود است و همچنین رساله مرصاد العباد شیخ نجم الدین رازی که با آب طلا در روی کاغذ خانبالغ نوشته‌است در اسکندریه نزد یکی از اروپاییان موجود است.

کتاب اسرارالنقطه امیر سید علی ابن شهاب الدین محمد همدانی را به خط نستعلیق بسیار زیبا به سبک میر علی هروی خوشنویس معروف با قلم خفی (ریز) نوشته که در استانبول نزد یکی از مشایخ سلسله جلالی می‌باشد.

کتاب منتخب تاریخ الجنان و منتخب کتاب روضة الریاحین از تصانیف امام عبدالله الیافی الیمینی را به دستور شاه عباس به خط ثلث، نوشته‌است. اغلب کتاب‌های خطی و قطعات و مرقعات او را به خارج از ایران برده، زینت بخش موزه‌های خارجی و کتابخانه‌های شخصی ساخته‌اند.

در قزوین کتیبه سردر عالی‌قاپو به خط علی‌رضا عباسی تبریزی است.

6) میرزا غلامرضا اصفهانی استاد نستعلیق و شکسته‌نستعلیق
میرزا غلام‌رضا اصفهانی (۱۲۴۶-۱۳۰۴ هجری قمری) از استادان خوشنویسی ایرانی و خط نستعلیق و شکسته‌نستعلیق بود. میرزا غلامرضا از معروف‌ترین خوشنویسان دوره قاجار بوده‌است. نام پدرش «میرزا جان» بود و در جوانی به دربار محمد شاه و پس از آن به دربار ناصر الدین شاه راه یافت.

پدر غلامرضا در سال ۱۲۱۲ ه‍. ق از اصفهان به تهران آمده و به قنادی مشغول شد. او از این رو نام پسرش را غلامرضا گذاشت که وی را نتیجهٔ توسل به امام‌ رضا امام هشتم شیعیان می‌دانست.
میرزا غلام‌رضا را فردی عارف و ادیب و اهل معنی توصیف کرده‌اند.

غلام‌رضا در ۵ سالگی به مکتب رفت پس از دو سال قادر به خواندن قرآن به‌تمامی شد. او در سنین استادی هنر خود را «توفیق خداوند عزوجل» می‌دانست. و آنجاییکه اوصاف هنرش را شرح می‌دهد، می‌گوید که «نه از باب خودستایی است بلکه محض بروز فضل یزدانی و نفس مسیحایی است» میرزا در خاطراتش می‌نویسد که در همان سال در رؤیا نزد علی امام نخست شیعیان می‌رود و همین واقعه سیر زندگی او را دگرگون می‌کند.

میرزا در قطعه‌ای به خط شکستهٔ خفی چنین می‌نویسد: «قریب هفت‌ سال از سنین عمرم گذشته در دبستان به خواندن قرآن اشتغال داشته. شبی به خواب، بزرگواری ارشادم نمود به تقبیل آستان شاه‌ اولیا در دنبالش شتافتم. در گوشهٔ آن جا حضرت شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا توقف داشتند.

چون نزدیک‌تر شدم فرمود مشقت بیاور. علی‌الفور صفحه کاغذ و دواتی به حضور مبارک تقدیم نمودم. در وسط آن صفحه لام و الف و یایی نگاشته و فرمودند از این رو بنگار. فردای آن شب در دبیرستان معلم صورت خواب را سؤال نمود. این بندهٔ حقیر ماجرا کماجرا باز گفت. دیگر حقیر را به تحصیل خط واداشت…» و این آغاز کار خوشنویسی او بود.


میرزا پس از آن نزد سیدعلی حکاک طهرانی (پدر میرحسین خوشنویس مشهور) به یادگیری خط پرداخته تا جایی که در نه سالگی به حسن خط نامی می‌شود و در طول عمر نچندان بلندش آثار بسیاری را آفریده که برخی از آن‌ها در زمرهٔ آثار ملی هنری ایران ثبت شده‌اند.

او را به بابی‌گری متهم کردند که شفاعت یکی از اعیان یا فرزندان ناصرالدین شاه او را از خشم شاه رهانید و از مرگ نجات داد.

میرزا غلامرضا که دیر همسر اختیار کرده بود در سال ۱۳۰۰ ه‍. ق هنگامی که ۵۴ ساله بود، صاحب فرزندی می‌شود که نامش را محمدرضا می‌گذارد. اما محمدرضا در سه سالگی ناگهان بیمار شده و فوت می‌کند و داغ بزرگی به جان میرزا می‌نشیند تا جایی که آرزوی مرگ می‌نماید و در جایی می‌گوید: «پس از دیدن داغ و ناکامی او، مرا مرگ خوشتر ازین زندگانی» طولی نکشید که به آرزویش رسید و در روز پنج‌شنبه چهارم ربیع‌الثانی سال ۱۳۰۴ هجری قمری درگذشت.

 او در باغ میرزا حسین خان سپهسالار در جوار حاج میرزا صفا در و در صفاییه ابن بابویه در چشمه‌علی شهر ری به خاک سپرده شد.

ورود میرزا غلامرضا اصفهانی به دربار محمد شاه قاجار 
میرزا غلام‌رضا اصفهانی در جوانی به حضور محمد شاه قاجار احضار شد؛ شاه که خود از خوشنویسی نستعلیق بهره داشت، خط او را آزمود و او را به معلمی فرزندانش گمارد. پس از مرگ محمد شاه ناصرالدین شاه نیز همچنان به وی توجه داشت.

میرزا غلام‌رضا از معدود خوشنویسانی است که هر دو خط نستعلیق و شکسته‌نستعلیق به مهارت و استادی تمام رسیده و در هر دو نیز صاحب سبک ویژهٔ خود است. شیوهٔ میرزا در خط از محکم‌ترین و قوی‌ترین شیوه‌های خوشنویسی است و کتیبه‌ها، قطعات و سیاه‌مشقهای وی نیز در صدر آثار خطوط شکسته و نستعلیق به شمار می‌آید.

از هنرهای مبرز میرزا غلامرضا اصفهانی ترکیب‌بندی حروف و کلمات بود. از آن جا که میرزا در زمان حیات نامی‌ترین استاد خوشنویسی بود، نگارش آثار بسیاری به وی سفارش داده می‌شد که برخی را به شاگردان خود سپرده (مانند کاشی‌های پیرامون بقعهٔ شیخ صدوق ابن بابویه که به محمد ابراهیم تهرانی واگذار نمود.) و تعدادی را نیز خود رقم زد که از آثار نامی خوشنویسی به‌شمار می‌روند.

از مشهورترین نمونه‌های کتیبه‌نویسی میرزا غلامرضا کتیبه‌های مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری فعلی در میدان بهارستان تهران) است که آن را در سال ۱۳۰۱ نگاشته‌است.

تعداد قابل توجهی از قطعاتی که به خط نستعلیق از میرزا غلام‌رضا به‌جا مانده‌است شباهت ظاهری بسیاری به سیاه‌مشق دارد.

به‌طوری‌که کارشناسان غالباً در نگاه اول این قطعات را نمی‌توانند از سیاه‌مشق تشخیص دهند و بعضی از صاحبنظران به دلیل تعدد قطعاتی که به این صورت از میرزا غلام‌رضا به‌جا مانده‌است، عبارت «میرزا غلام‌رضا اصفهانی سیاه مشق نویس» را در توصیف او به‌کار برده‌اند.

دربارهٔ تأثیر خط شکسته بر خط نستعلیق میرزا غلامرضا به اجمال و اختصار می‌توان موارد ذیل را بر شمرد:
کوچک شدن دایره‌ها بخصوص در حرف (ی)، پیچ و تاب و چرخش و خمش پر غمزه حروف، بلندی بیش از حد معمول دنباله(م)، استفاده بجا از حروف و کلمات خرد اندام (در سیاه مشق)، کاربری نیم کشش‌های خط شکسته، در نظر داشتن تناسبات سواد و بیاض خط شکسته در ترکیب صفحه نستعلیق خصوصاً در سیاه مشق‌ها و استفاده بسیار از ارسال (از ویژگی‌های خط شکسته) در سیاه مشق نستعلیق و به‌طور کلی تسریع در حرکات دست و قلم نمود بیشتری دارند.

یا علی مدد است، امضا میرزا غلامرضا اصفهانی
میرزا غلامرضا اصفهانی اغلب آثارش را با عبارت «یا علی مدد است» امضا می‌کرده‌است.

اما رقم یا امضای میرزا در بعضی از قطعات اسم کامل او به‌اضافه «یا علی مدد» است و در بعضی فقط «یا علی مدد» یا «یا علی مددی» بدون‌نام میرزا غلام‌رضا امده‌است. در قطعاتی هم امضا به‌صورت «العبد المذنب الفقیر الحقیر غلام‌رضا غفرله» و «یا علی مدد.» یا به‌صورت «هو» و در سطر زیر هو، «الفقیر الحقیر المذنب غلام‌رضا» و بعد «یا علی مددی» یا به صورتی شبیه به آنچه ذکر شد می‌باشد.

آوازه آثار او فراتر از زمان و مکان خودش رفته بود به طوری که بسیاری از دوستداران خوشنویسی قطعه‌ای از آثار او را در اختیار داشتند. نظام‌الملک معروف به نظام پادشاه محلی حیدرآباد هند آثار بسیاری از میرزا غلام‌رضا را در کتابخانه و مجموعه‌اش نگهداری می‌کرد.

دکتر مظفر بختیار نقل می‌کند که در بازار نسخه‌های خطی کاشغر مرکز ایالت ترکستان چین اثری از میرزا غلام‌رضا را با صحافی سنتی دیده که احتمالاً از آخرین امیر فارسی زبان آن منطقه به جای مانده بوده‌است.

همچنین معیرالممالک در یادداشتی از سفرش به اروپا می‌نویسد که زمانی که از موزه تفلیس از بزرگترین مراکز هنری آن زمان دیدن می‌کرده عکس میرزا و اثری از او را در تالاری که به نام مردان بزرگ جهان مزین بوده دیده‌است.

در نمایشگاه «هانگ جو» در پکن پایتخت چین استاد «سانگ» خوشنویس برجسته چینی تحت تأثیر اثری از میرزا قرار گرفت چندانکه به آرامی اما بسیار طولانی گریست و به نشان احترام با قلم موی خوشنویسی درشتش نگاشت:
بزرگترین خوشنویس جهان میرزا غلام‌رضا اصفهانی...

آثار گران‌بهای میرزا غلام‌رضا اصفهانی
افزون بر کتیبه‌نویسی مدرسه سپهسالار که میرزا غلام‌رضا آن را در سال ۱۳۰۱ نگاشته‌است آثار زیادی به خط او باقی مانده‌است، از جمله:
رساله تحفه‌الوزراتحفه‌الوزرا - در سال ۱۲۵۹
مناجات‌نامه منظوم منسوب به حضرت علی
۲۹۸ صفحه بیاض که تنها سند کتبی اشعار میرزا غلام‌رضا اصفهانی می‌باشد.
رساله‌ای در اصطلاحات صوفیه
گلستان سعدی به خط شکسته
سفرنامه حاج سیاح در ۲۱۶ صفحه به خط شکسته (ناتمام)
کتاب پاتولوژیپاتولوژی ترجمه میرزا علی‌خان رئیس‌الاطباء در حدود ۲۰۰ صفحه به خط شکسته
تعداد نسبتاً زیادی از قطعات و سیاه‌مشق‌های شکسته و نستعلیق

اشعار میرزا غلامرضا
میرزا شعر هم می‌سرود و تخلصش غزال بود. نظم و نثر میرزا فصیح است. در نظم و نثر شاگرد امامقلی خان قاجار بود که غارت تخلص می‌کرد و سخت به او ارادت داشته‌است. این شاگرد و استاد پیوسته با هم دمساز بوده‌اند. میرزا در یادداشت‌های خود غارت را به استادی خطاب کرده و از او به احترام یاد می‌کند و او را ابوالفضایل خوانده‌است.

برخی بر این باورند که تخلص غزال را غارت به او داده باشد لکن میرزا در اشعارش هرگز به این تخلص شعری ندارد.

نمونه‌ای از شعر میرزا غلامرضا اصفهانی:
صوفی تو و سجاده و سالوس‌پرستی
ما و لب جانانه و چالاکی و مستی
المنّة للّه که به فرّ قدم عشق
شد پی سپر لشکر غم کشور هستی
یک طایفه در صورت درویشانند
گرگند که اندر صفت میشانند
آنان که توانگرند درویش‌نواز
درویش اگر شنیده‌یی ایشانند

7)  میرزا محمدرضا کلهر خوشنویسان صاحب‌نام خط نستعلیق 
میرزا محمدرضا خان کلهر (۱۲۰۸، گیلانغرب - ۲۹ مرداد ۱۲۷۱، تهران) از خوشنویسان صاحب‌نام خط نستعلیق در زمان قاجار بود. او از خوشنویسان پرآوازهٔ دوره ناصری و از نستعلیق‌نویسان مؤثر در تاریخ هنر ایران به‌شمار می‌رود که شیوه‌ای خاص در نستعلیق‌نویسی ایجاد کرد. این شیوه پس از او و تا زمان حاضر شیوهٔ رایج نستعلیق‌نویسی دوران معاصر محسوب می‌شود.

محمدرضا کلهر، فرزند محمدرحیم بیگ خمان جلودار فوج سواره رو ایل کلهر بود. خمان نام جد اول این طایفه است. به این خاطر که مادر او را در کوه و به حالت (خم شده) خمیده و در شرایط نامساعد (احتمالاً حمله راهزنان) به دنیا آورد؛ او را «خَمان» نامید به معنای (غمگین-غم دار) یا کسیکه مادر به (حالت خم شده) او را زاده باشد.

در درگیری که بین ایل کلهر (به سردستگی پدر وی) با قشون دولتی روی داد میرزا هم حضور داشت و بعد به تصمیم پدر، پسران خانواده از طایفه هجرت کردند ابتدا به نفت شهر و سپس طهران قدیم مهاجرت کردند بدین ترتیب او در ابتدای ساکن شدن در طهران، برای در امان بودن نام عامهٔ «کلهر» را به جای نام پدری می‌آورد که بعدها هم بخاطر استعمال فراوان به نام اصلی و هنری وی در تاریخ هنر ایران ثبت و ضبط شد.

پسرش اسکندر هم‌زمان با مبتلا شدن پدر به بیماری وبا، توسط عمویش میرزا نوروز علی -میر شکار سلطنتی- به زادگاه مادری شیه رگ دیره نقل مکان نمود، این هجرت به دلیل شیوع وبا و قحطی همگانی بود که در تهران و نواحی اطراف رخ داد. سپس فرزندان و نوادگان وی: الهی خمان، ابراهیم اسکندری خمان و خوشنویس و مینیاتوریست معاصر سهراب اسکندری کلهر مهاجرت کردند.

خوشنویسی میرزا محمد رضا کلهر
در نوجوانی به کار خوشنویسی رو آورد؛ طی حوادثی به تهران آمد و نزد میرزا محمد خوانساری شاگرد محمد مهدی تهرانی تعلیم خط گرفت. از آنجایی که از استادان خود پیشی گرفت از روی خطوط باقی‌مانده از میرعماد مشق کرد. حتی یکبار به اصفهان رفت تا از روی کتیبه معروف میرعماد در تکیه میرفندرسکی مشق کند.

صاحب‌ نظران این مشق‌ها و تلاش‌های شبانه‌روزی و جان‌فرسای کلهر را در خلقیات ویژه او می‌دانند که برخی معتقدند رفع عیوب فنی و زیباشناختی نستعلیق بود.

او افزون بر نستعلیق در شکسته نستعلیق نیز استاد بود.

میرزا رضا چون در نستعلیق سرآمد شد و شهرت یافت ناصرالدین شاه قاجار او را احضار کرد و بسیار مورد توجه شاه قرار گرفت. حتی شاه اندکی شخصاً نزد وی مشق خط کرد. ناصرالدین شاه خواست که وی در وزارت انطباعات (وزارت چاپ) به کار گمارده شود اما از آنجایی که میرزا مردی بلندهمت و آزادمنش بود نپذیرفت و به کتابتی مختصر و دستمزدی اندک می‌ساخت. فقط یکبار که ناصرالدین شاه به مشهد می‌رفت به شوق زیارت حرم امام رضا در اردوی شاه ملازم شد.

او در این سفر در ضمن سفر کار خوشنویسی روزنامه وقایع اتفاقیه را انجام می‌داد که به تدریج چاپ می‌شد. پس از بازگشت از خراسان با شیوع همگانی وبا در تهران، او هم مبتلا شد و در روز جمعه ۲۵ محرم الحرام سال ۱۳۱۰ در گورستانی در حسن آباد که اکنون محل آتش‌نشانی شهرداری تهران است به خاک سپرده شد.

در دوره قاجار با ظهور پدیده چاپ و چاپ سنگی و همچنین گسستگی ارتباط خوشنویسان با سلسله اساتید قدیمی در خط ایرانی به ویژه نستعلیق‌نویسی تغییراتی حاصل شد.

از سویی جامعه‌ای که گام‌های نخست برای حرکت به‌سوی مدرن شدن را طی می‌کرد. خوشنویسی هم به سمت هنرهای کاربردی رفت و با این تحولات همراه شد. خوشنویسی ایرانی با از دست دادن مصرف اصلی آن یعنی کتابت و مواجهه با نیازهای جامعه مدرن در قرن اخیر روند تازه‌ای را دنبال کرد.

محمدرضا کلهر مردی تکیده با قدی متوسط بود که محاسنی کوتاه داشت که اندکی به سرخی می‌زد. میرزا رضا در جوانی به سبب زندگی ایلی به سوارکاری و تیراندازی تمایل داشت. از این رو مردی بنیه دار و نیرومند بود.

میرزا محمد رضا کلهر مردی پاکدامن، بلند نظر، هنردوست و خوش محضر بود و از لذایذ دنیا جز هنر خود به چیزی علاقه‌ای نداشت. برخی از روزها هجده ساعت را صرف مشق خط می‌کرد و اغلب خط‌های خود را چون مناسب طبع بلند خود و دور از انتظارش نمی‌یافت محو می‌کرد و از بین می‌برد. بیشتر آنچه از او مانده رقم (امضاء) ندارد. او برای امرار معاش به کتابت چند کتاب پرداخته که خوشبختانه باقی مانده‌اند.

آثار گران بها میرزا محمد رضا کلهر
محمدرضا کلهر با نگارش روزنامه‌هایی چون شرف و شرافت و کتاب‌هایی چون ریاض المحبین و فیض‌الدموع و سفرنامه‌های ناصرالدین شاه قاجار به خراسان نمونه‌هایی برای تمرین مشق در وسعت زیاد برای مشتاقان به‌جای گذاشت.

او به جهت خوشنویسی بر روی سنگ و با مرکب غلیظ که برای چاپ سنگی اجتناب‌ناپذیر بود شیوه‌ای پدید آورد که حروف آن چاق و کشیده‌ها کوتاه بودند از آنجایی که ارتباط خوشنویسان در اواخر دوره قاجار با سلسله اساتید قدیمی قطع شده بود آثار چاپ شده محمدرضا کلهر سرمشق خوبی برای علاقه‌مندان به خط به‌شمار می‌رفت این شیوه تا هم‌اکنون شیوهٔ رایج و مطلوب بسیاری از خوشنویسان معاصر می‌باشد.

از مهم‌ترین آثار خطی او فیض‌الدَموع است که در کتابخانه سلطنتی ایران نگهداری می‌شده‌است.

شاگردان استاد میرزا محمد رضا کلهر
پس از کلهر عمادالکتاب سیفی قزوینی از آثار او مشق کرد و این شیوه را رواج داد. عمادالکتاب را می‌توان آخرین حلقه از سلسله استادان پیشین در خط دانست که از او «آداب المشقی» باقی ماند و همین او را به سلسله خوشنویسان معاصر متصل کرد.

از شاگردان مستقیم میرزا رضا کلهر میرزا زین العابدین شریفی قزوینی معروف به ملک الخطاطین است.

از نظر اشاعه هنر خوشنویسی و شیوه خطاطی کلهر مهم‌ترین شاگرد او آقاسید مرتضی برغانی بود که سبک کلهر را به دو فرزند خود حسن میرخانی و حسین میرخانی آموزش داد. این دو استاد که با یک واسطه شاگرد کلهر محسوب می‌شوند با تأسیس انجمن خوشنویسان ایران در تعلیم خوشنویسان معاصر بسیار کوشیدند.

نظر شاگردان استاد میرزا محمد رضا کلهر
عبدالله مستوفی از شاگردان کلهر در کتاب خود «شرح زندگانی من» آورده: برادر بزرگترم و من از شاگردان استاد کلهر بودیم، او مردی ثابت قدم، گزیده گو و راست گفتار، خوش خلق، مهمان نواز و قانع به نیم نان خویش بود. او همیشه بر این احوالات نیکو بود و در حالیکه به راحتی و با زحمت کمتر می‌توانست کارمند وزارت چاپ و نشر شود (در مقطعی از طرف دربار و امیر کبیر به او پیشنهاد شد) اما او این درخواستها را رد می‌کرد.

سوای این مطلب کلهر به اندک مواجب و مستمری که از شاگردان بدست می‌آورد قناعت می‌کرد تعداد شاگردان وی گاه به تعداد انگشتان یک دست نمی‌رسید در صورتی‌که شاه و دخترش، وزیران و خانواده‌های آنان و عامه مردم منت پذیر شاگردی در مکتب و محفل انس او بودند.

گاهی اوقات که عصرگاه ما به درب منزل اجاره‌ای او در سنگلج برای مشق گرفتن می‌رفتیم می‌فهمیدیم که او و خانواده‌اش نهار نخورده چشم براه ما هستند تا از پول و مواجبی اندکی که می‌دهیم نهاری برای خانواده تهیه کنند. به مال دنیا بسیار بی‌توجه و بی‌میل بود و تمام عمرش را صرف مشق کردن نمود. نحوه مشق او هم منحصر بفرد بود:
یک هفته تمرین حرف «ن ی» و دایره می‌کرد و یک هفته بعد هم به مشق «کشیدها و مدات» مشغول بودند بطوری‌که در صفحه مشق وی یک نقطه سفیدی باقی نمی‌ماند.

او دوستان اندک و خاصی داشت در شاگرد گرفتن هم بسیار سختگیر و نمونه گزین بود. یکی از دوستان وی که دایم به او سرکشی می‌کرد هادی نجم‌آبادی بود که ایشان به‌همراه یارانش در هنگام مرگ کلهر را در حسن‌آباد به خاک سپردند.

سید مرتضی نجومی در کتاب «یادنامه محمدرضا کلهر» نوشته:
...در مجلس انس و الفت استاد کلهر عشق موج می‌زند. آن عزیز همشهری من به چنان مرحله‌ای از خلوص و تهذیب نفسانیت دست یافته بود که جان داده بود و به جانان رسیده بود. اندک دوستان و هم صحبتان وی چند تن از خواص وقت همچون هادی نجم‌آبادی بوده‌اند.

همیشه پیش از طلوع آفتاب برمی‌خیزد و هیچگاه نماز صبح و راز و نیاز با معبود خویش را قضا نمی‌کند به نیم نانی خرسند است و منت نمی‌کشد.

هیچگاه پای آثارش را امضا نمی‌زند و بیشتر خطوطش را با آب شسته است چرا که ترجیح می‌داده که آب روان آن‌ها را پاک کند تا بدست... بیفتد.

اندک آثاری از خط وی در دست است ولی همین هم غنیمت است آنکس که ورقی از دستنوشته‌های او را می‌خرد خرسند است چراکه اندک مالی داده و جان عالمی را خریده است (اگرچه میلیاردها میلیارد پرداخت کرده باشد، ایشان می‌افزایند :چرا بخود نبالم که من از رهروان راه پاک او و از دوستداران و همشهریان ایشان هستم....

8) عماد الکتاب (میرزا محمدحسین سیفی قزوینی) استاد ماهر خوشنویس خط نستعلیق
میرزا محمدحسین سیفی قزوینی (۱۲۴۰–۱۳۱۵ خورشیدی) ملقب به عمادُالکُتّاب و از استادان خوشنویس خط نستعلیق در یکصد سال گذشته بود که پیرو و گسترش دهندهٔ سبک و شیوهٔ خاص میرزای کلهر است.

میرزا محمدحسین سیفی قزوینی در قزوین در ۲۷ فروردین ۱۲۴۰ شمسی (۱۲۸۵ قمری) متولد شد و غالب عمرش به کتابت و تعلیم خط نستعلیق گذشت.

پدرش قباله‌نویس بود و مادرش از سادات سیفی قزوین، از این رو به این مناسبت سید بودن مادر، میرزا نامیده شد. مدتی نزد میرزا محمدعلی خوشنویس خط آموخت. در چهارده‌سالگی برای کار نزد تاجری از اهالی شیروان به بادکوبه رفت. در شانزده سالگی پای پیاده راهی عتبات شد و سه سال در کاظمین ماند و از راه نوشتن خط زندگی کرد.

می‌گویند آنقدر معیشت بر او سخت بود که حتی نمی‌توانست به کربلا برود. سرانجام همراه یکی از علما به کربلا رفت و پنج سال در این شهر و نجف اقامت کرد و ضمن نوشتنِ خط، علوم دینی خواند و سرانجام از تنگدستی به ستوه آمد و به ایران بازگشت. دو سال در تهران ماند و ازدواج کرد.

در سال ۱۲۷۱ شمسی در خیابان ناصرخسرو آموزشگاه خوشنویسی دایر کرد و اسم آن را «دارالکتابه» گذاشت. او نسخه‌ای از شاهنامهٔ فردوسی را برای مظفرالدین شاه خوشنویسی کرد و به این مناسبت لقب «عمادالکتاب» گرفت. در انقلاب مشروطه به جرگهٔ آزادی‌خواهان پیوست و در کودتای محمدعلی‌شاهی آوارهٔ کوه و بیابان شد. پس از فرار شاه مستبد، هفت سال معلم مشق احمدشاه شد.

وی قبل از دورهٔ مشروطیت جزو کاتبان وزارت انطباعات و در دورهٔ سلطنت احمدشاه قاجار، مدتی در وزارت داخله، منشی و همان اوقات معلم مشق خط سلطان احمدشاه نیز بود. در چند سال اواخر عمر نیز در دربار پهلوی سمت خوشنویس مخصوص داشت.

سیاه مشقی از عمادالکتاب، میرزا محمدحسین سیفی قزوینی
او آخرین حلقه از زنجیره استادان قدیم خوشنویسی است که این هنر را به خوشنویسان معاصر پیوند داد. عمادالکتاب از مقلدان سبک خوشنویسی میرزا محمدرضا کلهر بود که پس از فوت او خوشنویس مهم دیگری بر جای نبود. از عمادالکتاب به‌عنوان کامل‌کنندهٔ شیوهٔ کلهر نام می‌برند.

او بدون آنکه مستقیم شاگرد کلهر باشد از روی کتاب‌های چاپی وی به تمرین خط پرداخت و با وفاداری و وسواس زیاد شیوه او را آموخت و بدون آنکه در این شیوه دخل و تصرف زیادی بکند آن را به دیگران منتقل کرد. عمادالکتاب افزون بر نستعلیق در ابعاد بزرگ و کوچک (جلی و خفی) خط نسخ و شکسته نستعلیق را خوش می‌نوشته‌است. او مروج کتابچه‌های «رسم المشق» است.

همچنین عمادالکتاب از نقاشی آب رنگ و سیاه قلم سررشته داشته‌است؛ و تصویری از خود او به قلم خودش باقی است. وی قریحه شاعری نیز داشته و گاهی تفننی شعر می‌سروده‌ است. این رباعی از اوست:
عمادالکتاب، در طول زندگی خود از لحاظ خدمت به جامعه و روح وطن‌پرستی، مورد تکریم طرفداران علم و ادب بود و در سال ۱۳۱۳ شمسی نیز به پاس خدمات صادقانه‌اش، موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ از وزارت معارف (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعلی) و یک قطعه مدال نفیس از دربار رضا شاه گردید.

دربارهٔ شدت علاقه او به میرزا محمدرضا کلهر چیزها گفته‌اند و از جمله مشهور است که وی در خواب نیز از استاد مسلم پیشین خط الهام و تعلیم می‌گرفته‌است. زندگی عمادالکتاب به سبب عضویت او در گروه تروریستی کمیته مجازات خالی از گرفتاری‌ها نبوده و بجز در اواخر عمر که شغل درباری داشته و چندگاهی به‌راحتی و آسایش زندگی کرده، باقی عمرش پر از حوادث ایام بوده‌است.

درگذشت میرزا محمدحسین سیفی قزوینی
عمادالکتاب در سن ۷۵ سالگی در بیست و ششم تیرماه سال ۱۳۱۵ ه‍.ش / ۲۷ ربیع‌الثانی ۱۳۵۵ ه‍.ق در تهران درگذشت. و در امامزاده عبدالله شهرری دفن شد. بر سنگ آرامگاه ابدی این استاد در امامزاده عبدالله اشعار ذیل نقل شده‌است:

دیدی آخر چسان رفت ز دار جهــــــان
عماد سیفی که بود مرد هنـــرمند و راد
داشت خطی خوبتر ز خط و خال بتـــان
بخوش خطان جهان بود مهین اوستــاد
عمرش هفتاد و پنج در این سرای سپنج
دید بسی درد و رنـج ندید روی مــــراد

دوره خودآموز خوشنویسی میرزا محمدحسین سیفی قزوینی
عماد الکتاب یک دوره خودآموز خوشنویسی با عنوان «رسم المشق» به چاپ رساند. وی اولین خوشنویسی است که کتابچه‌های رسم المشق یا رسم‌الخط را برای استفاده نوآموزان ابداع کرد که این ابتکار عمادالکتاب در رواج دوباره خوشنویسی پس از گسستگی زنجیرهٔ مکتب استادان قدیم بسیار مؤثر بود و نقشی قطعی در فراگیر شدن شیوهٔ خوشنویسی کلهر که او دنبال می‌کرد داشت.

از دیگر کارهای او کتابت بسیار نفیس شاهنامه فردوسی معروف به «امیربهادری» است که در تهران به چاپ رسیده‌است. او این کتاب را برای مظفرالدین شاه نوشت و به همین مناسبت لقب «عمادالکتاب» گرفت.

وی از سال ۱۳۰۴ شمسی در دفتر مخصوص رضاشاه به سمت فرمان‌نگار مشغول خدمت شد و مأمور تحریر فرامین و نامه‌ها گردید. در سال ۱۳۱۲ شمسی از طرف انجمن آثار ملی، مأمور نوشتن کتیبه‌های آرامگاه فردوسی در طوس شد و بعد از آن کتیبه‌های دارالفنون، دانشسرای عالی، مدرسه رضاییه، دانشگاه تهران و دانشگاه معقول و منقول (دانشگاه الهیات فعلی) را نوشت.

عمادالکتاب آثار بسیاری از خود به جای گذاشته‌است که افزون بر موارد پیش گفته کتابت سیاحت نامه استانلی به آفریقا، کتابت نامهٔ دانش‌وران ناصری در ۱۳۱۸ ه‍. ق، کتابت ترجیع بند هاتف اصفهانی، کتابت اوصاف الاشراف و نوشتن کتیبه‌های اطراف صحن خانقاه و مقبره صفی علی‌شاه و حدیث (ولایت علی‌بن ابی‌طالب … الخ) در حضرت عبدالعظیم مقابل صحن حمزه بن موسی بن جعفر و کتیبه سردر ورودی بیمارستان فیروزآبادی در شهر ری و غیره از آثار شیوه‌ای اوست.

قطعات و مرقعات بسیار باارزشی از عمادالکتاب در موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی و دولتی ایران و سایر کشورهای جهان نگهداری می‌شود.

از آثار نقاشی وی: تصویر یکی از حواریون حضرت مسیح که به خط شکسته و تعلیق زیبا، با رقم: «در ماه رمضان هزار و سیصد و سی… العبد عمادالسیفی قزوینی»؛ تصویر سیاه قلمی کریم‌خان زند که کلاه مخصوص به سر نهاده‌است؛ تصویر دستی که طرز صحیح قلم به‌دست گرفتن و خط نوشتن را نشان می‌دهد…، با رقم: «عمادالسیفی»؛ تصویر خود نقاش به سیاه قلم…، با رقم: «صورت عمادالکتاب سیفی که به‌دست خود ساخته‌است».

شاگردان عمادالکتاب، میرزا محمدحسین سیفی قزوینی
عمادالکتاب شاگردان بسیاری داشت، از جمله علی منظوری، ملک‌الخطاطین، حسن زرین‌خط، علی‌اکبر کاوه، ابراهیم بوذری که هر یک به مقام استادی رسیده‌اند.

مرحوم علی آقا حسینی یکی دیگر از شاگردان عمادالکتاب بود که خوشنویس معاصر عباس اخوین نزد وی تعلیم دیده‌است.

از دیگر آثار ارزشمند عمادالکتاب قطعات سیاه مشق او می‌باشد که در نوع خود از لحاظ اسلوب بی‌نظیر است.

9) میر عماد حسنی قزوینی خوشنویس پرآوازه و از سرآمد
میر عمادالملکْ جلال‌الدینْ محمد بن ابراهیم خوشنویس سیفی حسنی قزوینی (۱۵۵۴–۱۶۱۵ میلادی/ ۹۶۱–۱۰۲۴ ه‍.ق) معروف به میرعماد خوشنویس پرآوازه و از سرآمدان هنر خوشنویسی ایرانی و بزرگ‌ترین خوشنویسان در خط نستعلیق است.

به همین جهت «خط میر» برای حسن خط مثل بوده است. در سال ۱۰۲۴ ه‍.ق شاه عباس صفوی وی را متهم به پیروی از مذهب تسنن کرد و دستور به قتل رساندن ایشان را صادر کرد. از او آثار فراوانی باقی مانده که در موزه‌های ایران و جهان و مجموعه‌های شخصی نگهداری می‌شود.

میرعماد خود را از سادات حسنی می‌دانست و از این رو رقم یا امضایش بیشتر «میرعماد الحسنی» بود. این خطاط پر آوازه گاهی با نام «میرداماد» نیز خطاب می‌شد.

میرعماد الحسنی سیفی قزوینی از مشهورترین خوشنویسان تاریخ هنر ایران است که توانست پایهٔ خط نَستَعلیق را چنان مستحکم نماید که تمام صاحب‌نظران خطوط اسلامی آن را عروس خطوط نامیدند. قلم او بیشترین تأثیر خود را در عرصهٔ خط نَستَعلیق گذاشته است.

باید پذیرفت که میرعماد یک شخصیت فراملی است که دارندهٔ پربارترین آثار هنری برای ایران است. آثار میرعماد گواه این سخنند که میر به دو اصل نهایی اصول دوازده‌گانهٔ خوشنویسی یعنی شأن و صفا، رسیده است. خط میر دارای چنان زیربنای محکمی است که حتی در زمان حیاتش تأثیر فراوانی برهم‌روزگاران خود داشت و همین‌طور پس از وی چندین قرن خوشنویسان از روی قطعاتش مشق کرده‌اند، هر چند هیچ‌کدام نتوانستند به جایگاه او دست یابند.

میرعماد هنرمندی آزاده، بلند نظر و وارسته بود و هنر را برای نفس هنر دوست می‌داشت و با شاگردان خود چنان بود که آنان از عالم استاد و شاگردی قدم فراتر نهاده و روابط مرید و مرادی یافته بودند و حتّی بعضی برای میر جنبهٔ ظهور کرامات نیز قائل شده‌اند.

میر صدها شاگرد برجسته تعلیم و تربیت نمود که هر کدام نام‌آورانی شدند که نام و هنرشان پشتوانهٔ فرهنگ کشور ایران است. افزون بر خوشنویسان ایرانی مقلدان خط میرعماد در میان خوشنویسان عثمانی و هند فراوان بوده‌اند.

میرعماد با پالایش خطوط پیشینیان و زدودن اضافات و ناخالصی‌ها از پیکره نَستَعلیق و نزدیک کردن شگرف نسبت‌های اجزای حروف و کلمات، به اعلا درجهٔ زیبایی یعنی نسبت طلایی رسید و قدمی اساسی در اعتلای هنر نستعلیق برداشت.

با بررسی اکثریت قاطع حروف و کلمات میرعماد متوجه می‌شویم که این نسبت به عنوان یک الگو در تار و پود حروف و واژه‌ها وجود دارد و زاویه ۴۴۸/۶۳ درجه که مبنای ترسیم مستطیل طلایی است، در شروع قلم‌گذاری و ادامه رانش قلم، حضوری تعیین‌کننده دارد. این مهم قطعاً در سایه شعور و حس زیبایی‌شناسی وی حاصل آمده، نه آگاهی از فرمول تقسیم طلایی از دیدگاه هندسی و علوم ریاضی.

میرعماد این نسبت‌ها را نه تنها در اجزای حروف بلکه در فاصله دو سطر و مجموعه دو سطر چلیپاها و کادرهای کتابت و قطعات رعایت می‌کرده است. وی چلیپانویسی و قطعه‌نگاری را به مرتبه یک فرهنگ ارتقا داد و به عنوان هنری مستقل از کاربرد خط نستعلیق در قاب تاریخ نشاند.

میرعماد ذوق شعر نیز داشته و اشعاری به او منسوب است.

از لحاظ اسلوب خط میر تابع شیوهٔ میرعلی هروی بود که بعد از عزیمت به اصفهان به شیوهٔ بابا شاه مشق نمود. عمده قطعات او در قالب چلیپا است که نحوهٔ ترکیب‌بندی خطوط میر سرمشق تمام چلیپانویسان است. او این فرم نوشتاری را به اوج رساند و شیوهٔ سیاه‌مشق‌های او بعدها الگویی برای استادان قرون بعدی مانند میرزا غلامرضا در قرن ۱۳ ه‍.ق گردید.

بنا به رأی کارشناسان خط ایرانی در عالم نستعلیق از ابتدا تاکنون کمتر خوشنویسی یافت شده که خطش به استواری و قدرت و شیوایی قلم میر باشد.

مهدی بیانی در مورد او می‌گوید: «میر در لطف قلم و قدرت کتابت، ید بیضا نمود و خط او بدون اصلاح، استوار و خوش‌اندام است، خفی را نمکین و جلی را استوار و شیرین می‌نوشت».

زیبایی خط او عالم‌گیر شد و شعرا در وصف او شعر می‌سرودند از جمله میر عبدالغنی تفرشی از شعرای معاصر میرعماد در یک رباعی گفته است:
تا کلک تو در نوشتن اعجاز نماست
بر معنی اگر لفظ کند ناز رواست
هر دایره تو را فلک حلقه به گوش
هر مدّ تو را مدّت ایام بهاست.

آوازهٔ شهرت میر در زمان حیات و ممات عالم‌گیر شد و در بلاد هند و عثمانی آثار او را به بهای زر خرید و فروش می‌کردند و شاهان به داشتن آثار او مباهات داشتند.

خط میرعماد در زمان زندگانی‌اش نه تنها در ایران و دربار صفوی بلکه در دربار گورکانیان هند و پادشاهان عثمانی نیز آوازه‌ای بلندپایه داشت.

گفته می‌شود که خط او را در زمان زندگی‌اش با طلا معاوضه می‌کردند و در هنگام مرگ از ثروتمندترین مردان ایران بوده، چنان‌که خانه‌اش را وزیر وقت نتوانست بخرد.

دربارهٔ زندگی او در تذکره‌ها و رسالات و متون مختلف مطالب فراوانی آمده؛ اما گوشه‌های پنهان زندگی او همواره ناشناخته مانده است. میرعماد در قزوین متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در قزوین گذراند و برای تکمیل هنر خود به تبریز سفر کرد. در مورد سالیان ابتدایی زندگی او و آغاز یادگیری‌اش در قزوین سخنان زیادی به میان است، اما هیچ‌کدام قطعی نیست.

تولدش سال ۹۶۱ در قزوین و مرگش ۱۰۲۴ بوده از خاندان بزرگ سیفی قزوین بود. مستقیم‌زاده در تذکرهٔ تحفه الخطاطین اسم او را محمد و پدرش را حسین می‌نامد. بعدها به «عمادالملک» و «میرعماد» مشهور شد و شهرت وی سراسر ممالک گیتی را فراگرفت.

نسبت او چنان‌که در دست‌نویس‌هایش مشاهده می‌شود از سادات بلندمرتبهٔ حسنی بوده و جد او از کاتبان و کتابداران دورهٔ صفوی در قزوین بوده است.

بنا به گفتهٔ آنه ماری شیمل در کتاب خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، میرعماد در سن ۸ سالگی شروع به آموزش خط نمود. در کودکی، در قزوین به تحصیل علوم و مبانی خوشنویسی در نزد استادانی چون عیسی رنگ‌کار و مالک دیلمی پرداخت و در جوانی برای تکمیل هنر خود به تبریز مسافرت کرد و از تعلیمات استاد مشهور زمان ملاّ محمدحسین تبریزی بهره گرفت.

می‌گویند میرعماد روزی قطعه‌ای از خط خود را به ملا محمدحسین تبریزی نشان داد؛ استاد فرمود: «اگر چنین توانی نوشت بنویس وگرنه قلم فرو گذار.» میر گفت: «خود نوشته‌ام». استاد روی او را بوسید و خط او را روی چشم گذارد و فرمود: «امروز استاد خوشنویسان هستی» و او را از شاگردی بی‌نیاز دانست.

میرعماد مدت‌ها از روی آثار استادان دیگری همچون باباشاه اصفهانی و سلطانعلی مشهدی به خصوص میر علی هروی مشق کرد و از میان هزاران خوشنویس که در مدت شش قرن قبل از وی خودنمایی کرده‌اند، سرآمد همه شد و حدّ این هنر را به سر حد اعجاز و کمال آن رسانید و در این هنر به جایی رسید که رونق دیگر استادان را شکست.

به قول صاحب گلستان هنر میر ابتدا برای زیارت کعبه به مکه سفر کرد و صاحب تذکرهٔ خط گوید: محمد هلال بن نجم‌الدین از بزرگان شام به نیت فراگیری مقدمات نستعلیق در این سفر همراه او بود.

میرعماد از تبریز به عثمانی و حجاز رفت و سپس به ایران بازگشت. مدتی در خراسان و هرات به کاتبان کتابخانهٔ فرهادخان قره‌مانلو، از امرای لشکریان شاه عباس، پیوست. پس از قتل فرهادخان به قزوین آمد و در ۱۰۰۸ قمری به اصفهان رفت.

شاه عباس دوازده سال بود که بر تخت نشسته بود و صفویه در اوج قدرت و شوکت به سر می‌برد. از این رو، هنرمندان و صنعتگران راهی اصفهان می‌شدند تا از نظر مادی و معنوی ترقی کنند. میرعماد نیز عریضه‌ای به نستعلیق در مدح شاه نوشت و برای او فرستاد. شاه را خوش آمد و او را به دربار فرا خواند.

میر با توجه به اسامی شهرها که در قطعات و کتاب‌هایی که نوشته آورده است و سندهای قدیمی، او به حلب، دمشق، عثمانی و حجاز مسافرت کرده و احتمالاً به زیارت مکه نیز نائل شده است و در داخل ایران به اصفهان، قزوین، سمنان، دامغان، طبرستان و خراسان سفر نموده است.

میرعماد تغییراتی در قواعد نستعلیق به‌وجود آورد. او شانزده سال در اصفهان اقامت کرد. شاگردان بسیاری را آموزش داد و آثار فراوانی از خود به‌جا گذاشت.

میرعماد در بازگشت به ایران در سلک هنرمندان کتابخانهٔ فرهادخان قره‌مانلو که از بدو سلطنت شاه عباس اول مصدر مشاغل لشکری و کشوری بودند قرار گرفت و چند سال در تمام مدت حکومت فرهادخان در سمنان و دامغان و طبرستان و بسطام و خراسان همراه و ملازم او بود تا به سال ۱۰۰۷ ه‍.ق فرهادخان به‌دست الله‌وردی‌خان از سرداران شاه عباس به قتل رسید و همان زمان میر از خراسان به قزوین بازگشت و به قول کلمان به گیلان رفت و دوباره به قزوین بازگشت و مقیم شد.

این دوران مصادف با سلطنت شاه عباس است که اصفهان به صورت یکی از زیباترین شهرهای ایران درآمده بود. مرکزیت هنری این شهر باعث شد تا میرعماد در سال ۱۰۰۸ ه‍.ق برای خدمت به شاه عباس راهی اصفهان شود. به محض رسیدن او به شهر عریضه‌ای نوشت که در مرقع گلشن به بیان کامل متن نامه پرداخته شده است.

شاه پس از استحضار از مضمون نامه و اطلاع از هنر میر او را به دربار فرا خواند و مورد لطف و عنایت خود قرار داد میرعماد به شکرانهٔ این مرحمت شاهانه قطعات خط با اشعاری در مدح شاه نوشت و تقدیم نمود.

میرعماد پس از اقامت در دربار شاه به لطف و عنایتی که در حق او می‌شد مفتخر گردید و با اخلاق کریمه خود مورد ستایش شاه و نور چشم او گردید. این مورد باعث حسادت و فتنه و عداوت شد تا جایی که میر به‌خاطر نامردی‌ها با سرودن اشعاری گله‌مندی‌های خود را ابراز داشت.

این فتنه‌ها باعث کم‌رنگ شدن محبت شاه نسبت به میرعماد گردید و در عوض علیرضا عباسی مورد تفقد شاهانه قرار گرفت.

محبوبیت علیرضا عباسی نزد شاه به حدی شد تا جایی که شاه شمعدان به دست بالای سر او ایستاده تا وی مشق خط نماید.

این عمل شاه باعث دلگیری میرعماد گردید. پس خطاب به شاه، شعری به خط خود نوشت و فرستاد.

این کدورت به حدی بالا گرفت که زبان میر نسبت به شاه نیش‌دارتر و کینه‌توزانه‌تر شد. کینهٔ حسودان به جایی رسید که اشعار میرعماد را که در نکوهش شاه سروده و نوشته بود را به سمع و نظر شاه عباس برسانند. شاه از کردهٔ میر ناراحت شد و برای صحت ادعای دیگران ۷۰ تومان فرستاد و درخواست کتابت شاهنامه را بنمود.

پس از یک سال، شاه پیکی فرستاد و درخواست کتاب را نمود.

میرعماد ۷۰ بیت را که نوشته بود ارسال نمود و در جواب پیغام شاه می‌گوید:
بگویید وجه سر کار زیاده بر این کفایت نکرد و مقدار پول به اندازهٔ ابیات نگارش شده است. شاه از این عمل برآشفت و ابیات را پس فرستاد.

میر عماد کلیهٔ ابیات را با قیچی برید و هر بیت را به مبلغ یک تومان به شاگردان خود فروخت و پول شاه را پس فرستاد. این عمل میرعماد باعث نفرت شاه از میرعماد گردید. از دیگر دلایل نفرت شاه از میر مذهب تسنن اوست.

لقب‌ها میرعماد سادات سیفی حسنی
میرعماد از سادات سیفی حسنی و با کُنیه قزوینی است و چون پیرو مسلک «عمادالملک» بود این لقب را به خود گرفت. عبدالمحمد خان و کلمان هوار و مستقیم‌زاده بیان می‌کنند:
میرعماد به دلیل لقب حامی خود عمادالملک از بزرگان صفوی لقب عماد را برخود نهاد. مهدی بیانی به این نظریه با دیدهٔ تردید می‌نگرد و می‌گوید: عموم تذکره‌نویسان او را به نام میرعماد می‌خوانند و واضح است که در زمان حیات هم به این نام معروف بود.

بیانی می‌افزاید که لقب عمادالملک مربوط به شخص میرعماد است؛ زیرا ۹ فقره از آثارش با نام عمادالملک رقم خورده است.

در یک نسخه از تکلمه النفخات عبدالغفور لاری میرعماد در حواشی آن نسب خود را چنین بیان کرده است: (عماد بن ابراهیم الحسنی)
نسبت سیادت میر را همهٔ تذکره‌نویسان حسنی دانسته که از خاندان سیفی قزوین بوده است و در دستگاه دولتی صفوی مصدر کتابداری و مستفی و دارای پایهٔ بلند بوده‌اند. نام میرعماد جلال‌الدین محمد خوش‌نویس و پدرش میرشریف از بنی اعمام قاضی جهان سیفی قزوینی وزیر شاه طهماسب صفوی و حسن علی سیفی جد میر را نام برده‌اند.

در مورد سیادت حسنی یا حسینی میرعماد شک هست. غلام‌محمد هفت‌قلمی و کلمان هوار و عبدالمحمدخان او را حسینی می‌دانند. اما به احتمال زیاد حسنی است؛ و گاهی حسینی یا حسنی رقم می‌زده است. اما در یک قطعه بنا به گفتهٔ بیانی نوشته شده (مشقه عماد ثانی حسینی) و شک برطرف گردید؛ یعنی قریب نیم قرن بعد از میرعماد شخصی به‌نام میرعماد الحسنی یا حسینی می‌زیسته است این مطلب از کتاب سرمایهٔ ایمان تصنیف عبدالرزاق لاهیجی آمده که عبارت (تمت الرساله سرمایه ایمان بعون الملک المثال به‌تاریخ روز دوشنبه ۱۹ شهر جمادی‌الاول سنه احدی و سبعین و الف. کتبه العبد عمادالحسینی) است.

برخی از القاب میرعماد الحسنی عبارت‌اند از: عماد – میرعماد – میرعماد حسنی – میرعماد الحسنی – میرعماد حسنی قزوینی – عمادالملک قزوینی – عمادالملک حسنی – عمادالملک حسنی قزوینی – عمادالحسنی قزوینی.

میر عماد مرید علی بن ابی‌طالب
بنا به قول بیشتر تذکره‌نویسان و تاریخ‌نگاران، مذهب او سنی است و این یکی از دلایل قتل میرعماد مطرح شده است. اما هیچ‌گونه مدرک یا سند مستقلی برای آن وجود ندارد. در هیچ‌جا شعر یا متنی به خط او در وصف خلفا دیده نشده، اما هرکجا که نام آل نبی آمده است از آن‌ها به نیکی یاد کرده است و در ارتباط با علی بن ابی‌طالب مناجات‌نامه یا دعای نادعلی را بارها نگارش کرده است. در یک قطعه نوشته: علی‌الله فی کل الامور توکلی و بالخمسة اصحاب العبا توسلی.

ویژگی‌های اخلاقی استاد میر عماد
او مردی آزاده و بزرگمنش بود و هنر را برای هنر دوست می‌داشت و برای رسیدن به حد والای هنر خود و دیگران را فراموش می‌کرد تا جایی که گویند مدت ۳ سال سر خود را اصلاح نکرد. ارتباط او با شاگردانش در حد مرید و مرادی بود و برای او قائل به کرامات بودند. نصرآبادی از قول ابوتراب شاگرد میرعماد گفته است:
روزی در قهوه‌خانه نشسته بودم میرعماد با رشیدا خواهرزاده‌اش گذر کرد. به خاطرم رسید اگر میر صفای باطن داشته باشد به قهوه‌خانه می‌آید.
با این‌که چند قدم بیشتر نرفته بود برگشت قهوه خورد و گفت:
از این چیزها در خانهٔ ما هم یافت می‌شود. ابوتراب تنبیه شد. روز دیگر به خانهٔ میر رفت و در بالاخانهٔ او منزل یافت. بنا به اشعار میر برای شاه نشان می‌دهد که او تا حدود زیادی مغرور و طبع حساسی داشته است.

فرزندان و نزدیکان استاد میر عماد
از میر پسری به نام میرزا ابراهیم و دختری به نام گوهرشاد باقی‌مانده که هر دو از خوشنویسان چیره‌دست بودند.

پس از مرگ میر آن‌ها همراه بسیاری از خوشنویسان و بستگان میر از بیم شاه صفوی به عثمانی یا هند هجرت کردند. از جمله عبدالرشید دیلمی خواهرزاده و شاگرد میر جلای وطن کرده به هندوستان رفت.  و جهانگیرشاه او و برخی دیگر از بستگان میر را پناه داد.

قتل میرعماد، خوشنویس پرآوازه ایرانی
در کتاب احوال و آثار خوشنویسان اثر مهدی بیانی آمده است: چون میرعماد به تسنن مشهور بود و شاه نسبت به تشیع تعصب داشت. این مورد باعث مزید علت شد که در نهایت منجر به قتل میرعماد گردید.

در تذکرهٔ خط و خطاطان اثر میرزا حبیب اصفهانی آمده است که مقصود بیک از دوستان میرعماد بود که به تحریک شاه این کار را انجام داد. برخی هم بر این عقیده بودند که خشم شاه در ادای این جملات، مرگ میر نبوده است؛ زیرا وقتی شاه از قتل میر خبردار شد، بسیار ناراحت شد و دستور قصاص قاتل را صادر کرد.

اما علی قلی خان واله عقیده دارد که قتل میر به اشاره و فرمان شاه بود. جسد مثله‌شدهٔ میر به مدت چند روز روی زمین بود و کسی جرئت خاکسپاری را نداشت. تا این‌که مرید او میرزا ابوتراب وی را در مسجد مقصود بیک واقع در دروازهٔ طوقچی اصفهان به خاک سپرد. در این زمان به دستور شاه بر جسد او احترام گذاشته و گروهی از شاگردان و امرا و شاهزادگان در آن مراسم شرکت داشتند.

گفته می‌شود که میرعماد از نزدیکان بارگاه شاه عباس بود و همین حسادت کسانی را برانگیخت. از جمله علیرضا عباسی (با رضا عباسی اشتباه نگیرید، آن یکی نقاش بود و این یکی خوشنویس) به بدگویی از میرعماد نزد شاه پرداخت و او را سنی مذهب معرفی کرد.

میرعماد از چشم شاه افتاد و روز به روز با نیش و کنایهٔ بیشتری با شاه سخن گفت. خشم شاه عباس روز به‌ روز از کنایه‌های میرعماد و سعایت عباسی بیشتر شد و سرانجام مقصود بیک قزوینی،  را بر آن داشت که به معاونت اراذل و اوباش بر سرش بریزند و در تاریکی شب هنگامی که میر به حمام می‌رفت.

او را بکشند گفته می‍‌شود از آن‌جایی که میر مورد غضب شاه بود تا چند روزی کسی جرئت نداشت جنازه اش را جمع کند و به خاک بسپارد. سرانجام ابوتراب خوشنویس اصفهانی که از شاگردانش بود چنین کرد. اما پس از قتل میرعماد شاه عباس از این امر ابراز پشیمانی بسیار کرد.

البته به دلایل مختلف از جمله هنر دوستی شاه عباس و بلند طبعی علیرضا عباسی دخالت او در قتل میر را یک افسانه بزرگ ساختگی دانسته‌اند که در هیچ‌ یک از منابع قدیمی اشاره و ثبت نگشته است.

وقتی خبر قتل میرعماد به جهان منتشر شد، موجب تاسف و تأثر هنرشناسان گردید. جهانگیر پادشاه هند نامه‌ای به شاه عباس نوشت که چرا میرعماد را به من ندادی که در مقابل به وزنش جواهر بدهم.

مرگ میر به سال ۱۰۲۴ در شصت و سه سالگی زندگی‌اش اتفاق افتاد و مزار او اکنون در اصفهان (مسجد ظلمات و آرامگاه میرعماد) است.

مهدی بیانی می‌گوید: از ترجمهٔ مورخان و تذکره‌ نویسان می‌آید که میر در سال ۱۰۲۷ در اصفهان به قتل رسید و بیشتر تذکره‌نویسان همین تاریخ را نقل کرده‌اند. اما مستقیم‌ زاده تاریخ مرگ میر را به سال ۱۰۲۴ می‌داند. این قول بیشتر از جانب صاحب عالم‌آرای عباسی است که معاصر با میرعماد است و بیشتر صحیح است. سن میر ۶۳ بود که به تاریخ ۹۶۱ هم می‌رسد.

مدتی بعد، خبر قتل میر به سراسر ایران و بلاد اطراف رسید و به ویژه در هند و عثمانی که شیفتهٔ خط میرعماد بودند مراسم سوگواری به پا شد.

جهانگیر شاه هند از روی تأسف اعلام نمود اگر میر را به من داده بودند هم‌ وزن او طلا می‌دادم.

ابوتراب در وصف استاد خود شعری سرود و سنگ قبری با خط خود برای مزار میر تهیه کرد اما موفق به نصب آن نشد تا عاقبت آن را بر قبر خود او قرار دادند. پس از مرگ میر، خاندان و شاگردان میرعماد از ترس شاه مخفی شده یا به عثمانی و هند هجرت کردند و در آنجا مورد لطف شاهان قرار گرفتند و در اشاعهٔ خط نستعلیق ایرانی در خارج مرزهای ایران سهم به‌سزایی داشتند.

در شناسایی اولین استاد میر عماد هیچ اطلاعی در دست نیست. اما از آنجا که او از خانوادهٔ صاحب دیوان بوده است در میان افراد خانواده‌اش به او خط را آموزش داده‌اند. از استادانی که نام برده‌اند یکی عیسی بیک رنگ کار است؛ که این انتساب رد شد؛ زیرا او در سال ۹۸۱ ه‍.ق فوت کرده است.

دومین استاد او مالک دیلمی است که در انتساب او شک نیست. ملا محمدحسین تبریزی دومین استاد میرعماد است.

در تذکرهٔ خط و خطاطان آمده است: در ابتدا در شهر قزوین شاگرد عیسی رنگ‌کار بود و بعد در سلک شاگردان مالک دیلمی درآمد. بعدها شهرت ملا محمدحسین تبریزی را شنید و به تبریز سفر کرد و شب و روز به مشق خط پرداخت.

در کتاب مرقع گلشن نوشتهٔ مهدی بیانی آمده است: میرعماد نزد دو تن از استادان خط تعلیم گرفت و پس از اندک زمانی دو استاد، تعلیم میر را نزد خود لازم ندانستند.

دو استاد اصلی میر، مالک دیلمی و محمدحسین تبریزی هستند و عیسی رنگ‌کار و حتی باباشاه اصفهانی هم نمی‌توانند جزو استادان او باشند؛ زیرا عیسی خوشنویس از رکابداران شاه طهماسب اول صفوی بود و بعید است که پس از ۵۴ سال سلطنت شاه، وی حیات داشته باشد؛ خصوصاً که صاحب گلستان هنر نقل می‌کند که او در آخر عمر متولی امامزاده‌ای در گناباد شد و در سال ۹۸۴ درگذشت. همچنین باباشاه به سال ۹۹۶ در اصفهان فوت کرد و میر ۱۲ سال بعد از او به اصفهان رسید.

بیشتر تذکره‌نویسان عقیده دارند که میر از روی خط باباشاه و میرعلی مشق می‌کرد که این مورد صحیح است.

بیانی در کتاب سیر احوال و آثار خوشنویسان می‌گوید: مالک دیلمی به سال ۹۶۶ درگذشت و میر در آن زمان کودکی ۵ ساله بود. اما در استادی محمدحسین تبریزی شکی نیست.

گویند میرعماد برای تعلیم خط نزد او رفت تا روزی پس از ممارست و مشق خط‌های بی‌شمار قطعه‌ای نوشت و به نزد استاد برد. محمدحسین چون آن را دید به میر گفت اگر چنین توانی بنویس و گرنه قلم فروگذار و چون میر به استاد گفت خود نوشتن او خط و میر را بوسید و گفت که تو از امروز از استادانی. این سخن به منزلهٔ جواز و تصدیق حسن خط میرعماد است.

شاگردان استاد میر عماد
افزون بر آثار بی‌شمار که هر یک از مفاخر هنر ایرانی است و شاگردان بسیاری که در مکتب میرعماد مستقیم و غیرمستقیم تعلیم دیدند؛ یکی از ویژگی‌های میرعماد این است که شاگردان زیادی تربیت کرد.

پس از ورود میرعماد به اصفهان شهرت او باعث شد تا شاگردان بسیاری به او روی آورند. این افراد از طبقات مختلفی بودند و در میان آنان شاهزادگان و درباریان به چشم می‌خوردند.

او مدت ۱۶ سال اقامت در اصفهان شاگردان بسیاری را تربیت کرد.

از جمله معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به این افراد اشاره کرد:
نورالدین محمد لاهیجی (نورا)
عبدالرشید دیلمی (رشیدا)
میرابراهیم (فرزند میرعماد)
گوهرشاد (دختر میرعماد)
عبدالجبار اصفهانی
محمدصالح خاتون‌آبادی
جمالا (حاجی جمال بن ملک محمد شیرازی)
نورای اصفهانی
محراب بیک
میر ساوجی
میر یحیی اصفهانی
علاءالدین سبزواری
درویش عبدی بخارائی
میرمحمد مقیم تبریزی
میرزاتقی مستوفی الممالک
ابوتراب اصفهانی (ترابا)
محمدصالح اصفهانی
شمسا شیرازی
عبدالرزاق قزوینی
فیض امیر فیضا (فخرالزمان)
میر محمد علی (شوهر گوهر شاد)
افزون برآن اغلب خوشنویسان پس از میر تا به امروز، از روی آثار به‌جا مانده از او مشق کرده‌اند و به‌نوعی شاگرد او محسوب می‌شوند.

آثار میر عمادالملکْ جلال‌الدینْ محمد بن ابراهیم خوشنویس سیفی حسنی قزوینی
از میرعماد آثار خطی فراوانی به صورت مرقع یا «قطعات متفرقه» به جای مانده است که زینت‌بخش موزه‌های معتبر ایران و جهان و مجموعه‌های شخصی است. برخی از آثار او اکنون به موزهٔ خوشنویسی قزوین واقع در کاخ چهلستون منتقل شده‌اند.

اخیراً به همت هنردوستان ایتالیایی و آمریکایی مجموعهٔ نفیسی از آثار میرعماد حسنی چاپ شده است و به همت موزه متروپولیتن نیویورک در دسترس علاقه‌مندان خط نستعلیق ایرانی قرار گرفته است.

آثار میرعماد در «مرقع سن‌پطرزبورگ» یعنی همان مرقع میرزا مهدی خان منشی نادرشاه، که احتمالاً در سال‌های انقلاب مشروطه کتابخانه سلطنتی ایران آن را به روس‌ها فروخته است، دیده می‌شود.

این مرقع اخیراً به‌طور کامل چاپ شده و صفحاتی از آن به نام «کرشمهٔ ساقی» در ایران انتشار یافته است. رسالهٔ باباشاه اصفهانی نیز به خط اوست.

آثار استاد میر عماد در موزه‌های ایران و جهان:
تحفه الاحرار جامی- قلم کتابت عالی – رقم میرعماد – سال ۱۰۱۶ –کتابخانه کاخ گلستان
گلشن راز شبستری- کتابت خفی عالی – رقم میرعماد- کاخ گلستان
دیوان حافظ – کتابت عالی – رقم میرعماد – کاخ گلستان
گلستان سعدی – کتابت ممتاز – رقم میرعماد – کاخ گلستان
تکلمه النفحات عبدالغفور لاری – کتابت خفی و عالی – رقم میرعماد –سال ۹۹۲ ه‍.ق – کاخ گلستان
بوستان سعدی – کتابت خفی و ممتاز – رقم میرعماد – کتابخانه مجلس
بوستان سعدی سال ۱۰۱۲ در مجموعه دولتی افغانستان
مثنوی گوی و چوگان رقم میرعماد در همان مجموعه
تحفه الملوک رقم میرعماد سال ۱۰۱۹ در کتابخانه سرکاری رامپور هند
الاسما الحسنی رقم میرعماد در همان کتابخانه
سبحه الابرار جامی رقم میرعماد سال ۹۷۲ در همان کتابخانه
رساله نصایح رقم میرعماد سال ۱۰۰۵ ه‍.ق
مناجات خواجه عبدالله انصاری رقم میرعماد در همان کتابخانه
زینه الملوک رقم میرعماد در همان کتابخانه
پند نامه جامی به فرزند خود رقم میرعماد در کتابخانه ملک
مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری رقم میرعماد مجموعه دکتر عبدالله فروهر
هفت بند حسن کاشانی رقم میرعماد مجموعه جعفری ادیب اصفهانی
رباعیات خیام رقم میرعماد مجموعه عالی تورک گلدی سفیر ترکیه
مناجات علی در کتابخانه دانشگاه استانبول
مرقع میرعماد سال ۱۰۱۸ و ۱۰۱۲ در کاخ گلستان
مرقع میرعماد در کتابخانه ملی پاریس
مرقع میرعماد سال ۱۰۱۳ کتابخانه دانشگاه استانبول
مرقع میرعماد سال ۱۰۰۳ و ۱۰۲۴ در همان کتابخانه
کتیبه‌ایی با رقم میرعماد در تکیه میر فندرسکی در اصفهان که در اتاقی مجاور آرامگاه او موجود است. بقلم ۲ دانگ و غزل معروف حافظ است:
روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است.

10) درویش عبدالمجید طالقانی نابغه خوشنویسی و عرفان
درویش عبدالمجید مهرانی طالقانی (۱۱۵۰ه‍.ق طالقان - ۱۱۸۵ه‍.ق اصفهان) خوشنویس، شاعر و عارف شهیر ایرانی است.

عبدالمجید در جوانی به قزوین رفت و پس از یادگیری اصول اولیه خوشنویسی به اصفهان مهاجرت نمود.

او متخلص به «مجید» بود و بزرگترین خوشنویس خط شکسته‌نستعلیق در تاریخ خوشنویسی ایران به‌شمار می‌رود.

وی در خط شکسته برتر تمام شکسته نویسان بود مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده‌است و این خط را به پایه‌ای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانسته‌است برسد.

وی در حدود سال ۱۱۵۰ هجری قمری در روستای مهران طالقان استان البرز دیده به جهان گشود.

در جوانی به قزوین آمد و پس از فراگرفتن اصول اولیه خوشنویسی در این شهر، به اصفهان رفت و به کسوت فقر مشرف گردید و در آن حال به مشق خط روی آورد.

در آغاز از روی خط میرعماد به تمرین و تعلم پرداخت و در این تجربه به کمال رسید. امّا چون دید نام نامی و آوازه بزرگ استاد، جهانگیر است و او که خود عشق به جاودانگی داشت، در بارقه اشتهار میرِ بزرگ، پرتوی نخواهد یافت، روی به خط شکسته آورد. و استعداد شگرف خود را در کامل کردن این خط زیبا به کار آورد و زمینه خط میراث استادان گذشته را مثل شفیعا کمال بخشید.

تا به‌جایی رسید که خط شکسته او در زیبایی و ملاحت و استواری به اوج رسید و بدون رقیب شد.

درویش مردی عارف و منزوی بود و عمر را به تجرد سپری ساخت. دوران زندگی او مصادف با افول ام‍پراتوری صفوی و هرج و مرج‌های سیاسی و اجتماعی آن دوران بود. درویش در سال ۱۱۸۵ در اثر ابتلا به بیماری مالاریا چشم از دنیا فرو پوشید و پیکرش در فضای جلوخان تکیه میر در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.

این مکان بعدها به تکیه درویش عبدالمجید نیز شهرت دارد.

درویش عبدالمجید، شاهکار خوشنویسی
درویش خوشنویسی را از خط نستعلیق آغاز کرد ولی پس از مدت کوتاهی به نوشتن خط شکسته پرداخت و دیری نگذشت که در این مسند استاد مسلم شناخته شد.

وی به حدی در این خط به مهارت رسید که رونق بازار خط شکسته نویسان گذشته را شکست و با اینکه بعد از او شاگردان و پیروانش به مقام استادی رسیدند، هیچکدام به پایهٔ او نرسیدند و همان‌طور که کمال خط نستعلیق به دست میر عماد صورت گرفت، خط شکسته را درویش عبدالمجید به حد کمال رسانید.

درویش در اوایل کار از روی خط «میرزا حسن کرمانی» و «شفیعا» مشق می‌کرده، ولی در اندک زمانی به درجه استادی رسیده و سرآمد استادان شکسته‌نویسی شده‌است. تا سال ۱۱۷۹ خط او متاثر از سبک شفیعاست ولی از آن پس او به سبک بسیار عالی مستقلی می‌رسد که به نام خود او شهرت یافته‌است.

بیشتر آثار استاد در همین سبک رقم زده شده‌است. عمر استاد کوتاه و محنت بار بود ولی در همین فرصت کم توانست در خط شکسته چنان تحولی ایجاد کند و آن را به چنان درجه‌ای از کمال برساند که تحقق آن به دست گروهی از خوشنویسان در طول یک سده بعید می‌نماید.

او نه تنها قواعد خط شکسته‌نستعلیق را استوار کرد بلکه زیبایی و شیوایی آن را به حد اعلی رسانید. چنانکه شش دانگ جلی را چون کتاب خفی و غبار، استوار و شیرین می‌نوشت. بسیاری از خوشنویسان معاصر عبدالمجید وی رابه استادی خود قبول کرده بودند و برای تصدیق و حکمیت زشت و زیبایی خط خود او را برمی‌گزیدند.

درویش عبدالمجید از ارکان چهارگانه خوشنویسان عالم و جزء خدایگان خط می‌باشد و قطعاتش اکنون زیور دهنده بزرگ‌ترین کتابخانه‌های دنیاست. بااینکه درویش در جوانی درگذشته‌است همطراز با آثار باقی‌مانده او از کمتر خوشنویسان این خط در دست است.

«هدایت» دربارهٔ درویش می‌گوید: «وی در کسوت درویشانه از قزوین مسافرت به عراق عجم و در شهر اصفهان کسب کمال کرد و در خط شکسته قدرتی کامل حاصل نمود، بعضی او را بر شفیعا و میرزا حسن رجحان داده‌اند.

در شهر اصفهان روزگاری در خانه محمد رشید بیگ ولد فتحعلی خان ارشلوی افشار می‌زیست و در سال ۱۱۸۵ (میلادی) در اصفهان درگذشت، و او را غزل‌های عاشقانه‌ای بوده‌است».

ذوق شعر درویش عبدالمجید
او در شعر هم مهارت بسیار داشت و از اعضای انجمن ادبی مشتاق به‌شمار می‌رفت و از سبک بازگشت پیروی می‌کرد. در شعرهایش «خموش» و «درویش» تخلص وی بود و دیوان غزلیاتش موجود است.

درویش عبدالمجید مورد توجه ادباء، شعرا، علماء و بزرگان بود و بزرگانی چون میرزا عبدالوهاب کلانتر و محمد رشید افشار او را مورد تشویق قرار می‌دادند.
از او غزل‌های عاشقانه‌ای به‌جای مانده و در اشعار «مجید» تخلص دارد.

راوی گروسی شماره ابیات دیوان او را هزار و پانصد و بیست ضبط کرده و نسخه‌ای خطی از دیوان او در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است.

این ابیات از اوست:
ظلم است که بیرون کنیم از قفس اکنون
کز جور توام ریخته شد بال و پر آنجا
پرسید کسی دوش ز بزمت خبر از من
پنداشت که من داشتم از خود خبر آنجا
دور از تو مجید آرزوی خلد ندارد
کانجا که تویی از همه جا خوبتر آنجا

شاگردان درویش عبدالمجید
از معروفترین شاگردان درویش، میرزا کوچک اصفهانی است که در خط شکسته از استادان مسلم است و از معروفترین شاگردان درویش به‌شمار می‌رود. تاریخ درگذشتش معلوم نیست اما حیات او تا سال ۱۲۲۸ مشخص است. نام کامل او را در جایی ذکر نکرده‌اند و خود او نیز در آثار فراوانی که دارد همه جا «میرزا کوچک» رقم کرده‌است.

به استثنای یکی از قطعه‌های او که صریحاً نام خود را «محمد قاسم» ذکر کرده و چنین رقم کرده‌است: «حرره العبدالقل، محمد قاسم، مشهور به میرزا کوچک».

افرادی چون سید علی اکبر گلستانه، میرزا غلام رضا اصفهانی در دوره قاجار و از معاصرین استاد محمدحسین عطارچیان و استاد مجتبی ملکزاده را می‌توان از پیروان او نام برد.

هرچند مستقیماً محضر او را درک نکردند. در این میان میرزا غلام‌رضا، سید گلستانه، استاد محمدحسین عطارچیان و مجتبی ملکزاده بیش از دیگران به شیوه درویش نزدیک شده‌اند.

آثار درویش عبدالمجید
درویش عبدالمجید را به جرئت می‌توان یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ برشمرد که با وجود مجال کم و عمر کوتاه خود تأثیری عمیق و ماندگار بر هنر پس از خود نهاد.

روندی که در حالت عادی به گذر قرنی و تلاش شماری از هنرمندان متبحر نیاز داشت.

تعدد آثار این هنرمند خلاق و پرتلاش با توجه به زندگی مشقت بار و کوتاهی دورهٔ فعالیت هنری او اعجاب انگیز است.

همهٔ خطوط باقی‌مانده از او آثار ۱۵ سال آخر عمر اوست. از او آثار فراوانی شامل کتاب، قطعه و مرقع به جای مانده‌است. از گران بهاترین آثار وی جز قطعات و مرقعات متعدد نسخه کلیات سعدی است که در موزه کاخ گلستان تهران (کتابخانه سلطنتی سابق) نگهداری می‌شود و دیگری نگارش دوازده بند از «ترکیب بند محتشم کاشانی»در رثاء و شهادت حسین ابن علی است:
تن‌های کشته گان همه بر خاک و خون نگر
سرهای سر وران همه بر نیـــــــزه‌ها ببین
آن تن که بود پرورشـــــش در کنار تــــو
غلـطان به خاک مــعــــرکه کربلا ببیــــن


در پایان:
جا دارد که از دلسوزی، همراهی و راهنمایی اساتید معظم و ارجمند خود در تعلیم و تربیت و انتقال معلومات و تجربیات ارزشمند، در کنار برقراری رابطه صمیمی و دوستانه و ایجاد فضایی به دور از تشریفات، برای کسب هنر و دانش خوشنویسی، تاریخ هنر جهانی اسلام، بر خود وظیفه میدانم در کسوت شاگردی از زحمات ارزشمند استاد مسعود نجابتی، استاد عبدالرسول یاقوتی، استاد ناصر طاووسی، استاد ابوالفضل خزایی تقدیر و تشکر نمایم. از خداوند متعال برای این اساتید عزیزم، سلامتی، موفقیت و همواره شاگرد پروری را مسئلت دارم.

شاگرد شما، ابوالفضل رنجبران


© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط