شب ز انده تو همی نیاید خوابم بر جامه ز غم چو گوی در طبطابم من گاه در آتش و گه اندر آبم سنگم که به من هر چه رسد در یابم
شب ز انده تو همی نیاید خوابم
بر جامه ز غم چو گوی در طبطابم
من گاه در آتش و گه اندر آبم
سنگم که به من هر چه رسد در یابم
بر جامه ز غم چو گوی در طبطابم
من گاه در آتش و گه اندر آبم
سنگم که به من هر چه رسد در یابم