مسیر جاری :
# #اشعار درباره معصومین در راسخون
# #اشعار درباره معصومین در مقالات
# #اشعار درباره معصومین در فیلم و صوت
# #اشعار درباره معصومین پرسش و پاسخ
# #اشعار درباره معصومین در مشاوره
# #اشعار درباره معصومین در خبر
# #اشعار درباره معصومین در سبک زندگی
# #اشعار درباره معصومین در مشاهیر
# #اشعار درباره معصومین در احادیث
# #اشعار درباره معصومین در ویژه نامه
تشنه جام حسنیم
تشنه قطرهای از کوثر جام حسنیم همه محتاج عنایات مدام حسنیم به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم گر گرفتار حسینیم و اسیر زینب
به نبی ثمری
به نبی ثمری به علی پسری تو به پیکر فاطمه بال و پری تو به شام سیاه دلم سحری
تو فقط به اشاره دلم ببری که تو آخر جود و کرم حسنی به قشنگیِ تو احدی نبوَد
آمده او
آمده او قيام را به صلح خود رقم كند به صلح واقعى خود نخل ستم قلم كند كه از كرامت حسن سفره پس از نعم كند حاتم طایى ز جود او قامت خويش خم كند مدينه را ز مقدمش چو روضه ارم كند
ای نور قدیم کردگاری
ای نور قدیم کردگاری ای تازه تر از گل بهاری گل با همه حسن پیش رویت خاری بود از جمال، عاری زان دیدة مست نرگس آموخت خود شیوة مستی و خماری
ای علوی ذات و خدایی صفات
ای علوی ذات و خدایی صفات صدرنشین همه کائنات سید سالار شباب بهشت دست قضا و قلم سرنوشت زادة طوبی و بهشت برین نور خدا در ظلمات زمین
حقش نبود تير به تابوت او زدن
يک عمر در حوالي غربت مقيم بود آن سيدي که سفرهي دستش کريم بود خورشيد بود و ماه از او نور ميگرفت تا بود، آسمان و زمين را رحيم بود سر ميکشيد خانه به خانه محله را اين کارهاي هر سحر اين نسيم بود
اى كه شأن تو را جهان نشناخت
اى كه شأن تو را جهان نشناخت وصف حُسن تو را بيان نشناخت آشنايانت شاهدند كه دوست گر چنان ديدت، آنچنان نشناخت دوستانت ز دورِ تو رفتند
اى دل خون شده! ايّام عزاى حسن ست
اى دل خون شده! ايّام عزاى حسن ست کز ثَرى تا به ثريّا همه بيت الحزن ست
پيرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک گز غمش چاک ملک را به فلک پيرهن ست
یک عمر
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفرهی دستش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور میگرفت تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود سر میکشید خانه به خانه محله را
یک با نا سزا گفتن
یک طرف با ناسزا گفتن خطابم میکنند با ملامت یک طرف یاران عذابم میکنند یک طرف نادوستان زخم زبانم میزنند دشمنان با نیشخند خود کبابم میکنند یک طرف قوم خوارج با کلامی همچو شمع