0
مسیر جاری :
تعارف کردن یاد یاران

تعارف کردن

«تعارف کردن» داستانی است به زبان طنز از دوران مقدس که داوود امیریان به رشته تحریر درآورده است.
پاسداران در حکم شهدا سپاه بایدها و نبایدها

پاسداران در حکم شهدا

پاسداران و رزمندگان عزیزی که در جنگ و جبهه حضور یافتند اما به شهادت نرسیدند را در حکم شهدا بدانید.
من محمودرضا هستم یاد یاران

من محمودرضا هستم

نوشته زیر شرحال حال یکی از شهدای مدافع حرم به نام «محمودرضا بیضایی» است.
خب درد داره امّا! یاد یاران

خب درد داره امّا!

«خب درد داره امّا!» داستانی است از محسن صالحی حاجی‌آبادی که یکی از خاطرات رزمندگان دوران جنگ تحمیلی را بازگو می کند.
هیس... ماهی ­ها خواب ­اند! یاد یاران

هیس... ماهی ­ها خواب ­اند!

پدر خوب و مهربانم! دلم برایت تنگ شده است. تصمیم گرفته ام راه تو را ادامه بدهم. برای روزی که خودت را از نزدیک ببینم، لحظه­ شماری می­ کنم. فردا قرار است برویم جنوب. عضو تیم خنثی­ کننده­ ی میدان­ مین شده...
مختصر زندگینامه شهیدمدافع حرم شیخ محمدمسرور سایر مقالات

مختصر زندگینامه شهیدمدافع حرم شیخ محمدمسرور

طلبه شهید مدافع حرم محمّد مسرور در تاریخ 1/1/1366 در شهرستان کازرون در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .ایشان که کوچک ترین عضو و آخرین فرزند خانواده بود از همان کودکی روح او توسط پدر ومادر ودیگر...
گذری بر زندگی شهید علی آقاعبدالهی بعد از پیروزی انقلاب

گذری بر زندگی شهید علی آقاعبدالهی

حاج علی آقا عبداللهی در تاریخ 69/7/10 در تهران به دنیا آمد و در سال 76 در دبستان رسالت منطقه 11 ثبت نام و کلاس اول رو سپری نمود و سال 77 به دبستان امید امام منتقل و تا کلاس پنجم دبستان را در آنجا گذراند
گذری کوتاه بر زندگی شهید مدافع محمد آژند سایر شهدا

گذری کوتاه بر زندگی شهید مدافع محمد آژند

شهید محمد آژند اولین فرزند حاج حسین آژند در تاریخ ۲۷ تیرماه ۱۳۵۹ در تهران چشم به جهان گشود. کودکی او زیر آتش توپخانه و موشک باران جبهه جنوب در دوران دفاع مقدس سپری شد. پدر شهید آژند برای دفاع از این مرز...
درباره شهید حسن شاطری سایر مقالات خواندنی

درباره شهید حسن شاطری

در مطلب پیش رو به زندگینامه شهید حسن شاطری می پردازیم، همراه ما باشید.
معرفی شهیدمدافع حرم ماشاالله شمسه(بخش سوم) سایر شهدا

معرفی شهیدمدافع حرم ماشاالله شمسه(بخش سوم)

تقید و علاقه خاصی به تهجد و نماز شب داشت. یک‌بار یادم هست برای مأموریت به کرمان رفته بودیم در راه برگشت شبی در یزد اقامت کردیم درحالی‌که همه ما از فرط خستگی سفر به خواب فرو رفته بودیم