0
مسیر جاری :
دو داستان از زندگی رهبر انقلاب زندگی‌نامه و خاطرات

دو داستان از زندگی رهبر انقلاب

دوران تبعيد مقام معظم رهبري در ايرانشهر، سيل قسمتي از استان سيستان و بلوچستان را تخريب مي‌كند. ايشان با درايت هميشگي خويش، ستاد كمك‌رساني و امداد تشكيل مي‌دهند و به كمك سيل‌زدگان مي‌شتابند. ايشان در كنار...
داستان هايي از زندگاني رهبر انقلاب زندگی‌نامه و خاطرات

داستان هايي از زندگاني رهبر انقلاب

زماني كه مقام معظم رهبري با سران كشورها جلسه دارند، فردي از طرف دفتر معظم‌له به عنوان مترجم انتخاب مي‌شود. آقا روي انتخاب مترجم توجه خاصي دارند و تأكيد دارند كه مترجم در ترجمه و تلفظ كلمات، مهارت دقيق...
خاطرات مقام معظم رهبری از شهریور 1360 و ترور شهيدان رجايى و باهنر زندگی‌نامه و خاطرات

خاطرات مقام معظم رهبری از شهریور 1360 و ترور شهيدان رجايى و باهنر

من بيمار بودم، تازه از بيمارستان خارج شده بودم، در منزلى ... استراحت مى‌كردم و در جريان اوضاع و احوال هم قرار مى‌گرفتم؛ مرحوم شهيد رجايى و شهيد باهنر و برادران ديگر می‌آمدند ومسائل را با من در ميان مى‌گذاشتند....
جواب نامه من! زندگی‌نامه و خاطرات

جواب نامه من!

در سال 1374، خانمي به مطب من مراجعه كرد. كودك خردسالش نيز با وي بود. هر دوي آنان بيماري سل داشتند. ناراحتي خانم به قدري بود كه از حلقوم وي خون بيرون مي‌آمد. من هر دوي آنها را معاينه كردم و برايشان نسخه...
ناگفته‌هاي زندگي آيت‌الله خامنه‌اي (2) زندگی‌نامه و خاطرات

ناگفته‌هاي زندگي آيت‌الله خامنه‌اي (2)

بسياري‌شان طلبه‌هاي فاضل و طلبه‌هاي خوب هستند كه درسهاي ديگران را ديده‌اند، طلبه‌هاي ملاّيي هستند و مي‌آيند درس آقا. گاهي اوقات با آنها صحبت مي‌كنيم، مي‌گويند ما حقيقتاً استفاده مي‌كنيم. بعضي‌هايشان واقعاً...
ناگفته‌هاي زندگي آيت‌الله خامنه‌اي (1) زندگی‌نامه و خاطرات

ناگفته‌هاي زندگي آيت‌الله خامنه‌اي (1)

حضرت آيت الله سيدعلي خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در زندگي شخصي و سلوك فردي خود چگونه رفتار مي كنند؟ چند فرزند دارند؟ فرزندانشان چه مي كنند؟ غير از رسيدگي به امور حكومتي، رهبري اوقات خود را چگونه مي...
خاطرات خواندنی از آفتاب (5) زندگی‌نامه و خاطرات

خاطرات خواندنی از آفتاب (5)

پس از آن که به معظم له اطلاع داده شد که در سر میز شام ، مشروبات الکلی وجود دارد ایشان پیغام دادند که ما در این میهمانی شرکت نمی کنیم مگر اینکه مشروبات الکی جمع شود. آنان گفتند ما به شما کاری نداریم ، یعنی...
خاطرات خواندنی از آفتاب (4) زندگی‌نامه و خاطرات

خاطرات خواندنی از آفتاب (4)

سال 1372، برادر این جانب در یکی از میادین شهر یزد، منکری را مشاهده می کند و مرتکبین خلاف را نهی از منکر می کند. جوانان خلافکار به شدت او را کتک می زنند. ایشان راهی بیمارستان می شود و ضاربین هم فرار می...
خاطرات خواندنی از آفتاب (3) زندگی‌نامه و خاطرات

خاطرات خواندنی از آفتاب (3)

در دیداری که مقام معظم رهبری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند. هر یک از آنان دست خلف صالح حضرت امام (ره) را می بوسیدند و بر صورت و چشمان...
خاطرات خواندنی از آفتاب (2) زندگی‌نامه و خاطرات

خاطرات خواندنی از آفتاب (2)

سال 1374 خانمی با کودک خردسالش به مطب من مراجعه کرد. هر دوی آنان بیماری سل داشتند .ناراحتی خانم به قدری بود که از حلقوم او خون بیرون می آمد. آن ها را معاینه کردم و برایشان نسخه ای نوشتم. چون نسخه را به...