0
مسیر جاری :
مانده‌ای تا برود عشق به اوج ملکوت سایر اشعار عاشورایی

مانده‌ای تا برود عشق به اوج ملکوت

مانده‌ای تا بکشی بار مصیبت‌ها را تا که آتش زنی از داغ، دل دریا را مانده‌ای تا برود عشق به اوج ملکوت تا نگیرد نگه آینه را زنگ سکوت
لحظه‌ی باران سایر اشعار عاشورایی

لحظه‌ی باران

دیگر غروب ، قصه به پایان رسیده بود آرامش نخست به طوفان رسیده بود «خون می گذشت از سر ایوان کربلا»
لب تشنگان خیمه خورشید سایر اشعار عاشورایی

لب تشنگان خیمه خورشید

شوری به اشک می‌دهد آوای یاحسین(ع) امشب شب دعا، شب پرواز تا حسین(ع) امشب که میهمان گل و نور می‌کند لب تشنگان خیمه خورشید را حسین(ع)
 لای لای مادری در باد سایر اشعار عاشورایی

لای لای مادری در باد

و پیچید و گذشت از آسمان‌ها اختری در باد رها شد هق هق گهواره بی اصغری در باد و در بغض غریب شانه‌های آسمان می‌ریخت صدای لای لای دلنشین مادری در باد
گنجشک‌های هراسان سایر اشعار عاشورایی

گنجشک‌های هراسان

مردم! دلم را ندیدید دیروز این دور و برها؟گم کرده‌ام قلب خود را انگار ای هم‌سفرها دیروز دیدم که قلبم این دور و بر می‌خرامید امروز اما ندیدم او را این دور و برها
گلوی معطر در باد سایر اشعار عاشورایی

گلوی معطر در باد

ستاره می‌شود و می‌وزد سری در باد چنان‌که، پیکر در خون شناوری در باد نوای رودکی و سوز چنگ می‌آید به مویه‌های غم انگیز دیگری در باد
گلوگاه سایر اشعار عاشورایی

گلوگاه

باز در آوار تن نخل‌ها شمر به آغوش گلو رفته بود! کوفه به تنهایی خود می‌گریست نیزه به خورشید فرورفته بود
گل‌های سرخ سایر اشعار عاشورایی

گل‌های سرخ

کاش می‌‌گشتم فدای دست تو تا نمی‌دیدم عزای دست تو خیمه‌های ظهر عاشورا ، هنوز تکیه دارد بر عصای دست تو
گلستان پیمبر سایر اشعار عاشورایی

گلستان پیمبر

می‌تپد در نبض خورشید اضطراب می‌خروشد العطش از نای آب باد می‌تازد خروشان رعدگون می‌برد صحرا به صحرا بوی خون
گل خورشید سایر اشعار عاشورایی

گل خورشید

سبز شد سری بر نی، رو به روی چشمانش جان گرفته شعری تر، در گلوی چشمانش شیهه‌ای کشید و تاخت، روی شانه‌های دشت ذوالجناح خونین از، جستجوی چشمانش