0
مسیر جاری :
حق استراحت ندارید محمد ابراهیم همت

حق استراحت ندارید

عصر روز اول یا دوم عملیات بیت المقدس بود. انتهای خط، پشت جاده ی آسفالت، داشتیم با جیپ می رفتیم. یک دفعه یکی از بچه ها که کنار ما بود، با دست اشاره کرد به یک نفر و گفت:حاج همت. نگاه کردم دیدم یک جوون بلند...
من جنازه « حاج همت » را شناسايي كردم محمد ابراهیم همت

من جنازه « حاج همت » را شناسايي كردم

لشكر را از طلاييه كشيدند عقب و فرستادند جزيره مجنون. يك حاج همت بود و يك جزيره. از آن روزي كه لشكر را آورد توي جزيره، اميد همه به او بود. بي‌خود به حاجي «سردار خيبر» نگفتند. بگذاريد از روز آخر حاجي بگويم؛...
شهید در لابلای یادمان ها محمد ابراهیم همت

شهید در لابلای یادمان ها

قمستی از متن کتاب : و درشهرکه خالی ازعشاق بود، مردی آمد که شهررا دیوانه کرد . زمین را دیوانه کرد . زمان را دیوانه کرد . او که آمد از هرطرف عاشقی پیدا شد که از خویش برون آمد و کاری کرد . قصه ی همت بعضی...
قسمتی از سخنرانی حاج همت بعد از عملیات والفجر 4 محمد ابراهیم همت

قسمتی از سخنرانی حاج همت بعد از عملیات والفجر 4

خیلی از عزیزان را نیز در این عملیات از دست دادیم. خیلی از بچه های گمنام، شریف و به قول فرمانده دلاور تیپ عمارِ لشکرِ ما، شهید اکبر حاجی پور، "دریا دل" که گمنام به شهادت رسیدند. آنان خیلی عظمت داشتند. فقط...
سخنرانی شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر محمد ابراهیم همت

سخنرانی شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر

صحبت را با نام خدا شروع می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاده پرهیزگار و متقی و رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام از زمان محمد رسول الله (صلّی...
شهید همت به روایت همسرش - 5 محمد ابراهیم همت

شهید همت به روایت همسرش - 5

آن روزها، توی اسلام آباد، هرچی بش نزدیک می شدیم قدر ابراهیم را بیشتر می دانستم. هرگز یادم نمی رود آن شبی را که مهمان داشتم. سرم گرم آشپزی بود که آشوب عجیبی افتاد به جانم.آمدم به مهمان هام گفتم شما آشپزی...
شهید همت به روایت همسرش - 4 محمد ابراهیم همت

شهید همت به روایت همسرش - 4

نگاهم کرد گفت من هم نمی خواهم تو بروی. ولی این عملیات با عملیات های دیگر فرق می کند. اهمیتش را برام گفت. حتی محورها را برام شرح داد. گفت این عملیات دو حالت دارد. یا ما می توانیم محورهای از پیش تعیین شده...
شهید همت به روایت همسرش - 3 محمد ابراهیم همت

شهید همت به روایت همسرش - 3

به مادرش گفته بود می خواهد برود کردستان و مادرش فکر کرده بود می خواهد برود شهرکرد و گفته بود ،باشد. به خصوص وقتی شنیده بود من هم همراهش میروم گفته بود «بهتر. خیالم اینطور راحت تراست.» هر منطقه یی استخاره...
شهید همت به روایت همسرش - 2 محمد ابراهیم همت

شهید همت به روایت همسرش - 2

صدای ابراهیم را که می شنیدم می ترسیدم. خودش هم بعدها گفت همین حس را داشته. وقتی مرا می دیده یا صدام را می شنیده. حس من فقط این نبود. من ازش بدم می آمد. نه به خاطر این که بهم گفت مگر یاسین توی گوشم میخوانده....
شهید همت به روایت همسرش - 1 محمد ابراهیم همت

شهید همت به روایت همسرش - 1

می خواستیم پاوه نمایشگاه بزنیم. من بودم و ابراهیم و خواهر ناصر کاظمی و راننده. هنوز نه از خواستگاری نه از ازدواج خبری نبود. از کنار مزارعی گذشتیم که داشتند گوجه می چیدند. به راننده گفت نگه دار. پیاده شد...