0
حافظ

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
حافظ

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
حافظ

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
حافظ

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
حافظ

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
حافظ

دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست

دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
حافظ

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
حافظ

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست گشاد کار من اندر کرشمه های تو بست
حافظ

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
حافظ

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است