0
مسیر جاری :
حافظ

به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم

به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز
حافظ

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد آتشی از جگر جام در املاک انداز
حافظ

پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب

پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
حافظ

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
حافظ

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
حافظ

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
حافظ

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
حافظ

من و همصحبتی اهل ریا دورم باد

من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس
حافظ

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
حافظ

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس