0
مهدوی

شعله زده ظلمِ دشمن دیرین

شعله زده ظلمِ دشمن دیرین     در بحرین و سوریه و فلسطین با ذولفقارت ای فرزند زهرا             وهّابیت را کن ذلیل و رُسوا بر ما یاوری عجّل ظهورَک             یابن العسکری...
مهدوی

ما سائلیم و بر خاکت نشستیم

ما سائلیم و بر خاکت نشستیم      از عنایات تو ما زنده هستیم به ما از لطف و از عطا یا مولا               صدقه بده ای عزیز زهرا نور و کوثری عجّل ظهورَک             یابن...
مهدوی

ای که اُمید هر پیر و جوانی

ای که اُمید هر پیر و جوانی     ولیّ عصری و صاحب زمانی اَلعَجَل اَلعَجَل یا حجّت الله             اَلعَجَل اَلعَجَل بقیت الله گل حیدری عجّل ظهورَک        یابن العسکری...
مهدوی

عمرم شـده جان‌کندن در اوج پریشانی

عمرم شـده جان‌کندن در اوج پریشانی زین کوتهی عمر و زیـن غیبت طولانی عمـری بـه تمنـایت بـا یـاد قـدم‌هایت از پـارۀ دل کـردم پیـوسته گـل افشانی
مهدوی

سالها از عمر من رفت و نگارم برنگشت

سالها از عمر من رفت و نگارم برنگشت در خزان هجر ماندم نوبهارم برنگشت اضطرابی سرد اما آتشی دارم به دل مایه آرامش و صبر و قرارم برنگشت
مهدوی

آسمان آذین شده آقای من

آسمان آذین شده آقای من کوچه عطر آگین شده آقای من هر کجا با ذکر عجل فی فرج ذکر ما آمین شده آقای من
مهدوی

این جا بهار بی تو زمستان ممتد است

این جا بهار بی تو زمستان ممتد است پاییز پا گرفته و حال و هوا بد است دارد غروب می شود و پا نمی شوی وقت قیام هست و مهیا نمی شوی
مهدوی

ما بی قرارِتو ، تو هم بی قرارتر

ما بی قرارِتو ، تو هم بی قرارتر بردار از جمالِ نگاهـت محاق را تا زنده ایم ای همه ی آرزو بیا نزدیک کن رسیدنِ این اتفاق را
مهدوی

تکیه بزن به کعبه وبس کن فراق را

تکیه بزن به کعبه وبس کن فراق را درهم بریز این همه ظلم و نـفاق را محض تمام پنجره ها عاشقانه کن این جمعه های پرشده از اشتیاق را
مهدوی

بی تو با این دل من غصه و غم مأنوس اند

بی تو با این دل من غصه و غم مأنوس اند واژه ی هجر و فراق با دل من ملموس اند تا که نیستی به خیالم برسد تا همه عمر جمعه های بی حضورت همه چون کابوس اند